🍃┄┅═✼💟✼═┅┄🍃
⭐🍃 #سلام_امام_زمانم
حـس من این اسٺــ هر دم بے وفـاتر مے شوم...
دائما از یوسفِ زهرا جـدا تر می شوم...
اشڪـ هایش را نمے فهمد دل آلـوده ام...
هرچه یادم مے ڪند بے اعتنـا تر مے شوم...
📌زمینه سازی ظهـور = ترک یک گنـاه
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ...
🍃┄┅═✼💟✼═┅┄🍃
https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
❣﷽❣ #چگونه_یڪ_نماز_خوب_بخوانیم۲۱ 🔸🔸🔸🔹✴ استاد پناهیان: مقام معظم رهبری خدا خیرشون بده ڪلمه ی بسیا
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم۲۲
استاد پناهیان:
آیا ما لازم داریم خداوند در دل ما عظمت داشته باشد یا نه؟! 🙇
حالا اگر من می پرسیدم آیا ما باید به خدا عشق داشته باشیم؟
همه محکم می فرمودید بله😐!
اما اگه می پرسیدم آیا لازم است خدا در قلب ما عظمت داشته باشد؟ همه آرام می گفتید بله😶!
🔹🔹💥
واقعش اینه که شما می گید خب حاج آقا ما باید عاشق خدا بشیم ، فدای خدا بشیم دیگه!
خب عزیز من 👇🔸✅👇
کوچه ای که تو می خوای ازش عبور کنی و به خانه ی عشق به خدا برسی
کوچه ای است که باید "اول احساس عظمت خدا در دلت بنشیند..."
فکر می کنی چرا انقد راحت گناه می کنی؟؟؟❗🔴❗
خب معلومه چون خدا پیشت عظمت نداره....
چون خدا رو توی زندگیت حساب نمی کنی...
با نماز باید عظمت خدا تو دلت بیفته....
با نماز باید هوای نفست رو از خدا بترسونی تا موقع گناه زیاد پر رو نشه و ازت گناه نخواد.
نماز یعنی زدن هوای نفس....
#ادامه_دارد...
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رييس سازمان اطلاعات سپاه كيست؟
چرا طائب از وزارت اطلاعات بركنار شد؟
نقش هاشمی در بركناری طائب چه بود؟
کامران غضنفری نویسنده کتاب ممنوع الانتشار ⛔️راز قطعنامه⛔️ توضیح می دهد
https://eitaa.com/salambarebraHem
وقتی خشاب بی تیر ۲۵ کشته و ۷۰ زخمی میده ایران بی موشک چند کشته وزخمی میده ؟؟
#حمله_تروریستی_اهواز
#اهواز_تسلیت
❣به ما بپیوندید👇🏻
https://eitaa.com/salambarebraHem
وقتی تیر ، به پولاد آبدیده اصابت کنه، کمانه می كند...
ملتی هستیم که با شهید شدن، زنده می شویم...
#اهواز
https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
✨ #دوراهــــــــــے 🌹قسـمـت چــهــل و پـنـجـم روز خیلی قشنگی بود کنار دوستان روشنک ولی نمیدونم چ
✨ #دوراهــــــــــے
🌹قسـمـت چــهــل وشــشــم
گذشتن یک روز کاری طبق معمول...
اما امروز متمایز از روزهای دیگه! برنامه خاصی دارم.
با روشنک قراره بریم مزار شهدا...
بی حوصله روی صندلی نشسته بودم و با خودکار کنار میز ور می رفتم...
به ساعتم نگاهی انداختم و از جایم بلند شدم...قدم هایم را به سمت صندوق برداشتم.
روشنک هم آماده ی رفتن بود.
روشنک_عه اومدی خانم!
لبخندی زدم و گفتم:
-بریم؟
-بریم.
از شرکت بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم.
روشنک_خب...دوست داری بری پیش کدوم شهید؟
نگاهی از سر تعجب بهش انداختم...یه لحظه مو به تنم سیخ شد!
من...شهدا...
اب دهانم را قورت دادم و گفتم:
-خب...فرقی نمیکنه...
لبخندی زد و گفت:
-باشه.
راه افتادیم.نفس عمیقی کشیدم. میخواستم با روشنک حرف بزنم. دست دست می کردم. بعد از مدتی من من کردن گفتم:
-روشنک...
-جانم؟؟
-نظرت...نظرت....نظرت راجع به من چیه؟؟
-نظرم؟؟
-اره...از نظر تو من میتونم از پس یه سری چیزا بر بیام؟!
-خب اون یه سری چیزها چیه؟!
-إم...خب ببین! من تاحالا دوست چادری نداشتم هیچوقتم از چادری ها خوشم نمی اومد با اینکه مادر خودم چادریه ولی حس خوبی به این قضیه نداشتم گذشته از چادر من اصلا محرم و نامحرم برام فرقی نداشت. فکر میکردم یه سری ادم های خشک مذهب هستن که این جور چیز هارو بد میدونن. اصلا برام فرقی نمی کرد نماز بخونم یا نخونم برام مسخره بود. ولی الان واقعا میفهمم که خوندن نماز به ادم حس آرامش میده. وقتی دیروز بعد این همه سال سرمو روی مهر گذاشتم. آرامشی به دست آوردم که تاحالا حسش نکرده بودم. ببین من واقعا توی یه دوراهی موندم. واقعا نمیفهمم چی درسته چی غلطه!
روشنک انگار که مدتی منتظر این حرف ها باشه نفس عمیقی کشید لبخندی زدو گفت:
-ببین همه سوال های تو جواب داره. این خیلی خوبه که به این فکر افتادی.
-من آدم بدیم؟
-عزیز من این چه حرفیه من نمیتونم تشخیص بدم کی خوبه کی بده. تنها کسی که میتونه قضاوت کنه خداست. من فقط میتونم خودمو قضاوت کنم.
-روشنک؟
-جون دلم؟
-تو یه فرشته ای. واقعا شبیهت ندیدم!
ادامه دارد...
✍مریم سرخه ای
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
✨ #دوراهــــــــــے
🌹قسـمـت چــهــل و هــفــتــم
روشنک ابروهایش را بالا برد و در هم گره زد با احساس خاصی گفت:
-وای خدای من! عزیزم نسبت به من لطف داری ولی اصلا اینطوری نیست! منم یه بنده ام مثل بقیه...
-نه نه! روشنک تو واقعا منحصر به فردی خیلی عجیبی از همون روز اول که دیدمت فرق داشتی!!!
-عزیزم،من فقط قسمتی از روح خداوندم...
یک لحظه مو به تنم سیخ شد...
روح خداوند!!!؟
چقدر این جمله قشنگ بود...
روشنک قسمتی از روح قشنگ خداونده پس ببین خدا چیه...
روشنک ادامه داد:
-همین که بدونی روح خداوند در وجودته...باید این رو حس کنی که نباید با روح پاک خداوند گناه کنی...
نفس عمیقی کشیدم. روشنک پایش را روی ترمز نگه داشت و گفت:
-رسیدیم.
مکثی کردم و از ماشین پیاده شدم.
راه افتادیم.روشنک کنار من اومد و گفت:
-خب...اول بریم سر مزار شهید ابراهیم هادی
-ابراهیم هادی؟!
-آره.
لبخندی زد و گفت:
-آخه امروز تولد شهید ابراهیم هادیه...
-جدا؟؟؟!
-آره... اول اردیبهشت...
-آخی...
به روبه رو اشاره کرد و گفت:
-اونجارو ببین چقدر شلوغه!!!
-خب مگه کجاست؟؟؟
-مزار ابراهیم هادی.
-آخی...
-به همین خاطر بود که گفتم فردا بریم گلزار شهدا، آخه امروز خیلی روزه خاصی هست و این شهید خیلی بزرگوار هستن...
رسیدیم سر مزار از بین مردم گذشتیم و بالای سنگ مزار نشستیم.
فاتحه ای خوندیم. کیک تولدی روی سنگ مزار شهید هادی بود به مناسبت تولدش... که عکسش هم روی اون بود. چهره این شهید رو خیلی دوست دارم. آرامش داره.
کمی به سنگ مزار شهید هادی نگاه کردم و برام سوالی پیش اومد
من_روشنک؟؟؟
-جان؟؟؟
-چطور روی سنگ مزار این شهید زده شهید گمنام؟؟!
روشنک اشک در چشم هایش حلقه زد و با لبخند گفت:
شهید هادی همیشه دوست داشت گمنام بمونه...مثل مادرش حضرت زهرا س ، حالا هم گمنامه. پیکرش توی خاک کانال کمیل هست...
نفسی کشید و ادامه داد ...
کسی که اینجا خاکه شهید گمنام هست و این یاد بود شهید ابراهیم هادیه...
-وای چقدر جالب!!!
اصلا نفهمیدم چی شد... اصلا نفهمیدم... که یک دفعه چطور قطره اشکی از گوشه ی چشمم پایین اومد.
ادامه دارد...
✍مریم سرخه ای
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
✨ #دوراهــــــــــے
🌹قسـمـت چــهــل وهــشـتـم
رو به روشنک گفتم:
-میشه بیشتر راجع به این شهید بهم بگی؟؟
-آره عزیز دلم.
-این شهید اول اردیبهشت سال هزارو سیصدو سی و شش به دنیا اومده و بیست و دو بهمن سال هزارو سیصدو شصت و یک هم شهید شده. واقعا شهید بزرگواریه. کلا شهدا همیشه تو فکر کمک کردن به مردم بودن. اخلاق فوق العاده ای داشت
همیشه مهربون بود و در عین حال شوخ طبع. ورزشکار و کشتی گیر. والیبالیست حرفه ای!
-واقعا؟؟؟جدی میگی!!!!
اصلا فکر نمی کردم شهدا انقدر آدم های منحصر به فردی باشن. همیشه فکر می کردم ادم های معمولی بودن که رفتن و جنگیدن و اسمشون شده شهید...
-نه نه اصلا شهدا خیلی قشنگن...میگم اگر فاتحه خوندی پاشو بریم پیش شهدای گمنام اونجا باهم حرف میزنیم اینجا یکم شلوغه.
-بریم.
راه افتادیم و رفتیم سمت شهدای گمنامی که روشنک میگفت.
با دیدن اون فضا به وجد اومدم.خیلی قشنگ بود. بالای سر قبر هر شهید گمنامی یه فانوس روشن بود. که مردم روبه روی این سنگ ها روی موکتی که پهن بود نشسته بودن. با روشنک کنار یه قبر شهید گمنامی نشستیم. فاتحه خونیدم و شروع کرد:
-نفیسه یه زمانی وقتی جنگ بود...یه عده از خانواده از زن از بچه از همه چیز گذشتن و رفتن که الان ما توی امنیت بمونیم.
باید با خودمون فکر کنیم که چطور حق اونارو ادا میکنیم.
اشک توی چشماش جمع شد و گفت:
-نفیسه شهیدا خیلی قشنگن...وقتی بیای توی راهشون البته البته البته اگر خودت همراهیشون کنی...امکان نداره تنهات بذارن. ما الان هم هنوز که هنوزه شهید می دیم... شهدای مدافع حرم.
حرفش رو قطع کردم و گفتم:
-روشنک...شهدای مدافع حرم...آخه...
-آخه چی؟؟؟
-راسته میگن بخاطر پول می رن؟؟؟
-نفیسه دیگه این حرفو نزنیا!!! اصلا این طور نیست. کدوم آدم عاقلی یخاطر پول این ریسکو میکنه. اصلا کی رفته و برگشته بهش پول دادن ؟؟؟ هرکی رفته دیگه برنگشته. همه شهید میشن...درست نیست به این آدم های عاشق اهل بیت تهمت بزنیم. اون کسی که میگه بخاطر پول میرن خودش حاظر میشه زن و بچشو حتی بچه ی یک ماهشو بزاره و بره؟؟؟ بعضی ها بچه هاشونو ندیده میرن.نه همچین کاری نمیکنه چرا؟؟ چون میدونه کسی زنده بر نمی گرده...
روشنک کمی به من خیره شدو بعد گفت:
-نفیسه حالت خوبه؟
-خوبم...
-آخه داری گریه می کنی...
یک لحظه به خودم اومدم.
-چی؟!گریه؟؟ ای وای ...گریه میکنم!!اره دارم گریه می کنم...ولی نمیدونم برای چی...
روشنک هم شروع به گریه کردن کرد...
من_روشنک شهدا خیلی مظلومن...چرا تا الان نمی شناختمشون...چرا...
یعد از یک ساعت که با صدای مداحی و روضه های که داخل قسمت شهدای گمنام پخش میشد گریه کردیم. از جایمان بلند شدیم و سمت شهدای دیگه ای رفتیم فاتحه خوندیم. بین راه سر مزار یه شهیدی رفتیم به اسم شهید خلیلی...
فاتحه ای خوندیم سر قبر هر شهیدی روشنک خلاصه ای ازش بزام می گفت شروع کرد:
-این شهید...شهید بزرگوار امر به معروفه...
شهیدی که جونش رو برای ناموس کشورش داد...
کمی به عکس این شهید خیره شدم قلبم به شدت به سینه ام می کوبید!!
- این شهید...پس...همون شهید امر به معروفی که میگفتن...
-چیزی شده؟؟
لبخندی از سر اجبار زدم و گفتم:
-نه نه...چیزی نیست...
ادامه دارد...
✍مریم سرخه ای
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
°▪️°❀°
°❀°
°▪️°
#سلام_امام_زمانم
🍂صدا ڪردنت سخت نیست
من سختش ڪردہام
با زبانے ڪہ گناہ آن را لال ڪردہ
🍃اَدعوكَ يا سيدے
بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه
مےخوانمت
اے آقاے من
بہ زبانے ڪہ گناہ لالش ڪرد
📌زمینه سازی ظهـور = ترک یک گنـاه
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ...
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم۲۲ استاد پناهیان: آیا ما لازم داریم خداوند در دل ما عظمت داشته باش
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم ۲۳
استاد پناهیان:
"مرحله ی اول نماز خوب خوندن رفتار در نماز هست که باید مؤدبانه باشه"
😢 آقا ما تو نماز می خوایم توجه به خدا پیدا کنیم !
✅ ببخشید "توجه" رو چطور می نویسن ؟؟؟
با تاء دندونه دار یا دسته دار؟!
اصلا من و تو می فهمیم توجه یعنی چی؟؟؟
قدرت توجه کردن می دونی چیه؟؟!
چیزیه که "باید خدا از آسمان بالا به انسان هدیه بکنه"
نماز یعنی چی؟
" رعایت ادب چشم گفتن"
و فرمان اطاعت کردن
" و این خیلی زیباست "
یه مدتی سعی کن سر نماز ادب رو رعایت کنی بعد یه عشقی از خدا تو دلت می افته که نگو ...🌺🌹🌺💓✌️🏻
یه مدتی ادب رعایت کن در بارگاه ربوبی، یه معرفتی خدا به تو عنایت خواهد کرد که نپرس ...
صورت به خاک بگذار بگو : 😞
خدایا خواستی صورت به خاکم بنگری/
بهر مویت در هلاکم بنگری /
هان ببین افتاده ام از پا برت...
من برای کی سجده می کنم جز تو ؟
""نشون بده سر نماز که از خدا حساب می بری...""
این هیچ کاری نداره...
💠💠💠
#ادامه_دارد...
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
🔴 #ولی_فقیه
⬅️ولی فقیه کیست که همه با آن دشمنی میکنند؟
📝حرف اول و آخر آمریکا، صهیونیسم، عربستان، سازمان منافقین، سلطنت طلبان، تجزیه طلبان، وهابیت، احمدالحسن، منصورهاشمی، روغنفکران داخلی، جریان شیرازی ها و... یک کلمه است: 👈ولی فقیه نباید باشد👉
⬅️جنبش الاحواز پس از پذیرفتن مسولیت حمله تروریستی نوشت: عملیات پیروزمندانه بر علیه رژیم غاصب ولایت فقیه...
❓اینها چه کینه ای از ولی فقیه دارند؟
❓چرا دشمن برای کنار گذاشتن ولی فقیه این همه هزینه می کند؟
📌چند قرن به عقب برگردیم و دوباره این سوال را بپرسیم: دستگاه بنی امیه و بنی عباس برای حذف سلسله امامت چرا اینهمه هزینه کردند؟
📝می توانی چند قرن هم جلوتر بروی و باز این سوال را مطرح کنی: چرا پیامبران الهی همواره مورد آزار و انکار دشمنان خدا قرار می گرفتند؟
⬅️گویا رابطه ای بین پیامبر خدا و امام معصوم و ولی فقیه وجود دارد که دشمن برای حذف و کنار گذاشتن آنان شب از روز و روز از شب نمی شناسد!
📝پیامبر خدا امام را به مردم معرفی میکند تا در غیابش دین خدا را حفظ کرده و مردم را هدایت کند و امام معصوم فقیه جامع الشرایط را به مردم معرفی می کند تا در غیابش احکام الهی معطل نمانده و در حوادث و مسایل به فقیه و فقه اهل بیت(ع) تکیه کنند تا راه گم نشود.
🔦پس دشمن خوب می داند که با کدامین پرچم به مخالفت برخاسته است.
⬅️اما ما مردم ایران در این چهل سال ثابت کردیم که تا پای جان پشتیبان دو ولی فقیه بوده ایم و این راه را با قدرت ادامه خواهیم داد.
#علی_محمدی_هوشیار
https://eitaa.com/salambarebraHem
#با_حسین
🏴آنچه از امام حسین علیه السلام که کمتر به ما گفتهاند🏴
⚠️امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگیاش خلاصه کردهایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم.
✅امام حسین در جنگهای جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که میتوانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند.
✅امام حسین عاشقانه خانوادهاش را دوست داشت و به آنها محبت میکرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه میسرود.
✅در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند.
✅هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار میکرد.
✅در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند.
✅هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمیگشت و نه تنها به فقرا کمک میکرد بلکه آنها را از گدایی بی نیاز میکرد.
✅در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسولالله رضایت داد.
✅کنیز خود را به خاطر اینکه یک دستهگل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد.
✅وقتی بردهای را دید که به یک سگ غذا میدهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همانجا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همانجا مسلمان شدند.
✅در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که میتوانست مثل عبداللهبنزبیر در مکه پناهنده شود، اینکار را نکرد تا حرمت کعبه خدشهدار نشود.
✅وقتی به سپاه هزار نفری حربنیزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوءاستفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امامحسین دستور داد که اسبهای دشمن را هم سیراب کنند.
✅وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشتهاند، برای جلوگیری از جنگ و خونریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده و برمیگردد ولی ابنزیاد مخالفت کرد.
✅وقتی حربنیزید ریاحی به دستور ابنزیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود:
من شروع کننده جنگ نیستم.
✅در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمیتواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند.
✅زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همانها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود.
✅مردم در هنگام دفن امامحسین، آثار زخمهایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخمها اثر کیسههایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان میبُرد.
امام_حسین
❤️ #حب_الحسین_یجمعنا
💞همراه ما باشید
https://eitaa.com/salambarebraHem