#چشم_به_راه
میان خوابها دیدم، همان مردی که میآید
همان مردی که چون باران، به روی خاک میبارد
همان مردی که عطری از شمیم یاسها دارد
دلی تنگ و برای مردمان، احساسها دارد
همان مردی که دستانش تمام یک جهان دارد
به زیر پای خود، در هر قدم یک آسمان دارد
میان چشمهایش گرمی نور خدا دارد
برای کودکانش، از خدایش قصهها دارد
همان مردی که ایمانش، مثال آسمانها شد
همان مردی که لبخندش، تمام حاجت ما شد
برایش یک بغل لاله، برایش حرفها دارم
برایش مینویسم، دوستت دارم
برایش رنگی از نقاشیام دارم
به یادش یاس را، در خاک میکارم
الفبا را که آموزم، نویسم نام آقا را
نویسم غصهی دلتنگی جمعه، غروب سرد دنیا را
نویسم نامهای خوش خط و خوانا را
نویسم نام مهدی را، بنام عشق، بابا را
دلم دیدار رویت در میان خوابها خواهد
نویسم روی دفترها، که روزی مرد میآید
💚امام عصر علیهالسلام 💚
✍ ب. نظری منش
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
بســـــم اللّہ
🌿 #مقتدا
#قسمت_اول
آن روز اصلا نمی خواستم در نماز جماعت شرکت کنم. مدیر مجبورم کرد. تا قبل از آن حتی پایم را در نمازخانه مدرسه نگذاشته بودم. بین دو نماز، امام جماعت شروع به سخنرانی کرد و بین حرفهایش گفت ایرانیان باستان با جان و دل اسلام را پذیرفته اند چون تا قبل از آن در شرایط اجتماعی خوبی نبودند...
از حرفهایش خونم به جوش آمد؛ روی ایران باستان تعصب خاصی داشتم. بعد از نماز عصر محکم و مصمم از جایم بلند شدم و با توپ پر رفتم به طرفش. چند نفس عمیق کشیدم و با غیظ گفتم: شما به چه حقی درباره ایران باستان اینطور حرف میزنید؟ اصلا چیزی دربارش میدونید؟ اعراب ایران رو خراب کردن! اولین منشور حقوق بشر مال کوروش کبیر بوده!
و خلاصه هرچه توانستم گفتم. صبر کرد و حرفهایم را گوش داد، حتی نگاهم نکرد. سرش را پایین انداخته بود و تکان میداد. حرفهایم که تمام شد، شروع کرد به استدلال هایش. تعبیری جدید از اسلام به عنوان دینی جهانی و نه قبیله ای. چطور تابحال به این دید نگاه نکرده بودم؟ او بی تعصب صحبت میکرد و مرا به این نتیجه رساند که تعصب کورم کرده.
وقتی رسیدم خانه، ذهنم پر از سوال های جدید شده بود. روی تخت دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. دستم را از لبه تخت آویزان کرده بودم که متوجه تکه کاغذی شدم.
با بی حوصلگی برش داشتم و نگاهش کردم، بروشور کتابخانه تخصصی بنیاد مهدویت اصفهان بود...
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
بســـــم اللّہ
🌾 #مقتدا
قسمت دوم
وقتی وارد بنیاد شدم، با خودم گفتم این ها را چطور تحمل کنم. با وجود احساس بیگانگی که با محیط داشتم برایم جذاب بود. همه جا پر بود از پوسترها و بنرهای مذهبی و عکس امام خمینی و امام خامنه ای. با خودم گفتم عیبی ندارد، بخاطر گرفتن جواب سوالاتت هم که شده باید چندوقتی با این ها سروکله بزنی!
در این فکرها بودم که برخوردم به یک پسر جوان، از آن بسیجی ها! در دلم گفتم عجب شانسی! پرسیدم: ببخشید برای ثبت نام توی دوره ها کجا باید برم؟
سرش را پایین انداخت و گفت: بفرمایید واحد خواهران، اونجا راهنمایی تون میکنن.
زیر لب گفتم "مرسی" و رفتم واحد خواهران. با جسارت وارد شدم و دیدم چند خانم محجبه و چادری آنجا نشسته اند و مشغول صحبت اند. مرا که دیدند کمی جا خوردند. ظاهرم برایشان غیر عادی بود. شالم را کمی جلو کشیدم و گفتم: میخواستم توی کتابخونه عضو بشم. توی دوره هام شرکت کنم.
یکی از آنها با برخورد گرمی آمد و اسمم را نوشت و نحوه برگزاری دوره ها را برایم توضیح داد.
بعد از آن شب و روز مشغول مطالعه بودم. همانجا فهمیدم یکی از همکلاسی هایم هم در کتابخانه عضو است. اسمش زهرا بود.
عصر اواخر خرداد ماه بود که گوشی ام زنگ خورد. زهرا بود.
-میای بریم جایی؟
-کجا؟
-اونش بماند! مطمئن باش خوشت میاد.
-نکنه میخوای منو بدزدی؟!
-میای یا نه؟ یه کلاسه طرفای دروازه شیراز.
(دروازه شیراز منطقه ای در جنوب اصفهان است)
- باشه.
-نیم ساعت دیگه دم در خونتونم!
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
بســـــم اللّہ
🌾 #مقتدا
قسمت سوم
مانتو و روسری ساده ای پوشیدم. در حالی که در را باز میکردم سرم را به طرف آشپزخانه برگرداندم و گفتم: مامان من با زهرا میرم جایی. یه کلاسه ثبت نام کنه!
-برو ولی زود بیا، تا قبل ۶ خونه باش.
زهرا ایستاده بود جلوی در. سلام کردم و دست دادیم. تا ایستگاه اتوبوس پیاده رفتیم. سوار اتوبوس شدیم. اتوبوس خلوت بود. آخر اتوبوس نشستیم. درحالی که کارت اتوبوس را در کیفم جا میدادم گفتم: نگفتی کجا میخوای ببری منو؟
-نمیشه که!مزش میره! صبر کن یه ذره!
اتوبوس نگه داشت. زهرا بلند شد و گفت: پاشو همین جاست.
درحالیکه از اتوبوس پایین می پریدم به روبرویم نگاه کردم، با سردر گلستان شهدا مواجه شدم. با بی میلی نگاهی به سردر و مزارها انداختم و گفتم: دوست ما رو باش! منو آوردی قبرستون؟
زهرا خندید و گفت: بیای تو نظرت عوض میشه! اینجا خیلی با قبرستون فرق داره!
وارد شدیم. زهرا در بدو ورود دستش را روی سینه اش گذاشت و به تابلوی سبزی خیره شد و روی آن را خواند. بعدا فهمیدم زیارتنامه شهداست. من هم به تابلو نگاه میکردم و سعی داشتم با عربی دست و پا شکسته ای که بلد بودم معنای عبارات را بفهمم: درود بر شما ای اولیا خدا و دوستداران او... رستگار شدید، رستگاری بزرگی، کاش من با شما بودم و با شما رستگار میشدم...
به خود لرزیدم و احساس عجیبی پیدا کردم. انگار کسی صدایم میزد. زهرا گفت: بریم زیارت کنیم.
-مگه امامزاده ست؟!
فقط خندید. راه افتادیم به سمت مقصدی که زهرا میخواست. بین راه چشمم خورد به بنری که روی آن نوشته بود: "شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است." آنجا دیگر درنظرم مانند قبرستان نبود. حس کردم کسی انتظارم را می کشد....
🌿ای که مرا خوانده ای
🌿راه نشانم بده
ادامه دارد.
🌷سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
1527838229021.mp3
683.9K
🎙 #صوت
دلم گرفته از این جمعههای تکراری
دلم گرفته از این انتظار اجباری ...
https://eitaa.com/salambarebraHem
🌱 اصلاح تغذیه
⚠️ هشدار
⭕️ شیعیان عزیز میخواهند شما را با غذا و دارو از بین ببرند .
🔺 اگر بیمار شدید بدانید از راه غذا و دارو بیمار شدید .
🔺 اگر به سرطان مبتلا شدید سببش نان و انواع غذاهای تراریخته و داروهای شیمیائی است ، اگر ام اس مبتلا شدید سببش آهنی که به نان اضافه میشود یا نانی که روی آهن پخته میشود ، است .
اگر دیابت یا فشارخون دارید علتش روغن نباتی جامد و مایع ، روغن پالم در لبنیات .
اگر ندول تیروئید یا کم کاری یا پر کاری تیروئید دارید علتش نمک ید دار .
اگر مشکل کبد دارید علتش انواع داروهای شیمیائی است .
و اگر پوکی استخوان دارید علتش کورتون و انواع داروهای شیمیائی دیگر می باشد.
خلاصه هیچ بیماری طبیعی نیست تمامی بیماریهای امروز مردم را عمدا و با قصد بوجود می آورند.
💐 مواظب باشید و به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پناه بببرید .
دفتر آیت الله تبریزیان
🆔 @DaftareAyatollahTabrizian
http://uupload.ir/files/d3f4_img_20180207_055658_328.jpg
#هوش_سفید
🔴 آیا یاسمن اشکی سفیر سند ۲۰۳۰ است؟
✍بقلم: #پرستو_مروجی
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
هر چه کلنجار رفتم تا مطلبی پیرامون این موضوع ننویسم نشد!
#یاسمن_اشکی ۸ خرداد در برنامه #ماه_عسل حضورداشت وی یک دهه است که سیستم ایمنی بدنش با بیماری ناشناخته و چیزی شبیه #ایدز درگیر است و تا حدودی مثل معجزه بیماریش کنترل شده است .
✅از اینکه او بیمار است شکی نیست،اما سوالاتی است که پاسخش حقیقتا نامعلوم است.
خانم اشکی گفت: به ایران آمده ام تا مردم ایران را از خطرات ایدز و #بیماریهای_مقاربتی آگاه کنم!؟
1⃣ایشان با کدامین مجوز داخلی اقدام به آگاه بخشی در حوزه #سلامت_جنسی کرده است!؟
2⃣ایشان دیدارهایی با #وزیر_بهداشت جناب #دکتر_هاشمی داشته است! و از وی قول و قرارهایی هم گرفته است/ خانم اشکی از کدام کریدور توانسته است وقت ملاقات های خصوصی با وزیر بگیرد؟!
3⃣چند درصد مردم دنیا دچار این بیماری هستند که وی قاطعانه اذعان داشت : سونامی این بیماری تا ۱۰ سال آینده در راه ایران است!؟
4⃣آیا آموزش های ایشان مبتنی بر روش های اسلامی است!؟
5⃣اگر ایشان اینقدر کانال های قوی در کشور دارند که توانسته است دیدارهایی با وزیر ... داشته باشد پس چه نیازی به حمایت مردم از تولید واکسن پیشگیری از بیماری HPV ندارند؟
6⃣آیا در آمریکا که این واکسن تولید شده است بصورت ملی به مردم تزریق یا خورانده شده است!؟ که شما با این دغدغه به ایران آمده اید!!
7⃣مهم ترین سوال بنده؛ چطور میشود شخصی که پزشک متخصص نیست بتواند بدنبال تولید واکسن در سطح ملی شود!؟
8⃣واکسن تولید شده در آمریکا مورد تاییدکدام نهاد آکادمیک پزشکی داخلی میباشد!؟
9⃣چرا #ماه_عسل در راستای #اعتماد_سازی_کاذب_ملی گام برداشته است!؟
✅بد نیست بدانید تمام کسانی که این واکسن رو در امریکا دریافت کرده اند در حال حاضر در قید حیات نیستند!؟ و تنها بازمانده ی این بیماری خانم اشکی است!! که بنظر اینجانب اگر ایشان مرد بود هرگز برای چنین پروژه ی عظیمی انتخابش نمی کردند!؟
✅بهتراست بدانید در جهان عدد این بیماری به ۲۰۰ تن نمی رسد!! چطور خانم اشکی نگران ۸۰ میلیون ایرانی هستند!!
✅جمعیت جهان ۷ میلیارد نفراست...
#پرستو_مروجی
موسسه پژوهشی یاسین عصر
https://eitaa.com/salambarebraHem