eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
9 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه دبیر خانواده استان البرز در جبهه فرهنگی و قرارگاه تحول ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ بی صدا سوختم😞 زمان را درک نمی کردم ... به صورتم آب پاشیده میشد ... صدای گنگ همهمه می شنیدم ... صدای مرد و زن با هم می آمد . نا خودآگاه دستم به روسریم رفت و آنرا صاف کردم ، با همان حال هم نگران حجابم بود . مسعود روی شانه هایم بود و محکم تکانم می داد و صدایم می زد . صدای مادر شوهرم را میشنیدم که به مسعود دلداری می داد . پلکهایم با سختی باز شد ، پرسیدم : _ چی شده ؟ مسعود با نگرانی گفت : +هیچی عزیزم زن دایی اینجا پیدات کرده ، از حال رفته بودی . به یکباره یادم آمد ... لحظات عمرم بود و یاد آوریش هم قلبم را می فشرد ... چشمانم را بستم ... دستانم را روی دستان مسعود گذاشتم و محکم از شانه هایم کردم. زیر لب گفتم : _ولم کن پدر مسعود که روی من خم شده بود به مسعود گفت: _ولش کن باباجان خوب شده نگران نباش. چشم هایم را باز کردم ، مسعود هنوز به فاصله ی کمی از صورتم خم بود ، فقط خیره نگاهش کردم و گفتم: _برو کنار مات و مبهوت کناری نشست به آرامی از جا بلند شدم و نشستم و به همه گفتم خوبم نگران نباشید. پراکنده شدند و من به کمک خواهر مسعود به اتاقم رفتم. مسعود سعی می کرد کمکم کند و من حتی نمی توانستم نگاهش کنم. ویارم صد برابر شده بود. وقتی تنها شدیم مسعود طرفم آمد: +عشقم مُردم از ترس... چرا اینطوری شدی تو پس؟ ساکت بودم ، شوک زده تر از آن بودم که حرفی بزنم . فقط با چشم های سرد نگاهش کردم: _از اتاق برو بیرون +شیرین!!! _فقط برو بیرون مسعود... بدون کلمه ای حرف خارج شد. نیم ساعت بعد اذان گفتند ، برای وضو از اتاق خارج شدم ، دیدم که پشت در به حالت نشسته خوابش برده.... برایم مهم نبود ، وضو گرفتم نماز خواندم ،خوابم نبرد ، چمدان ها را جمع کردم. مسعود زودتر از همیشه بیدار شد ، فقط اشاره کردم این چمدانها را ببر داخل ماشین. در سکوت و بدون خداحافظی از ویلا رفتیم. تا تهران کلمه ای حرف نزدم... آن شب در درون من چیزی که وقت دیگر درست نشد... مسعود چیزی نمی گفت ، مبهوت بود عصبی بود. رانندگی اش تند و خطرناک شده بود. به خانه که رسیدیم گویا به بازگشتم ، خانه ام را دوست داشتم. این غرور لعنتی ام اجازه حرف زدن نمی داد... بغضم نمی ترکید و این حالم را بدتر می کرد... مسعود از مادرم خواست چندروزی پیش من بماند،به مادرم گفته بود که چه ویاری دارم ، برای همین جای سوال باقی نماند. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ اینجا همین لحظه سلام میدهم، از اوج تمام ناامیدی به تمام امیدم! سلام تنها امید دنیا ... @salehe_keshavarz سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ سلام به عزیزای دلم 🌺موضوعی که امروز براتون انتخاب کردم پیوست موضوعات قبلی هست که ان شاءالله برامون نهادینه بشه ... پس مهمه و دقت لازم داره👌💯♻️ اصلا میدونید به چه شخصیتی موفق میگن🤔‼️⤵️ آفرین 👏👏 بله ، بانوی موفق کسی نیست  جز اینکه در زندگی اهدافی را برای خودش تعیین می کنه ...😍😍 😉👈از روش های مدیریت زمان آگاهه و خوب بلده چطور کنه و بهره کافی رو از زمانی که خداوند در اختیارش گذاشته استفاده کنه و این که چه کار کنه وقتش برکت می افته ان شاءالله🙃✅💐 ✔️ و میدونه که باید برای اون اهداف وقت ، زمان و انرژی بزاره و مهم تر از همه برای اون برنامه ریزی داشته باشه .📝🔎 اینم میتونه یکی از شروط روزانه ما باشه 😇👇 ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ 💭 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄ بانو بیست تو موفق خواهی شد ...😍✌️✌️ 📌یادتون باشه ۴ کار روتین هم جز برنامه هایی هست که براتون الویت داره و بهتون برای رسیدن به زندگی حداکثری کمک میکنه ان شاءالله ...✨🌹🌿 🖇معبود نازنین من! امروز با تو شرط می گذارم که موفق باشم و بشوم ... برای رسیدن به هدفم ، به تو ... حتم دارم کمکم می کنی😇🌺 تمااام تلاشم رو می کنم🤝 💬 @salehe_keshavarz ❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا😍ꕥ⏳ꕥ📝ꕥ اꕥ⏳ꕥ ا📝ꕥ اꕥ 🧕بانو بیست و   ⚜بانو بیستی ها ... برای ظهور خلاقیت و به دست آوردن موفقیت های بیشتر⤵️⤵️ 🔅باورها 🔅نگرش ها 🔅صفات غلط و زشت 🔅مانند بد بینی ؛ 🔅حسادت و ... رو بکل کنار میزارن‌.😊👏 😇👈و در عوض خصوصیات مثبت مانند 🔺واقع بینی 🔺خوش بینی 🔺پشتکار 🔺عدم چشم و هم چشمی و ... رو در خودشون تقویت می کنند .👌👌 ‼️میدونید چطور میشه بانو بیستی ها موفق میشن🤔👇 🍃خوش بین هستند 🍃از فرصت ها ؛ به خوبی استفاده می کنند. 🍃مسولیت پذیرند 🍃و در راستای اهدافشون ، حس توانمندی رو در خودشون‌ ایجاد می کنند . 👣اونها هزار الله اکبر مصمم و پر تلاش هستند و در کمال آرامش ، قدم های محکم و بلندی را بر می دارند .👣   ⚜بانو بیستی ها ... 🎯همیشه به اهدافی بزرگ تعقل می کنند 🏆طرح های بزرگ را در نظر دارند و هدف های خودشون رو بالا می برند .   ✅خوبه اینم بدونید که بانو بیستی ها ... 💯هیییچ وقت کار امرروز رو به فردا موکول نمی کنند 💯و گاهی که توفیق باشه کار فردا رو ، امروز انجام می دهد. 🔖برای بانو بیستی ها غیر ممکن وجود نداره 🔖از شکست دلسرد نمیشن 🔖با سخت کوشی ، تمام موانع رو برای دست یابی به هدف از سر راه خودشون بر می دارند .   کلام آخــــر ... بانو‌ بیستی ها ...📚 💭اهل عمل 💭برنامه ریزی 💭و برنامه های خودشون رو به تعویق به هیچ عنوان 💭به کارهاشون دلبستگی خاصی دارند و دارای انگیزه ای نیرومند هستند ... 🎯 @salehe_keshavarz 💎════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ◦•●⊙◎-3⃣5⃣🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ۱۳ کاندیدای ائتلاف وحدت ملی البرز آشنا شوید. خدایا به این ۱۳ نفر کمک کن تا شهر آباد شود 🤲 ⚜صالحه کشاورز معتمدی⚜ 🇮🇷 @salehe_keshavarz
28.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام همشهری بزرگوارم ✋ ⭕️ اگر مایل هستید انتخاب شورای شهر عاقلانه ، عادلانه ، علمی و تخصصی داشته باشید این کلیپ را تا آخر تماشا کنید. ✔️انتشار حداکثری ، در لیست انتشار واتساپ ، پی وی اشخاص ، گروهها و کانالها 🇮🇷 @salehe_keshavarz
📣📣📣📣📣📣 الهی! الحمدلله رب العالمین🤲🌹 🌒رسیدیم به آخر شب و زمان محاسبه اعمال روزانه ... سلام‌ شبتون نورانی رسیدیم به محاسبه📝👇 نازنین! آیا امروز موفق عمل کردی یا نه ‼️‼️ 📝 میتونید گزارش کارتون رو هم برامون ارسال کنید. برای ارسال گزارش به ادمین ایتا مراجعه کنید😊↙️ 💬 @Admiin114@salehe_keshavarz ⚜ ⤴️💯🔅💯⏺💯🔅💯⤵️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ بی صدا سوختم😞 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 خود مسعود هم خوب می دانست که چیزی شده ، اما به روی من نمی آورد. با همه ی بدحالی ام دلم می خواست بیاید‌ سراغم و از من بپرسد که چرا به این روز افتاده ام ؟ و من هم حرف بزنم ... داد بزنم ... تا سبک شوم ... اما مسعود کم حرف و گوشه گیر و در لاک خودش فرو رفته بود. چند روز به همین منوال گذشت. یک روز دم ظهر به پیشنهاد مادرم به شرکت رفتم تا به قول او فضای بیرون از خانه حالم را بهتر کند. مسعود از خوشحالی پر در آورده بود ، چای و نسکافه و شیرینی و شکلات روی میزم ردیف کرد. نگاهش برق می زد اما چیزی نمی گفت. مشغول کار‌ شدم ، آخر وقت وقتی همه ی کارمندان و مادرم رفتند مسعود به سراغم آمد و گفت : +نمی دونم چی شده ، اما می دونم از من ناراحتی ، نمی خوامم بدونم چی و چرا فقط اینو بدون شیرینم که طاقت بدحالی و سکوت تو رو ندارم ، ازت خواااهش می کنم یا حرف بزن یا این وضعیتو تموم کن. بهش نگاه کردم ، چقدر در نظرم بچه می آمد . نگران نگاهم می کرد . جدی و سرد گفتم: _فعلا نمی تونم حرف بزنم،حالم بده. نمی دونم کی خوب میشم. فعلا یه مدت کاری به کارم نداشته باش. مبهوت فقط نگاهم کرد و آرام نشست ، دیگر حرفی بینمان رد و بدل نشد. آنروز ها ما این شکلی بود . من سرد شده بودم اما مسعود انقدر گرم بود و محبت کرد که کم کم من هم سعی کردم با این قضیه کنار بیایم. هرچند آن شب ، هرشب و هر روز تنم را می لرزاند. رفتار بدی از او نمی دیدم. همه چیز مثل همیشه بود ، جز یک چیز و آن هم " من " بودم که تغییر کرده بودم . حدودا یک ماه قبل از زایمانم دیگر شرکت نرفتم ، گاهی تلفنی پیگیر کارها می شدم . فرزندم که دنیا آمد هر دو خانواده سنگ تمام گذاشتند. مسعود مهربانی شد که شب ها زودتر از من به گریه ی ریحانه بلند می شد و ریحانه هم در آغوش او آرام تر بود. ریحانه دو سه ماهه بود که از مسعود خواستم تا به شرکت برگردم ، دلم برای کارم تنگ شده بود. هر بار ای می آورد و امروز و فردا می کرد. یک روز که اصرار زیاد مرا دید دستپاچه گفت : + ببین شیرین جان ، یه چیزی رو بهت نگفتم ... یعنی نشد که بگم... همونطور که با ریحانه بازی می کردم گفتم: _خب چیو نگفتی الان بگو اصلا فکرش را هم نمی کردم... مسعود گفت: تو که شرکت نبودی شرایط یه جوری شد که مجبور شدم یه نیرو اضافه کنم ... برام جالب شد ، به طرفش برگشتم _ خب ... بعدش ... +حدودا سه ماهه که تو شرکت ما مشغول به کار شده. از میان کلماتش فقط عاطفه را شنیدم. عاطفه چی؟.... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @salehe_keshavarz نگفتند اگر هنوز خورشید طلوع میکند به خاطر شماست! نگفتند اگر هنوز گاهی باران میبارد به خاطر شماست! نگفتند اگر هنوز گلی می شکفد به خاطر شماست! نگفتند اگر هنوز زمین خورده ای بر می خیزد به خاطر شماست! نگفتند اگر هنوز مریضی شفا می گیرد به خاطر شماست! نگفتند اگر هنوز قرضی ادا میشود به خاطر شماست نگفتند اگر شما بیایید هیچ وَ هیچ بدی در روی زمین خدا یافت نخواهد شد ... هنوز که هنوز است خیلی ها نمیدانند که شما امان اهل زمینی و آرزوی اهل آسمان... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ سلام به همه عزیزانم 👌داریم پله پله خودمون رو قوی می کنیم پس با من همراه باشید لطفا نازنین! تا به حال به این فکر کردی که چه چیزی باعث می شه افراد در کار کردن شون تمرکز و استمرار داشته باشند؟🤔🤔 📌مطمئنا عاملی که باعث این میزان مستدام‌ بودن می شه ، هدفمند کار کردن هست.🙃 🎯هدفمند کار کردن یعنی تمرکز مداوم روی انجام اقدامات صحیح هر روز و ثبات و استمراری برای ادامه و تکمیل این اقدامات ...😍😍 ان شاءالله و تعالی🤲 ✅و این امر نیز شرط مهم ما برای ادامه راهمون هست ... ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ 💭 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄ 😌👈بانو بیست تو هدفمندی ... 📌یادتون باشه ۴ کار روتین اقدامی هست که کمک دهنده هست که به هدفتون نزدیک و نزدیک تر بشید ، پس باید با تمرکز و مستدام از این کار گذر کنید ... نه یک بار بلکه هر روز تا ملکه ذهن بشه😉 🖇معبود من! امروز با تو شرط می گذارم که هدفمند زندگی کنم ، برای هدفم تمرکز داشته باشم و با جدیت تمام به اون هدف بپردازم ...🍃🍂 میدونم کمکم می کنی پس از تلاش دست برنمیدارم و 😍👇 مستدام ... مستدام ... مستدام ... در تلاش خواهم بود🤝 💬 @salehe_keshavarz ❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا🎯ꕥ🔆ꕥ♻️ꕥ اꕥ🔆ꕥ ا♻️ꕥ اꕥ 🧕بانو بیست و ⚜بانو بیستی ها ... هدفمند عمل می کنند. اونها به صورت پراکنده یا بدون دلیل و نامرتب هیچ اقدامی نمی کنند.🙂👌 ⚜بانو‌ بیستی ها ... اتفاقا آگاهند چه کار می کنند و چرا این کار رو می کنند. 👀برای این که تو موفق شوی، به هدفمند شدن نیاز هست که قادر به تمرکز و تولید و استمرار بشی عزیز من ...☢♻️🔄 نازنینم! ✌️بیا پله پله مرور کنیم و مسلط بشیم ... اول اینکه باید‌ دارای هدف ارزشمندی باشی🔰🔰 یعنی چی🤔‼️ اگه بخوای که هدفمند بشی باید با تصمیمی آهنین شروع کنی ...💪💪 در درجه دوم باید🔰🔰 نقاط ضعف و قوت خودتون‌ رو بشناسید ؛😎😎 این یه واقعیت هست که ما آدم معمولی ها دوست داریم کارهایی رو انجام بدیم که در اون مهارت داریم.😇👌 استفاده از قابلیت هامون علاقه ی ما رو شعله ور و نیروی مون رو تجدید می کنه. گرفتید چی شد💥💥 ✅اگر شما از خودتون و اونچه در انجامش مهارت دارید، آگاه باشید، قادرید به وقت و نیروی خودتون به صورتی هدفمند، جهت بدید ...💯💯 در درجه سوم باید تماام مسئولیت هامون رو الویت بندی کنیم🔰🔰 این بخش خیلی مهمه عزیز دلم! زمانی که شما چرایی های زندگی خودتون رو دریابید، فهمیدن چه و چه زمانی خیلی آسونتر می شه.👌✔️🌺 یعنی چی🤔‼️🔰 این یعنی آگاهی به اولویت های خودتون داشته باشی و بر اساس اونها عمل کنی ...👏👏 در درجه چهارم شما باید نه گفتن رو‌ تمرین کنی🔰🔰 🎗این نکته دیگریست که هر فرد هدفمند باید اون رو آموزش ببینه و مسلط بشه👈 چگونه نه گفتن است. 🚫اگر سعی کنید همه کارهای جالبی رو که سر راهتون قرار داره رو انجام بدید اونوقته که در کاری که برای انجام اون خلق شدید رو دیگه نمی تونید مهارت پیدا کنید. 📌🔍موضوع بعدی که باید بهش برسید و انجامش بدید اینه که خودتون رو به موفقیت در طولانی مدت متعهد کنید ...😊✋ اگر به جای نفع آنی، خودتون رو به فرآیند دستیابی به موفقیت در دراز مدت متعهد کنید، شما رو برای هدفمندتر بودن، کمک می کنه.👌👌 یادتون باشه این موضوع درباره🔰🔰 🔺رشد فردی 🔺ایجاد روابط 🔺سرمایه گذاری مالی یا موفقیت حرفه ای مصداق داره ... 🎯 @salehe_keshavarz 💎════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ◦•●⊙◎-3⃣6⃣🌹
📣📣📣📣📣📣 الهی! الحمدلله رب العالمین🤲🌹 🌒رسیدیم به آخر شب و زمان محاسبه اعمال روزانه ... سلام‌ شبتون نورانی رسیدیم به محاسبه📝👇 شما تا چه اندازه هدفمند هستی؟!! آیا طی روز، برنامه و هدفی برای اقدامک های خودتون دارید؟!! آیا آگاهید که مقصدتون کجاست؟!! 📝 میتونید گزارش کارتون رو هم برامون ارسال کنید. برای ارسال گزارش به ادمین ایتا مراجعه کنید😊↙️ 💬 @Admiin114@salehe_keshavarz ⚜ ⤴️💯🔅💯⏺💯🔅💯⤵️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ 🎗تغییر کردم اولین دعوای اساسی ما آن روز اتفاق افتاد ، برعکس همیشه نتوانستم خودم را کنترل کنم ، با صدای ممکن هرچه دلم خواست گفتم : _مسعود خیلی وقته که داری با کارات پشیمونم میکنی ، تویی که به اعتقاد نداشتی چرا منو گرفتی؟ به راحتی با خانوم ها صحبت می کنی به راحتی باهاشون دست میدی به راحتی با دوست دختر سابقت در رفت و آمدی ، نصفه شب میری پیشش الان هم آوردیش تو شرکتت تو منو چی کردی؟ دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم ، با هق هق گریه گفتم: متاسفم برای همه ی که بهت داشتم. ریحانه گریه می کرد من هم گریه می کردم و روی زمین نشسته بودم. و مسعود هاج و واج نگاهمان می کرد. +چی داری میگی برای خودت؟ اعتقاد چیه؟ چه راحت انگ می زنی خانوم معتقد... بعد رفت ریحانه را برداشت و تند تند تکانش میداد : + عزیزم...بابایی...جان...جانم... بعد با تحکم گفت : +شیرین یکبار برای همیشه بهت می گم مسائلو باهم قاطی نکن. عاطفه دخترخاله ی منه ، اگر می خواستمش باهاش عروسی می کردم... اما بهش مدیونم... کل این شرکت ایده ی اون بود... حالا گیر افتاده... نیاز به داره... باااید کمکش کنم تا از زیر دینش در بیام فهم این موضوع اینقدر سخت نیست. حرف هایش برایم ارزشی نداشت ، داشت توجیه می کرد ، من زن هستم و حس ششم خوبی دارم ، کاملا را در عاطفه دیده بودم و حرف های مسعود تغییری در تفکرم ایجاد نکرد . با همون حالم گفتم : اون شب تو ویلا چی؟ چشم هایش شد ... یک لحظه ازش + کدوم شب؟... آها... همون شب که غش کردی؟ پس بگو... خانوم برای خودش خیال بافی کرده محض اطلاعت باید بگم که وقتی از بیرون برگشتیم ویلا عاطفه گفت راجع به کار باید باهم حرف بزنیم ، منم که اخلاق گند تو رو می دونستم گفتم آخر شب صحبت کنیم. من خر حواسم به حال و روز توعه ، اونوقت تو... متاسفم برای خودم... گریه ی ریحانه بند نمی آمد ، بچه را در بغلم گذاشت ، کتش را برداشت و رفت. کجا رفت؟ خب معلومه شرکت کدام شرکت؟ همان شرکتی که عاطفه منتظرش بود. با این افکار داشتم می شدم ساعتی با خودم کلنجار رفتم ، طاقت نداشتم ، باید میرفتم شرکت لباس پوشیدم و بچه را برداشتم و راه افتادم. وارد شرکت که شدم خانم ها دورم جمع شدند تا ریحانه را ببینند. نگاهم به اتاق مسعود بود اما درش باز نشد. عاطفه از اتاق دیگری آمد ، مثل یک عروس آرایش کرده بود با موهای سشوار کشیده و لباس های شیک... ریحانه را بوسید و تبریک گفت،من فقط تشکر کردم. ریحانه را دادم به خانم ها و بعد به اتاق مسعود رفتم ، مسعود نگاهم کرد و از پشت میز آرام گفت: برای چی اومدی اینجا؟ تا آمدم جواب بدهم با چنان غیضی نگاهم کرد که ترسیدم. ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿