eitaa logo
صالحین دامغان
335 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹عکس گرفتن زن در عروسی ⁉️آیا جایز است زن در جشنهای عروسی بدون اجازه شوهرش عکس بیندازد؟ و بر فرض جواز، آیا مراعات حجاب کامل در آن واجب است؟ ✅ج: اصل عکس گرفتن منوط به اجازه شوهر نيست ولى اگر احتمال بدهد که اجنبى عکس او را ببيند و عدم رعايت حجاب کامل منجر به مفسده اى شود، مراعات آن واجب است. 📕منبع: khamenei.ir 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
💔 یٰا رَبْ‌ تو دیــ‌ٖدِه ‌رٰا زِ غَمشْ ‌پرْ زِ آبْ‌ کنْ ما رٰا غلاٰمِ‌ حَضرَتْ ‌باقر ‌حسابْ ‌کُنْ (ع)🥀 🏴 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
مداحی آنلاین - منم پنجمین گل ز آل عبایم - جواد مقدم.mp3
4.39M
🔳 (ع) 🌴منم پنجمین گل ز آل عبایم 🌴منم یادگاری که از کربلایم 🎤 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌸 مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد. از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید. آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده واسمش هم صمد است. از فردای آن روز،آمد ورفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد وبا پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد.صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد ومی نشست توی حیاط خانه ما وتا ظهر با مادرم حرف می زد. بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد وچند روز بعد هم پدرش از راه رسید، پدرم راضی نبود. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🌹🌹
🌸 می گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.» خواهرهایم غر می زدند و می گفتند: «ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!» پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.» از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل ها کوتاه می آمدند. پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط، زیر یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند». 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
محمد باقر💔 ♠️🕯♠️🕯♠️ ♣️🕯♣️🕯♣️ کسی که بود شکافنده‌ی تمام علوم هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم 🏴شهادت مظلومانه شمع هدایت و پنجمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت. جامعه زنان مقاومت کوثر قهرمان کربلا 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو منو رها کنی کجا برم امام حسن😭💔 🎤 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
🔹رفته رو مین، تخریب چی بوده!!! ⁉️آیا درد یا زجرکشیدنی در چهره اش می بینید؟! در چشمانش غروریست به عظمت نام ... 👈اینانند فرزندان این سرزمین نه نکبت زاده های گرین کارتی!!! ✨🌙 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan
☘ جلسه شورای پایگاه مقداد دیباج با امام جمعه محترم شهر دیباج حجت الاسلام قریب بلوک