6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار ابتکاری ناحیه آباده از نواحی استان فارس
روابط عمومی تعلیم و تربیت بسیج سپاه فجر فارس
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🚨 اعترافات #زم دو بخش داشت.
یکی مربوط به شبکه فعالیت خارجی که مختصری از سیما پخش شد.
و بخش دومی که به سرشبکه های منابع نفوذ داخلی مرتبط است، که پخش آن بسیارمهم است.
💥 #زبان_جنایت را دیدید منتظر #زبان_خیانت باشید. ضد انقلابی که فاحش نبود اعدام شد تکلیف ضد انقلاب فاحش داخلی هم مشخص شد.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌿امام باقر(ع):
🍃هر مؤمنى که به نمازهاى واجب اهمیت دهد و آنها را به وقتش بخواند، از غافلان نیست.
📗الکافی : ۳/ ۲۷۰ / ۱۴
📕منتخب میزان الحکمة : ۴۳۰
✨ #نماز_اول_وقت🌷
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
مداحی آنلاین - چرا ایمان ما ضعیفه؟ - استاد پناهیان.mp3
2.19M
⁉️چرا ایمان ما ضعیفه؟
🎤حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔹🔸چگونه از فرزندان خود در فضای مجازی، مراقبت نامحسوس کنیم
🔸پدر و مادری که میخواهند بچههایشان استفاده مثبتی از فضای مجازی کنند، باید خودشان هم حضور سالمی در این فضا داشته باشند.
🔸برای استفاده صحیح کودکان و نوجوانان از فضای مجازی، باید سواد رسانهای آنها را ارتقا دهیم.
🔸 علاوهبر اینکه فرزندانمان را به رفتن در بخشهای مثبت فضای مجازی راهنمایی میکنیم، باید تا میتوانیم آنها را در دنیای واقعی نیز به فضاهای مثبت ببریم.
🔸باید سلایق فرزندانمان در فضای مجازی را بشناسیم و کانالها و صفحات مطابق با سلیقه آنها را شناسایی و در اختیارشان قرار دهیم.
💠مرکز فضای مجازی دامغان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه_برنامه
اولین سال شهادت سردار دلها
🌹شهید حاج قاسمسلیمانی🌹
🔸پنجشنبه ۱۱ دی ماه - ساعت ۱۸
در فضای مجازی
🔰ناحیه مقاومت بسیج سپاه دامغان
🌐مرکز فضای مجازی
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وچهلم
تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.»
پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره.
گفت: «قدم!»
نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی.
گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.»
با تعجب نگاهش کردم.
همان طور که با تکه ای نان بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آماده بود تا برویم آن طرف رود.
نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم.
گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد.
آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم.
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وچهل_ویکم
زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید.
ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد.
رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند.
آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.»
دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
گفت: «برایم چای بریز.»
صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند.
چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!»
گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم.
دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم.
حلقه صالحین شورای پایگاه حضرت رسول(ص)99/09/22
🌹حوزه مقاومت بسیج الهادی(ع)🌹
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan