#یک_مسئله
🔹فراموش کردن نماز آیات
⁉️اگر شخصی نماز آیات را فراموش کند و یا پس از زلزله و مانند آن متوجه شود، خواندن نماز آیات بر او واجب است؟
✅ج: اگر از ساير حوادث – به جز خورشيدگرفتگى و ماه گرفتگی - در وقت آن مطلع شود و نماز آيات را - هر چند بر اثر فراموشى - نخواند، بايد نماز آيات را به جا آورد اما اگر در وقت آن مطلع نشده و پس از حادثه فهميده، احتیاط واجب آن است که آن را به جا آورد.
#احکام_نماز_آیات
#قضای_نماز_آیات
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🖥 وبینار تخصصی ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان دامغان با حضور دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور حجت الاسلام و المسلمین دکتر #محبی
لینک ورود به جلسه 👇👇
http://b2n.ir/jebheyefarhangi
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌿 #مشاوره_تحصیلی
🔹پایگاه عطیه در راستای کمک آموزشی ویژه دانش آموزان خدمات مشاوره ارائه می دهد.
🌺 در طرح #مشاوره_تحصیلی ویژه دانش آموزان رشته علوم انسانی، خواهربسیجی سرکار خانم مهدیه مردانی آمادگی دارد تا به دانش آموزان کم بضاعت و بی بضاعت خدمت رسانی نماید.
♻️ راههای ارتباطی:
📲 آدرس پیج در اینستاگرام
mahdieh._9280
📲آیدی ایتا
@MahdiehMardani
☎️📞شماره تماس:
09306933088
#حوزه_مقاومت_کوثر
#پایگاه_عطیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔰اردوی تفریحی حلقهٔ میانسال .حلقهٔ شهید محمود فراتی
نشست اخلاقی ،بصیرتی با سخنرانی خانم عسگری
اقامهٔ نماز ظهر وعصر
صرف آش و پذیرایی
پنجشنبه ۹۹٫۹٫۲۰ قلعه بالا باغ یکی از متربیان.
#بسیج_جامعه_زنان
#حوزهٔ_ریحانة_النبی
#پایگاه_سمیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔰برگزاری جلسه مربی باسرگروهها
خواندن دعای توسل وبیان احادیث ازامام معصوم پیرامون سبک زندگی
برنامه ریزی جهت تهیه بسته های یلدایی ومراسم ولادت حضرت زینب(س)
مراسم ۹ دی و هفته ی بصیرت
#بسیج_جامعه_زنان
#حوزه_ریحانه_النبی
#پایگاه_سمیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔰دورهمی و برگزاری نشست بصیرتی با حضور متربیان حلقه ی نوجوان-شهید عباس لزومی،وسرگروه خانم طیبه امانی.
برگزاری مسابقه والیبال -داژبال باهدف ایجاد نشاط و شادابی.🌸
#بسیج_جامعه_زنان
#حوزه_ریحانه_النبی
#پایگاه_سمیه
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_وهشتم
صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.»
چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.»
بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.»
شانه بالا انداختم.
گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند.
نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.»
این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد.
صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!»
پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم....
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وسی_ونهم
آن وقت رسم بود. همه این طور بودند. بعضی ها که بچه هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند.
تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگ تر بودی را نوشت ستار.
شمس الله و ستار که دوقلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمس الله را نوشت ۱۳۳۴ مال ستار را نوشت ۱۳۳۷. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگ تر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم.
گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛ نشد.»
صمد لبخندی زد و گفت: «آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی ؛ برّ و بر نگاهش می کردم. از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد.
این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.»
صمد دوباره رو کرد به من و گفت: «بالاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.»
گفتم: «کم خودت را لوس کن. مگر حاج آقا نگفتند تو از اول صمد بودی.»
صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم.
🌙قبل از خواب زمزمه کنیم ...
🍃یَا سَیِّدِی! إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَى نَفْسِی هَلَکْتُ🍃
ای آقای من!
اگر مرا به حال خودم رها کنی هلاک شده ام
«ابوحمزه ثمالی»
✨ #شبتون_نورانی_بایادخدا✨🌙
#التماسِدعا
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌿خدایی کردن، عادت توست ؛
برای بنده ای که از بندگی اش،
چیزی جز توهم، باقی نمانده است ...
روزم را با بندگی تو آغاز میکنم
و با نام زیبایت
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ❤️
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیات ۱۲ - ۱۳ سوره مریم
🍃یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً🍃
🍃وَ حَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَ زَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً🍃
🔹ترجمه
✨اى یحیى! کتاب (خدا) را با قدرت بگیر و در کودکى به او حکمت (و نبوّت) دادیم.✨
✨و نیز از جانب خود، مهربانى و پاکى به او دادیم و او تقواپیشه بود.✨
♻️سه نفر در کودکى به نبوّت رسیدند: سلیمان، عیسى و یحیى علیهم السلام و سه نفر نیز در کودکى به امامت رسیدند: امام جواد و امام هادى و امام مهدى علیهم السلام.
♻️راه خدا همه چیزش رحمت است: خداى آن رحمان، پیامبرش «رحمة للعالمین» و «حناناً من لّدنّا»، کتابش «رحمة للعالمین» و مردمش «رحماء بینهم» است.
📝 پیام ها
۱- رهبر باید در تحقّق بخشیدن به اهداف کتاب آسمانى، صلابت داشته باشد. «یا یحیى خُذ الکتاب بقوّة»
۲- حفظ دین و اجراى احکام، به قاطعیّت و قدرت نیاز دارد. «خُذ الکتاب بقوّة»
۳- دیندارى باید با قدرت و جدّیت باشد. «خُذ الکتاب بقوّة»
۴- اگر خدا بخواهد، طفل را هم به مقام نبوّت مى رساند. «آتیناه الحکم صبیّا»
۵ - لازمه تبلیغ و تربیت، رأفت، محبّت و پاکى است. «و حَناناً و زکاة»
۶- سرچشمه رأفت و مودّت، خداوند است. «من لّدنّا»
۷- روحیّه رأفت و عطوفت براى انسان ارزش است. «حَناناً»
۸ - تقوایى ارزش دارد که همیشگى و خصلت انسان باشد. «کان تقیّاً»
۹- تقوا به معناى انزوا و خشن بودن نیست، بلکه همراه مردم بودن با مهربانى و محبّت است. «حَناناً... کان تقیّاً»
۱۰- تقوا زمینه دریافت الطاف الهى رشد و محبوبیّت است. «حَنانا...زکاة... کانتقیّاً»
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#نهج_البلاغه
🔔دنيا سراى گذر است ❗️
💥ألا و ان هذه الدنيا التى أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها، و أصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم، و لا منزلكم الذى خلقتم له و لا الذى دعيتم أليه... فدعوا غرورها لتحذيرها، و أطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها الى الدار التى دعيتم اليها.
💠بدانيد كه اين دنيا كه پيوسته آرزومند آن هستيد و به آن مشتاقيد، و گاهى شما را خشمگين كرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى هميشگى شما نيست و جايى نيست كه براى آن آفريده و يا به آن فرا خوانده شده باشيد. پس فريب هايش را به خاطر برحذر داشتنش، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانيدنش رها كنيد و در آن براى رسيدن به سرايى كه بدان فرا خوانده شده ايد از يكديگر پيشى بگيريد
📘#خطبه_۱۷۳
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🎙/ آیتالله بهجت(ره):
🔹هرگاه #خدا را بیشتر از
هر چیزی دوست داشتی،
مؤمن شدنت را جشن بگیر!
📝| #درس_اخلاق_مجازے
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌷 علامه حسن زاده آملی :
☘ اگر آدم چانهاش را مواظب باشد حرفش را مواظـب باشد ، در این صـورت است که اگر سخن گفت سخنشحکمتاست و وجودشان در میـــان مــردم بــرڪـت است.
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار ابتکاری ناحیه آباده از نواحی استان فارس
روابط عمومی تعلیم و تربیت بسیج سپاه فجر فارس
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🚨 اعترافات #زم دو بخش داشت.
یکی مربوط به شبکه فعالیت خارجی که مختصری از سیما پخش شد.
و بخش دومی که به سرشبکه های منابع نفوذ داخلی مرتبط است، که پخش آن بسیارمهم است.
💥 #زبان_جنایت را دیدید منتظر #زبان_خیانت باشید. ضد انقلابی که فاحش نبود اعدام شد تکلیف ضد انقلاب فاحش داخلی هم مشخص شد.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌿امام باقر(ع):
🍃هر مؤمنى که به نمازهاى واجب اهمیت دهد و آنها را به وقتش بخواند، از غافلان نیست.
📗الکافی : ۳/ ۲۷۰ / ۱۴
📕منتخب میزان الحکمة : ۴۳۰
✨ #نماز_اول_وقت🌷
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
مداحی آنلاین - چرا ایمان ما ضعیفه؟ - استاد پناهیان.mp3
2.19M
⁉️چرا ایمان ما ضعیفه؟
🎤حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔹🔸چگونه از فرزندان خود در فضای مجازی، مراقبت نامحسوس کنیم
🔸پدر و مادری که میخواهند بچههایشان استفاده مثبتی از فضای مجازی کنند، باید خودشان هم حضور سالمی در این فضا داشته باشند.
🔸برای استفاده صحیح کودکان و نوجوانان از فضای مجازی، باید سواد رسانهای آنها را ارتقا دهیم.
🔸 علاوهبر اینکه فرزندانمان را به رفتن در بخشهای مثبت فضای مجازی راهنمایی میکنیم، باید تا میتوانیم آنها را در دنیای واقعی نیز به فضاهای مثبت ببریم.
🔸باید سلایق فرزندانمان در فضای مجازی را بشناسیم و کانالها و صفحات مطابق با سلیقه آنها را شناسایی و در اختیارشان قرار دهیم.
💠مرکز فضای مجازی دامغان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه_برنامه
اولین سال شهادت سردار دلها
🌹شهید حاج قاسمسلیمانی🌹
🔸پنجشنبه ۱۱ دی ماه - ساعت ۱۸
در فضای مجازی
🔰ناحیه مقاومت بسیج سپاه دامغان
🌐مرکز فضای مجازی
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وچهلم
تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.»
پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره.
گفت: «قدم!»
نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی.
گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.»
با تعجب نگاهش کردم.
همان طور که با تکه ای نان بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آماده بود تا برویم آن طرف رود.
نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم.
گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد.
آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم.
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دویست_وچهل_ویکم
زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید.
ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد.
رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند.
آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.»
دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
گفت: «برایم چای بریز.»
صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند.
چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!»
گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم.
دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم.
حلقه صالحین شورای پایگاه حضرت رسول(ص)99/09/22
🌹حوزه مقاومت بسیج الهادی(ع)🌹
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
الهی دربسته نیست
مادست وپا بسته ایم
✨ شبتون نورانی با یاد و عطر خدا✨🌙
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
دوستان همراه بابت همراهی شما سپاسگزاریم
کانال تا صبح تعطیل می باشد 😊
شبتون و عاقبتتون بخیر و نیکی 🌙🌙🌺