🔰اجرای پیاده روی نمادین #اربعین در محل گلزار شهدای گمنام شهردیباج
#حوزه_مقاومت_بسیج_صاحب_الزمان_عج
#پایگاه_مقداد
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🔰تهیه و توزیع ۲۰۰بسته معیشتی هرکدام بمبلغ ۴۰۰هزارتومان جمعا بمبلغ تقریبی ۸۰ میلیون تومان بمناسبت اربعین حسینی در محل شهرکلاته
#گردان_بسیج_ثارا...
#حوزه_مقاومت_بسیج_صاحب_الزمان_عج
#مرکزخیریه_شهدای_گمنام_شهرکلاته
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
16022690330474981231055551107550.jpg
37K
#بصیرت
به زبان بدن آقا در هنگام قرائت اربعین دقت کردین؟🧐
✅ از اول تا آخر زیارت اربعین دست به سینه بودن و تکیه ندادن...
جانم فدات آقا جان
حلقه#شهید_پریمی
#پایگاه_محبان_الزهرا_س
هدایت شده از صالحین دامغان
#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_صدوبیست_وپنجم
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد.
هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم.
نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم.
گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت.
اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم.
همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند.چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.»
بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
#دختر_شینا🌸
#قسمت_صدوبیست_وششم
گفتم: «کجا؟!»
گفت: «پارک دیگر.»
گفتم: «الان! زحمت کشیدی. دارد شب می شود.»
گفت: «قدم! جان من اذیت نکن. اوقات تلخی می شود ها! فردا که بروم، دلت می سوزد.»
دیگر چیزی نگفتم. کتلت ها را توی ظرف درداری ریختم. سبزی و ترشی و سفره و نان و فلاسک هم برداشتم و همه را گذاشتم توی یک زنبیل بزرگ.
لباس هایم را پوشیدم و روسری را سرم کردم. جلوی آینه ایستادم و خودم را برانداز کردم. صمد راست می گفت، روسری خیلی بهم می آمد.
گفتم: «دستت درد نکند، چیز خوبی خریدی. گرم و بزرگ است.»
داشت لباس های بچه ها را می پوشاند. گفت: «عمداً این طور بزرگ خریدم. چند وقت دیگر هوا که سرد شد، سر و گوشت را درست و حسابی می گیرد.»
قرار بود دوستش، که دکتر داروساز بود، بیاید دنبالمان. آن ها ماشین داشتند. کمی بعد آمدند. سوار ماشین آن ها شدیم و رفتیم بیرون شهر. ماشین خیلی رفت، تا رسید جلوی در پادگان قهرمان.
صمد پیاده شد، رفت توی دژبانی. خانم دکتر معصومه را بغل کرده بود. خیلی پی دلش بالا می رفت...
#بصیرت
#جنگ_نرم
📷📺🔍مقایسه تبلیغات حجاب و بی حجابی
خودتان مقایسه کنید!!!
حلقه#شهید_پریمی
#پایگاه_محبان_الزهرا_س
🌸خدایا به تو توکل میکنم
💞و حس داشتنت
🌸پناهگاهی میشود همیشگی
💞در اوج سختیهایم
🌸روزهایم را با رحمتت به خیر بگردان..
🌸بنام خدایی که تسکین دهنده
💞دردها وآرامش دهنده قلبهاست
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ❤️
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
#روزمان_را_با_قرآن_شروع_کنیم
💠 آیه ۸۴ سوره یوسف
🍃وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَأَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ🍃
🔹ترجمه
✨یعقوب از برادران روى گرداند و گفت: اى دریغا بر یوسف، پس اندوه خود را فرو مى خورد (تا آنکه) دو چشمش از اندوه سفید (و نابینا) شد.✨
♻️«اسف» به معناى حزن و اندوه همراه با غضب است. یعقوب بر چشم گریه، و بر زبان «یا اسفا» و در دل حزن داشت.
🍃در روایتى امام صادق (ع) فرمود: علىّ بن الحسین علیه السلام بیست سال بعد از حادثه کربلا به هر مناسبتى گریه مى کرد. سؤال کردند چرا این همه گریه مى کنید؟
فرمود: یعقوب یازده پسر داشت یکى غائب شد، با اینکه زنده بود، از گریه چشمانش را از دست داد، ولى من در برابر چشمان خود دیدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوّت شهید شدند، چگونه گریه نکنم؟
📝پیام ها
۱- حسد ورزى، یک عمر تحقیر به همراه دارد. «و تولّى عنهم»
۲- آنها مى خواستند با حذف یوسف، خود محبوب پدر شوند؛ «یخل لکم وجه ابیکم» ولى حسادت، قهر پدر را شامل حال آنها کرد. «تولّى عنهم»
۳- یعقوب مى دانست که بر فرزند دیگر ظلم نشده است، ظلم بر یوسف رفته است. «یا اسفا على یوسف»
۴- غصّه و گریه، گاهى موجب نابینایى مى شود. «ابیضّت عیناه من الحزن»
۵ - ندبه و گریه و سوز و عشق، نیاز به شناخت دارد. (یعقوب آشنا به یوسف است که از سوز نابینا مى شود.)
۶- اهمیّت مصائب، بر محور شخصیّت افراد است. (ظلم به یوسف با ظلم به دیگران فرق دارد، نام یوسف برده مى شود نه دو برادر دیگر.)
۷- گریه، غم و اندوه در فراق عزیزان، جایز است. «وابیضّت عیناه من الحزن»
۸ - تحمّل انسان حدّى دارد و روزى لبریز مى شود. «وابیضّت عیناه من الحزن»
۹- فرو بردن خشم، از صفات مردان الهى و کارى شایسته است. «فهو کظیم»
۱۰- گریه و غم، منافاتى با کظم غیظ و صبر ندارد. «فصبرٌ جمیل، یا اسفا، فهو کظیم»
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan
🌷#سلام_مولای_مهربانم ❤️
هفته به هفته میگذرد باخیال تو
پس لااقل به حرمت خون خدا بیا
بیش ازهزار سال توخون گریه کرده ای
ای خون جگر زغربت زینب کبری بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan