eitaa logo
صالحین پرند
232 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
408 ویدیو
96 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقه_شهیده_صدیقه_رودباری حلقه_صالحین_سطح2_نوجوان_ویژه سرحلقه:فاطمه_پوراصغری 🌺حلقه با نام خدا و خواندن سوره فیل آغاز گردید 🌹حدیثی از امام جعفر صادق(ع) 🌸 وصیت نامه شهید خلیل واحدی 💐سخن رهبری در مورد: ضرورت زنده نگه داشتن نام و یاد امام خمینی(ره) 🌼احکام( غسل‌های واجب و توضیح دادن آن‌ها) 🌷بحث سیاسی روز 🌿یک داستان از کتاب عاقبت گناه‌کاران 💐حلقه با صلوات و دعای قرانی و دعا برای سلامتی امام زمان(عج) به پایان رسید.
حلقه_شهیده_محبوبه_افراز _نوجوانان سطح۱ سرحلقه:خانم مرضیه سادات اسدالهی 🌹جلسه با بیان حدیث از امام علی(ع)و سخن رهبری راجب موضوع آغاز گردید 🌹وصییت نامه شهید بابک نوری به مناسبت سالروز شهادت ایشان فرستاده شد 🌹موضوع اصلی جلسه : کتابخوانی 🌹پیشنهاد کتاب متربیان به یکدیگر 🌹بیان احکام نماز 🌹آموزش کارهنری توسط متربی 🌹حلقه با سوره توحید پایان یافت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
در این زندان مشکل بزرگ من مادرم بود.ایشان_همان‌گونه که گفتم_از شجاعتی فوق‌العاده و استقامتی تزلزل‌ناپذیر برخوردار بود؛امّا کمی پیش از این بازداشت،به من مطلبی گفت که نشان میداد به علّت تحمّل مصائب بسیارِ فرزند خود،کاسه‌ی صبرش لبریز شده است.یک روز که در خانه‌شان بودم،به من گفت:اگر بار دیگر زندانی شوی،من خواهم مرد!در آن روز کوشیدم به ایشان اطمینان خاطر بدهم ... امّا دیدم در کلام خود جدّی است.از وقتی که بازداشت شدم،سخنان مادر در گوشم طنین می‌انداخت و دلم را نگران میساخت.مدّت شش ماه در این وضع ماندم و نمیدانستم بر سر مادرم چه آمده است.پس از شش ماه به من اجازه دادند تنها یک تماس تلفنی داشته باشم.ترجیح دادم به منزل پدرم تلفن کنم.پدرم گوشی را برداشت.نخستین سؤالی که از او کردم،این بود: حال مادرم چطور است؟ پاسخ داد: خوب است. اطمینان نیافتم.پرسیدم: کجا رفته؟ گفت: به جلسه‌ی روضه‌ای در خانه‌ی فلانی رفته است. مجلس روضه‌ای را که مادرم مقیّد به شرکت در آن بود،به یاد آوردم و خیالم راحت شد و دلم آرام گرفت.بعد راجع به همسر و فررندان پرس‌وجو کردم. در واقع من با قدرت بیانی هم که دارم،هرگز نمیتوانم آنچه را که در این زندان بر انسان میگذشت،وصف کنم.من در این زندان شاهد چیزهای زشت و نفرت‌انگیزی بودم که تا به امروز مانند آن را ندیده‌ام. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
حرف زدن در داخل یک سلّول_چنان‌که گفتم_ممنوع بود،چه رسد به حرف زدن با زندانیان سایر سلّولها.این کاری خطرناک بود،چون از نظر مأموران اوضاع بازجویی و کسب اطّلاعات را به هم میریخت؛...با این همه حسّاسیّت،《مورس》ابزاری برای گفت‌وشنود میان زندانیان بود.میان من و سلّول شهید رجایی،یک سلّول فاصله بود.من با سلّول مجاور به وسیله‌ی مورس حرف میزدم؛پیام به سلّول رجایی میرفت و پاسخ آن برمیگشت. زبان مورس را در این زندان آموختم.داستان از اینجا شروع شد که دیدم از سلّول همسایه‌ام ضرباتی به دیوار میخورد و من معنای آن را نمیفهمیدم.فهمیدم که او از این ضربات،مقصودی دارد.یک روز داشتم با نگاه،دیوارهای سلّول را با دقّت نگاه میکردم_این هم کاری است که معمولاً زندانیان میکنند تا خود را با چیز تازه‌ای سرگرم کنند_از جمله چیزهایی که بر دیوار خواندم،یادگارها و شوخی‌ها و لطیفه‌های زندانیان بود.همین طور که به دیواری در کنار درِ سلّول_که به زحمت نور به آن میرسید_خیره شده بودم،جدولی ازحروف و علامات رمزی به چشمم خورد.کم‌کم بازبان جدول آشنا شدم و دیدم که اینها رمزهای مورس است.لذا شروع به آموختن مورس کردم و رفته‌رفته مفهوم ضربات همسایه راکه بر دیوارمیزد،دریافتم.سپس یکبار هم کوشیدم حتّی با کندی هم که شده،پاسخش را بدهم.... بتدریج در زمینه‌ی گفت‌وشنود با مورس ماهرتر شدم،تا جایی که وقتی مورس میزدم،کسی که بامن درسلّول بود،متوجّه نمیشدکه من چه‌کاری میکنم.... @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷 🎞ساخت کلیپ به مناسبت هفته بسیج توسط دختر عزیزم خانم محدثه یسلیانی متربی حلقه شهیده راضیه کشاورز ۹۹/۸/۲۸
🍄 برگزاری آنلاین حلقه نوجوان سطح ۱ شهید سلیمانی . روز دوشنبه ۹۹.۸.۲۶ 🍄 این هفته ادامه بحث سوره مبارکه حمد و در مورد بخشندگی خداوند و درخواست از خداوند برای راه راست و مورد خشم قرار نگرفتن صحبت شد و آمادگی برای هفته آینده که بچه ها باید کاردستی درست کنند و فیلم یا عکس از کاردستی بفرستند و با دعای فرج به پایان رسید . 🍄 با تشکر از فرمانده پایگاه و سرگروه محترم خواهر مطیعی .
🌸 برگزاری آنلاین حلقه نوجوان سطح ۲ شهید ابراهیم هادی . روز سه شنبه ۹۹.۸.۲۷ 🌸 حلقه با صوت قرآن و ذکر صلوات آغاز شد . تفسیر آیات ۱۶ تا ۴۷ سوره مبارکه قلم و بحث درباره این سوره و استفاده صحیح از فضای مجازی صحبت شد .❤ حلقه با دعای فرج به پایان رسید 🌸❤ 🌸 با تشکر از سرگروه محترم خواهر سنجابیان و مسئول تعلیم و تربیت پایگاه خواهر محمدی .
🌺 برگزاری آنلاین حلقه میانسال موضوع با محوریت آموزش احکام . 🌺 شروع جلسه با یک سوره کوچک قرآن و دعای فرج و یک حکمت از نهج البلاغه احکام شرعی (امر به معروف و نهی از منکر ) و سوال از متربیان از مباحث هفته گذشته و پاسخ متربیان بزرگوار ختم جلسه با دعا و صلوات برای شادی شهدا 🌺 با تشکر از سرگروه محترم خواهر بهرامی .
💮 حلقه میانسال شهدای مدافع حرم . سه شنبه۹۹/۸/۲۷ 💮 جلسه با تلاوت سوره مبارکه حمد آغاز شد . موضوع : احکام ، در مورد روزه های قضا و شرایط آن . نهج البلاغه ؛ حکمت ۱۴۴ و ارتباط آن با مشکلات روز و دلیل اطاعت از فرامین حضرت آقا . با دعای سلامتی آقا امام زمان عج و قرائت آیه شریفه امن یجیب جلسه خاتمه یافت . 💮 با تشکر از سرگروه محترم خواهر آبرودی .
🏵 برگزاری کلاس آموزش مفاهیم قرآن توسط مربی قرآنی خواهر رمضانلو . چهارشنبه ۹۹.۸.۲۸ 🏵 آیات موضوعی جهنم تلاوت شد و در مورد اعمالی که باعث بهشتی شدن انسان میشود و نکته احکامی مباحثی مطر شد . 🏵 با تشکر از فرمانده محترم پایگاه خواهر مطیعی بابت ارسال گزارش .
حلقه_کودک_سطح۲ شهیده_راضیه_کشاورز سرگروه_نرجس_قوام ✨حلقه با قرائت آیاتی از کلام الله مجید توسط دو نفر از متربیان آغاز شد. 🔹گذاشتن یک کلیپ در مورد فواید و اهمیت کتاب خوانی 🍃قرار گذاشتیم ان شاء الله حفظ قرآن رو شروع کنیم در مورد اثرات مثبت حفظ قرآن مطالبی بیان شد 🇮🇷در مورد بسیج و خدمات بسیجیان در طی سالهای تشکیل آن گفتگو کردیم 🌺نکات تربیتی: با زبان می شود دیگران را رنجاند و با همین زبان می شود به آنها مهربانی کرد 🍂🌼بیان شد که متربیان می توانند با کمک در درس به همکلاسیهای خود یک جهاد علمی انجام دهند 📿احکام نماز: قسمتی دیگر از وجوب خواندن نماز احتیاط 📚و در آخر ۳ نفر از متربیان ۳ داستان زیبا برای ما خواندند. ۹۹/۸/۲۸
🕊حلقه_شهیده_فوزیه_شیردل حلقه_صالحین_نوجوان_سطح۲_ویژه سرگروه: مریم_براتی 🔹 موضوع : خودسازی 🌸🌿 حلقه با درود بر محمد و آل محمد (ص) وقرائت آیه ای در مورد خودسازی آغاز شد. 🌿🌸 ابتدا گذری بر کتاب صراط 🌸🌿 بیان حدیث از امام صادق علیه (السلام) در مورد خودسازی 🌿🌸 در ادامه از سخنان مقام معظم رهبری، عکس نوشته در مورد بحث مورد نظر وارائه مطالب مفید از طرف متربیان گلم 🌸🌿 معرفی سیره زندگی شهید مهدی زین الدین 🌿🌸 بیان احکام 🌸🍃 توصیه به مطالعه کتاب ( ) 🌸🌿 حلقه با سلام درود بر محمد و آل محمد (ص) وقرائت دعای فرج به پایان رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
گفت‌وگو با همسایه،پیرامون همه چیز دور میزد.درباره‌ی مسائل مختلف،از هم سؤال میکردیم:آیا شما را امروز برای بازجوئی بردند؟امروز چه کردی؟درخواب چه دیدی؟ راجع به همسایه‌ام دریافتم که او دانشجوی دانشگاه است.ولی بیش از این درباره‌ی او اطّلاع نیافتم.حتّی نام واقعی خود را نیز از من پوشیده نگه‌داشت.این هم امری طبیعی است؛زیرا کتمان،یکی از ضروریّات برای زندان سیاسی است.این جوان،فوق‌العاده خوش‌مشرب و زنده‌دل و عجیب زرنگ و باهوش بود.به اَشکال گوناگون،داوطلب شستن دستشویی‌های زندان میشد.البتّه زندانیان برای این کار از هم سبقت میگرفتند تا برای دقایقی هم شده،از سلّول بیرون بیایند.بعداو با استفاده از فرصتِ بیرون آمدن ،کارهایی میکرد که حاکی از فرزی و چالاکی و ظرافت کار او بود. یک‌بار با زیرکی،نگهبان را به جایی دور از سلّولها فرستاد و با چابکی و سرعت به سمت سلّول من آمد و پوشش دریچه‌ی کوچکی را که روی درِ سلّول بود،بالا زد،مرا صدا کرد و بوسه‌ای بر صورت من زد و بدون آنکه کسی متوجّه او شود،به محلّ کار خودش در دستشویی‌ها بازگشت! @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
یک‌بار دیگر،هنگامی‌که مشغول نظافت بود،دید مقداری کره و مربّا روی یک قالب یخ در داخل ظرف بزرگ آب در راهروی زندان گذاشته‌اند....او یک لحظه سر ظرف را باز کرد و دید که در آن چیست. و فهمید که این کره و مربّا از چیزهایی است که نگهبان کشیک از صبحانه‌ی زندانین دزدیده.چون غذای شامِ آن روز بد بود و نگهبان از آن خوشش نمی‌آمد... حالا دل رفیق من به هوس این غذای دزدی افتاده بود؛بویژه که آن روز،روزه هم بود.با چابکی فوق‌العاده‌ای در ظرف را باز کرد و خوردنی‌های داخل آن را برداشت و به سلّول رفت!با مورس به من خبر دادکه چه کرده است... نگهبان با اشتهای فراوان به سراغ ظرف آب آمد تا آنچه را در آن گذاشته بود،بردارد؛امّا وقتی دید محتویّات آن به سرقت رفته،دیوانه شد!باور نمیکرد که یک زندانی بتواند چنین کاری بکند.از دیگر نگهبانان پرسید و وقتی یقین کرد که این،کار زندانیان است،تصمیم گرفت باسایر نگهبانان سلّولها را تفتیش کند.رفیق مابخشی ازاین غذا راخورده بودوقدری از آن باقی مانده بود.با ترس و دستپاچگی با من تماس گرفت وپرسیددر حالی‌که خودش به تنهایی درسلّول است،با بقیّه‌ی خوردنی چه کند؟گفتم:هر قدر از آن را میتوانی بخور،وباقی رازیرفرش بگذار وآثار جرم راازبین ببر!سلّولهابازرسی شد،سلّول همسایه‌ی من هم بازرسی شد؛امّا چیزی نیافتند و قضیّه به خیر گذشت،تا به عنوان نشانه‌ای ازعصیان انسان زندانی علیه واقعیّت موجود،در دفتر خاطرات این زندانی باقی بماند. @salehinhoze فصل سیزدهم:کُد رمز
هدایت شده از معارج
در این سلّول با اشخاص گوناگونی همراه بودم،که در میان آنها جوانان مؤمن و پرشوری نیز بودند.یکی از آنها جوانی از نهاوند بود...من بخصوص از این جوان یاد کردم،چون او را این اواخر دیدم.زمانی گروهی از مؤمنان به دیدار من آمدند و من اسامی آنها را پرسیدم.یکی از آنها وقتی نامش را گفت،قدری روی این نام تأمّل کردم؛بعد فوراً حافظه‌ام یاری کرد و به یاد آوردم که او هم سلّولی من... بوده است. در میان هم سلّولی‌های من در این زندان،افراد کمونیست هم بودند.یکی از آنها جوانی بود که به من نگفت کمونیست است.وقتی وارد سلّول شد،ما سه نفر بودیم و او چهارمی ما شد... کمونیست‌ها در کینه و خباثت و دشمنی با دین،همگی در یک رده نیستند.این مرد خیلی پیچیده نبود.امّا من یک‌بار دیگر در این سلّول گرفتار یکی از کمونیست‌های خبیثِ کینه‌توز شدم که در نهایت پستی و انحطاط اخلاق بود... . از هر فرصتی برای مسخره کردن دین و روحانیون استفاده میکرد.او به شیوه‌ای چندش‌آور و نفرت‌انگیز،از هر راهی میکوشید تا عادات وسننی را که با دین ارتباط دارد،مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
سرحلقه سرکارخانم شیاسی حلقه با قرائت حمد شفای بیماران و ذکر صلواتی آغاز شد. موضوع؛ 💠از کتاب سه دقیقه در قیامت،قسمت مربوط به برزخ گناه چشم و نگاه به نامحرم مورد بحث قرار گرفت . 💠با ذکر مثالهایی قرآنی از سوره های مریم، نمل، آل عمران به تفسیر آیاتی راجع به این مسأله پرداخته شد. 💠احکام محارم سببی و نسبی و رضاعی توضیح داده شد. 💠انواع نگاه حلال و حرام مقداری توضیح داده شد وبقیه به جلسه آینده موکول شد. 💠در پایان با قرائت دعای فرج برای تعجیل در ظهور امام عصر عج حلقه به اتمام رسید.
🌺 حلقه جوان به صورت آنلاین در پیام‌رسان ایتا . پنجشنبه ۹۹.۸.۲۹ 🌺 موضوعات مورد بحث در حلقه : ⚘ خواندن سوره‌از از قرآن ⚘ لغزش‌های زبان ⚘ بیان روایت ⚘ توضیحات در مورد موضوع و.... 🌺 با تشکر از سرگروه محترم خواهر بهارلو .
33.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷|🇮🇷 🎞ساخت کلیپ به مناسبت هفته بسیج توسط دختر عزیزم خانم محدثه یسلیانی متربی حلقه کودک شهیده راضیه کشاورز ۹۹/۸/۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
اکنون رخدادهایی ازخاطرمن میگذرد که برای کسانیکه بازندگی درسلّول تاریکِ دربسته وبی‌ارتباط باجهان خارج آشنانباشند،عادی ومعمولی به نظرمیرسد؛امّابرای کسیکه درچنین سلّولی زندانی شده،رخدادهایی مهم است وبه خاطراهمّیّتی که دارد،باروشنیِ تمام درحافظه باقی میمانَد؛ازآن جمله ست تابش رشته‌ای ازنورخورشیددرداخل سلّول.یک روز،روشنیِ اندکی که توانسته بودازهمه‌ی تیرگی‌ها وغبارهای بالای روزنه‌ی سلّول بگذردوبه داخل سلّول نفوذ کند،توجّهم راجلب کرد.ازشادی نتوانستم خودم راکنترل کنم.فریادزدم:آهای...مژده...آفتاب...آفتاب..!چشمهای مابه این نورکه ماراباگستره‌ی فضای آزادورها پیوندمیداد،دوخته شد.به مدّت نیم ساعت یاکمتر،همچنان باخوشحالی به آن نگاه میکردیم تااینکه ناپدیدشد...چندهفته وضع به همین منوال بودتاآنکه خورشیددرزاویه‌ای قرارگرفت که دیگراین عطیّه ناچیزش به مانمیرسید! یکروزباصدای گنجشکهایی که دربیرون سلّول جیک‌جیک میکردند،بیدار شدم.صدای شادی بخشی بود؛نویدفرارسیدن فصل بهاررامیدادومارابا طبیعت آزادورهای آن سوی دیوارهای سلّول مرتبط میساخت... یکی دیگرازچیزهایی که ازاین زندان هنوزهم غالباًدرخاطرمن هست،صدای اذان صبح است که باصدایی بسیارضعیف به گوش میرسیدوقطعاًازراه دوری می‌آمد...تاگوش من باشوق تمام آنرادریافت نمایدولذّتی درجانم برانگیزدکه هنوزهم هرگاه به یادمی‌آورم،برایم شعف‌انگیزست.بخاطردوری فاصله،برخی کلمات بگوش نمیرسید؛امّاهرروزهنگام سپیده‌دم،بدون استثنامنتظرش بودم وبه آن گوش میسپردم. @salehinhoze فصل سیزدهم:کُدرمز
هدایت شده از معارج
در این زندان هر چیزی برای خود اهمّیّت و معنا داشت،زیرا جزو مشخصّات و ویژگی‌های زندگی در سلّولِ بسته و جدامانده از جامعه بود.《خواب دیدن》از این جمله است.ما مقداری وقت خود را صرف گفت‌گو درباره‌ی خوابهایی که دیده بودیم،میکردیم.من در این زندانرؤیاهای صادقه‌ی شگفت‌آوری دیدم؛ازجمله اینکه روزی پس از نماز صبح خوابیدم،در خواب دیدم که در بیابان خشکی ایستاده‌ام و در برابرم رودخانه‌ی متروک خشک و بی‌آبی قرار دارد؛در کناره‌های این رودخانه هم درختانی کهن‌سال و خشک و بدون برگ دیده میشود.بعدناگهان از دور سگ درشت‌هیکل و ترسناکی پدیدار شد که همچون سگان هار پارس میکرد و به سوی من میدوید.امّا او آن‌طرف رودخانه بود و رودخانه میان من و او قرار داشت.ترس شدیدی بر من چیره شد.متحیّر بودم که چه کنم.به چپ و راست نگاه کردم بلکه پناهگاهی بیابم،امّا کو پناهگاه؟همین که سگ به فاصله‌ی ده متری من رسید،سرعت خود را کم کرد؛بعد صدایش نیز بتدریج پایین آمد و ساکت شد و سپس کاملاً آرام گرفت.سگ باصدای آرام به زوزه کشیدن پرداخت و بعد،از من روی گرداند و رفت.تعجّب کردم و خیلی خوشحال شدم.وقتی بیدار شدم،از این خواب چیزی در ذهنم باقی نمانده بود. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
لحظاتی بعد،نگهبان با برگه‌ای در دست،درِ سلّول را باز کرد و گفت:علی کیست؟روش آنها برای اینکه سراغ کسی را بگیرند،این‌چنین بود.برای آنکه اسامی را محرمانه نگه‌دارند،تنها نام کوچک شخص رامیبردند ونام خانوادگی او را نمیگفتند؛چون محتمل بود نگهبان شماره‌ی سلّول را اشتباه کند وبه سلّول دیگری به غیراز سلّول شخص موردنظر برود.در آن صورت اگر نام خانوادگی شخص را ذکر میکرد،مثل این بود که وجود شخص مذکور را در زندان به ساکنان آن سلّول دیگر اعلام کرده باشد.ونظر به تعدّد نگهبانهاوعوض شدن آنها و عدم آشنایی‌شان باهر زندانی،درتمام مواردبرای احضار زندانی به بیرون سلّول،ازاین روش استفاده میشد. گفتم:منم.گفت:کدام علی؟گفتم:علی خامنه‌ای.گفت:رویت رابپوشان وبامن بیابیرون.معمولاً هنگام احضارشخص،روش آنها این‌گونه بود؛بایدشخص زندانس پیراهن خودرا از تن درآورد وان را روی صورتش بیندازدتا بعد اورا به مکان مورد نظرببرند.ازپیچ‌وخم‌های مسیرمتوجّه شدم که به سوی اتاق بازجویی میروم.ضمناً باحدس وگمان تمام بخشهای زندان راشناختم وهرآنچه را از نقشه‌ی هندسی ساختمان در ذهنم نقش بست،پس از خروج از زندان روی کاغذ ترسیم کردم.بعدازانقلاب وقتی از زندان بازدیدکردم،دیدم ازآنچه درتصوّرمن بود،خیلی دورنیست؛هرچندکاملاً برآن منطبق نبود. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
🌸 برگزاری حضوری حلقه نوجوان سطح ۲ با محوریت . پنجشنبه ۹۹.۸.۲۹ 🌸 موضوع : کلام مولی .ع. در موازات سوره تکاثر و یاد مرگ . 🌸 با تشکر از سرگروه محترم خواهر ولدخانی .
حلقه کودکان شهیده ناز قلیقچی سرحلقه معصومه کولیوند موضوع:ادامه بحث هفته قبل (توسط متربیان)قاعده نفی سبیل و سخنان رهبری در این مورد ،همکاری منافقان با کفار در جهت تسلط بر جامعه اسلامی و لازمه ترد منافقان از جامعه 99/8/30