eitaa logo
صالحین پرند
232 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
408 ویدیو
96 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
(گزارش ارسالی توسط مسئول محترم تعلیم و تربیت پایگاه خواهر قبادی) 🌺 برگزاری حضوری حلقه جوان سردار سلیمانی . پنجشنبه ۹۹.۸.۲۹ 🌺 موضوع جلسه : مباحث آزاد جلسه با دعای فرج و تلاوت یک صفحه از قرآن کریم آغاز شد . در ادامه در مورد حدود و ضوابط رابطه دختر و پسر و پرسش و پاسخ در مورد حدود حجاب در قرآن گفته شد . همچنین مباحثی در مورد مدگرایی با مباحثه دوستان ارائه گردید . 🌺 با تشکر از سرگروه محترم خواهر فلاح .
✅ نشریه آیات انسان ساز / شماره ۱۵ موضوع: گرامیداشت هفته بسیج کانال گزارشات قرآنی بسیج صالحین( ایتا) https://eitaa.com/quran_basij110 کانال معاونت تعلیم و تربیت(پیام رسان سروش) Sapp.ir/tehran.salehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معارج
مأمور مرا وارد اتاق کرد و روی یک صندلی نشاند وگفت:سرت را بلند کن.این عبارت به معنای امر به برداشتن پوشش صورت بود.پوشش بالا رفت ودیدم بازجوی مسئول پرونده‌ی من_که به خاطرشباهت چهره‌ای که داشت،مااو را《انورسادات》مینامیدیم!_در برابرم ایستاده است.او شروع کرد به طرح سؤالهای همیشگی،و من هم پاسخ میدادم.در این اثنا مردی درِ اتاق را باز کرد،سرش را آورد داخل،وخطاب به بازجوگفت:دکتر!چای داری؟عنوان《دکتر》و《مهندس》 را بازجوها به هم میگفتند؛و این کلمه،صرفاً نشان‌دهنده‌ی عقده‌ی حقارت وپستی شخصیّت این نادانهای تقریباً بی‌سوادبود.سراغ چای گرفتن هم در واقع رد‌گم‌کردن بودکه سؤال کننده از این طریق میخواست وانمود کندحضورش جنبه‌ی عادی داردو با قصد قبلی آنجا نیامده است. وارد اتاق شد.بعد_چنانکه گویی بادیدن من غافلگیرشده_گفت:این چیست؟این هم درزندان رژیم یک نوع سؤال معروف بود،چون من هرگزنشنیدم که بازجویی در موردیک زندانی بگوید:این کیست؟بازجوپاسخ داد:این خامنه‌ای است وازمشهداست.مردتازه وارد،مثل اینکه با شنیدن نام من شگفت‌زده شده باشد،گفت:عجب!این همان است؟این همان کسی است که میخواهد《خمینی مشهد》بشود؟این هم عبارتی بود که در پرونده‌ی من بارهاتکرار شده بود:میخواهدخمینیِ مشهد باشد!بعدافزود:دکتر!او آدم خطرناکی است.سپس سرش را تکان داد وخطاب به من گفت:خامنه‌ای!تو از اینجا جان سالم به در نمیبری... @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
بعدگفت:من میخواهم ازتومعنای《تقیّه》و《توریه》رابپرسم.بدون آنکه منتظرجوابی ازسوی من باشد،روبه بازجوکردوگفت:اینهابه کاری غیراز کارواقعیِ خودتظاهرمیکنندوآنرا《تقیّه》مینامند،وحرفی میزنندکه ظاهرآن چیزی غیرازحقیقتش است؛واین را《توریه》مینامند. ظاهراًازتقیّه‌ی ماخیلی ناراحت بود.بایدهم ناراحت میبود،زیرا ما دربرابر دستگاه حاکم تقیّه میکردیم.تقیّه سنگری برای مبارزه‌ی مابود،ودستگاه حاکم ازمقابله باما دراین سنگرناتوان بود. من درطول این مدّت سرم رابه پایین افکنده ولب فروبسته بودم.بعدکه دیدم برای تعریف این دواصطلاح اصراردارد،درحالیکه سرم پایین بود،پاسخ ساده‌ای متناسب مقام دادم. گفت:نه،مسئله اینطورنیست.وشروع کرد به تهدیدمن. اززمانیکه واردشد،احساس ترس کردم؛زیراحس کردم مأموریّت اذیّت وآزارمرا دارد.وقتی تهدیدش بالا گرفت،ترس من هم افزایش یافت.درهمین حال سرم رابلند کردم وبه چهره‌ی این مردِ تهدیدکننده نگریستم.دیدم عجب،این همان سگی است که درخواب دیده‌ام!کاملاً وباهمه‌ی مشخّصات! فوراًتصویرهای آن رؤیابه ذهنم بازآمد:شتافتن سگ به سمت من...وپارس کردن شدیدوبی‌وقفه‌ی او...وبعدمتوقّف شدنش بدون آسیب رساندن به من.یکباره آرامش وطمأنینه‌ای عجیب وآسودگی خاطرکاملی قلبم رافراگرفت؛یقین کردم که این مردآسیبی به من نخواهدرساند.وهمینگونه هم شد.بازجویی ساعتها به طول انجامید.درخلال آن،افراد دیگری نیز به این دونفر پیوستند وتعدادشان به نُه نفر رسید.مراازهمه سودر محاصره گرفتند،امّا آسیبی ازآنها به من نرسید. @salehinhoze فصل سیزدهم:کُد رمز
هدایت شده از معارج
در پی این جلسه‌ی بازجویی من،جلسات بازجویی مشابه دیگری هم بود که طیّ آن من در معرض کتک خوردن باضربات دست،وانواع شکنجه‌های روحی وتراشیدن محاسن قرار گرفتم.بازجوها عادت داشتندکه اکر جلسه به طول می‌انجامید و میدیدند زندانی سرسختی واستقامت دارد،درصددشکست روحی او برمی‌آمدند.آن وقت پنج‌شش نفر یا بیشتر دراتاق بازجویی جمع میشدند،زندانی رادوره میکردندو او را به بادانواع توهینهاوناسزاهای زننده میگرفتند.البتّه بازجوی اصلی یک نفربود،بقیّه کم‌کم وارد میشدندو وانمودمیکردندکه ورودشان عادی وبدون قصدقبلی بوده است.وجه مشترک همه‌شان هم درخواست چای ازجناب دکتربود! اینهامرا بارها دوره کردند.من درپاسخ دادن به تمام سؤالهای آنها تردیدنمیکردم. در تمام پاسخها هم متوجّه بودم که پاسخ من از هر نکته‌ای که بهانه‌ای برای محکومیّت من بشود،خالی باشد... . @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
هدایت شده از معارج
...جوّ زندان مملوّ از انواع ارعاب جسمی و روحی بود.مقامات زندان درنهایت بی‌رحمی وخشونت،به سرکوب وشکنجه‌ی زندانیان مسلمان میپرداختند.با این همه،در این زندان متوجّه پدیده‌ی شگفت‌آوری شدم وآن《عزّت اسلام》بود.یعنی علی‌رغم آنکه پیروان اسلام مستضعف بودند ودشمنان اسلام نیرومند به شمار می‌آمدند،این عزّت به چشم میخورد. رنج وگرفتاری درسالهای آخرین بازداشت من به اوج خود رسید،تا جایی که حتّی دیگر کسی احتمال نمیداد اسلام در عرصه‌ی اجتماعی بتواند ظاهر شود.ما با قرائت بشارتهای قرآنی شکیبایی می‌ورزیدیم ودر نماز مکرّراً سوره‌ی《کوثر》را میخواندیم وبه خود تلقین میکردیم که کوثر باید به برپایی حکومت اسلامی منجر شود.امّا همه‌ی محاسبات مادّی،حاکی از عدم امکان بازگشت اسلام بود. @salehinhoze فصل سیزدهم : کُد رمز
موضوع :هفته بسبج قرائت سوره ناس وحدیث وتفسیر ایه۵۹سوره نساء.معرفی کتاب حماسه فاطمی.الگو شناسی ابعاد حماسی زندگی حصرت فاطمه زهرا(س) تبریک هفته بسیج به بسیجیان عزیز واماده سازی پک های فرهنگی توسط اعضاء برای مانور فرهنگی
سرحلقه: فاطمه السادات سعیدی حسینی موضوع : 🌷تلاوت ایات قرآن توسط اعضای حلقه 🌷خواندن چند خطبه نهج البلاغه توسط یکی از اعضای حلقه 🌷معرفی چند شهید توسط بچه ها 🌷فعالیت بچه‌ها درباره نماز و ارائه سوالات و پاسخ به سوالات توسط اعضای حلقه 🌷توضیح و نتیجه گیری از بحث نماز