eitaa logo
دانلود
آداب سفر در فرهنگ نيايش: ج ۱، ص۱۲۵ حديث ديگرى هم در باره‌ى نقش انگشترى حديد چينى وارد شده است:مردى خدمت امام صادق عليه السّلام شرفياب شد و عرضه داشت: آقاى من،از فرمان رواى سرزمين جزيره زياد مى‌ترسم و بيم آن دارم كه دشمنانم مرا به او معرّفى كنند و بر جانم ايمن نيستم. فرمود: «انگشترى از حديد چينى تهيّه كن كه در سه سطر اين جملات بر روى آن حك شده باشد: سطر اوّل: أعوذ بجلال اللّٰه. ، سطر دوم: أعوذ بكلمات اللّٰه. ، سطر سوم: أعوذ برسول اللّٰه. و زير نگين هم اين دو سطر نوشته شود: سطر اوّل: آمنت باللّٰه و كتبه. ، سطر دوم: إنّي واثق باللّٰه و رسله. و در اطراف نگين نيز اين عبارت كنده كارى شود: أشهد أن لا إله إلاّ اللّٰه مخلصا. ؛ به اين صورت: نيز در ساير خواسته‌هايت-كه دست‌يابى به آن‌ها مشكل است-آن را در انگشت كن و هر گاه از آزار كسى ترسيدى،آن را به دست كن كه حتما نيازمندى‌هايت برآورده شود و ترس‌هايت زدوده گردد و هم چنين اگر بر زنى كه زايمان بر او دشوار شده،آويخته گردد،به خواست خدا فارغ مى‌شود و اگر كسى كه زخم چشم ديده است،آن را به انگشت كند،اثر چشم زخم از بين مى‌رود و آن را از نجاست و چربى غذا و بوى بد دور نگه دار و با خود به گرمابه و آبريزگاه مبر و در حفظ‍‌ آن بكوش؛زيرا آن از رازهاى پنهان خداوند-عزّ و جلّ‌- است.» سپس امام حسن عليه السّلام به جانب ما روى كرد و فرمود: «هر گاه يكى از شما جان خود را در معرض خطر ديد،اين كار را انجام دهد؛امّا آن را به دشمنان خود ياد ندهيد؛مبادا از آن بهره گيرند! تنها در اختيار افرادى بگذاريد كه به آن‌ها اطمينان داريد.» راوى خبر گويد: اين انگشترى را آزمودم و همه‌ى اين خاصيت‌ها را در آن يافتم؛سپاس از آن خداست.»
خواستگاری: در مورد كسى كه قصد ازدواج دارد اجازه داده شد به چهره زن مورد نظر او نگاه كند. مفهوم حكم اين است كسى كه قصد ازدواج ندارد نظر كردن جايز نيست. بعضى روايات اين باب را ذكر مى‏كنيم: الف. عَنْ ابى هُرَيْرَةَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبيِّ، فَأَتاهُ رَجُلٌ فَاخْبَرَهُ انَّهُ تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنَ الْانْصارِ. فَقالَ لَهُ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: أَ نَظَرْتَ الَيْها؟ قالَ: لا. قالَ: فَاذْهَبْ فَانْظُرْ الَيْها فَانَّ فى اعْيُنِ الْانْصارِ شَيْئاً «1». ابو هريره مى‏گويد: نزد رسول خدا بودم مردى آمد و گفت با زنى از انصار ازدواج كرده‏ ام. پيغمبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: آيا آن زن را ديده‏ اى؟ گفت نه. فرمود برو او را ______________________________ (1). صحيح مسلم، ج 4/ ص 142 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (مسأله حجاب)، ج‏19، ص: 533 ببين، زيرا چشم انصار معمولًا عيبى دارد. ب. عَنِ الْمُغيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ انَّهُ خَطَبَ امْرَأَةً فَقالَ صلى الله عليه و آله: انْظُرْ الَيْها فَانَّهُ أَحْرى انْ يَدومَ بَيْنَكُما «1». مغيرة بن شعبه از زنى خواستگارى كرد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مطلع شد، بدو فرمود: برو ببين، زيرا اگر ببينى و بعد ازدواج كنى براى دوام ازدواج شما بهتر است. ج. از حضرت صادق عليه السلام روايت شد: لا بَأْسَ انْ يَنْظُرَ الى‏ وَجْهِها وَ مَعاصِمِها اذا ارادَ انْ يَتَزَوَّجَها «2». وقتى شخص بخواهد با زنى ازدواج كند، باكى نيست به چهره و محل دستبندها نگاه كند. مفهوم مخالف حديث اين است اگر قصد ازدواج نباشد نگاه جايز نيست. جواب استدلال همان‏طور كه فقها گفته‏ اند اين است: اولًا نگاه خواستگار با نگاه غير خواستگار فرق مى‏كند. خواستگار به ديده خريدارى و براى خريدارى نگاه مى‏كند و به اصطلاح نظر استقلالى دارد و معمولًا خالى از تلذذ نيست. لهذا فقها مى‏گويند نگاه خواستگار با علم بدين كه تلذذ حاصل مى‏شود مانع ندارد. البته هدف او بايد تحقيق باشد نه تلذذ. ولى غير خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه كند نظرش آلى خواهد بود نه استقلالى. فرق بين اين دو نوع نظر را در تفسير آيه 31 سوره نور بيان كرديم و خلاصه اين است: كسى كه قصد خواستگارى ندارد نبايد با چشمان خيره و نگاه هاى خريدارى زن را ورانداز كند و اين منافات ندارد كه نظر به چهره زن به‏ طور آلى يعنى به اندازه‏اى كه لازمه مخاطبه است جايز باشد. ______________________________ (1). جامع ترمذى، ص 175 (2). وافى مجلد 12 ص 58 و وسائل ج 3/ ص 11 و كافى ج 5/ ص 365 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (مسأله حجاب)، ج‏19، ص: 534 و ثانياً در مورد نگاه مقدمه خواستگارى، چنانكه روايات دلالت دارند و فقها فتوا مى‏دهند، جواز نظر اختصاص به چهره و دو دست ندارد بلكه نسبت به مطلق زيباييهاى زن نيز جايز است. از باب نمونه دو روايت ذكر مى‏كنيم: 1. عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنانٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: الرَّجُلُ يُريدُ انْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ أَ فَيَنْظُرُ الى‏ شَعْرِها؟ فَقالَ: نَعَمْ، انَّما يُريدُ انْ يَشْتَرِيَها بِاغْلَى الثَّمَنِ «1». عبد اللَّه بن سِنان مى‏گويد: از حضرت صادق ع پرسيدم وقتى شخص اراده دارد با زنى ازدواج كند آيا جايز است به موى او نگاه كند؟ فرمود: آرى، زيرا به گرانبهاترين قيمت خريدار اوست. يعنى آنچه انسان در زندگى زناشويى مايه مى‏گذارد از هر چيز گران‏بهاتر است. مراد مهريّه نيست، زيرا ارزش پولى مهريّه گرانبهاترين قيمت نيست؛ بلكه مى‏خواهد با او زندگى كند و عمر خويش را با او بسر برد. 2. عَنْ رَجُلٍ عَنْ ابى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ يَنْظُرُ الرَّجُلُ الَى الْمَرْأَةِ يُريدُ تَزْويجَها فَيَنْظُرُ الى‏ شَعْرِها وَ مَحاسِنِها؟ قالَ: لا بَأْسَ بِذلِكَ اذا لَمْ يَكُنْ مُتَلَذِّذاً «2». مردى از حضرت صادق عليه السلام مى‏ پرسد: آيا مردى كه قصد ازدواج دارد حق دارد به مو و زيباييهاى زن مورد نظرش نگاه كند؟ فرمود: اشكالى ندارد مشروط بر اينكه مقصودش التذاذ نباشد. پس معلوم شد جواز نظر براى خواستگار، اختصاص به چهره و دو دست ندارد. ثالثاً بحث ما در لزوم پوشيدن وجه و كفين است نه در جواز نظر براى مرد. فرضاً رواياتى كه دلالت مى‏ كند براى خواستگار نظر به چهره زن مورد نظرش جايز است مفهوم مخالفى داشته باشد كه نظر غير خواستگار بر چهره زن جايز نيست، دليل بر عدم جواز نظر مرد بر چهره زن بيگانه است نه بر وجوب پوشيدن زن وجه و كفين. ______________________________ (1). وسائل ج 3/ ص 12، تهذيب ج 7/ ص 435 (2). كافى ج 5/ ص 365، وسائل ج 3/ ص 11
اصول کافی / ترجمه مصطفوی: ج ۳، ص۲۰۱ امام صادق عليه السلام فرمود: ابو ذر - رضى اللّٰه عنه - در سخنرانى خود ميگفت: اى دانش جو! گويا هيچ چيز دنيا چيزى نبوده، جز آنچه خوبش بمردم سود بخشد و شرش زيان، مگر آنكه را خدا ترحم كند (و او را بيامرزد) اى دانشجو! مبادا اهل بيت و مال دنيا ترا از خودت باز دارند، كه تو روزى كه از آنها جدا شوى مانند مهمانى باشى كه شب را با آنها خوابيده و صبح نزد ديگران رفته‌ئى و دنيا و آخرت مانند منزلى است كه از يكى بديگرى منتقل شوى و ميان مردن و از گور برخاستن جز مانند خوابيدن و بيدار شدن نيست. اى دانشجو! براى ايستادن در برابر خداى عز و جل طاعتى پيش فرست، زيرا بعملت پاداش بينى و چنان كه كنى، جزا يابى، اى دانشجو!.
امام صادق: الإعتقادات / ترجمه حسنی: ج ۱، ص۱۳۳ و از آن حضرت سؤال شد از معنى اينكه حقتعالى فرموده كه: گرامى‌ترين شماها در نزد خداوند اتقاى شما است فرمود عمل‌كننده ترين شما بتقيه. و بتحقيق كه حقتعالى مرخص فرموده اظهار دوستى كافران را در حال تقيه و فرموده:بايد مؤمنان كافران را دوست نگيرند غير از مؤمنان و هر كه بكند اين كار را نيست در هيچ چيزى از خدا،مگر اينكه تقيه نمائيد از كافران تقيه‌اى. و ايضا فرموده كه:منع ميفرمايدتان خداوند از آنان كه جنگ با شما نكردند در دين و شما را بيرون ننموده‌اند از ديارتان كه نيكى بآنها كنيد و بسوى آنها سلوك باعتدال نمائيد،بدرستى كه خداوند دوست مى دارد منصفان را،منع نمينمايد خدا شما را جز آن كسانى كه مقاتله نمودند با شما در دين و شما را از ديارتان اخراج نمودند و معاونت يك ديگر كردند بر اخراج شما و منع ميفرمايد از آنكه دوست گيريد آنها را و آن كسانى كه دوست مى‌گيرند آن‌ها را ظالمانند.
الإرشاد / ترجمه رسولی محلاتی: ج ۲، ص۲۲۱ ۵-و محمد بن اسماعيل از محمد بن فضل روايت كرده كه گفت:ميان اصحاب ما در بارۀ مسح پاها در وضوء اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا ببلندى مفصل بايد كشيد يا بعكس‌؟ پس على بن يقطين نامۀ بحضرت موسى بن جعفر عليه السّلام نوشت كه قربانت گردم اصحاب ما در بارۀ مسح پاها اختلاف كرده‌اند،اگر صلاح بدانيد بخط‍‌ شريف خود تكليف مرا در كيفيت وضوء ساختن مرقوم فرمائيد تا ان شاء اللّٰه تعالى بر طبق آن رفتار كنم‌؟ حضرت در پاسخ نامه‌اش مرقوم فرمود:آنچه در بارۀ اختلاف در وضوء نوشته بودى فهميدم،و آنچه من بتو دستور دهم در اين باره اين است كه (ابتداء)سه بار آب در دهان بگردانى و سه بار آب در بينى كشى، و سه بار روى خود را بشوئى و آب را بلابلاى موهاى صورت برسانى، و دستان خود را از سر انگشتان تا مرفق بشوئى، و همه سر را مسح كنى و رو و توى گوشهايت دست بكشى و پاهاى خود را تا بلندى مفصل سه بار بشوئى، و بجز آنچه نوشتم بكيفيت ديگرى وضوء را انجام ندهى، و از اين دستور تخلف نكنى! چون نامه بعلى بن يقطين رسيد،از آنچه آن حضرت مرقوم فرمود و همۀ شيعه در باب وضوء بر خلاف آن گويند در شگفت شد ولى با خود گفت: مولا و آقاى من داناتر است بآنچه دستور داده و من نيز فرمانبردار اويم، و هم چنان كه حضرت دستور فرمود وضوء ميساخت و با همۀ شيعه بخاطر امتثال دستور آن بزرگوار در اين باره مخالفت ميكرد،تا اينكه پيش هارون از على بن يقطين سعايت و بدگوئى كردند،و باو گفتند: او مردى است بمذهب رافضيان و با تو مخالف است، هارون ببرخى از نزديكان خود گفت:در بارۀ على بن يقطين نزد من زياد حرف ميزنند،و او را متهم بمخالفت با ما و ميل بسوى مذهب رافضيان كرده‌اند،و من در انجام خدمتش نسبت بخود تقصير و كوتاهى نديده‌ام و بارها او را آزمايش كرده و نشانۀ از اين تهمتها كه باو زنند در او نديده‌ام،و ميخواهم بوسيلۀ سر از كار او درآوردم بطورى كه خود او هم نفهمد كه مجبور شود از من پرهيز كرده تقيه نمايد، باو گفتند:اى امير المؤمنين رافضيان در مسألۀ وضوء با سنيان اختلاف دارند و اينان سبك وضوء ميگيرند و پاها را نمى‌شويند،پس چنانچه نفهمد از كيفيت وضوء گرفتنش او را آزمايش كن، هارون گفت:آرى اين راهى است كه از اين راه مذهب او آشكار شود، سپس چندى او را بحال خود واگذاشت،آنگاه او را بكارى در خانۀ خود واداشت تا اينكه هنگام نماز شد،و على بن يقطين معمولا در اطاقى خلوت براى وضوء و نماز ميرفت، پس هارون وقت نماز پشت ديوارى ايستاد بطورى كه على بن يقطين را ميديد ولى على بن يقطين او را نميديد، پس آب براى وضوء خواست، و سه بار آب در دهان گردانده و سه بار در بينى كشيد،و سه بار روى خود را شسته و لابلاى موهاى صورت را آب رسانده،و از سر انگشتان تا مرفق را سه بار شست و همۀ سرش را مسح كرد و گوشها را دست كشيد و پاهاى خود را سه بار شست و هارون در تمام اين احوال او را نگاه ميكرد،و چون ديد كه على بن يقطين چنين كرد خود دارى نتوانست و آمد خود را بعلى بن يقطين نشان داده و آواز داد: اى على بن يقطين دروغ گويد هر كس كه بپندارد تو رافضى هستى، و از آن پس وضع او در پيش هارون نيكو شد، و پس از اين جريان بدون سابقۀ(نامه‌نگارى از طرف على بن يقطين)نامۀ از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام باو رسيد كه اى على بن يقطين از اين ساعت ببعد چنانچه خداوند دستور فرموده وضوء بگير، روى خود را براى وجوب يك بار بشوى و بار ديگر براى شاداب شدن بشوى و دستهاى خود را دو بار همچنان از مرفق بشوى،و پيش سر را با روى دو پا با زيادى آب وضوء مسح كن،زيرا آنچه بر تو ترسيده ميشد از بين رفت، و السلام.
امام زمان عج: الغیبة (للطوسی) / ترجمه عزیزی: ج ۱، ص۶۶۷ ۳۴۶/۵۴-نامه‌اى ديگر: خداوند عزت و احترامتان را مستدام فرمايد،خواستار نظر شما هستم در اين‌كه نامه‌ام را ملاحظه كرده و با آسان كردن مشكل،بر من تفضل بفرماييد تا اين لطف را بر ساير الطاف و محبت‌هاى شما نسبت به خودم بيفزايم. خداوند عزت تو را دائمى فرمايد،احتياج دارم به اين‌كه براى من از بعضى از فقها اين سؤال را بپرسى؛ نمازگزار وقتى پس از تشهد اوّل، براى ركعت سوم برمى‌خيزد، آيا واجب است كه تكبير بگويد؟ چراكه بعضى از علما و بزرگان ما معتقدند كه تكبير بر او واجب نيست و گفتن: «بحول اللّه و قوتة أقوم و اقعد»؛ «به حول و قوه خداوندى بر مى‌خيزم و مى‌نشينم» كفايت مى‌كند. پاسخ:در اين‌باره دو حديث هست: يكى اين‌كه «هرگاه در نماز از حالتى به حالتى ديگر منتقل مى‌شود،بايد تكبير بگويد» و امّا حديث ديگر اين‌كه «هرگاه سرش را از سجده دوم برداشت و تكبير گفت و نشست و بعد برخاست،در قيام بعد از قعود [نشستن]تكبير گفتن لازم نيست.» در تشهد اوّل نيز به همين ترتيب،عمل را انجام دهد،به‌هرحال به هركدام از اين دو حديث عمل كند،درست است. امّا سؤال در مورد شخصى كه در حال نماز انگشترى در دست دارد كه نگين آن حديد است،آيا نمازش صحيح است يا خير؟ پاسخ:[در اين مورد نيز دو روايت است]اوّل اين‌كه نماز خواندن با آن كراهت دارد، ولى حديث دوم اطلاق دارد[يعنى نهى در اين‌باره به ما نرسيده است]لكن به روايت كراهت عمل شود. و از مردى كه شترى به‌عنوان هدى[قربانى حجّ‌]براى شخص ديگرى كه در مراسم حج نبوده خريدارى كرده،و آن مرد از او خواسته كه شتر را در منى قربانى كند،او هم زمانى كه مى‌خواهد قربانى را نحر كند نام آن شخص را فراموش كرده و قربانى را نحر كرده،و بعدا نام او به يادش آمده است؛آيا اين قربانى از جانب شخص غايب قبول است و كفايت مى‌كند يا نه‌؟ پاسخ:اشكال ندارد و از طرف او كفايت مى‌كند. و در كنار ما ريسندگان و بافندگان مجوسى هستند كه مردار مى‌خورند،از جنابت هم غسل نمى‌كنند و براى ما لباس‌هايى مى‌بافند،آيا جايز است كه در اين لباس پيش از آن كه شسته شود،نماز خواند. پاسخ:نماز خواندن در اين لباس‌ها اشكالى ندارد. پاسخ:نماز خواندن در اين لباس‌ها اشكالى ندارد. نمازگزارى كه در تاريكى،نماز شب مى‌خواند،وقتى به سجده مى‌رود اشتباها به جاى سجاده،پيشانى را بر روى فرش و يا پوست زير پا مى‌گذارد و بعد كه سر برمى‌دارد سجاده[آنچه را كه سجده بر آن صحيح است]را پيدا مى‌كند.آيا به آن سجده اكتفا كند يا اين‌كه بار ديگر به سجده برود؟ پاسخ:مادامى كه كاملا ننشسته،اشكالى ندارد كه سر بلند كند و دنبال مهر و سجاده‌اش بگردد. و از محرم كه بايد سايه‌بان را بردارد،آيا سقف كجاوه يا محمل و چوب دوطرف آن را نيز لازم است بردارد يا نه‌؟ پاسخ:اشكال ندارد كه تخته‌ها را به حال خود رها كند و همچنين چوب‌هاى به كار رفته در محمل را[شايد مقصود چوب‌هايى بوده كه اسكلت محمل را تشكيل مى‌دادند.] محرمى كه به خاطر ريزش باران،چترى از چرم يا غير آن بالاى سرش مى‌گيرد تا لباس‌ها و وسايلش كه در محمل هست خيس نشود،آيا اين كار جايز است‌؟ پاسخ:اگر اين عمل را روى محمل و زمان حركت و در راه مكه انجام دهد بايد قربانى كند. درباره شخصى كه به صورت استيجارى از طرف شخص ديگرى به حج رفته است، آيا زمان محرم شدن لازم است نام آن شخص را ببرد يا خير؟و آيا واجب است كه هم از جانب آن كسى كه حج برايش نموده و هم از جانب خودش ذبح كند و يا اين‌كه يك قربانى از طرف هردو نفر كفايت مى‌كند؟ پاسخ:نام او را به ياد بياورد و اگر چنانچه نام او را هم نبرد،اشكالى ندارد. و آيا جايز است كه مرد در لباس خزّ(پشم)احرام ببندد يا نه‌؟ پاسخ:اشكالى ندارد،اين كار را عدّه‌اى از صلحا و افراد شايسته انجام داده‌اند. آيا جايز است كه مردى با كفش روباز[كفشى كه فقط‍‌ زير پا را مى‌پوشاند و روى پا با بند بسته شده باشد]نماز بخواند يا نه‌؟ پاسخ:جايز است. درباره مردى كه در حال نماز در آستين و يا شلوارش،چاقو و يا كليد آهنى دارد،آيا اين نماز درست است‌؟ پاسخ:جايز است. درباره مردى كه همراه بعضى از اهل سنّت است و با آن‌ها به حجّ‌ مى‌رود و يا اين‌كه در جاده با آن‌ها همسفر مى‌شود،در حالى‌كه آن‌ها در مسلخ احرام نمى‌بندند،آيا بر اين مرد جايز است كه احرامش را عقب بيندازد تا برسند به ذات عرق و براى اين‌كه شناخته نشود آنجا احرام ببندد يا اين‌كه اين عمل جايز نيست و مى‌بايست از مسلخ احرام ببندد؟ پاسخ:از ميقات خودش احرام ببندد،بعد روى آن لباس پوشيده و در دل خودش لبيك را بگويد،آن‌گاه كه به ميقات آن‌ها رسيد،احرامش را ظاهر كند. آيا پوشيدن نعل معطون[كفشى كه از پوست بو گرفته،درست مى‌شود]كه بعضى از بزرگان ما آن را مكروه مى‌دانند،جايز است يا نه‌؟ پاسخ:جايز است و اشكالى ندارد. و از مردى كه از متصديان و متوليان وقف است و آنچه را كه در دست اوست حلال مى‌شمارد[از
اموال وقفى در مصارف شخصى خودش استفاده مى‌كند]و پرهيز و تقوى ندارد،آيا مى‌شود از مال او گرفت‌؟و چه‌بسا گاهى اوقات به محل سكونت او مى‌روم و او هم در آنجا است،يا اين‌كه داخل منزلش شده و از غذايش براى من حاضر مى‌كند و مرا براى صرف غذا دعوت مى‌كند،پس اگر از غذايش نخورم با من دشمنى كرده و مى‌گويد:فلانى خوردن غذاى ما را حلال نمى‌داند،آيا جايز است كه از غذاى او بخورم و در مقابل آن صدقه‌اى بپردازم‌؟و[اگر جايز است]مقدار صدقه چه‌اندازه است‌؟و اگر اين شخص به كس ديگرى هديه‌اى داد و من نزد او رفته و او مرا دعوت كند كه در آن هديه تصرفى كنم در حالى‌كه من مى‌دانم كه آن متصدى وقف،در گرفتن اموال تقوا را مراعات نمى‌كند،آيا اگر من در آن هديه تصرف كنم چيزى بر من واجب است يا نه‌؟ پاسخ:اگر آن مرد،مال شخصى يا درآمدى غير از اموال وقفى كه در دست اوست دارد،غذايش را بخور و احسانش را بپذير و الاّ غذا را نخور و احسانش را نپذير. سؤال:مردى از شيعيان كه قائل به حقّ‌ است[اعتقاد به ولايت دارد]و متعه را جايز مى‌داند و به رجعت هم معتقد است،وى زنى دارد كه با او هم‌عقيده است ولى با او عهد و پيمان بسته است كه بر روى او زنى نگيرد و متعه[و ازدواج موقت هم]نكند و يا كنيزى را به‌عنوان همسرى نگيرد،اين عهد بيش از ده سال برجا بوده و به قولش وفادار مانده است،چه‌بسا بعضى از اوقات چندين ماه در منزلش نيست و به مسافرت مى‌رود،متعه نمى‌كند و شهوتش هم تحريك نمى‌شود و فكر مى‌كند كه مطلع شدن همراهانش؛اعم از برادر،فرزند،نوكر و كارگزار و اطرافيان موجب بى‌اعتبارى او در نظر آنان مى‌گردد،و به خاطر دوستى و محبّتى كه به همسر خود دارد،دوست دارد بر عهدى كه بسته پايبند باشد و نفس خودش را حفظ‍‌ و صيانت كند،نه اين‌كه او متعه را حرام بداند،بلكه به آن معتقد است،آيا در اين‌كه متعه را ترك كرده،مرتكب معصيت شده يا نه‌؟ پاسخ:بر او مستحب است كه خدا را در مورد متعه اطاعت كند؛اگرچه يك مرتبه هم شده است،تا عهدى كه بر مخالفت سنّت و معروف بسته است از بين برود. [دنبال اين نامه خطاب به حسين بن روح به اين ترتيب آمده است كه]پس اگر صلاح دانستى-كه خداوند عزت شما را پايدار كند-اين سؤالات را براى من از آن حضرت بپرسى و براى من شرح داده و دستورالعمل هريك را براى من بنويسى و منّت خود را بر گردن من بگذارى-خداوند شما را وسيله هر خيرى قرار دهد و آن را به دست شما جارى فرمايد-اگر اين كار را انجام بدهى كار شايسته و موجب ثوابى انجام داده‌اى. خداوند عمر تو را دراز و طولانى فرموده،عزت و تأييد و سعادت و سلامت و بزرگوارى‌ات را مستدام كند،نعمتش را بر تو تمام گرداند و احسانش را در حقّ‌ تو بيفزايد،و در هر بلا و پيش‌آمد بدى،مرا فدايى تو قرار دهد و مرگ مرا پيش از تو مقرر فرمايد.حمد و ستايش مخصوص پروردگار دو جهان است و درود و سلام فراوان بر پيامبرش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و خاندان او باد. ابن نوح گفته است:اين نسخه را از دو طومار قديمى كه خط‍‌ و توقيعاتى در آن‌ها بود،نسخه‌بردارى كردم.
هدایت شده از روحانیون شهرستان قائم شهر
❎ اصلاحیه ضمن‌تجلیل‌از‌اثربرگزیده‌درقم‌(جشنواره‌مرکزی)به ۱۰ اثربرگزیده‌استانی‌از ۳۰۰هزارتومان‌تا ۶۰۰هزار‌تومان‌کارت‌ هدیه‌‌ تقدیم می‌گردد. مهلت ارسال : ۱۴۰۰/۱۰/۱ آدرس: ساری،بلواردفاع‌مقدس، روبروی‌‌بیمارستان‌‌شفا،اداره‌کل‌حفظ آثارونشرارزشهای‌دفاع‌مقدس. کد پستی: ۴۸۱۷۹۵۴۵۳۸ تلفن‌: ۸-۳۳۱۱۲۱۹۵و۳۳۱۱۵۵۴۷ آپ‌‌سروش‌اداره کل : ۰۹۳۵۲۳۰۷۱۵۸ مهلت‌قابل‌تمدیدمی‌باشد.
امالی الصدوق: ابا سیار: امام صادق علیه السلام فرمود: جبرئیل نزد یوسف علیه السلام که در زندان بود آمد و فرمود: به دنبال نماز های واجبت این دعا را سه بار بخوان: خدایا، در کار من گشایش و برون رفتی قرار بده و مرا بی حساب و با حساب روزی ده - . 20- لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا سَیَّارٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُولُ جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلَی یُوسُفَ علیه السلام وَ هُوَ فِی السِّجْنِ فَقَالَ قُلْ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاهٍ مَفْرُوضَهٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا أَحْتَسِبُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. (امالی الصدوق: 343-344 -) .
بحارالأنوار (جلد ۵۴ تا ۶۳) / ترجمه کمره ای: ج ۸، ص۱۹۵ ۱۹-در عيون ج ۱ ص ۲۷۷-و در علل:بسندش تا على عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله از كشتن پنج جانور نهى كرد از جغد كه صوّام است و هدهد،زنبور عسل و مورچه و قورباغه، و بكشتن پنج ديگر فرمان داد،كلاغ،لاشخور،مار،كژدم و سگ گزنده
کمال الدین / ترجمه کمره ای: ج ۱، ص۲۴۳ امام پنجم فرمود ابراهيم روزى بيرون رفت و بگردش شهرها پرداخت تا عبرت گيرد بيك بيابانى از زمين گذشت و بناگاه ديد مردى ايستاده نماز ميخواند آوازش تا آسمانها بالا ميرود و جامه‌اى از مو بتن دارد، ابراهيم عليه السلام نزد او ايستاد و از او در شگفت شد و منتظر بود از نماز فارغ شود و چون طول كشيد او را با دست خود جنبانيد و گفت مختصر كن من حاجتى دارم، آن مرد نماز را كوتاه كرد و ابراهيم نشت باو گفت براى كه نماز ميخوانى‌؟ گفت براى معبود ابراهيم، گفت معبود ابراهيم كيست‌؟ گفت آنكه تو را و مرا آفريده ابراهيم فرمود وضع تو مرا خوش آمد و من دوست دارم براى خاطر خداى عز و جل با تو برادر باشم منزلت كجا است كه هر گاه خواستم از تو ديدن كنم و با تو ملاقات بنمايم بدانم‌؟ گفت منزلم پشت اين آب نما است و اشاره بدريا كرد ولى مصلاى من همين جا است و در اينجا مرا درك ميكنى ان شاء اللّٰه سپس آن مرد بابراهيم گفت آيا حاجت ديگرى دارى‌؟ ابراهيم گفت آرى آن مرد گفت چيست‌؟ فرمود يا تو دعا كن و من آمين گويم يا من دعا ميكنم تو آمين بگو آن مرد گفت براى چه بدرگاه خدا دعا كنيم‌؟ ابراهيم فرمود براى مؤمنين گنه‌كار آن مرد گفت نه ابراهيم فرمود براى چه‌؟ گفت چون مدت سه سال است كه دعائى بدرگاه خدا كردم و تاكنون اجابتى نديدم و من از خداى عز و جل خجلت ميكشم كه دعاى ديگرى بكنم تا بدانم كه او مرا اجابت كرد، ابراهيم فرمود چه دعا كردى‌؟ آن مرد گفت من در همين مصلاى خود بودم يك روز يك پسر بچه با هيبت كه نور از پيشانيش ساطع بود می گذشت گيسوانهايش در پشت سرش ريخته بود يك گله گاو را ميراند كه روغن از آنها ميچكيد و يك گله گوسفند كه بسيار شسته و فربه بود من از ديدار او در عجب شدم باو گفتم اى پسر بچه اين گاو و گوسفند از كيست گفت از من گفتم تو كيستى‌؟ گفت اسماعيل بن ابراهيم خليل الرحمن عز و جل صلواته عليه در آن وقت بدرگاه خداى عز و جل دعا كردم و خواهش كردم كه خليل خود را بمن بنمايد. ابراهيم باو گفت من ابراهيم خليل الرحمن هستم و آن پسر بچه پسر منست آنگاه آن مرد گفت حمد خدا را كه دعوت مرا اجابت كرد سپس هر دو گونه ابراهيم را بوسيد و او را در آغوش كشيد و عرض كرد اكنون براى دعا حاضرم شما دعا كنيد تا من آمين گويم ابراهيم عليه السلام براى گنهكاران از مؤمنين و مؤمنات از آن روز تا روز قيامت دعاى كرد و آمرزش و رضاى خدا را طلبيد و آن مرد بر دعايش آمين گفت راوى گويد امام پنجم فرمود دعاى ابراهيم بمؤمنين گنه‌كار از شيعيان ما تا روز قيامت ميرسد.
أمالی شیخ طوسی / ترجمه حسن زاده: ج ۱، ص۸۴۱ [۸۰۴]۵۵-ابن عباس گفت: گروهى از زنان مهاجر و انصار به نزد فاطمه دخت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آمدند تا در آن بيمارى ايشان را عيادت كنند و گفتند:سلام بر تو اى دخت رسول خدا، چگونه‌ايد؟ او فرمود: به خدا سوگند بامداد درحالى برخاستم كه از دنيايتان بيزار و از مردانتان خشمگينم. پس از آنكه ايشان را شناختم به دورشان انداختم و پس از آزمودنشان از ايشان بدم آمد. چه زشت است كاستى انديشه و پريشانى سخن و نيزه‌شكننده و (چه بد چيزى براى خودشان از پيش فرستادند. خداوند بر آنها خشمگين مى‌شود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند)[مائده :آيۀ ۸۰] و به خدا سوگند به ناچار ريسمانش را به گردنشان انداختم و شرمش را متوجه ايشان كردم.و نابودى و شرم باد بر گروه ستمگران. واى بر آنان. آن را از جانب ابا الحسن به كجا حركت دادند به خدا سوگند، تنها به خاطر شمشير باطل براندازش و سختى عقوبتش و خشم گرفتنش در راه خدا از او انتقام گرفتند. قسم به خدا كه اگر افسار مركب خلافت را كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به او سپرده بود در دستش وا مى‌نهادند، مركب را مهار كرده و به نرمى روح الامين و كاردان امر دين در دنيا و آخرت است «بدانيد كه آن،همان زيان آشكار است»[زمر :آيه ۱۵] و به خدا سوگند مركب را مى‌راند آن‌سان كه نه حيوان خسته و زخمى گردد و نه سواره،آزرده و كوفته. و آنان را به سر چشمه‌اى مى‌رساند گوارا و جوشان كه آب از كناره‌هايش لبريز مى‌شد و باز مى‌گرداند آن گونه كه از شدت سيرى،سنگين و فربه شده باشند. بدون آنكه خود بهره‌اى برده باشد مگر به نوشيدن جرعه‌هايى اندك و رفع شدت گرسنگى. به خدا سوگند تنها به خاطر شمشير باطل براندازش و سختى عقوبتش و از كوره در رفتنش در راه خدا از او انتقام گرفتند. به خدا سوگند اگر زمام مركب حكومت را كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به او سپرده بود در دست او باز مى‌گذاشتند و از او حمايت مى‌كردند او به خوبى اين مركب را مهار مى‌كرد و به نرمى آنان را به پيش مى‌برد كه همانا او چارچوبه رسالت و پايه‌هاى پا برجاى نبوت و فرودگاه روح الامين كاردان امر دين در دنيا و آخرت است«بدانيد كه آن،همان بدبختى آشكار است»[زمر : آيۀ ۱۵] آن گونه كه نه مركب خسته و مجروح شود و نه راكب آزرده و كوفته. آنان را به سرچشمه گوارا جوشانى كه آب كناره از كناره‌هايش لبريز مى‌شد هدايت مى‌كرد تا به قدرى بنوشند كه از سيرابى سنگين شوند نه آن‌چنان كه بى‌بهره و لب‌تشنه و نااميد بازگرداند. به راستى كه اگر چنين كرده بودند بركت از آسمان و زمين به روى آنان گشوده مى‌شد،اما به زودى خداى بزرگ آنان را به كيفر آنچه كرده‌اند،خواهد رساند. «اكنون بيا و بشنو! هرچه پس از اين زندگى كنى روزگار تازه‌ها و شگفتى‌هاى ديگرى به تو نشان خواهد داد! به راستى كه كار اينان شگفت‌آور است. اينان به چه تكيه‌گاهى تكيه زده و به چه چيز ريسمانى چنگ زده‌اند؟ چه بد دوستدار و چه بد همراهى است. و چه بد جايگزينى براى ستمكاران خواهد بود»[حج :آيۀ ۱۳] اينان دنباله‌روها را به‌جاى پيشروان نشاندند سركش را به‌جاى بى‌پرواى شجاع گرفتند. پيشتازان را رها كردند و پس‌ماندگان را گرفتند. ننگ و خوارى باد بر مردمانى كه«گمان مى‌كنند كار خوبى كرده‌اند»[كهف :آيۀ ۱۰۴] (درحالى كه خود جامعه خويش را تباه ساخته‌اند و نمى‌دانند)[بقره :آيۀ ۱۲] «آيا كسى كه مردم را به سوى حقيقت هدايت مى‌كند سزاوار است كه پيروى شود يا كسى كه خود بايد پيروى كند؟ شما را چه شد.چگونه حكم مى‌كنيد؟»[يونس :آيۀ ۳۵] «اين كار نابجا و ناپسند روزگار شما را به آبستن حوادثى كرد كه نتايج شوم آن را در آينده خواهيد ديد.بدانيد كه به‌جاى شير،خون تازه و زهر كشنده خواهيد دوشيد و در آن هنگام است كه تبهكاران روز زيانبارى داشته و آيندگان آثار شوم بدعتهاى گذشتگان و پيشينيان خود را خواهند ديد.از اين پس خود را براى آغاز فتنه‌ها و حوادث ناگوار آماده كنيد و چشم را به راه شمشيرهاى برنده و هرج‌ومرج فراگيرنده و استبداد ستمگران باشيد كه حق شما را بربايند و مقدار ناچيزى به شما بدهند و دسترنج شما را به يغما ببرند.آه كه اخبار برايتان پنهان است چگونه ما مى‌توانيم شما را به اجبار به راه حق ببريم درحالى كه خودتان نمى‌خواهيد.»[هود :آيۀ ۲۸]