eitaa logo
دانلود
بحارالأنوار (جلد 75) / ترجمه خسروی ۴۵- امير المؤمنين(عليه السّلام): خجالت نكشد وقتى نمي داند بدنبال آموزش برود. خجالت نكشد اگر سؤالى كردند از او و نمي دانست بگويد نميدانم. خداوند بيكى از پيامبران خود وحى كرد: هيچ خانواده يا ساكنين خانه و يا اهل دهى نيست كه روش و راهى كه مورد پسند من است داشته باشند و بعد تغيير روش دهند و براه نامطلوب گرايند جز این که من نيز تغيير روش مي دهم و آنچه آنها دوست دارند تبديل ميكنم بچيزى كه ناپسند آنها است و هيچ خانواده و ساكنين خانه و يا دهى نيستند كه روش ناپسندى دارند ولى تغيير داده براه مورد پسند من روند جز اينكه منهم آنچه ناپسند آنهاست تغيير مي دهم و وصفى كه دوست دارند برايشان بوجود مى‌آورم.
بحارالأنوار (جلد 71و72) / ترجمه کمره ای امام سجاد به نقل از پیامبر اکرم: حق استاد آموزش بر تو اينست كه بزرگش دارى و مجلسش را محترم شمارى و خوب باو گوش كنى و باو رو كنى و ياريش كنى براى خودت در آن دانشى كه بدان نياز دارى به اينكه عقل و فهم و هوشت را باو بسپارى و چشم باو بدوزى بترك هر لذت و در خورد از هر شهوت و بدانى كه پيامبر او هستى در آنچه بتو ياد دهد بديگر شاگردان نادان و بايد آن را خوب به آنها برسانى و باو در اداى پيغام خيانت نكنى و اگر از تو خواست بجاى او كار كنى و لا حول و لا قوه الا بالله. حق شاگردان زيردست اينست كه بدانى خدا تو را سرپرستشان ساخته در دانشى كه بتو داده و از گنجينه حكمتش بتو بخشيده و اگر خوش‌كردار باشى در آن سرپرستى و در كار شوى چون خزانه‌دار مهربان ناصح براى مولايش نسبت به بندگان او چون شكيبا و خوش حسابى كه چون نيازمندى را بيند از اموالى كه در دست دارد باو بدهد با بينائى با اميدوارى و اعتقاد و گر نه خائن باشى و ستمكار بر خلق او و در معرض از دست دادن و كيفر ديگر گردى. حق فرزند تو اينست كه بدانى از تو است و وابسته بتو است در خوب و بد اين جهان نقد و تو مسئول ادب‌آموزى و رهنمائى او بپروردگارش باشى و ياور او بر فرمانبرى خودت و او ثواب و عقاب دارى درباره او كارى كن كه زينت‌بخش حسن اثر او باشد در نقد دنيا و عذر باشد بدرگاه پروردگارش ميان تو و او بانجام وظيفه درباره او لا قوه الا بالله. حق خردسال اينكه باو مهربان باشى و او را پرورش و آموزش دهى،از او درگذرى و پرده پوشى كنى و نرمش كنى و كمكش كنى و خطاهاى نوجوانيش را نهان دارى كه سبب توبه او گردد و با او مدارا كنى و كشمكش نكنى كه مايه كندى رشد او شود.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 328 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: از اخلاق مؤمنانست كه: 1- در نماز جماعت حاضرند. 2- در پرداخت زكاة شتابان. 3- مستمندان را اطعام كنند. 4- بر سر يتيم دست نوازش كشند. 5- لباسهاى خود را پاكيزه دارند. 6- بند زير جامه را بكمر بندند (تا ستر عورت شود و بزمين نكشد). 7- اگر خبر دهند دروغ نگويند. 8- اگر وعده كنند خلف ننمايند. 9- چون امانت گيرند خيانت نكنند. 10- چون سخن گويند راست گويند. 11- در شب عابدند. 12- در روز شير دليرند. 13- روزها روزه دارند. 14- شبها (براى عبادت) بپاخيزند. 15- همسايه را نيازارند. 16- همسايه از آنها آزار نبيند (اگر چه بوسيله بچه و خادم آنها باشد). 17- بر زمين با آرامش گام بردارند. 18- بخانه ‏هاى بيوه زنان (بمنظور كمك و مساعدت) رهسپارند. 19- تشييع جنازه كنند. 20- خدا ما و شما را از جمله متقين قرار دهد (كنايه از اينكه صفت بيستم آنها تقوى است).
أصول الكافي / ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 553 2- امام صادق (ع): بدانيد هر كدام شماها امروز يك نماز جماعت بخواند در پنهانى از دشمن خود و آن نماز در وقت باشد و كامل ادا شود خدا ثواب پنجاه نماز واجب كه به جماعت خوانده شود براى او بنويسد و هر كدام شماها يك نماز واجب را پنهان از دشمن خود بخواند و آن را كامل ادا كند، خدا ثواب بيست و پنج نماز واجب كه به فرداى خوانده شود برايش بنويسد و هر كدام از شماها نماز نافله‏اى را در وقتش بخواند و كامل ادا كند خدا ثواب ده نماز نافله را به او عطا كند و هر كدام از شماها حسنه‏ اى انجام دهد خدا عز و جل به او ثواب بيست حسنه بدهد و خدا باز هم دو چندان كند حسنات مؤمن از شماها را وقتى كارهاى خود را خوب بكند و طبق تقيه و حفظ دينش و امامش و خودش انجام دهد و زبانش را نگهدارد بلكه به اضعاف مضاعف اجر دهد، به راستى خداى عز و جل كريم است.
گزيده كافى، ج‏2، ص: 281 نماز جماعت‏ (1134) 1- به ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفتم: مردم روايت مى‏كنند كه نماز جماعت، بيست و پنج برابر نماز فرادى ارج دارد؟! ابو عبد اللَّه گفت: درست گفته‏ اند. من گفتم: با دو نفر هم جماعت برقرار مى‏ شود؟ ابو عبد اللَّه گفت: بلى. و بايد مأموم، در سمت راست امام بايستد.
گزيده كافى، ج‏2، ص: 282 (1135) 2- يك نفر از قبيله جهينه، خدمت رسول خدا آمد و گفت: اى رسول خدا. من با همسر و فرزندان و غلامان خدمتكارم به صحرا مى‏رويم. موقع نماز، من أذان و إقامه مى‏گويم و با آنان نماز مى‏خوانم. آيا نماز ما، نماز جماعت است؟ رسول خدا گفت: آرى. آن مرد گفت: اى رسول خدا، غلامان خدمتكار به مرتع مى‏روند و من با همسر و فرزندانم در محل مى‏مانيم. من اذان و اقامه مى‏گويم و با آنان نماز مى‏خوانم. آيا نماز ما، نماز جماعت است؟ رسول‏ گزيده كافى، ج‏2، ص: 283 خدا گفت: آرى. آن مرد گفت: اى رسول خدا، اگر فرزندانم نيز در پى احشام پراكنده شوند و من اذان و اقامه بگويم و با همسرم نماز بخوانم. آيا نماز ما نماز جماعت است؟ رسول خدا گفت: آرى. آن مرد گفت: اى رسول خدا، گاهى همسرم نيز در پى كارهاى خود روان مى‏شود و من تنها مى‏مانم، موقع نماز، اذان و اقامه مى‏گويم و نماز مى‏خوانم. آيا نماز من، نماز جماعت است؟ رسول خدا گفت: آرى. مؤمن اگر تنها باشد، باز هم جماعت است.
گزيده كافى، ج‏2، ص: 283 (1136) 5- در حضور ابو جعفر باقر (ع) نشستم كه مردى وارد شد و گفت: قربانت شوم. خانه من در كنار مسجد است و اگر در نماز جماعت شركت نكنم، به من ناسزا مى‏گويند. تكليف من چيست؟ ابو جعفر گفت: اگر مردم، بد و ناسزا مى‏گويند، امير المؤمنين نيز گفت: «هر كس صداى اذان را بشنود و بدون عذر و علّت در نماز جماعت شركت نكند، نماز او پذيرفته نخواهد شد». ابو جعفر (ع) به او سفارش كرد «نماز جماعت را ترك مكن و با هر امام جماعتى‏ گزيده كافى، ج‏2، ص: 284 نماز بخوان». بعد كه آن مرد، پى كار خود رفت، من گفتم: قربانت شوم. اين پاسخ بر من ناگوار آمد. اگر اهل مسجد در شمار مؤمنان نباشند، نمازهاى اين مرد چه مى‏شود؟ ابو جعفر تبسّم كرد و گفت: هنوز مى‏بينم تو بر عقيده ‏ات پابرجائى كه اهل سنّت در شمار مؤمنان نمى‏باشند! نديدى كه اين مرد مى‏گفت: با جماعت آنان نماز مى‏خواند، اما اقتدا نمى‏كند؟ براى پاسخ من چه علتى را مى‏جوئى كه از اين بهتر باشد. نشنيده‏اى كه من گفته ‏ام: در مساجد خودتان نماز بخوانيد و به امام خودتان اقتدا كنيد.
گزيده كافى، ج‏2، ص: 285 (1138) 9- ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفت: اگر با اهل سنت به نماز جماعت حاضر شوى، گرچه به آنان اقتدا نكرده باشى، همان اجر و پاداشى دريافت مى‏كنى كه با اهل مذهب، نماز جماعت خوانده باشى.
گزيده كافى، ج‏2، ص: 284 (1137) 6- به ابو جعفر باقر (ع) گفتيم: آيا نماز جماعت فريضه است؟ ابو جعفر گفت: اصل نماز، فريضه است، اما شركت در جماعت فريضه نيست، بلكه سنّت رسول خدا است و هر كس بدون عذر و از راه بى‏ اعتنائى به سنّت و بى‏ توجهى به اجتماع مسلمين، نماز جماعت را ترك كند، نماز او پذيرفته نخواهد بود.
گزيده كافى، ج‏5، ص: 202 دوران ادب ‏آموزى‏ * (3247)* 3- ابو عبد الله صادق (ع) گفت: پسر بايد هفت سال بازى كند، و هفت سال نويسندگى بياموزد، و هفت سال به آموزش حلال و حرام بپردازد.
شما به تماشای ویدیوی "سردار شهید محمدرضا حاجیان" در آپارات دعوت شده اید. https://www.aparat.com/v/DH8ot
اولین شهید مبارزه با مفاسد اقتصادی بین المللی سردار شهید محمدرضا حاجیان نژاد  تولد : 1353/02/09 شهادت: 1393/03/03 زندگینامه حاج رضا تولد و دوران کودکی حاج رضا در تاریخ ۱۳۵۳/۲/۹ در تهران چشم به جهان گشود از آنجا که پدر و مادر حاج رضا ازخانواده های مذهبی بودند از همان ابتدا با نام حسین الف و انس خود را برقرار کرد. پدر حاج رضا کربلایی عبدالحسین قبل از انقلاب علیه رژیم فاسد شاهنشاهی به همراه مادر حاج رضا فعالیت های چشم گیری داشتند حتی بعد از عزیمتشان به شهر ساری با منافقان به دفعات درگیر شدند. که آوازه های این رشادت ها بعد از 30 سال هنوز زمزمه میشود. بعد از شروع جنگ تحمیلی همان روز اول جنگ پدر حاج رضا بسیجی عازم جنگ شد، او آهنگر بود و مادرش که زن دین دار و شجاعی بود با 3 فرزند هم مغازه آهنگری را اداره می کرد.و هم به رتق و فتق امور خانه می پرداخت؛ مادر ایشان یکی از فعال ترین افراد در ستاد کمک رسانی به جبهه بودند و همچنان اداره پایگاه مقاومت در منزل ایشان بود.حاج رضا از هفت سالگی برادران پایگاه را در پست های شبانه همراهی می کرد. مادر حاج رضا تعریف می کردچند روزی بود که رضا با دستانی گلی به خانه می آمد از او پرسیدم رضا جان چرا دستهایت را گلی میکنی، رضا گفت: صورت منافق هارا گل مالیدم مادر حاج رضا تعجب کرد تا اینکه عصر همان روز به بازار رفت و دید روی عکس های مسعود و مریم رجوی با دستهای کوچکش گل مالیده است.حاج رضا با اینکه هفت سال داشت هر بار که پدرش از جبهه برمی گشت تمام وجودش پر از خواهش و تمنا بود برای رفتن به جبهه که هر بار با مخالفت رو به رو می شد.پدر حاج رضا فرمانده گردان بود و حرفهای شنیدنی بسیار داشت.حاج رضا در نبودن پدر مسولیت های زیادی را بر دوش می کشید. از همان کودکی آهنگری را فرا گرفت، دوران جوانی حاج رضا دوران جوانی خود را در هیات ها سپری می کرد و در همین رفت آمد ها بود که با مداح اهل بیت شهید جانباز سید مجتبی علمدار آشنا شد.و خیلی از مراسم ها در منزل پدری خود برپا می کرد.و دوستی عمیقی بین آنها به وجود آمده بود. سید مجتبی حاج رضا را با آقای صمدی آشنا کرد.حاج رضا در همان عنفوان جوانی بود که خرج و مخارج زندگی را به دوش می کشید.در سال 1365 در کنکور ریاضی مهندسی رشته ماشین ابزار رتبه 23 آورد ولی به دانشگاه نرفت و به صورت پیمانی به سپاه رفت تا آرزوی دیرینه اش خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و در نهایت شهادت تحقق یابد. ابتدا وارد دژبانی کل سپاه و بعد از مدتی وارد پادگان شهید دستواره. شد. و در همان جا بود که با سردار شبانی آشنا شد. بعد از شهادت سردار خداکرم در سیستان و بلوچستان سردار شبانی برای فرماندهی ناجا استان به سیستان و بلوچستان عازم شد و سردار شبانی که توان عملیاتی بالایی را که از حاج رضا دیده و سراغ داشت از ایشان خواست تا به همراه او به سیستان برود. و با هماهنگی بعمل آمده مابین سردار حجازی فرمانده وقت نمسا، امیر لطفیان فرمانده وقت ناجا، سردار نقدی مسئول وقت حفا ناجا و سردار شبانی اجازه داده شد تعداد محدودی بسیجی در اختیار ناحیه انتظامی استان قرارگرفته و مأموریتهای عملیاتی را در سطح استان اجرا نمایند، این یگان به فرماندهی برادر پاسدارحاجیان فعالیت خود را آغاز و در شهرستان ایرانشهر استقرار یافت که از فروردین ماه سال 1375 تا اسفند سال 1379 موفق به انجام 194 عملیات و حذف 78 شرور گردید. البته حاج رضا 22 عملیات دیگر هم انجام داد.که 18 شرور وهابی دیگر را حذف کرد. فعالیت های فرهنگی پس از آنکه حاج رضا در سال 1380 از زاهدان برگشت و آشنایی که با آقای صمدی آملی داشت پیگیر گسترش مجموعه کتب علامه حسن حسن زاده آملی شد. با بر پا کردن اردو های متعدد و نمایشگاه های متعدد و ایجاد سایت، کار خود را شروع کرد. پس از مدتی مجموعه فرهنگی نجم الدین را راه اندازی کرد و به صورت جدی تر و وسیع تر تلاش می کرد تا افکار ناب شیعه گسترش پیدا کند. طوری که دیگر در تهران، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت، قزوین و مازندران شبعات مجموعه فرهنگی شروع به کار کرد و حتی در چندین کشور پایگاه فرهنگی زده شده بود. اساسا حاج رضا باهمه ی خلوصش کار می کرد، و به همین سبب در هر میدانی وارد می شد فتوحاتی بس عجیب داشت. حاج رضا در رفت آمد هایی که با خود علامه حسن زاده داشت تصمیم گرفت که کتاب های علامه را به 9 زبان ترجمه کرده و به دنیا صادر کند، و به دنبال تاسیس شبکه ماهواره ای بود. ولی همان طور که علم ناب و کامل امیر المومنین در سینه اش ماند به سبب حسادت و بخل و بی لیاقتی عده ای، این بار هم دشمنان امیر المومنین نگذاشتند که این امر تحقق یابد.