eitaa logo
دانلود
صالحین salehinir
فصل 7 آنچه او صلوات الله علیه (امام علی) چهارصد فصل آموخت در دین و زندگی دنیوی برای مسلمان خوب است
فصل 7 آنچه او صلوات الله علیه (امام علی) چهارصد فصل آموخت در دین و زندگی دنیوی برای مسلمان خوب است بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، ج‏10، ص: 89 باب 7 ما علمه صلوات الله عليه من أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنياه‏ **[ترجمه]خصال: محمد بن مسلم از امام صادق علیه السّلام، از پدر بزرگوارش، از جدّش نقل می کند که امیر مؤمنان علی علیه السّلام در یک مجلس، چهارصد درس از مواردی که کار دین و دنیای یک مسلمان را اصلاح می کند، به یارانش آموخت. فرمود: 1- ل، [الخصال‏] أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْيَقْطِينِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبَائِهِ ع: أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يَصْلُحُ لِلْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ قَالَ ع بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، ج‏10، ص: 108 299- مرد نباید به سفری برود که در آن به دین و نمازش بیمناک است. لَا يَخْرُجُ الرَّجُلُ فِي سَفَرٍ يَخَافُ فِيهِ عَلَى دِينِهِ وَ صَلَاتِهِ
صالحین salehinir
فصل 7 آنچه او صلوات الله علیه (امام علی) چهارصد فصل آموخت در دین و زندگی دنیوی برای مسلمان خوب است
فصل 7 آنچه او صلوات الله علیه (امام علی) چهارصد فصل آموخت در دین و زندگی دنیوی برای مسلمان خوب است بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، ج‏10، ص: 89 باب 7 ما علمه صلوات الله عليه من أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنياه‏ **[ترجمه]خصال: محمد بن مسلم از امام صادق علیه السّلام، از پدر بزرگوارش، از جدّش نقل می کند که امیر مؤمنان علی علیه السّلام در یک مجلس، چهارصد درس از مواردی که کار دین و دنیای یک مسلمان را اصلاح می کند، به یارانش آموخت. فرمود: 1- ل، [الخصال‏] أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْيَقْطِينِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبَائِهِ ع: أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يَصْلُحُ لِلْمُؤْمِنِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ قَالَ ع بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، ج‏10، ص: 108 300- به چهار چیز شنوایی داده شده: پیامبر، بهشت، ص: 108 دوزخ و حورالعین. أُعْطِيَ السَّمْعَ «9» أَرْبَعَةٌ النَّبِيُّ ص وَ الْجَنَّةُ __________________________________________________ (9) أي يصغى و يجيب في أربعة. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عليهم السلام)، ج‏10، ص: 109 وَ النَّارُ وَ حُورُ الْعِينُ
زاد المعاد / ترجمه موسوی: ج ۱، ص۳۱۳ حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام: روز جمعه و عيد فطر و عيد قربان هنگامى كه مهيّاى رفتن به نماز جمعه و عيد فطر و عيد قربان مى‌شوى اين دعا بخوان: اى خدا! هركه در اين روز تهيه ديده و ساز و برگ عيد فراهم كرده و مهيا و مستعد آن است كه به ديدن مخلوقى رود، به اميد عطا و بخشش و فضل و احسان آنها، من هم اى سيد من! مهيا شده و ساز و برگ ديده و آماده و مستعد گرديده‌ام به اميد بخشش و جايزه و فضل و كرم و عطاهاى تو. و در اين صبحگاه من عيدى است از اعياد امت پيغمبرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و چيزى از عمل صالح در اين روز به پيشگاه نياورده‌ام كه وثوق به خلوص و شايستگى آن براى تقديم به حضرتت داشته باشم و به هيچ مخلوقى روى حاجت و اميد نياورده‌ام و ليكن به درگاه تو با ذلت و خضوع و اقرار و اعتراف به گناهان و بدكارى‌ام به نفس خود روى آورده‌ام، پس اى خداى بزرگ،اى خداى بزرگ،اى خداى بزرگ! از گناهان بزرگ من درگذر كه گناه بزرگ را نمى‌بخشد جز ذات بزرگوار تو كه جز تو خدايى نيست، اى مهربان‌ترين مهربانان عالم! اللّهمّ‌ من تهيّأ في هذا اليوم أو تعبّأ أو أعدّ و استعدّ لوفادة إلى مخلوق رجاء رفده و نوافله و فواضله و عطاياه فإنّ‌ إليك يا سيّدي تهيئتي و تعبئتي و إعدادي و استعدادي رجاء رفدك و جوائزك و نوافلك و فواضلك و فضائلك و عطاياك. و قد غدوت إلى عيد من أعياد أمّة نبيّك محمّد صلوات اللّه عليه و على آله و لم أفد إليك اليوم بعمل صالح أثق به قدّمته و لا توجّهت بمخلوق أمّلته و لكن أتيتك خاضعا مقرّا بذنوبي و إساءتي إلى نفسي فيا عظيم يا عظيم يا عظيم اغفر لي العظيم من ذنوبي فإنّه لا يغفر الذّنوب العظام إلا أنت يا لا إله إلا أنت يا أرحم الرّاحمين .
الإرشاد/ ترجمه رسولی محلاتی: ج ۲، ص۱۶۸ و بسيارى از شيعه معتقد بامامت زيد بن على بودند، و سبب اعتقاد اين بود كه زيد با شمشير خروج كرد و مردم را به مرد پسنديدۀ از آل محمد (صلّى الله عليه و آله) دعوت مي فرمود، مردم گمان كردند مقصودش آن جناب است، در صورتى كه چنين مقصود نداشت چون شايستگى برادرش حضرت باقر (عليه السّلام) را براى امامت پيش از خود مي دانست و وصيت آن حضرت را هنگام وفاتش بحضرت صادق آگاه بود.
الخصال / ترجمه کمره ای: ج ۲، ص۱۷۵ امام يكم فرمود پيغمبر(صلّى الله عليه و آله) ضمن سفارشات خود بمن گفت. اى على هشت كسند كه اگر اهانت شوند همانا بايد خويش را سرزنش كنند نه ديگرى را. ۱- آن كه ناخوانده بر سر خوان مهمانى رود، ۲- مهمانى كه بميزبان خود فرمانى تحميل كند، ۳- كسى كه از دشمنان خود خوبى خواهد، ۴- كسى كه از مردمان پست بخشش خواهد، ۵- آن كه ناخوانده در راز ميان دو كس مداخله نمايد، ۶- آن كه بپادشاه اهانت كند، ۷- آن كه در مقامى نشيند كه شايسته آن نيست، ۸- آن كه با كسى حديث كند كه به وى گوش ندهد.
زاهد كيست؟ وظيفه اش چيست؟: ج ۱، ص۲۲۳ ۲۶۲ -عمر بن ابان گويد: از امام صادق عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ در باره كسانى كه وارد دوزخ مى‌شوند و سپس از آن خارج و داخل بهشت مى‌شوند، سؤال كردم‌؟ فرمود: اگر مايل باشى طبق آنچه كه پدرم (حضرت باقر العلوم عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ ) فرمود، برايت بيان كنم، فرمود: گروهى از مردم بعد از آنكه مدّتى را در آتش سوزان دوزخ سپرى كرده و سياه گشتند، از آتش خارج گشته و راهى چشمه‌اى كنار درب بهشت مى‌شوند، كه به آن چشمه حيات گويند، و از آب آن بر ايشان پاشيده و گوشت و خون و موهاى آنها مى‌رويد.
إرشاد القلوب / ترجمه رضایی: ج ۱، ص۱۵۹ براء بن عازب گفت در آن ميان كه با رسول خدا بودم ناگاه حضرت جنازه‌اى را ديد كه دفن مي كنند حضرت با سرعت بسوى آن جنازه رفتند تا اينكه در مقابل آن جنازه ايستاد، بعد گريه كرد بطورى كه جامه‌اش تر شد بعد متوجه ما شد و فرمود: اى برادرانم: « لِمِثْلِ‌ هٰذٰا فَلْيَعْمَلِ‌ اَلْعٰامِلُونَ‌ » براى چنين جايى عمل كنند نيكوكاران ازين مكان بترسيد و برايش كردار نيك انجام دهيد.
بحارالأنوار (جلد ۴۸) / ترجمه خسروی: ج ۱، ص۴۹ بصائر:على بن ابى حمزه گفت: يكى از ارادتمندان موسى بن جعفر خدمت امام رسيده عرض كرد: مشتاقم امروز ناهار خدمت شما باشم امام از جاى حركت نموده با او رفت وارد خانه شد و روى تختى نشست زير تخت يك جفت كبوتر بودند. كبوتر نر‌ بماده اظهار علاقه كرد در اين موقع صاحب خانه رفت غذا بياورد وقتى برگشت ديد امام عليه السّلام لبخند ميزند عرضكرد آقا هميشه خندان باشيد چه چيزى باعث خنده شما شده. فرمود اين كبوتر بماده‌ى خود اظهار علاقه مى‌كرد باو مي گفت: همسرم، بخدا روى زمين كسى را از تو بيشتر دوست ندارم مگر همين شخصى كه روى تخت نشسته. عرض كرد:آقا مگر شما زبان پرنده‌ها را هم مي دانيد فرمود: آرى بما زبان پرنده‌ها و از هر نوع نيروئى داده‌اند. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ‌ اَلطَّيْرِ وَ أُوتِينٰا مِنْ‌ كُلِّ‌ شَيْ‌ءٍ»
مصباح الشریعة / ترجمه گیلانی: ج ۱، ص۲۳۸ حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كه خود را به زور به كارى بدارد كه نه از روى رغبت باشد و محض از براى خدا نباشد،هر چند آن عمل صحيح و درست باشد و به يقين از جانب شارع متلقّى باشد،چون نه از روى اخلاص و رغبت است،خطا است و به آن عمل،اجرى و ثوابى نخواهد داشت،بلكه آثم خواهد بود و هر كه به طوع و رغبت عملى كند،هر چند آن عمل در واقع خطا باشد و از جانب شارع متلقّى نباشد كه چون از روى خواهش و مقارن خلوص است،به ثواب آن مى‌رسد. مثل نماز شب، كه اجماع است به صحّت و فضيلت وى، اگر او را كسى نه از براى خدا بجا آرد و به طوع و رغبت و خلوص، اتيان به او نكند، آن عمل باطل و ضايع است و نزد حضرت بارى تعالى، آثم و گناهكار است. و ثانى، مثل آنكه كسى حديثى ديد كه: هر كه فلان عمل كند، فلان ثواب دارد و آن كس آن عمل را از براى محض امتثال شارع بجا آورد، البتّه به ثواب او مى‌رسد. و خداوند عالم از وفور شفقت و فرط‍‌ كرم و رحمت،آن ثواب را به او مى‌دهد، هر چند آن حديث صحيح نباشد. غرض عمده در عبادت،خواه واجبى و خواه سنّتى،رغبت و خلوص است. فرمود: هر كه عملش نه محض براى خدا باشد و به «علائم ساختگی»، مخلوط‍‌ و ممزوج باشد، حاصل نمى‌شود در عاقبت از براى او، مگر خوارى و خفّت و در وقت عمل، مگر تعب و زحمت. حاصل آنكه حاصل عمر مرائى در دنيا زحمت است و تعب، و در آخرت خوارى و خفّت، فرمود: مرائى، ظاهر او ريا است و باطن او نفاق، چرا كه عملش هر چند صورت عبادت دارد، امّا چون از روى تكلّف است و از روى اخلاص نيست، ريا است. و چون از صميم قلب نيست و به مقتضاى گفتۀ خود عمل نمى‌كند، نفاق است، و اين دو صفت خبيث كه نفاق باشد و ريا، دو بالند از براى مرائى، و پرواز مى‌كند مرائى به اين دو بال به سوى جهنّم، چنان كه مرغ به دو بالى كه دارد، به سوى آشيانۀ خود مى‌پرد. حاصل آنكه نيست تكلّف و بى‌رغبتى در عبادت،از اخلاق صلحا و شعار اتقيا،در هيچ باب، و هر كه از اهل صلاح و تقوى است،تصنّع در كارها نمى‌كند، چرا كه تصنّع و ساختگى،از امارات غدر و مكر است،و متّقى و صالح از غدر و مكر خالى است. (ص-۸۶) خداى تعالى به پيغمبر خود فرمود: بگو اى حبيب من به كفّار مكّه كه: من سؤال نمى‌كنم و نمى‌خواهم از شما از جهت رسالت، اجرى و مزدى و نيستم من از جملۀ متكلّفين كه حرفى از پيش خود بگويم، نه فرمودۀ الهى باشد و به سمت نفاق موسوم باشم. حضرت رسالت پناهى«عليه صلاة البارى»،فرمود: ما كه گروه پيمبرانيم و امناى خداونديم،از تكلّف و تصنّع برى هستيم. در احكام دين و آنچه از جانب خداى به ما رسيد، به خلق مى‌رسانيم بى‌تغيير و تبديل. پس،بترس از جناب احديّت و التجا به او بر و از حدود شرع انحراف جائز مدار،تا غنى سازد تو را از تكلّف و تصنّع و جا دهد در دل تو ايمان و محبّت خود را. فرمود: مشغول مكن خود را زياده از قدر حاجت و ضرورت به طعام و شرابى كه آخر آنها،تردّد كردن به آبريز است و دفع فضلات، و فريفته مشو و ضايع مكن اوقات خود را از براى تحصيل لباسى كه آخر او كهنه شدن است و ضايع شدن و فريفته مشو به خانه‌اى كه آخر او خراب شدن است، و فريفته مشو به مالى كه آخر او به ميراث رفتن است، و فريفته مشو به برادرانى كه آخر ايشان جدا شدن است از يك ديگر، و فريفته مشو به عزّتى كه آخر او ذلّت و خوارى است، و فريفته مشو به رعونت و خوش قدّى كه آخر او مخفى شدن است در زير زمين و زير خاك. حاصل آنكه عاقل بايد كه هر چه در عرضۀ تغيّر و زوال است، دل به او نبندد و فريفتۀ او نشود و وجهۀ همّت بر تحصيل او نگمارد و عمر عزيز خود را در راه او نبازد.
بحارالأنوار (جلد ۷۵) / ترجمه خسروی: ج ۲، ص۳۱۴ ۲-دره باهره:حضرت هادى(عليه السّلام)فرمود هر كه از خود راضى باشد زياد از او ناراحتند. بى‌نيازى بكمى آرزو و خشنودى بمقدار كافى است. فقر حرص نفس و زياد نااميد بودن است. هر كه اسير نفس باشد سوار بر مركب چموش است. نادان اسير زبان خويش است، مردم در دنيا باموال و در آخرت باعمال مفتخرند.
هدایت شده از منصور تقی نیا
میخوام اونقدر این متنو کپی کنید که همه بدونن چرا انقلاب کردیم؟ 🔰 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:👇👇 1. انقلاب کردیم اول برای . برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام (ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚 2. انقلاب کردیم برای . برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد! 3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.👌 4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. 5. انقلاب کردیم برای نجات و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." 6. انقلاب کردیم برای حفظ دختران و پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند. 7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم. 8. انقلاب کردیم برای . از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم. 9. انقلاب کردیم برای حتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم. 10. انقلاب کردیم برای . تا از شر چنگال آهنین نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.» 11. انقلاب کردیم برای اینکه باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب کنیم. 12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. 🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی) کپی و منتشر کن کانال بصیرت،پاسخ به شبهات و شایعات
الإرشاد / ترجمه رسولی محلاتی: ج ۲، ص۲۹۱ ۲-و از ابن نعيم بن محمد طاهرى روايت ميكند كه گفت: متوكل عباسى بواسطۀ دمل و غده‌اى كه بيرون آورد بيمار شد بطورى كه رو بمرگ رفت و كسى جرات نميكرد براى جراحى آهن باو نزديك كند و آن دمل را ببرد، پس مادرش نذر كرد اگر از اين بيمارى بهبودى يابد مال زيادى از مال شخصى خود براى حضرت ابى الحسن هادى عليه السّلام بفرستد،‌ فتح بن خاقان(يكى از نزديكان متوكل)بمتوكل گفت خوبست كسى را نزد اين مرد يعنى ابى الحسن هادى بفرستى و از او(راجع باين بيمارى)پرسشى كنى‌؟ زيرا چه بسا او دستورى دهد و معالجه‌اى براى اين بيمارى بداند كه سبب شود خداوند گشايشى دهد متوكل گفت:نزدش بفرستيد،پس فرستادۀ متوكل رفت و برگشت و گفت:كسب گوسفند را بگيريد (كسب بفشردۀ روغن معنا شده،و به پشكل گوسفند هم تفسير كرده‌اند)و با گلاب آن را بسائيد و مخلوط‍‌ كنيد و روى دمل بگذاريد كه باذن خدا نافع است، پس كسانى كه نزد متوكل حاضر بودند اين معالجه را بباد مسخره و ريشخند گرفتند، فتح بن خاقان گفت:تجربه كردن اين كار زيانى ندارد، و بخدا من اميد بهبودى از دستور او دارم،پس همان كسب را حاضر كرده با گلاب ممزوج نموده روى آن گذاردند، و آن دمل سرباز كرد و آنچه در آن بود بيرون آمد، و بمادر متوكل مژدۀ بهبودى او را دادند، و او ده هزار دينار سر بمهر خودش براى حضرت هادى عليه السّلام فرستاد و متوكل از آن بيمارى بهبودى كامل يافت. پس از چند روز كه از اين جريان گذشت بطحائى(علوى كه از نواده‌هاى حضرت مجتبى عليه السّلام بود و خود و اجدادش از طرفداران و پشتيبانان سر سخت بنى عباس بودند) نزد متوكل از حضرت هادى عليه السّلام سعايت و بدگوئى كرد و گفت: مالها و اسلحه‌هاى جنگى نزد اوست(كه براى جنگ با شما آماده كرده) پس متوكل بسعيد دربان(مخصوص خود)گفت:شبانه بخانۀ او برو و هر چه در خانه پيش او پول و اسلحه است برداشته بنزد من بياور!ابراهيم بن محمد گويد:سعيد حاجب(دربان)بمن گفت:من شبانه بخانه حضرت هادى رفتم و نردبانى همراه داشتم پس ببام خانه بالا رفته و از پله‌هاى نردبان پائين مى‌آمدم و در تاريكى نميدانستم چگونه از كجا وارد خانه شوم، حضرت هادى از ميان خانه صدا زد:اى سعيد بجاى خود باش تا چراغ و روشنائى برايت بياورند،طولى نكشيد شمعى آوردند و من پائين رفتم ديدم آن حضرت جبۀ پشمينى در بر و كلاهى پشمين بر سر دارد و جانماز حصيرى در پيش روى اوست و رو بقبله است،پ س بمن فرمود:اين اطاقها در اختيار تو،من بهمۀ اطاقها رفتم و همه را بازرسى كرده چيزى نيافتم،جز آن كيسه پولى كه مادر متوكل با مهر خودش براى آن حضرت فرستاد، و كيسۀ ديگرى كه سر بمهر بود، آن حضرت بمن فرمود جانماز را بازرسى كن، من آن را نيز بلند كرده ديدم شمشيرى در غلاف پوشيده زير آن است، آن را با كيسه‌ها برداشته بنزد متوكل بردم، چون نگاهش بمهر مادرش كه بر كيسه بود افتاد نزد او فرستاده مادر را احضار كرد،و چون آمد از آن كيسه پول (كه مهر او را داشت)پرسيد؟ برخى از خدمتكاران مخصوص بمن خبر داد كه مادرش در پاسخ او گفت:من آنگاه كه تو بيمار بودى نذر كردم كه اگر بهبودى يافتى ده هزار دينار از مال خودم براى او بفرستم،و چون سالم شدى اين را براى او فرستادم و اين هم مهر من است كه روى كيسه است، كيسۀ ديگر را متوكل باز كرد چهار صد درهم در آن بود، پس دستور داد كيسه پول ديگرى بدانها بيفزايند و بمن دستور داد آنها را بنزد ابى الحسن هادى ببر و شمشير و آن كيسه ده هزار دينارى را نيز باو باز گردان، گويد:من آن را باز گردانده و از او شرم داشتم، پس باو عرض كردم:اى آقاى من بر من ناگوار و دشوار است كه بدون اجازۀ شما بخانه‌ات درآمدم ولى چه كنم كه من مأمورم‌؟! بمن فرمود: «بزودى ستمگران خواهند دانست چه سرانجامى دارند».