هدایت شده از پایگاه خبری شهید یاران
کل تاسیسات اسراییل :
4 نیروگاه برق،1 پالایشگاه، 4 سکوی گازی، 1 نیروگاه هستهایی
این چهار تا را بزنن اسرائیل فلج و نابود میشه
هدایت شده از 🇮🇷🇮🇶🇱🇧خبر کــوتـاه🇾🇪🇵🇸🇮🇷
🔴سید حسن نصرالله سال ۱۳۶۶:
هرگونه تعرض آمریکا علیه ایران را اعلام جنگ علیه همهی مسلمانان میدانیم.
✍🏻غیرتی که سید حسن نصرالله رو ایران داشت برخی از مسئولین ما که نام نمی بریم نداشتند و ندارند🚫
#سید_حسن_نصرالله
@khabarekotahh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شهید عباس نیلفروشان:
▪️ از ۶ سالگی آرزو داشتم اسرائیل را نابود کنم.
▪️ استراتژی جمهوری اسلامی محو رژیم صهیونیستی است و انشاءالله در همین راه به شهادت برسم.
@alnujaba
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ماجرای خواب عجیب شهید سید حسن نصرالله در مورد نحوه شهادت امام موسی صدر که به زبان فارسی روایت میشود
#خط_رهبر
به کانال خط رهـبر بپیوندید🇮🇷
@baitrahbar
لینک کانال: جاده دریا
https://eitaa.com/joinchat/35389812C6072f2c740
ابنبابویه از امام سجّاد (علیه السلام) روایت کرد: فرمود: ... قریش گفتند: «ای ابوطالب! از او بپرس آیا خدا او را ویژهی ما فرستاد یا برای همه مردم»؟
ابوطالب (رحمة الله علیه) گفت: ای برادر زاده! آیا برای همه مردم برانگیخته شدهای یا فقط برای قوم خود»؟
فرمود: «برای همهی مردم از سپید و سیاه و سرخ و عرب و غیر عرب مبعوث شدهام و سوگند به کسی که جان من در دست اوست من همگان را، سپید و سیاه را و هرکس را که بر سر کوهها و جزایر دریاهاست به این آیین فرا میخوانم و فارسیان و رومیان را هم همین امسال به این کار فرا میخوانم ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم (اعراف/۱۵۸)».
قریش سرگردان شدند و با نخوت و تکبّر به ابوطالب (رحمة الله علیه) گفتند: «آیا میشنوی برادرزادهات چه میگوید؟
به خدا سوگند اگر ایرانیان و رومیان این سخن را بشنوند ما را از سرزمین خود بیرون میکنند و سنگهای کعبه را یکی یکی خواهند کند»،
و خداوند این آیه را نازل فرمود:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ.
(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۸۲ بحارالأنوار، ج۳۵، ص۸۷/ روضهًْ الواعظین، ج۱، ص۵۴/ المناقب، ج۱، ص۵۹)
*جابر بن يزيد جعفى گفت چون خلافت به بنى اميه رسيد خون ها ريختند و امير المؤمنين عليه السّلام را روى منبر هزار ماه لعنت كردند و از او بيزارى جستند و شروع به پنهان كشتن شيعيان در هر شهر نمودند و بنياد زندگى آن ها را بر باد دادند براى رسيدن به پشيز بىارزش دنيا مردم را وحشت زده كردند هر كس امير المؤمنين را لعنت نمي كرد و از او بيزارى نمىجست او را مي كشتند هر كه باشد.
جابر بن يزيد جعفى گفت: از بنى اميه و پيروان آنها شكايت بامام سجاد زين العابدين عليه السّلام كردم گفتم آقا ما را در هر گوشه و كنار مي كشند و از بيخ و بن برمي كنند و آشكارا مولاى ما امير المؤمنين را بر روى منبرها و منارهها و بازار و كوچهها لعنت مي كنند و از او بيزارى مي جويند تا آن جا كه در مسجد پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم جمع مي شوند و آشكارا على را لعنت مي كنند يك نفر اين كار را منع نمىكند و اظهار ناراحتى نمىنمايد اگر يكى از ما انكار كند همه بر او حمله مي كنند و مي گويند اين رافضى و ابو ترابى است و او را پيش فرمانرواى خود مي برند و مدعى مي شوند اين شخص ابو تراب را به نيكى ياد كرد او را مي زنند و زندانى مي كنند و بعد مي كشند.
امام عليه السّلام كه اين سخنان را از من شنيد نگاهى بآسمان دوخته گفت: «ای خدا منزهى مولاى ما چقدر حلم تو زياد است و بلند مرتبهاى در شكيبائى و برتر است قدرت تو؛ ای خدا آن چنان بندگان خود را مهلت داده كه آن ها گمان مي كنند هميشه مهلت دارند تمام اين جريان ها در ديدگاه تو است قضاى تو مغلوب نمي شود و تدبير حتمى تو قابل جلوگيرى نيست هر جور و هر وقت بخواهى تو داناتر از ما بآنهائى».
سپس فرزند خود محمّد را خواست باو فرمود فردا صبح برو بمسجد پيامبر نخی كه جبرئيل براى جد ما آورده بگير و آرام تكان بده مبادا محكم حركت دهى مبادا چنین بكنى كه مردم همه نابود مي شوند.
جابر گفت: با تعجب در فكر بودم از فرمايش امام و نمي دانستم چه بگويم فردا صبح زود خدمت حضرت باقر رفتم شبى را با تمام شوق بسر بردم تا نگاه كنم حركت دادن آن نخ را؛
در همان بين كه من سوار الاغ خود بودم امام عليه السّلام خارج شد
از جاى جستم و سلام كردم
جواب داد و فرمود چه شد صبح باين زودى پيش ما نمىآمدى
گفتم: ای فرزند رسول خدا از پدر بزرگوارت ديروز شنيدم فرمود: اين نخ را بگير و بمسجد پيامبر اكرم برو و آن را آرام تكان بده مبادا محكم حركت بدهى كه همه مردم مي ميرند
فرمود جابر! اگر نه اين است كه وقتى معين قرار داده و هنگام مشخصى تعيين شد؛ هر آينه اين مردم بد سيرت را در يك چشم بهم زدن زيرورو مي كردم نه بلكه در يك لمحه و لحظه؛ اما ما بندگان گرام خدا هستيم كه اظهار نظر پيش او نمىكنيم و بدستورش عمل مي نمائيم
عرض كردم مولاى من چرا نسبت بآن ها چنین انجام ميدهى؟
فرمود: تو مگر ديروز نبودى شيعيان پيش پدرم شكايت مي كردند از ناصبيان ملعون و قدري هاى مقصر.
عرض كردم چرا
فرمود: مي خواهم آن ها را بترسانم مايلم عدهاى از آنها هلاك شوند خداوند زمين را از وجودشان پاك كند و مردم راحت شوند.
گفتم چگونه آن ها را مي ترسانى آن ها تعدادشان بيشتر از حد شمارهاند.
فرمود: برويم مسجد تا قدرت خدا را بتو نشان دهم.
جابر گفت: در خدمت آن جناب رفتيم بمسجد دو ركعت نماز خواند آن گاه صورت بخاك نهاد و كلماتى بر زبان راند سپس سر بلند نموده از درون آستين نخ نازكى بيرون آورد كه بوى مشك از آن ساطع و از نخ خياطى نازكتر بود
بمن فرمود: يك سر نخ را بگير و كمى راه برو مبادا مبادا آن را حركت دهى.
من سر نخ را گرفتم و چند قدم رفتم فرمود بايست.
ايستادم
نخ را بآرامى تكان داد
سپس فرمود: سر نخ را بمن بده.
سر نخ را دادم.
عرض كردم چه كرديد
فرمود: واى بر تو برو بيرون ببين مردم چطورند.
من از مسجد خارج شدم ناگهان همهمه و ولوله زيادى شنيدم كه از هر طرف بلند است زمينلرزه و ريختن و خراب شدن و اين تكان تمام خانههاى مدينه را خراب كرده و بيشتر از سى هزار زن و مرد كشته شدهاند.
ديدم مردم از كوچه و بازارها با گريه و ناله و فرياد شديد خارج مي شوند و مي گويند « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ» قيامت بر پا شده مردم مردند
گروهى مي گويند زلزله و خرابى و دسته ديگر مي گويند ويرانى و قيامت.
مردم همه مردند. گروهى را ديدم كه مىآيند و گريه مي كنند بجانب مسجد مي روند بيكديگر مىگويند چگونه زمين ما را فرو نبرد با اين كه امر بمعروف و نهى از منكر را واگذاشتيم و فسق و فجور آشكار شده و زنا و ربا و شراب خوارى و جمع شدن با هم جنس زياد گرديد.
بخدا قسم بايد بر سر ما بالاتر از اين فرود آيد مگر اين كه خود را اصلاح كنيم.
جابر گفت: من متحير و سر گردان بودم نگاه مىكردم كه با ناله و شيون دسته جمعى بطرف مسجد مي روند دلم بحالشان سوخت بطورى كه از گريه آنها گريهام گرفت نمي دانستند علّت واقعه چه بود و از كدام ناحيه دچار شدهاند
بجانب
ب امام باقر عليه السّلام رفتم ديدم مردم اطرافش را گرفتهاند مي گفتند ای فرزند رسول خدا نمىبينى چه بروزگار ما آمده مردم مردند و از بين رفتند براى ما دعا كن
فرمود: پناه بنماز ببريد و صدقه بدهيد و دعا كنيد.
حضرت باقر رو بمن نموده فرمود: جابر مردم در چه حالند؟
عرض كردم نپرس آقا خانهها خراب شده و قصرها ويران گرديده مردم از دست رفتند من از ديدن آن ها دلم سوخت.
فرمود: خدا هرگز بآنها رحم نكند حتما در دل تو اثرى هنوز باقيمانده و گر نه دلت بحال دشمنان ما و دشمنان دوستان ما نمي سوخت
سپس فرمود: مرگ باد مرگ دور باد دور ستمگران بخدا اگر نخ را مختصر حركتى داده بودم همه مي مردند و زير رو مي شدند يك خانه و قصر باقى نمىماند ولى مولايم بمن دستور داد آن را حركت ندهم.
آن گاه بر مناره بالا رفت مردم او را نمي ديدند با صداى بلند فرياد زد: اى مردم گمراه و تكذيب گر.
مردم خيال كردند صداى آسمانى است خود را بخاك انداختند و دل هايشان بطپش افتاد در سجده مي گفتند. امان امان.
آنها صدا را مي شنيدند و صاحب صدا را نمىديدند.
سپس با دست اشاره كرد من ايشان را مي ديدم ولى مردم نمىديدند
در مدينه زلزله سبكى شد كه مانند اول نبود خانههاى زيادى خراب شد بعد اين آيه را تلاوت نمود: قران؛ سوره انعام؛ آیه 146: «اين را بخاطر ستمي كه ميكردند به آنها كيفر داديم؛ و ما راست ميگوييم.»
سپس وقتى فرود آمد اين آيه را تلاوت نمود: (قران؛ سوره هود؛ آیه 82) پس هنگامي كه فرمان ما فرا رسيد، آن را زير و رو كرديم؛ (قران؛ سوره ذاریات؛ آیه های 33-34) تا باراني از «گِل» بر آن ها بفرستيم؛ (33) نشانه هايي از پروردگارت براي اسرافكاران است!»
و اين را قرائت كرد: (قران؛ سوره نحل؛ آیه 26) «فَخَرَّ عَلَيْهِمُ اَلسَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ اَلْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ ]26[
پس سقف از بالا بر آن ها خراب شد؛ و عذاب از آن جا كه شعور نداشتند به آن ها داده شد!
جابر گفت: در زلزله دوم دختران با سر برهنه از خانهها بيرون دويدند و اطفال شروع بگريه و فرياد كردند هيچ كس بآنها توجهى نداشت
امام باقر عليه السّلام وقتى اين جريان را ديد نخ را جمع نمود ميان دست خود زلزله آرام شد.
سپس دست مرا گرفت مردم ايشان را نمىديدند و از مسجد خارج شديم
در اين موقع ديديم گروهى از مردم درب دكان آهنگر جمع شدهاند تعداد آنها زياد بود بيكديگر مي گفتند در اين زلزله چه مي شنيديد.
بعضى مي گفتند هم همه و صداى زيادى بود گروه ديگرى مي گفتند نه بخدا قسم صدا بود و سخن و فريادى بود ولى ما سخنان را تشخيص نداديم.
جابر گفت: حضرت باقر متوجه گفتگوى آن ها شد بمن فرمود: جابر كار ما اينست و كار آن ها آن وقتى فساد كنند و شرارت نمايند و متمرّد گردند و ستم روا دارند ما آن ها را مي ترسانيم و اگر بر گردند كه هيچ و گر نه خدا اجازه خواهد داد در خسف و فرو بردن آن ها بزمين.
جابر گفت: ای فرزند رسول خدا! اين نخ چيست كه چنين شگفت انگيز است.
فرمود: اين يادگارى است از آن چه آل موسى و هارون گذاردهاند و ملائكه براى ما آوردهاند؛
جابر! ما را در نزد خداوند مقام و منزلى عالى است اگر ما نبوديم خدا زمين و آسمان و بهشت و جهنم و خورشيد و ماه، بيابان و دريا و هموارىها، و كوه ها و تر و خشك و شيرين و تلخ و آب و گياه و درختى را نمىآفريد
ما را خداوند از نور ذات خود پديد آورد با هيچ يك از انسانها مقايسه نميشويم. بواسطه ما خداوند شما را نجات بخشيد و هدايت نمود
بخدا قسم ما شما را بخداوند راهنمائى كرديم در مقابل فرمان ما از امر و نهى پايدار باشيد مبادا هر چه از ما بشما مي رسد رد كنيد
ما بزرگتر و برتر و عظيمتر و بالاتر از تمام آن فضائلى هستيم كه از ما براى شما نقل مي كنند هر چه را مي فهميد خدا را سپاسگزار باشيد و آن چه نمىفهميد بخودمان واگذاريد و بگوئيد پيشوايان ما بهتر مي دانند كه چه مي گويند.
در اين موقع امير مدينه سوار بر مركب آمد نگهبانان اطرافش را گرفتند و فرياد مي زدند مردم بيائيد پيش پسر پيامبر على بن الحسين عليه السّلام و بشفاعت او تقرب بخدا بجوئيد شايد عذاب را از شما برطرف فرمايد؛
چشم آن ها كه بحضرت باقر افتاد با عجله بطرف آن جناب آمده گفتند ای فرزند رسول خدا نمىبينى چه بر سر امّت جدّت محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم آمده هلاك شدند و از بين رفتند پدرتان كجا است تا از او بخواهیم بمسجد بيايد و با شفاعت او بخدا تقرب جوئيم شايد اين بلا را از امّت جدّت برطرف نمايد.
امام باقر فرمود: انشا اللّٰه خدا برطرف خواهد كرد خود را اصلاح كنيد و تضرع و توبه نمائيد و پرهيزكار باشيد و خوددارى كنيد از اين كار كه مي كنيد از كيفر خدا خود را خلاص نمىبينند مگر زيانكاران.
جابر گفت: خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام آمديم مشغول نماز بود منتظر شديم تا نمازش را تمام كرد
آن گاه رو بما نمود، فرمود: محمّد!
مردم در چه حالند
جواب داد اين جابر ا
ز قدرت خدا چيزهائى ديد كه پيوسته در تعجب و حيرانى بود.
جابر گفت: امير آن ها از شما تقاضا دارد بمسجد بيائيد تا مردم جمع شوند دعا كنند و تضرع نمايند و از خدا بخواهند كه آنها را ببخشد.
امام عليه السّلام تبسمى نموده اين آيه را خواند: (قران؛ سوره مومن؛ آیه 50) «آيا پيامبران شما دلايل روشن برايتان نياوردند؟!» ميگويند: «آري!» آن ها ميگويند: «پس هر چه ميخواهيد بخوانيد؛ ولي دعاي كافران جز در ضلالت نيست!»
(قران؛ سوره انعام؛ آیه 111) «و اگر فرشتگان را بر آن ها نازل ميكرديم، و مردگان با آنان سخن ميگفتند، و همه چيز را در برابر آن ها جمع مينموديم، هرگز ايمان نميآوردند؛ مگر آن كه خدا بخواهد! ولي بيشتر آن ها نميدانند!»
گفتم: آقا تعجب در اين است نمي دانند از كجا دچار چنين بلا شدند
فرمود: آرى بعد اين آيه را خواند: (قران؛ سوره اعراف؛ آیه 51): «پس امروز ما آن ها را فراموش ميكنيم، همان گونه لقاي چنين روزي را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند.»
بخدا قسم اين آيات ما است و اين يكى از آن ها است اينست بخدا ولايت ما جابر! چه مي گوئى در باره مردمى كه سنت ما را از بين بردند و با دشمنان ما دوست شدند و احترام ما را نگه نداشته بما ستم كردند و حق ما را غصب كردند و راه و روش ستمكاران را در پيش گرفتند و سيرت فاسقان را عمل مي كنند.
جابر گفت: حمد خدا را كه بر ما منت نهاد بمعرفت شما و فضل و مقام شما را بما فهماند و توفيق اطاعت و دوستى با دوستان شما و دشمنى با دشمنانتان را بما عنايت كرد.
فرمود: جابر ميدانى معرفت چيست؟
معرفت:
اثبات توحيد و يكتائى خدا است در درجه اول
بعد معرفت معانى در مرحله دوم
سپس معرفت ابواب و
آنگاه معرفت و شناسائى مردم است در درجه چهارم و
بعد شناختن اركان و
در مرتبه ششم شناختن نقباء و پاكان است و
در مرحلۀ هفتم شناختن نجباء
و اين تفسير آيه شريفه است: (قران؛ سوره کهف؛ آیه 109) بگو: «اگر درياها براي كلمه های پروردگارم مركّب شود، درياها پايان ميگيرد. پيش از آن كه كلمه های پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن را كمك آن قرار دهيم!»
اين آيه ديگر را قرائت فرمود: (قران؛ سوره لقمان؛ آیه 27) «و اگر همه درختان روي زمين قلم شود، و دريا براي آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اين ها همه تمام ميشود ولي كلمه های خدا پايان نميگيرد؛ خدا عزيز و حكيم است.»
جابر: (اينك برايت توضيح مي دهيم) اثبات توحيد و معرفت معانى را؛
امّا اثبات توحيد عبارت است از شناختن خداى قديم و پنهان از ديدهها كه ديدهها او را در نيابد و لطيف و خبير است و او غيب است و پنهان بآن طورى كه خود را ستوده او را در ميابى.
اما معانى ما معانى خدا و مظاهر او در ميان شمائيم ما را از نور ذات خويش آفريد و بما امور بندگان خود را واگذارد ما باجازه او هر چه بخواهيم انجام مي دهيم ما وقتى بخواهيم خدا مي خواهد و اراده كنيم خدا اراده مي كند ما را خدا باين مقام رسانيده و از بين بندگان خود برگزيده و ما را حجت خويش در زمين قرار داده.
هر كسى يكى از اين ها را منكر شود و رد كند رد بر خدا كرده و كافر بآيات و انبياء و پيامبران او شده
جابر! هر كه خدا را با اين صفت بشناسد اثبات توحيد كرده چون اين صفت موافق قرآن مجيد است در اين آيه (قران؛ سوره انعام؛ آیه 103) «بصیرت ها او را درک نميکنند؛ و او بصیرت ها را درک ميکند؛»
(قران؛ سوره شوری؛ آیه 11) «هيچ چيز همانند او نيست و او شنوای بيناست!»
و اين آيه (قران؛ سوره انبیاء؛ آیه 23) «كسی بر او از عملش نمی پرسد و آن ها می پرسند!»
جابر گفت آقا چقدر ياران هم عقيده ما كمند،
امام فرمود: هيهات هيهات ميدانى روى زمين چقدر يار و هم عقيده دارى
عرض كردم در هر شهر خيال مي كنم بين صد تا دويست و در تمام شهرها هزار يا دو هزار باشند و در روى زمين خيال مي كنم صد هزار باشند
فرمود: نه جابر گمان تو زياد است آن هائى كه خيال مي كنى، مقصّرند و از ياران تو نيستند.
عرض كردم ای فرزند رسول خدا مقصّر كيست؟
فرمود: كسانى كه در معرفت امام كوتاهى دارند و در معرفت آن چه خدا بر آن ها واجب نمود از امر و روح خود
عرض كردم معرفت روح خدا چيست؟
فرمود: اين كه بداند بهر كسى خدا اين روح را بخشيده امر خود را باو تفويض نموده و باجازه خدا مىآفريند و زنده مي كند و بديگرى علم غيب مىآموزد و از گذشته و آينده تا روز قيامت اطلاع دارد چون آن روح از امر اللّٰه است هر كه ممتاز باين روح شد كامل است و نقصانى ندارد هر چه بخواهد با اجازه خدا انجام مي دهد از مشرق بمغرب در يك لحظه مي رود و بآسمان بالا مي رود و بزمين فرود مىآيد هر چه اراده كند و بخواهد انجام مي دهد.
عرض كردم آقا دليلى از اين روح در قرآن برايم بياور كه خدا آن را بمحمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم بخشيد
فرمود بسيار خوب اين آيه را بخوان: (قران؛ سوره شوری؛ آیه 52) «و همان گونه، بر تو روحي را بفرمان خود وحي كرديم؛ تو
تو پيش از اين نميدانستي كتاب و ايمان چيست؛ ولي ما آن را نوري قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت ميكنيم؛»
و اين آيه (قران؛ سوره مجادله؛ آیه 22) «آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر دل هايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آن ها را تقويت فرموده،»
گفتم خدا گشايش بتو عنايت كند آن چنان چه عقده دل مرا گشودى و مرا بر شناخت روح و امر كمك كردى
سپس عرض كردم آقا پس در اين صورت بيشتر از شيعيان مقصرند من يك نفر از ياران خود را نمىشناسم كه داراى چنين معرفتى باشد
فرمود جابر!
اگر تو يك نفر را نمىشناسى من چند نفر را مي شناسم مىآيند و سلام مي كنند و از من اسرار و علوم پنهان و حقايق را مىآموزند.
عرض كردم فلان كس با يارانش از اين نمونه هستند (ان شاء اللّٰه) چون من از آنها يكى از اسرار و حقايق شما را شنيدم خيال ميكنم بهدف رسيدهاند و كامل شدهاند
فرمود: فردا بگو بيايند با تو اينجا.
من روز بعد آن ها را آوردم
سلام كردند و احترام گزاردند و بسيار گرامى داشتند امام را و در مقابل ايشان ايستادند.
امام فرمود: جابر اين ها برادران تواند اينك يك مطلب باقيمانده آيا شما اعتراف داريد كه خدا هر چه بخواهد انجام مي دهد و هر چه اراده كند حكم مي نمايد هيچ كس نمي تواند حكم او را بتاخير و قضايش را برگرداند از آن چه خدا انجام دهد بازخواست نمي شود اما مردم مورد مواخذه هستند
گفتند آرى خدا هر چه بخواهد مي كند و هر حكمى را كه اراده نمايد اجرا مي فرمايد
گفتم خدا را شكر كه روشن و عارف و بهدف رسيدند و
امام فرمود: جابر عجله در مورد چيزى كه نمي دانى مكن من متحير شدم.
فرمود: از آنها بپرس آيا علي بن الحسين مي تواند بصورت فرزند خود محمّد در آيد.
جابر گفت پرسيدم از دادن جواب خوددارى كرده ساكت ماندند
فرمود: بپرس آيا مي تواند محمّد بصورت من در آيد
باز سؤال كردم سكوت كردند و چيزى نگفتند.
در اين موقع امام نگاهى بمن نموده فرمود اين دليل آن مطلبى بود كه بتو گفتم كه هنوز مقدارى باقيمانده.
من بآنها گفتم چه شده چرا جواب نمي دهيد؟
سكوت كردند و مشكوك بودند
فرمود: اين دليل جريانى بود كه برايت توضيح دادم كه مقدارى باقيمانده
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: چرا حرف نمي زنيد؟
بيكديگر تماشا كرده از هم پرسيدند و گفتند ای فرزند رسول خدا ما اطلاعى نداريم بما بياموز.
حضرت زين العابدين عليه السّلام اشاره بفرزند خود حضرت باقر كرده پرسيد از آن ها كه اين كيست
گفتند پسر شما است
فرمود: من كيستم
گفتند پدر او علي بن الحسين
در اين موقع كلامى را بر زبان راند كه ما نفهميديم
ناگاه محمّد بصورت پدرش علي بن الحسين و علي بن الحسين بصورت فرزند خود محمّد در آمد
همه گفتند لا اله الا اللّٰه.
امام فرمود: از قدرت خدا تعجب نكنيد من محمّدم و محمّد من است و محمّد گفت مردم تعجب نكنيد از امر خدا من علي و علي من است همه ما يكى هستيم از يك نور روح ما از امر خداست اول ما محمّد و وسط ما محمّد و آخر ما محمّد و همهى ما محمّديم.
اين سخنان را كه شنيدند همه بسجده افتادند و مي گفتند ايمان بولايت و پنهان و آشكار شما آورديم و اقرار بامتيازات شما داريم
حضرت زين العابدين فرمود: سر برداريد اينك شما عارف و رستگار و روشن بين هستيد و كامل و بهدف رسيده خدا خدا! مبادا آن چه از من و محمّد مشاهده كرديد به مقصرين مستضعف بگوئيد كه شما را مسخره مي كنند و تكذيب مي نمايند
گفتند اطاعت مي كنيم
فرمود: اينك برويد رستگار باشيد
متفرق شدند.
جابر گفت: آقا هر كس اين مقام را باين صورتى كه انجام دادى و آشكار كردى نداند اما شما را دوست داشته باشد و اعتراف بمقام شما بنمايد و از دشمنانتان بيزار باشد وضع او چگونه است؟
فرمود: در خوبى و خير است تا برسد.
جابر گفت: يا ابن رسول اللّٰه آيا ممكن است بعد از اين معرفت چيزى موجب مقصر شدن آن ها بشود
فرمود: آرى وقتى كوتاهى در مورد حقوق برادران خود بنمايند و آن ها را شريك در اموال خود و اسرار و آشكار خود ننمايند و خود در لذت دنيا بسر برند و آن ها را بىبهره گذارند در اين موقع نيكى از آنها سلب مىشود و از آن ها گرفته مىشود و گرفتار بلاهاى دنيا و گرفتارىهاى طاقت فرسا و دردهاى غير قابل تحمل در مورد خود مي شوند و مالشان از دست مي رود و پراكندگى در جمعيت خود مىيابند چون كوتاهى در رسيدگى به برادر دينى خود نمودهاند.
جابر گفت: خيلى غمگين شدم و گفتم يا ابن رسول اللّٰه حق مؤمن بر برادر مؤمن خود چيست؟
فرمود: در شادى او شاد و در حزن او محزون است و تمام گرفتاري هايش را برطرف مي كند و هرگز افسرده نمي شود براى پشيز بىارزش دنياى فانى، چنان با برادران خود مواسات مي كند كه در خوبى و بدى برابر باشند.
عرض كردم چگونه خدا تمام اين ها را براى برادر مؤمن واجب نمود
فرمود: زيرا مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادر بنا بر اين نمي تواند برادرش باشد در صورتى كه استفاده از ثروتش م
نحصر بخودش باشد.
جابر گفت: سبحان اللّٰه چه كسى مي تواند اين طور باشد
امام عليه السّلام فرمود كسى كه مي خواهد درب هاى بهشت را بكوبد و با حوريههاى زيبا هم آغوش شود و در دار السّلام با ما همنشين باشد.
جابر گفت: عرض كردم بخدا قسم هلاك شدم ای فرزند رسول خدا چون من كوتاهى كردم در مورد حقوق برادرانم؛ من نمي دانستم چنين رفتارى موجب تقصير در باره رعايت حقوق برادران مؤمن مىشود.
(بحارالأنوار (جلد ۲۳ تا ۲۷) / ترجمه خسروی ; ج ۴ ص ۱۹)
.
♨️ #فوری | با اعلام ارتش اسرائیل طی ٢۴ ساعت گذشته، ٢۴ سرباز و افسر اسرائیلی در درگیری با نیروهای حزب الله به هلاکت رسیدند.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari