«8» یر، [بصائر الدرجات] ابْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ
ص: 123
1- 1. الرعد: 31. و الحدیث فی المعانی ص 112، کمال الدین ج 2 ص 27.
اللَّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوَانِی مَرَّتَیْنِ فَقَالَ مَنْ حَوْلَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَ مَا نَحْنُ إِخْوَانَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَا إِنَّکُمْ أَصْحَابِی وَ إِخْوَانِی قَوْمٌ فِی آخِرِ الزَّمَانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنِی لَقَدْ عَرَّفَنِیهِمُ اللَّهُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُخْرِجَهُمْ مِنْ أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِیَّةً عَلَی دِینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ کَالْقَابِضِ عَلَی جَمْرِ الْغَضَا أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَةٍ.
**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام محمد باقر علیه السلام روایت کرد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی در مجمعی از اصحاب دو بار فرمود: «خداوندا! برادران مرا به من بنمایان.»
اصحاب عرض کردند: «یا رسول اللَّه! مگر ما برادران شما نیستیم؟»
فرمود: «نه! شما اصحاب من هستید. برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند، با این که مرا ندیده اند.
خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناساند.
ثابت ماندن یکی از آن ها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است.
و یا مانند کسی است که پاره ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگهدارد.
آن ها چراغ های شب تار می باشند؛
پروردگار آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.» - . بصائر الدرجات 2: 93-
«212» وَ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَی جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَوَّلُ مَا یَبْدَأُ الْقَائِمُ علیه السلام بِأَنْطَاکِیَةَ فَیَسْتَخْرِجُ مِنْهَا التَّوْرَاةَ مِنْ غَارٍ فِیهِ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ قَالَ وَ أَسْعَدُ النَّاسِ بِهِ أَهْلُ الْکُوفَةِ وَ قَالَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیَّ لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أَمْرٍ خَفِیٍّ حَتَّی إِنَّهُ یُبْعَثُ إِلَی رَجُلٍ لَا یَعْلَمُ النَّاسُ لَهُ ذَنْباً فَیَقْتُلُهُ حَتَّی إِنَّ أَحَدَهُمْ یَتَکَلَّمُ فِی بَیْتِهِ فَیَخَافُ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْهِ الْجِدَارُ.
وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: یَمْلِکُ الْقَائِمُ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ وَ یَزْدَادُ تِسْعاً کَمَا لَبِثَ أَهْلُ الْکَهْفِ فِی کَهْفِهِمْ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً فَیَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا وَ یَقْتُلُ النَّاسَ حَتَّی لَا یَبْقَی إِلَّا دِینُ مُحَمَّدٍ وَ یَسِیرُ بِسِیرَةِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ یَدْعُو الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَیُجِیبَانِهِ وَ تُطْوَی لَهُ الْأَرْضُ وَ یُوحَی إِلَیْهِ فَیَعْمَلُ بِالْوَحْیِ بِأَمْرِ اللَّهِ.
وَ عَنْهُ علیه السلام: إِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ وَ دَخَلَ الْکُوفَةَ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ ظَهْرِ الْکُوفَةِ سَبْعِینَ أَلْفَ صِدِّیقٍ فَیَکُونُونَ فِی أَصْحَابِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ یَرُدُّ السَّوَادَ إِلَی أَهْلِهِ هُمْ أَهْلُهُ وَ یُعْطِی النَّاسَ عَطَایَا مَرَّتَیْنِ فِی السَّنَةِ وَ یَرْزُقُهُمْ فِی الشَّهْرِ رِزْقَیْنِ وَ یُسَوِّی بَیْنَ النَّاسِ حَتَّی لَا تَرَی مُحْتَاجاً إِلَی الزَّکَاةِ وَ یَجِی ءُ أَصْحَابُ الزَّکَاةِ بِزَکَاتِهِمْ إِلَی الْمَحَاوِیجِ مِنْ شِیعَتِهِ فَلَا یَقْبَلُونَهَا فَیَصُرُّونَهَا(1) وَ یَدُورُونَ فِی دُورِهِمْ فَیَخْرُجُونَ إِلَیْهِمْ فَیَقُولُونَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِی دَرَاهِمِکُمْ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ أَهْلِ الدُّنْیَا کُلُّهَا مِنْ بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَیُقَالُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَی مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَکْتُمْ فِیهِ الدَّمَ
ص: 390
1- 1. یقال: صر الدراهم فی الصرة: وضعها.
الْحَرَامَ وَ رَکِبْتُمْ فِیهِ الْمَحَارِمَ فَیُعْطِی عَطَاءً لَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ.
**[ترجمه] از امام باقر علیه السلام نقل شد فرمود: «اول جایی که قائم علیه السلام نسبت به آن اقدام می کند،«انطاکیه» است و از غاری در آنجا که عصای موسی و انگشتر سلیمان در آن است، تورات را خارج می کند.»
و فرمود: «خوشبخت ترین مردم نسبت به حضرت، اهل کوفه هستند.»
و فرمود: «مهدی را مهدی نامیدند، زیرا که به امر پنهانی روشنگری می کند، تا جایی که به دنبال مردی که مردم او را بی گناه می دانند می فرستد و او را می کشد،
تا جایی که برخی از آنان در خانه شان سخن می گویند، ولی می ترسند که دیوار علیه آنها شهادت بدهد.» - . سرور اهل ایمان: 109 -
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت شد فرمود: «قائم ما سیصد و نه سال سلطنت می کند، به مدتی که اصحاب کهف در غار خود توقف کردند.
او زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ظلم و ستم شد.
خداوند شرق و غرب زمین را برای ما می گشاید.
او هم چندان مردم بی دین را به قتل رساند که جز دین محمد صلی الله علیه و آله نماند و به روش سلیمان بن داود رفتار نماید.
اگر آفتاب و ماه را به سوی خود بخواند، اجابت می کنند و زمین در زیر پایش پیچیده می شود و از جانب خدا به وی وحی می شود و او هم طبق دستور خدا عمل می کند.»
و حضرت می فرماید: «وقتی قائم علیه السلام ظهور کند و داخل کوفه شود، خدا از پشت کوفه هفتاد هزار صدّیق را برمی انگیزد که از اصحاب و یارانش می باشند و عراق را به اهلش برمی گرداند و یاران حضرت، صاحبان عراق اند و سالی دو بار به مردم هدیه می دهد؛ در ماه دو بار به مردم ارزاق می دهد؛ بین مردم برابری ایجاد می کند تا محتاج به زکاتی پیدا نشود و صاحبان زکات، خود زکات مالشان را به محتاجان از شیعیان حضرت می دهند و آنان نمی پذیرند و زکات دهندگان اصرار می کنند و گرد خانه هایشان دور می زنند و آن ها خارج شده و می گویند: «ما احتیاجی به درهم هایشما نداریم!» - . سرور اهل ایمان: 109 -
و حدیث را ادامه داد تا آن جا که فرمود: «اموال اهل دنیا، همه از درون و برون زمین نزد او جمع می شوند.
پس به مردم گفته می شود: «بیایید به سمت آن چه به خاطر آن قطع رحم کردید و خون حرام برای آن ریختید و برای آن سوار بر محرمات الهی شدید!»
پس عطایی می کند که قبل از او کسی چنین عطایی نکرد.
بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار المجلد 52 : تاریخ حضرت حجت علیه السلام - 2
🔴ظریف چرا هروقت میرسه پیش غربی ها نیشش تا بنا گوش بازه ولی وقتی میاد پیش خودی ها انگار رفته مراسم ختم؟ 🧐
🔵به کمپين #صدای_مردم بپيونديد👇
http://eitaa.com/joinchat/2427125773C9e377925d3
الغارات / ترجمه آیتی ; ج ۱ ص ۱۸۳
محمد بن مخنف گويد:سفيان بن عوف چون بر انبار حمله كرد،يكى از عجمان انبار نزد على(عليه السّلام)آمد و او را از واقعه آگاه كرد.على(عليه السّلام)بر منبر شد و گفت:
«اى مردم برادر بكرى شما در انبار كشته شده و او مردى صاحب عزت بود كه از هيچ پيشامدى بيم نداشت.آنچه را كه خدايى بود بر اين دنياى فانى برگزيد.براى انتقام مهيا شويد و به سوى دشمن بشتابيد تا با آنان روياروى شويد.اگر بر آنان پيروز شويد تا ابد آنان را از عراق راندهايد».سپس خاموش شد،بدين اميد كه پاسخش گويند،يا حرفى بر زبان آرند يا كسى سخنى گويد كه از آن بوى خيرى آيد ولى هيچ كس،هيچ نگفت.چون سكوت آنان مشاهده كرد و دانست كه در دلشان چه مىگذرد،از منبر فرود آمد و همچنان پياده به سوى نخيله در حركت آمد و مردم از پى او مىرفتند.در اين حال جمعى از بزرگانشان گرد او حلقه زدند و گفتند:يا امير المؤمنين بازگرد و ما ياريت مىكنيم و تو را بسندهايم.
علی علیه السلام)گفت:نه مرا به كار آييد و نه خود را.و آنان اصرار مىكردند تا او را به سرايش بازگردانيدند .
على(عليه السّلام)اندوهگين و آزرده خاطر بازگرديد .
پس سعيد بن قيس همدانى را بخواند و او را با هشت هزار مرد به نخيله فرستاد زيرا شنيد آن قوم با جمعى كثير آمدهاند.
پس او را گفت:تو را با هشت هزار تن فرستادم آن لشكر را تعقيب كن تا از عراق برانى.
سعيد بن قيس بر ساحل فرات به راه افتاد تا به عانات رسيد و از آنجا هانى بن خطاب همدانى را از پيش روان كرد و او از پى آنان برفت تا به حدود قنّسرين رسيد.
آنان رفتند و او هم بازگرديد.
على(عليه السّلام)همچنان اندوهگين بماند تا سعيد بن قيس بازآمد .
على(عليه السّلام)نامهاى نوشت و او در اين روزها بيمار بود و نمىتوانست بايستد و هر چه مىخواهد براى مردم بگويد از اين رو بر آن در مسجد كوفه كه باب السدّهاش مىگفتند نشست.
حسن و حسين(عليهما السّلام)و عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب(عليه السّلام)هم در كنار او بودند.
سعد را كه غلام آزاد كردۀ او بود، فراخواند و نامه به او داد كه براى مردم بخواند.
سعد بر خاست و به گونهاى كه على(عليه السّلام)بشنود كه چه مىخواند و مردم چه جوابش مىدهند، به خواندن پرداخت.
و آن نامه چنين بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم
«از بندۀ خدا به هر كس از مسلمانان كه اين نامه بر او خوانده شود.
سلام بر شما باد.
اما بعد،سپس سپاس و ستايش خداى جهانيان را و سلام بر پيامبران.خداوند قيّوم را شريكى نيست و درود بر محمد(صلّى الله عليه و آله)و سلام مردم جهان بر او باد.
اما پس از سلام و درود اى مردم،هر بار كه شما را سرزنش كردم كه از جادۀ هدايت منحرف شدهايد شما با سخنى آميخته به مزاح و مسخره پاسخم داديد به گونهاى كه از شما ملول و دلتنگ شدم.
سخنان مسخرهآميز راه به جايى نمىبرد و در آن فايدتى نيست و اعمال احمقانه كسى را عزت و پيروزى ندهد.
اگر چارهاى مىيافتم كه لب فروبندم و شما را مورد خطاب و عتاب خود قرار ندهم، هرگز سخنى نمىگفتم.
اينك اين نامۀ من است كه بر شما خوانده مىشود، نيك پاسخش دهيد و به آن عمل كنيد.
هر چند نپندارم كه به آن عمل كنيد.
پس از خدا يارى مىجويم.
اى مردم، جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا آن را به روى دوستان خاص خود گشود و آن جامه پرهيزگارى است و زره محكم و سپر راستين خداوند است.
هر كس جهاد در راه خدا را واگذارد،خداوند جامۀ ذلت بر او پوشد و بلاها بر سر او كشد آنسان كه از هر سو احاطهاش كنند و دلش را از شك و شبهه بياكند و در حقارت و ذلت بماند.
چون امر جهاد ضايع گذارد حق از او روى برتابد و خوارى بر او چيره شود و چهرۀ عدالت و انصاف از او محجوب گردد.
بدانيد كه من شما را به پيكار دشمنتان فراخواندم چه در شب و چه در روز چه نهان و چه آشكار و گفتم پيش از آنكه آنان به جنگ شما آيند، شما به جنگ آنها رويد.
به خدا سوگند هرگز هيچ قومى در آستانۀ خانههايشان با دشمن ستيزه نكردند مگر آن كه به ذلت شكست گرفتار آمدند.
پس شما ناتوانى و زبونى آشكار كرديد و سخن من بر شما گران آمد و نافرمانى كرديد و آن را پس پشت افكنديد تا بلادتان مورد حملۀ دشمن واقع شد وطنگاههايتان مسخر خصم گرديد.
اينك اين غامدى است كه بر انبار تاختن آورده و اشرس بن حسّان را كشته و پادگان و سلاحهايش را غارت كرده و مردانى صالح را به خاك هلاك افكند.
حتى شنيدهام كه مردى از دشمنان شما به خانه زنى مسلمان و زنى از اهل ذمه درآمده و خلخالهايش را از پاى بيرون كرد و گوشواره از گوشهايش و هيچ كس مانع او نشده.آنگاه بازگشتهاند بىآنكه حتى يك تن جراحتى برداشته باشد.
اگر مرد مسلمانى به سبب اين خوارى از شدت اندوه بميرد به نظر من سرزنشش نبايد كرد،زيرا سزاوار است كه بميرد.
اى شگفتا، شگفتا.
دل آب مىشود و اندوه بر جان مىنشيند و شعلۀ غم در دل مىافروزد وقتى كه مىبينم اين قوم در باطلشان هماهنگاند
اند و شما در حق خود پراكنده.
قباحت بر شما باد و محنت و اندوه پايگيرتان، كه خويشتن هدف پيكانهاى حوادث ساختهايد.
بر شما حمله مىآورند و شما از جاى نمىجنبيد، با شما مىجنگند و شما دست فرانمىكنيد، خدا را معصيت مىكنند و خشنوديد.
بر شما تجاوز روا مىدارند و شما روى درهم نمىكشيد.
اما پس از سلام و درود اى مردم، هر بار كه شما را سرزنش كردم كه از جادۀ هدايت منحرف شدهايد شما با سخنى آميخته به مزاح و مسخره پاسخم داديد به گونهاى كه از شما ملول و دلتنگ شدم.
سخنان مسخرهآميز راه به جايى نمىبرد و در آن فايدتى نيست و اعمال احمقانه كسى را عزت و پيروزى ندهد.اگر چارهاى مىيافتم كه لب فروبندم و شما را مورد خطاب و عتاب خود قرار ندهم، هرگز سخنى نمىگفتم.اينك اين نامۀ من است كه بر شما خوانده مىشود، نيك پاسخش دهيد و به آن عمل كنيد.
هر چند نپندارم كه به آن عمل كنيد.پس از خدا يارى مىجويم.
اى مردم، جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا آن را به روى دوستان خاص خود گشود و آن جامه پرهيزگارى است و زره محكم و سپر راستين خدا است.
هر كس جهاد در راه خدا را واگذارد، خدا جامۀ ذلت بر او پوشد و بلاها بر سر او كشد آنسان كه از هر سو احاطهاش كنند و دلش را از شك و شبهه بياكند و در حقارت و ذلت بماند.
چون امر جهاد ضايع گذارد حق از او روى برتابد و خوارى بر او چيره شود و چهرۀ عدالت و انصاف از او محجوب گردد.
بدانيد كه من شما را به پيكار دشمنتان فراخواندم چه در شب و چه در روز چه نهان و چه آشكار و گفتم پيش از آنكه آنان به جنگ شما آيند، شما به جنگ آنها رويد.
به خدا سوگند هرگز هيچ قومى در آستانۀ خانههايشان با دشمن ستيزه نكردند مگر آنكه به ذلت شكست گرفتار آمدند.
پس شما ناتوانى و زبونى آشكار كرديد و سخن من بر شما گران آمد و نافرمانى كرديد و آن را پس پشت افكنديد تا بلادتان مورد حملۀ دشمن واقع شد وطنگاههايتان مسخر خصم گرديد.
اينك اين غامدى است كه بر انبار تاختن آورده و اشرس بن حسّان را كشته و پادگان و سلاحهايش را غارت كرده و مردانى صالح را به خاك هلاك افكنده است.
حتى شنيدهام مردى از دشمنان شما به خانه زنى مسلمان و زنى از اهل ذمه درآمده و خلخالهايش را از پاى بيرون كرد و گوشواره از گوشهايش و هيچ كس مانع او نشد.
آنگاه بازگشتهاند بىآنكه حتى يك تن جراحتى برداشته باشد.
اگر مرد مسلمانى به سبب اين خوارى از شدت اندوه بميرد به نظر من سرزنشش نبايد كرد،زيرا سزاوار است كه بميرد.
اى شگفتا، شگفتا.
دل آب مىشود و اندوه بر جان مىنشيند و شعلۀ غم در دل مىافروزد وقتى كه مىبينم اين قوم در باطلشان هماهنگاند و شما در حق خود پراكنده.
قباحت بر شما باد و محنت و اندوه پايگيرتان،كه خويشتن هدف پيكانهاى حوادث ساختهايد.
بر شما حمله مىآورند و شما از جاى نمىجنبيد، با شما مىجنگند و شما دست فرانمىكنيد، خدا را معصيت مىكنند و خشنوديد.
بر شما تجاوز روا مىدارند و شما روى درهم نمىكشيد.
مردى از قبيلۀ ازد كه جندب بن عفيف نام داشت،
دست پسر برادر خود عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عفيف را گرفت و او را نزد على(عليه السّلام)به باب السدّه آورد، سپس بر دو زانو نشست و گفت: يا امير المؤمنين، اين منم كه جز مالك خود و برادرم نيستم،ما را فرمان ده تا هر چه گويى آن را به جاى آريم اگر چه ميان ما و مقصد ما بيابانى باشد همه خار مغيلان.
در اين راه مىميريم يا فرمان تو را اجرا مىكنيم.
على در حق آنان دعا كرد و گفت شما دو تن چگونه مىتوانيد نياز ما برآوريد؟
سپس حارث اعور همدانى را گفت كه در ميان مردم ندا دهد كه: كجاست آنكه جان خود به پروردگارش مىفروشد و دنيا را مىدهد و آخرت را مىستاند؟
اى مردم، فردا در رحبه گرد آييد، اگر خدا خواهد و فردا كه براى جهاد با دشمن مىرويم.
جز مردان صادق نيت حاضر نشوند.
ديگر روز نزديك به سيصد تن در رحبه گرد آمدند.
على(عليه السّلام)آن گروه عرض داد و سپس گفت: اگر هزار تن بودند، دربارۀ آنها نظرى مىداشتم.
جمعى آمدند و پوزش خواستند و جمعى در خانه ماندند، على(عليه السّلام)گفت: عذر خواهندگان آمدند و تكذيب كنندگان در خانه ماندند.
على(عليه السّلام)روزى چند همچنان درنگ كرد، نشان غمى جانكاه بر چهرهاش هويدا بود.
سپس فرمان داد ندا دهند تا مردم گرد آيند.على(عليه السّلام)بر پاى خاست كه سخن گويد.
پس حمد و ثناى خداوندى به جاى آورد و گفت: اى مردم، شمار مردم شهر شما از شمار مردم مدينه كه رسول اللّه(صلّى الله عليه و آله)را يارى كردند بيشتر است.
و آنان در آن روز كه با رسول اللّه(صلّى الله عليه و آله)عهد كردند كه به يارى او و حمايت مهاجران برخيزند، تا رسول رسالت پروردگارش را بگزارد.
آنان دو قبيلۀ كوچك بيش نبودند.
اين دو قبيله نه از ديگر قبايل عرب كهنتر بودند و نه به شمار بيشتر.
چون پيامبر و اصحابش را نزد خود جاى دادند و خدا و دين او را يارى كردند، همۀ عرب به خلاف
آنها برخاستند و طعمۀ تير خود ساختند.
يهوديان بر ضد آنها همدست شدند و هر قبيله از پس قبيلۀ ديگر به جنگشان آمدند ولى آنان دامن عزم بر كمر زدند و يارى دين خدا را به جد در ايستادند.
و رشتههاى پيوند ميان خود و عرب را گسيختند و هر پيمان كه با يهود داشتند بر هم زدند و با مردم نجد و تهامه و مكه و يمامه، و مردم دشت و كوهسار جنگ آغاز نهادند.
و براى دفاع از دين نيزهها بر افراشتند و در رزم سخت پايدارى كردند تا عرب به دين پيامبر خدا در آمد و رسول اللّه(صلّى الله عليه و آله)خوشدل شد از آنها، پيش از آنكه خداوند جانش بستاند.
و شما در ميان مردم اين زمان شمارتان بيشتر از آنهاست در ميان مردم آن زمان.
مردى بلند قامت و سياهچرده بر خاست و گفت:«نه تو محمد هستى و نه ما آن مردم كه ياد كردى.
خدا ما را به فزونتر از طاقتمان مكلّف نساخته.»على(عليه السّلام)گفت: اول درست گوش بده تا بتوانى به درستى پاسخ دهى، زنان فرزند مرده برايت زارى كنند.جز به اندوه من نيفزودى.
آيا گفتم كه من محمد(صلّى الله عليه و آله)هستم و شما انصار هستيد؟
اين مثلى بود كه زدم و اميدم آن بود كه به آن تأسى كنيد.
مرد ديگرى بر خاست و گفت:امير المؤمنين و همراهانش امروز چه بسيار به اهل نهروان -مردمى كه در نهروان كشته شدند-نيازمند است.
آنگاه هر كس از سويى سخنى گفت و صداها درهم افتاد.
مردى بر خاست و با صداى بلند فرياد زد: امروز براى مردم عراق زيان فقدان اشتر آشكار شد.
گواهى مىدهم اگر اشتر زنده بود مردم اين گونه جنجال نمىكردند و هر كس مىدانست چه بگويد.
على(عليه السّلام)گفت: مادرانتان در عزايتان بگريند، حق من بر شما واجبتر از حق اشتر است.
آيا اشتر جز حق مسلمانى و هم كيشى حق ديگرى بر شما داشت؟
پس خشمگين شد و فرود آمد.
حجر بن عدىّ كندى و سعيد بن قيس همدانى گفتند: يا امير المؤمنين، بدت مرساد، هر چه خواهى فرمان ده كه فرمان مىبريم.
و اللّه اگر در فرمانبردارى تو اموالمان تباه شود يا خاندانهايمان بر باد رود باك نداريم.
على(عليه السّلام)گفت: بسيج نبرد كنيد كه به سوى دشمن رويم.
چون به خانه در آمد، بزرگان اصحاب با او به خانه در آمدند.
على(عليه السّلام)گفت: مردى دلير و پايدار و نيكخواه را به من پيشنهاد كنيد تا برود و مردم را از سواد گرد آورد.
سعيد بن قيس گفت: يا امير المؤمنين اگر نيك خواه و اديب و دلير و پايدار خواهى تو را به معقل بن قيس تميمى اشارت مىكنم.
على گفت: آرى.
و در حق او دعا كرد.
او برفت ولى بازنگرديد تا امير المؤمنين(عليه السّلام)به شهادت رسيد.
صالحین salehinir
الغارات / ترجمه آیتی ; ج ۱ ص ۱۸۳ محمد بن مخنف گويد:سفيان بن عوف چون بر انبار حمله كرد،يكى از عجما
شناسه حدیث : ۴۵۰۰۷۳ | نشانی : الغارات , جلد۲ , صفحه۴۷۰
عنوان باب : الجزء الثاني غارة سفيان بن عوف الغامدي على الأنبار و لقيه أشرس بن حسان البكري و سعيد بن قيس
قائل : امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، امام حسین (علیه السلام)
عن محمّد بن مخنف : أنّ سفيان بن عوف لمّا أغار على الأنبار قدم علج من أهلها على عليّ عليه السّلام فأخبره الخبر فصعد المنبر فقال: أيّها النّاس انّ أخاكم البكريّ قد أصيب بالأنبار و هو معتزّ لا يخاف ما كان، فاختار ما عند اللّٰه على الدّنيا فانتدبوا اليهم حتى تلاقوهم فان أصبتم منهم طرفا أنكلتموهم عن العراق أبدا ما بقوا، ثمّ سكت عنهم رجاء أن يجيبوه أو يتكلّموا، أو يتكلّم متكلّم منهم بخير [فلم ينبس أحد منهم بكلمة ]فلمّا رأى صمتهم على ما في أنفسهم نزل فخرج يمشي راجلا حتّى أتى النّخيلة [و النّاس يمشون خلفه حتّى أحاط به قوم من أشرافهم ]فقالوا: ارجع يا أمير المؤمنين نحن نكفيك، فقال: ما تكفونني و لا تكفون أنفسكم فلم يزالوا به حتّى صرفوه الى منزله، فرجع و هو واجم كئيب. و دعا سعيد بن قيس الهمدانيّ فبعثه من النّخيلة بثمانية آلاف و ذلك أنّه أخبر أنّ القوم جاءوا في جمع كثيف فقال له: انّي قد بعثتك في ثمانية آلاف فاتّبع هذا الجيش حتّى تخرجه من أرض العراق فخرج على شاطئ الفرات في طلبه حتّى إذا بلغ عانات سرّح أمامه هانئ بن الخطّاب الهمدانيّ فاتّبع آثارهم حتّى إذا بلغ أداني أرض قنّسرين و قد فاتوه ثمّ انصرف . قال: فلبث عليّ عليه السّلام ترى فيه الكآبة و الحزن حتّى قدم عليه سعيد بن قيس فكتب كتابا و كان في تلك الأيّام عليلا فلم يطق على القيام في النّاس بكلّ ما أراد من القول فجلس بباب السّدّة الّتي تصل الى المسجد و معه الحسن و الحسين عليهما السّلام و عبد اللّٰه بن جعفر بن أبي طالب فدعا سعدا مولاه فدفع الكتاب اليه فأمره أن يقرأه على النّاس فقام سعد بحيث يسمع عليّ قراءته و ما يردّ عليه النّاس ثمّ قرأ الكتاب: بسم اللّٰه الرّحمن الرّحيم ،من عبد اللّٰه عليّ الى من قرئ عليه كتابي من المسلمين؛ سلام عليكم؛ أمّا بعد فالحمد للّٰه ربّ العالمين، و سلام على المرسلين، و لا شريك للّٰه الأحد القيّوم، و صلوات اللّٰه على محمّد و السّلام عليه في العالمين. أمّا بعد فانّي قد عاتبتكم في رشدكم حتّى سئمت، أرجعتموني بالهزء من قولكم حتّى برمت، هزء من القول لا يعاديه و خطل لا يعزّ أهله، و لو وجدت بدّا من خطابكم و العتاب إليكم ما فعلت، و هذا كتابي يقرأ عليكم فردّوا خيرا و افعلوه، و ما أظنّ أن تفعلوا، فاللّٰه المستعان. أيّها النّاس انّ الجهاد باب من أبواب الجنّة [فتحه اللّٰه لخاصّة أوليائه و هو لباس التّقوى و درع اللّٰه الحصينة و جنّته الوثيقة ]فمن ترك الجهاد في اللّٰه ألبسه اللّٰه ثوب ذلّة و شمله البلاء و ضرب على قلبه بالشّبهات و ديّث بالصّغار [و القماءة و أديل الحقّ منه بتضييع الجهاد ]و سيم الخسف و منع النّصف، ألا و انّي قد دعوتكم الى جهاد عدوّكم ليلا و نهارا و سرّا و جهرا و قلت لكم: اغزوهم قبل أن يغزوكم، فو اللّٰه ما غزي قوم قطّ في عقر دارهم الاّ ذلّوا، فتواكلتم و تخاذلتم [و ثقل عليكم قولي فعصيتم و اتّخذتموه وراءكم ظهريّا ]حتّى شنّت عليكم الغارات في بلادكم [و ملّكت عليكم الأوطان ]و هذا أخو غامد قد وردت خيله الأنبار فقتل بها أشرس بن حسّان فأزال مسالحكم عن مواضعها و قتل منكم رجالا صالحين و قد بلغني أنّ الرّجل من أعدائكم كان يدخل بيت المرأة المسلمة و المعاهدة فينتزع خلخالها من ساقها، و رعثها من أذنها فلا تمتنع منه ،ثمّ انصرفوا وافرين لم يكلم منهم رجل كلما فلو أنّ امرأ [مسلما] مات من دون هذا أسفا ما كان عندي ملوما بل كان عندي به جديرا، فيا عجبا عجبا و اللّٰه يميت القلب و يجلب الهمّ و يسعر الأحزان من اجتماع هؤلاء على باطلهم و تفرّقكم عن حقّكم فقبحا لكم و ترحا لقد صيّرتم أنفسكم غرضا يرمى ،يغار عليكم و لا تغيرون، و تغزون و لا تغزون، و يعصى اللّٰه و ترضون، و يقضى إليكم فلا تأنفون، قد ندبتكم إلى جهاد عدوّكم في الصّيف فقلتم: هذه حمّارة القيظ، أمهلنا حتّى ينسلخ عنّا الحرّ،[و إذا أمرتكم بالسّير اليهم في الشّتاء قلتم: هذه صبّارة القرّ؛ أمهلنا ينسلخ عنّا البرد ]فكلّ هذا فرارا من الحرّ و الصّرّ [فإذا كنتم من الحرّ و البرد تفرّون ]فأنتم و اللّٰه من حرّ السّيوف أفرّ، لا و الّذي نفس ابن أبي طالب بيده [عن] السّيف تحيدون فحتّى متى؟! و الى متى؟! يا أشباه الرّجال و لا رجال و يا طغام الأحلام أحلام الأطفال و عقول ربّات الحجال، اللّٰه يعلم لقد سئمت الحياة بين أظهركم و لوددت أنّ اللّٰه يقبضني الى رحمته من بينكم و ليتني لم أركم و لم أعرفكم معرفة و اللّٰه جرّت ندما و أعقبت سدما أوغرتم يعلم اللّٰه صدري غيظا و جرّعتموني جرع التّهمام أنفاسا و أفسدتم عليّ رأيي و خرصي بالعصيان و الخذلان حتّى قالت قريش و غيرها: انّ ابن أبي طالب رجل شجاع و
صالحین salehinir
شناسه حدیث : ۴۵۰۰۷۳ | نشانی : الغارات , جلد۲ , صفحه۴۷۰ عنوان باب : الجزء الثاني غارة
لكن لا علم له بالحرب، للّٰه أبوهم؟! و هل كان منهم: رجل أشدّ مقاساة و تجربة و لا أطول لها مراسا منّي فو اللّٰه لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين فها أنا ذا قد زرّفت على السّتين و لكن لا رأي لمن لا يطاع . فقام اليه رجل من الأزد يقال له: حبيب بن عفيف آخذا بيد ابن أخ له يقال له: عبد الرّحمن بن عبد اللّٰه بن عفيف فأقبل يمشي حتى استقبل أمير المؤمنين عليه السّلام بباب السّدّة ثمّ جثا على ركبتيه و قال: يا أمير المؤمنين ها أنا ذا لا أملك الاّ نفسي و أخي فمرنا بأمرك فو اللّٰه لننفذنّ له و لو حال دون ذلك شوك الهراس و جمر الغضا حتى ننفذ أمرك أو نموت دونه، فدعا لهما بخير و قال لهما: أين تبلغان ممّا نريد ؟ ثمّ أمر الحارث الأعور الهمدانيّ فنادى في النّاس: أين من يشري نفسه لربّه، و يبيع دنياه بآخرته، أصبحوا غدا بالرّحبة ان شاء اللّٰه، و لا يحضرنا إلاّ صادق النّيّة في المسير معنا و الجهاد لعدوّنا، فأصبح بالرّحبة نحو من ثلاثمائة فلمّا عرضهم قال: لو كانوا ألفا كان لي فيهم رأي قال: و أتاه قوم يعتذرون و تخلّف آخرون فقال: و جاء المعذّرون و تخلّف المكذّبون قال: و مكث أمير المؤمنين أيّاما باديا حزنه شديد الكآبة ثمّ إنّه نادى في النّاس فاجتمعوا؛ فقام خطيبا فحمد اللّٰه و أثنى عليه ثمّ قال: أمّا بعد أيّها النّاس فو اللّٰه لأهل مصركم في الأمصار أكثر من الأنصار في العرب و ما كانوا يوم أعطوا رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله أن يمنعوه و من معه من المهاجرين حتّى يبلّغ رسالات ربّه الاّ قبيلتين صغير مولدهما و ما هما بأقدم العرب ميلادا و لا بأكثرهم عددا فلمّا آووا النّبيّ صلّى اللّٰه عليه و آله و أصحابه و نصروا اللّٰه و دينه رمتهم العرب عن قوس واحدة و تحالفت عليهم اليهود و غزتهم اليهود و القبائل قبيلة بعد قبيلة فتجرّدوا لنصرة - دين اللّٰه و قطعوا ما بينهم و بين العرب من الحبائل و ما بينهم و بين اليهود من العهود ، و نصبوا لأهل نجد و تهامة و أهل مكّة و اليمامة و أهل الحزن و السّهل [و أقاموا ] قناة الدّين، و تصبّروا تحت أحلاس الجلاد حتّى دانت لرسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله العرب و رأى فيهم قرّة العين قبل أن يقبضه اللّٰه اليه، فأنتم في النّاس أكثر من أولئك في أهل ذلك الزّمان من العرب. . فقام اليه رجل آدم طوال فقال: ما أنت بمحمّد و لا نحن بأولئك الّذين ذكرت؛ فلا تكلّفنا ما لا طاقة لنا به، فقال له عليّ عليه السّلام: أحسن سمعا تحسن اجابة ثكلتكم الثّواكل ما تزيدونني الا غمّا، هل أخبرتكم أنّي محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و أنّكم الأنصار ؟ انّما ضربت لكم مثلا و انّما أرجو أن تأسّوا بهم. ثمّ قام رجل آخر فقال: ما أحوج أمير المؤمنين [اليوم ]و من معه الى أصحاب النّهروان ثمّ تكلّم النّاس من كلّ ناحية و لغطوا ،فقام رجل فنادى بأعلى صوته: استبان فقد الأشتر على أهل العراق، و أشهد أن لو كان حيّا لقلّ اللّغط و لعلم كلّ امرئ ما يقول، فقال عليه السّلام لهم: هبلتكم الهوابل لأنا أوجب عليكم حقّا من الأشتر و هل للأشتر عليكم من الحقّ الاّ حقّ المسلم على المسلم؟! فغضب؛ و نزل. فقام حجر بن عديّ الكنديّ و سعيد بن قيس الهمدانيّ فقالا: لا يسؤك اللّٰه يا أمير المؤمنين، مرنا بأمرك نتّبعه فو اللّٰه ما نعظم جزعا على أموالنا ان نفدت، و لا على عشائرنا ان قتلت في طاعتك، فقال لهم: تجهّزوا للمسير الى عدوّنا. فلمّا دخل منزله و دخل عليه وجوه أصحابه قال لهم: أشيروا عليّ برجل صليب ناصح يحشر النّاس من السّواد، فقال له سعيد بن قيس الهمدانيّ: يا أمير المؤمنين أشير عليك بالنّاصح الأريب الشّجاع الصّليب معقل بن قيس التّميميّ، قال: نعم، ثمّ دعاه فوجّهه فسار؛ فلم يقدم حتّى أصيب أمير المؤمنين عليه السّلام .
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ضرورت گسترش قدرت منطقه ای و بین المللی ایران💪
💥قسمت اول؛
از صهیونیست تا داعش، نیروهای نیابتی آمریکا در منطقه، برای ایجاد بی ثباتی و غارت کشورها
#امام_زمان #حجاب #حاج_قاسم
https://eitaa.com/omidreza_sattari
https://rubika.ir/Omidreza_sattari
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ضرورت گسترش قدرت منطقه ای و بین المللی ایران💪
💥قسمت دوم؛
حماسه ای که شهید سلیمانی خلق کرد، نه تنها امنیت ایران که کل منطقه را تامین کرد و ۸ تریلیون دلار آمریکا را که برای اشغال کشورهای منطقه هزینه کرده بود، بر باد داد💪
#امام_زمان #حجاب #حاج_قاسم
https://eitaa.com/omidreza_sattari
https://rubika.ir/Omidreza_sattari
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ضرورت گسترش قدرت منطقه ای و بین المللی ایران💪
🧐فوقالعاده مهم🧐
👈جناب آقای پزشکیان که فرمودی؛ اگر اسرائیل خلع سلاح شود، ما هم سلاحمان را کنار میگذاریم 😱
۱_اسراییل سگ دست آموز آمریکا است، لذا با خلع سلاح اسرائیل، خطر برطرف نمیشود❗️
۲_با گروه های تروریستی در اطراف مرزهایمان میخواهی چه کنی⁉️
۳_کشورهای اروپایی که با اسرائیل رابطه دارند چرا ؛ هم سلاح دارند و هم بودجه نظامی شان را مدام افزایش میدهند⁉️
۴_لطفا به حرف همیشگی تان(کارشناس نیستید) پایبند باشید و در مباحث امنیت ملی حرفی نزنید که باعث خوشحالی و سوءاستفاده دشمن شود❗️
#امنیت #جنگ #مذاکره