#شهرت 3
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
مرحله سوم: نظريه پردازى پيرامون اجماع بر پايه انديشه تلقى:
استرآبادى موسس اخباريگرى به مساله افتاى قدما توجه نشان مى دهد و اجماع آنان برفتوا را كاشف از دليل مى شمرد. از سخن او استفاده مى شود كه جمعى همين عقيده را داشته اند. وى با اشاره به اتفاق صدوقين و كلينى و شيخ طوسى بريك فتوا اين اجماع را معتبر مى شمرد و مى گويد:
زيرا اين اجماع بررسيدن نص به آنان يك دلالت قطعى و از نوع عادى دارد. هر انديشمند آگاه برحال قدما، به اجماع آنان، به اين نكته قطع پيدا مى كند. ((336))
پيداست كه استرآبادى هرچند از شهيد ثانى گامى جلوتر نهاده و به فضاى انديشه تلقى نزديك تر شده است، با اين وصف او نيز به صراحت از حقيقتى به نام تلقى وتداوم روند آن از اصحاب تا قدما سخن نگفته است.
اهميت سخن او بيشتر دراين نهفته است كه از اتفاق قدما بريك فتوى و كاشف بودن آن از يك نص سخن مى گويد.
مرحله چهارم: طرح شفاف تر نظريه اجماع در چارچوب احكام متلقات
سبزوارى دركتاب خود، درقالب طرح يك اشكال به صورت «ان قلت» به گونه اى شفاف به مساله تلقى واعتبار اجماع قدما برپايه آن اشاره مى كند. هرچند كه بعد در پاسخ گويى به ان قلت آن را رد مى كند.عبارت او چنين است:
راويان حديث و ناقلان اخبار و حافظان آثار، علم و روايت را از اصحاب امامان(ع) دريافت كردند. پس از آنان ديگران آمدند و اين علم را از آنها دريافت كردند و بدينسان در پى نسل پيشين نسل پسين و درپى گذشتگان، آيندگانى آمدند و اين روند را تا زمان بزرگانى كه بعد از آنان آمدند ادامه دادند آنها كه به تدوين علم وضبط اقوال و تمييز بين موارد اختلاف و اتفاق دست زدند. از اين رو هيچ يك از اقوال آنان خارج از اقوال امامان(ع) نبوده است به ويژه آن گاه كه برحكم اتفاق كرده باشند. البته اگر از آنان قول نادرى برخيزد كه از نظر مشهور آنان رد شده باشد، پذيرفتنى نيست. بلكه مى توان گفت: عمل دو يا سه نفر ازمتقدمان، نقش اجماع آنان را ايفا مى كند و اعتبار دارد. ((337))
مرحله پنجم: باز توليد انديشه اصول متلقات و ارائه آن در قالب نظريه اى جامع الاطراف.
پر رنگ ساختن ابعاد مساله تلقى و ارائه يك نظريه جامع الاطراف براساس آن، پيرامون اجماع و شهرت تحولى است كه به دست آية الله بروجردى انجام گرفت. به واقع اين قضيه اصولى ديدگاهى را كه قبلاعالمان ارائه كرده بودند، باز توليد كرد و درقالب يك نظريه، پايه هاى آن را مستحكم ساخت، كه در ادامه بحث، ارائه خواهيم داد.
@salmanraoofi
سلمان:
#شهرت 4
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
2- بررسى و تحليل نظريه اصول متلقات نظريه
اصول متلقات در شهرت را از دو زاويه بررسى مى كنيم: يكى از زاويه ديد عقلانى تاريخى آية الله بروجردى كه با صرف نظر از نص شرعى، شكل گرفته است وديگرى از زوايه تمسك اين شخصيت و نيز امام خمينى به مقبوله عمر بن حنظله كه يكى از نصوص وارد شده در شهرت است.
يكم. شهرت دراصول متلقات برپايه نگاهى عقلانى- تاريخى
موفقيت نظريه پردازى درزمينه شهرت به عبور از چهار مرحله نيازمند است نظريه اى كه اين فرايند را طى نكند با ابهامات يا اشكالاتى گاه بزرگ برخواهد خورد. چهار مرحله عبارتند از:
تعيين ملاك اعتبار شهرت،
تقسيم شهرت،
تعيين شهرت معتبر،
قيود و شروط.
(الف) تعيين ملاك اعتبار شهرت
اين مرحله تنها مرحله اى است كه نظريه پردازان به آن توجه كافى و كامل كرده اند.
چكيده مباحث اصوليان را مى توان چنين ارائه كرد: شيعه براى اجماع بر خلاف اهل سنت اعتبار و حجيت مستقل، قائل نيست.
اعتبار و حجيت آن را ناشى از حجيت سنت مى داند بدان لحاظ كه راهى به سوى سنت و كاشف از آن است. ((338)) عالمان شيعه از آغاز تاكنون در اين مساله اتفاق نظر داشته و مناط اعتبار اجماع را كشف از راى معصوم(ع) دانسته اند، اما اين كه مناط خود كشف چيست؟ و به عبارت ديگر فرايند كشف، چگونه و بر چه اساسى شكل مى گيرد؟ به مساله اى اختلافى بدل شده است. متقدمان به مناط هايى همچون لطف ، تقرير ((340))، بودن معصوم ((341)) در ميان ((339)) اجماع كنندگان و معتقد بودند و مى گفتند: اجماع از آن جهت راى معصوم را كشف مى كند كه لطف يا عدم تقرير باطل، بر امام ضرورى است يا اين كه امام(ع) درميان امت است و بنابراين اگر اجماع رخ داد به دست مى آيد راى معصوم(ع) همان راى اجماع كنندگان است. در حالى كه متاخران، اساس و مناط جريان كشف در اجماع را هيچ يك ازامور فوق به حساب نمى آورند. از ديدگاه اينان، تراكم ظنون و منتهى شدن آن به اطمينان و به سخن ديگر، حدس، عامل شكل دهنده جريان كشف است. ((342))
در اين مقال، توضيح بيشترى دراين زمينه كه مبحثى اصولى است نمى دهيم و تنها به ديدگاه آية الله بروجردى اشاره مى كنيم. وى مانند همه علماى شيعه مناط اعتبار اجماع را كاشفيت از راى معصوم(ع)مى داند اما دراين كه مناط اين كاشفيت، مانند ساير متاخران انديشيده است يعنى ملاك هايى همچون لطف، تقرير و را عامل كشف نمى داند و از عنصر حدس سخن به ميان مى آورد. ((343))
اگر ملاكهايى همچون لطف و تقرير را پذيرفتيم بايد بدانيم كه دراين صورت، تحقق جريان كاشفيت تنها درگرو اجماع است و بس! يعنى با شهرت، اين جريان صورت نمى گيرد به اين دليل كه براساس قاعده لطف اين تنها پنهان ماندن حق به صورت كامل است كه خلاف لطف تلقى مى شود اما اگرحق به صورت غير كامل پنهان ماند خلاف لطف واجب نيست و بديهى است كه تنها اگر همه بر باطل اتفاق كنند، خفاى كامل حق انجام مى گيرد اما اگر شهرت بر باطل انجام گرفت، حق به طور كامل مخفى و پنهان نمى ماندو دخالت معصوم(ع) براى برهم زدن شهرت، ضرورى و مصداق لطف واجب نيست.((344))
براساس تقرير نيز دخالت امام براى برهم زدن تنها هنگامى است كه همه برباطل اجماع كنند چه آن كه عدم دخالت دراين صورت به معناى تقرير باطل است.
بدينسان شهرت براساس قاعده لطف و تقرير از عنصر كشف برخوردار نيست اما براساس ديدگاهى كه جريان كشف را ناشى از «دخول معصوم (ع) در امت» مى داند شهرت مى تواندكاشف از راى معصوم(ع) باشد، البته به شرط اين كه مخالفان نظر مشهور معلوم النسب باشند و آنها را بشناسيم.((345))
اين شرط از آن جهت است كه درصورت معلوم النسب بودن ما مى دانيم كه امام(ع) در زمره مخالفان نيست پس به ناگزير درميان مشهور قرار دارد.
برپايه حدس و تراكم ظنون نيز شهرت مى تواند كاشف باشد هر چند جريان كشف بر پايه آن به قوت و سرعت جريان آن بر پايه اجماع نيست.
آيةالله بروجردى از آن جا كه به حدس و تراكم ظنون مى انديشيد، كاشفيت را در انحصار اجماع نمى ديد و براى شهرت نيز اعتبار قائل بود:
مشهور بودن حكم مساله نزد قدما از وجود دليل معتبر برآن حكم كشف مى كند. ((346))
امام خمينى نيز همانند بروجردى مى انديشد: در شهرت قدما مناط اجماع وجود دارد بلكه اجماع چيزى جز آن نيست.((347))
@salmanraoofi
🔵نمازی با فضیلت بسیار در #یکشنبه های ماه ذیقعده:
🔵در روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت كرده كه مجملش آن است كه هر كه آن را بجا آورد:
۱- توبه اش مقبول شود.
۲- گناهش آمرزيده گردد.
۳- خصماء او در روز قيامت از او راضي شوند
۴- با ايمان بميرد و دينش گرفته نشود و قبرش گشاده و نوراني گردد.
۵- والدينش ازاو راضي گردند و مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد.
۶- توسعه رزق پيدا كند.
۷- ملك الموت با او دروقت مردن مدارا كند. وبه آساني جان او بيرون شود.
⭕كيفيّت آن چنان است كه در روز #يكشنبه غسل كند و وضو بگيرد و چهار ركعت نماز گذارد در هر ركعت حمد يك مرتبه و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ سه مرتبه و مُعَوَّذَتَيْن (ناس و فلق) يك مرتبه
پس استغفار كند هفتاد مرتبه و ختم كند استغفار را به :
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَليِّ الْعَظيمِ،
پس بگويد:
يا عَزيزُ يا غَفّارُ،اغْفِرْ لي ذُنُوبي وَذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ.
التماس دعا
@salmanraoofi
سلمان:
#شهرت 5
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
(ب) تقسيم شهرت
مقصود از تقسيم شهرت، تقسيم معروف روايى، عملى و فتوايى نيست بلكه تقسيم هايى است كه پيرامون شهرت فتوايى و نيز عملى از آن جهت كه بعد فتوايى داردانجام گرفته است. اين تقسيم ها نقشى مهم درشناخت شهرتى كه برخوردار از ملاك حجيت است، دارند.
بايد ديد فقيهان به چه تقسيمى روى آورده اند و چگونه اين تقسيم بندى، آنان را در دست يابى به شهرت معتبر يارى رسانده است. تقسيمى كه ميان فقيهان رواج داردو از دير باز به تكرار آن پرداخته اند تقسيم شهرت به شهرت هاى شكل گرفته در عصر بعد از شيخ طوسى و شهرت هاى قبل از شيخ يا شكل گرفته در زمان اوست.
شهرت هاى بعد از شيخ را غير معتبر شمرده اند به اين دليل كه عالمان بعد از او تا يك قرن راه تقليد از فتاواى وى را در پيش گرفتند و در نتيجه شهرت ها بلكه اجماع هايى را به وجود آوردند كه اساسى جزتقليد و تبعيت نداشتند.
اين تقسيم بندى اگر چه واقعى، مفيد و عالمانه است اما كاربرى لازم را براى شناخت شهرت معتبر و قلمرو آن ندارد و تنها مى تواند بخشى از شهرت هاى غير معتبر را در اختيار نهد يعنى شهرت هايى كه بعد ازشيخ شكل گرفته اند اما به يقين برخى شهرت ها قبل از شيخ، نمى توانند بار كشف را بر دوش كشند.
آية الله بروجردى تقسيمى ديگر را براى شهرت ارائه مى دهد كه مى تواند دقيق تر شهرت معتبر را مشخص كند. وى فتاواى متقدمان را به دو دسته تقسيم مى كند:
دسته اول: فتاوايى كه اصول بر گرفته از امامان(ع) است. اين اصول پس از دريافت و تلقى از امامان(ع) از نسلى به نسل ديگر منتقل شده و تا علماى متقدم همچون صدوقين، مفيد، طوسى و پيش رفته است. اين علما اصول ياد شده را در كتابهايى كه براى همين امر اختصاص داده بودند، به عنوان فتواى خود ذكر كرده اند كتابهايى همچون مقنع، هدايه، فقيه، مقنعه، نهايه، كافى، مراسم و...
دسته دوم: فتاوايى كه عالمان براساس مبانى اجتهادى از اصول متلقات استخراج كرده اند.((348))
از دسته اول با تعابيرى همچون «اصول اصلى» ((349))، «اصول متلقات» ((350))، «فتاواى متلقات» ((351)) ياد شده است و از دسته دوم به «فتاواى تفريعى» ((352)) تعبيرشده است.
از ديدگاه آية الله بروجردى دسته اول (فتاواى متلقات) خود به دو دسته تقسيم مى شوند:
الف) فتواهاى روشن و بى نياز از توضيح
ب) فتواهاى نيازمند به توضيح.
اگر چه بعد از آية الله بروجردى، عالمان به اصل انديشه وى درتقسيم فتواها به اصول متلقات و فتواهاى تفريعى تاحدودى توجه كرده اند، اما به انديشه وى درتقسيم بندى دسته اول (اصول متلقات) به دو دسته «الف» و «ب» بى توجهى كرده اند با آن كه نظريه آية الله بروجردى بدون توجه به اين بخش از انديشه هايش ناقص مى نمايد.
به لحاظ اهميت اين بخش پنهان مانده، به نص عبارت دو كتاب تقريرات آيه الله بروجردى در اين زمينه مى پردازيم تابهتر بتوانيم داورى كنيم. در يكى از تقريرات، تقسيم اصول متلقات را به دو دسته، چنين مى بينيم:
الاصول المتلقاة عن الائمة المعصومين(ع) بحيث عبر فيها بعين ما نقل عنهم(ع) بلازياده و لانقصان.
المسائل التوضيحية بمعنى ان ما صدر عنهم(ع) كان مجملا فيحتاج الى توضيح معناه و بيان موضوعه، ((353))
اصول تلقى شده از امامان معصوم(ع) اصولى كه در بيان آنها از عين الفاظ ى كه از آنان بدون كم و زياد نقل شده، استفاده شده است.
مسائل توضيحى، به اين معنا كه آنچه را صادر كرده اند، مجمل بوده است ودرنتيجه معنا و موضوع آن به توضيح نيازمند است.
دريكى ديگر از تقريرات مى خوانيم:
الفتاوى المتلقاة بنفسها من المعصوم(ع) التي لايعمل في معرفتها استنباط ولايتوسط النظر في فهم ما اريد منها.
الفتاوى المتلقاة من المعصوم(ع) التي لابد من اعمال النظر و الاستنباط في معرفتها لمكان اجمال وابهام فيها، ((354))
فتواهايى كه ازمعصوم(ع) عينا دريافت شده و شناخت آنها منوط به استنباط نيست و فهم مراد از آنها غير نيازمند به نظر است.
فتواهايى كه از معصوم(ع) دريافت شده و شناخت آنها به لحاظ اجمال و ابهامى كه دارند نيازمند اعمال نظر و استنباط مى باشند.
همان گونه كه از عبارات دو كتاب تقريرات، به دست مى آيد برخى از اصول متلقات دريكى از دو زمينه موضوع حكم و معنا دچار اجمال و ابهام هستند. نقش توجه به اين ابهام و اجمال را در ادامه بحث بازگوخواهيم كرد:
ديدگاه آية الله بروجردى درتقسيم بندى كلى فتاوى به دو دسته متلقات وتفريعيات، مورد توجه امام خمينى قرار گرفته است. وى دربرخى از كتاب هاى فقهى و اصولى خود به اين تقسيم بندى توجه نشان داده واز آن بهره گرفته است. دريك مورد مى گويد:
نقل روايت درمقام فتوا نزد قدماى اصحاب مرسوم و متعارف بوده و متون روايات، فتاواى آنها را تشكيل مى داده است. ((355))
در جاى ديگر مى گويد: بناى قدما بر ذكر اصولى بوده كه هر نسل از نسل قبلى دريافت مى كرده است نه پرداختن به تفريع هاى اجتهادى. ((356))
@salmanraoofi
هدایت شده از آخرین خبر
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای عجیب لغو بازدید علمی دانشجویان هسته ای در میانه راه
🔹 ۵ سال است یک ریال به تنها دانشگاه هسته ای کشور ندادند.
@akharinkhabar
سلمان:
#شهرت 6
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
از امام خمينى سخنى در تصريح به تقسيم بندى اصول متلقات به دو دسته متلقات واضح و متلقات غير واضح كه دركلام آية الله بروجردى آمده است مشاهده نمى شود اما نكاتى درمورد كتب قدما ارائه داده است كه با اين تقسيم بندى سازگار است و در جاى خود به مناسبت خواهد آمد. نكاتى كه توجه به آنها براى كسانى كه مى خواهند ابعاد نظريه شهرت دراصول متلقات را هرچه بيشتر بكاوند، ضرورى است.
ج) تعيين شهرت معتبر و تحديد قلمرو آن
آية الله بروجردى براين عقيده است كه شهرت، تنها زمانى معتبر است كه در محدوده «مسائل متلقات از نوع واضح آن» شكل گرفته باشد، اما شهرت در مسائل متلقات غير واضح كه اعمال نظر در آنها راه يافته است و نيز در مسائل تفريعى، اعتبار ندارد. ((357))
آية الله بروجردى دليل حجيت شهرت درمسائل متلقات واضح را دخالت نداشتن دو اجتهاد توضيحى و تفريعى دراين مسائل معرفى مى كند و علت عدم حجيت شهرت در مسائل متلقات غير واضح را دخالت داشتن اجتهاد توضيحى درآن و علت عدم حجيت شهرت در مسائل تفريعى را دخالت داشتن اجتهاد تفريعى دراين دسته برمى شمرد. ((358))
نقد: مقصود از اين نقد، نقدتمامت و كليت نگاه و تقسيم آية الله بروجردى كه به حق ابتكارى و درست است نيست، بلكه نقدى جانبى است.
ديدگاه آية الله بروجردى درنامعتبر شمردن شهرت در مسائل متلقات غير واضح بااين ملاحظه مواجه است كه مقصود از ادعاى دخالت اجتهاد توضيحى دراين مسائل چيست؟ آيا مقصود اين است كه استفاده ازاين مسائل چون درگروه اجتهاد است نامعتبرمى باشد يا اين كه مقصود ارائه ا ين نكته است كه چون طرح اين مسائل توسط قدما به صورت ناب و بدون پيرايه اجتهاد شكل نگرفته بلكه همراه با اجتهاد انجام گرفته است، نامعتبر شمرده مى شوند يعنى از آنجا كه آنها با تكيه براجتهاد خود،موضوع يا معنايى براى اين مسائل درنظر مى گرفته و فتواى متلقات را طبق نتيجه اين اجتهاد عرضه مى كرده اند، فتاوايشان اعتبار ندارد. به عبارت ديگر مقصود ازدخالت اجتهاد، اجتهاد ما به عنوان مصرف كنندگان فتواست يا اجتهاد آنها به عنوان عرضه كنندگان فتوا. درصورت اول، اشكال اين است كه چرا آية الله بروجردى شهرت را دراين دسته حجت نشمرده است؟! علت اين عدم حجيت چيست؟ اگر فرض كنيم علت آن، دخالت اجتهاد است كه آن، توسط استفاده كنندگان كتب قدما و مصرف كنندگان فتواهايشان انجام مى گيرد و قدما طبق فرض آخود در آن اجتهاد نكرده اند و اگراين فرض را بپذيريم بايد قبول كنيم شهرت دراين دسته نيز مانند دسته اول حجيت پيدا مى كند و معناى حجت داشتن آن، درستى كليت فتوا و حكم به تلقى شدن اين كليت ازامامان(ع) است هرچند كه براى رسيدن به معناى آن بايد اجتهاد كنيم. درصورت دوم يعنى فرض دخالت داشتن اجتهاد قدما در طرح مساله اشكال اين است كه:
اولا، هميشه ابهام و اجمال درآنچه روح فتوا را تشكيل مى دهد تصور نمى شود بلكه گاه اين ابهام واجمال درجنبه اطلاق داشتن يا نداشتن آن وجود دارد. دراين صورت، آنچه را بايد وانهاد اطلاق فتواى مشهوراست نه اصل آن.
ثانيا، اگر شهرت دراين دسته اعتبار ندارد آن گونه كه آية الله بروجردى مى گويد چرا وى اين دسته را به مخزن دربسته اى تشبيه كرده است كه به همان صورت دربسته به ما رسيده است و ما با گشودن در آن بايد به استفاده از آن دست بزنيم.
آيا اين به معناى حجت بودن آنچه به ما به صورت كلى رسيده، نيست؟ اگر چنين است چرا حكم به عدم حجيت مى شود؟ به عبارت ديگر حكم به عدم حجيت شهرت دراين دسته با حكم به ضرورت گشودن در مخزن اين فتواها ناسازگار است.
چگونه بين اين دو قول را بايد جمع كرد؟ اگر قول به عدم حجيت را مطرح كنيم اين، تنها با فرض دوم كه اجتهاد قدما را در طرح مسائل دخالت مى دهد سازگار است. آن وقت سوال مى شود كه چرا با وصف عدم حجيت، حكم به امكان استفاده از اين فتاوى به عنوان مخازن در بسته شده است و اگر قول به امكان استفاده از مخازن اين فتاوى را مطرح كنيم اين، تنها با فرض اول كه اجتهاد قدما را در طرح مسائل دخالت نمى دهد سازگار است ولى سوال اين است كه چرا با وصف امكان استفاده از آنها، حكم به عدم حجيت شهرت در اين دسته شده است.
@salmanraoofi
2.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا از سر تقصیرات موسس کارگزاران و اذناب او بگذرد گرچه بعید است بگذرد
@salmanraoofi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️ نماهنگ| امام رضا علیهالسلام ولی نعمت ملت ایران
🔺 بیانات رهبرانقلاب درباره امام رضا و لحظاتی از حضور ایشان در حرم مطهر رضوی
📥 سایر کیفیتها:
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=38244
هدایت شده از شبکه ادیان
17.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #عنایت خاص امام رضا(ع) به #کارولین زن #مسیحی را از نظر می گذرانید که گره زندگیاش توسط #امام_هشتم باز شد.
🌐 @rahyafte_com
🌐 @adyan8
#شهرت 7
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
امام خمينى شهرت را در دايره اصول متلقات بدون تفكيك اين اصول به واضح يا غير واضح، معتبر مى شمرد:
شهرت هاى قدماى اصحاب كه بناى آنها برذكر اصول متلقات نسل به نسل بوده و به تفريعات اجتهادى تعرضى نكرده اند حجت است. ((359))
همان طور كه گفتيم از امام خمينى سخنى در توجه به تقسيم فتاواى متلقات به فتاواى واضح و غير واضح دردست نيست. تنها اين نكته دركلمات وى مشاهده مى شود كه شهرت تنها درآنجا كه اجتهاد راه ندارد،حجت است:
شهرت در مساله اى كه راهى به اجتهاد درآن مشاهده نمى شود، حجت قطعى است. ((360))
با توجه به اين نكته مى توان گفت: از ديدگاه امام خمينى اگر درفتواى متلقات جنبه اى اجتهاد پذير مشاهده شود، هر چند فتوا در كليت آن پذيرفته مى شود، اما جنبه ياد شده كه اجتهاد درآن راه يافته يا احتمال آن مى رود پذيرفته نمى شود. براين اساس امام خمينى همان طور كه بعدا خواهد آمد به اطلاقات شهرت هاى فتوايى قدما وقعى نمى نهند زيرا امرى اجتهادى هستند.
چرا شهرت درغير اصول متلقات اعتبار ندارد؟
مرورى برديدگاه هاى مرحوم بروجردى و امام خمينى نشان مى دهد اين دو، كاشفيت از راى معصوم(ع) را منحصر در شهرتى مى دانند كه در حوزه مسائل متلقات شكل گرفته باشد. اما فلسفه اين انحصارچيست؟
در نظر اين دو فقيه بزرگ، انحصار كاشفيت در شهرت شكل گرفته درمسائل متلقات، بر آمده از خصوصيتى است كه در اين نوع از شهرت وجود دارد. اين شهرت از فتواهايى شكل گرفته كه براساس اخذ يعنى برگرفتن حكم از فقيهان پيشين و نه اجتهاد صادر شده است. با اين بيان كه مسائل متلقات، رودرروى مسائل اجتهادى قرارمى گيرد.
فلسفه عدم كاشفيت درمسائل اجتهادى آشكار است. فتواهايى كه درحوزه مسائل اجتهادى صادر مى شود اگر از چيزى كشف كند، از نوع و كيفيت اجتهاد مفتى حكايت مى كند نه از راى معصوم(ع) درحالى كه فتواها درحوزه مسائل متلقات نشانگر اين است كه اين فتاوى درطبقه پيش از طبقه مفتى وجود داشته است و اگر فرض كنيم كه آن طبقه نيز دراين مسائل اجتهاد را دخالت نداده اند، آشكار مى شود كه مسائل را ازطبقه بالاتر خود دريافت كرده اند. اين تسلسل اگر پيوستگى خود را حفظ كند، سرانجام به عصر معصومان(ع) مى رسد و درستى مدعا (دريافت شدن مسائل از معصوم (ع)) آشكار مى گردد.
چرا پايين تراز شهرت كفايت نمى كند؟
اگر فرض بر اين است كه قدما در حوزه مسائل ملتقات بر اساس اخذ وتلقى نه اجتهاد و تبنى فتوا داده اند، ديگر چه نيازى به تحقق شهرت است بلكه فتواى يكى از آنها نيز مى تواند كفايت كند، زيرا مطابق فرض، افتاى هر يك از آنها بر اساس تلقى بوده است و از آنجا كه فرض اين است كه سلسله اخذ بدون انقطاع تا معصوم (ع) پيش مى رود، در نهايت فتواى او سر از حكم معصوم (ع) در مى آورد، با اين حساب چه جايى براى اصرار و پافشارى بر ضرورت تحقق شهرت است؟
پاسخ: نياز ما احراز مشهور بودن فتوا در زمان معصوم (ع) است. روشن است راه دست يابى به اين هدف، مشاهده تحقيق شهرت در ميان قدماست وكمتر از آن مقصود را برنمى آورد. شهرت در هرطبقه كاشف از وقوع شهرت در طبقه بالاتر است و اين سلسله تا عصر معصوم به پيش مى رود و از وجود شهرت درمساله در آن عصر حكايت مى كند.
نمى توان گفت: نيازى نيست مساله درزمان امامان(ع) به سرحد شهرت رسيده باشد وتنها لازم است اثبات شود فتوا از امامان(ع) توسط يك يا دو نفر اخذ شده است و براى رسيدن به اين هدف فتواى يك يا دونفر از قدما كه فرض اين است درمحدوده متلقات فتوا داده اند كافى است.
نادرستى اين پندار از آن جهت است كه اگر شهرت فتوايى ميان قدما به وقوع نپيوندد و تنها فتواى يك يا دو نفر را از آنان مشاهده كنيم دراين صورت هر چند بپذيريم اين مقدار از فتوا حدس به تلقى شدن مساله از معصوم(ع) را سبب مى شود،اما صرف تلقى شدن مساله از معصوم(ع) كافى نيست. چه بسا امام(ع) از باب تقيه حكم را ارائه كرده است.
@salmanraoofi
هدایت شده از فارس پلاس
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾سردار سلیمانی: ترامپ قمارباز! در آنجایی که فکر نمیکنی نزدیک شما هستیم/ خودم حریف شما هستم
@Fars_plus