┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📌 دورهی آموزشی مجازی تندپژوهی با تدریس و نظارت احمد میرزایی (در حدود ۲۰ ساعت)
🔹 همراه با پشتیبانی و ضمانت
🔸 شروع از ۵ بهمنماه ۱۳۹۹
🔰 ثبتنام و جزئیات بیشتر در:
https://www.dinshenasi.com/6946/
💠 همراه با تخفیف ویژهی ۴۰درصدی جهت ثبتنام تا ۲۰ دی.
🖇 لطفا با انتشار این موضوع در ثواب آن مشارکت داشته باشید.
🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/
🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/
🆔 Sapp.ir/mirzaei_ehya
🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/
🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/
🆔 aparat.com/dinshenasi.com/
🌐 www.dinshenasi.com
#چند_کلمه_با_طلاب
#حوزه
#حوزوی
باسمه تعالی
🔆طلابی را دیده ام که به کارهای اقتصادی خلاف شان طلبگی رو آورده اند
🔅اگر در ابتدای طلبگی هستند و چاره ای ندارند که هیچ
🔅اما چنانچه حدودا نه یا ده سالی است که طلبگی کرده اند
🔅چند راه کاملا سنتی غیر از استخدام در ادارات هست
۱/ مسجد داری: چند هزار مسجد در تهران امام جماعت ندارند و معلوم نیست چه مقدار در مراکز استانها یا شهرستانها که شرایط مالی مناسبی را هم پیشنهاد می دهند البته مسجد داری هم مردم داری و سخندانی و سیاست حداقلی میخواهد و خلاصه شرایط خودش را دارد
۲/ طرح هجرت: اگر خوب درس خوانده اند طرح هجرت برای تدریس در حوزه ها و کارهای بسیارِ دیگری که در هر جا بروند هست
۳/ استقرار مداوم در شهرستانها و روستاها برای تبلیغ که معمولا بانیانی هم برای تامین مالی دارند و همین الان هم مواردی سراغ دارم
۴/ تالیف و تحقیق: چه بسیار مراکزی که بهترین دستمزدها را برای تالیف و تحقیق می دهند مثلا
۱. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه هر سال موضوعات تصویب شده جهت پژوهش را اعلام میکند و فقط کافیست فصل بندی خوبی برای طرح پژوهش بدهند و دو فصل اول را از ممیزی بگذرانند
۲. مراکز دولتی مثل
۱ مجمع تشخیص مصلحت نظام
۲ مرکز تحقیقات ریاست جمهوری
۳ سپاه
۴ ارتش
۵ وزارت دفاع و .....
۳. مراکزی مثل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
۴. موسسه آیت الله مصباح رحمه الله و ... که دائما موضوعاتی برای تحقیق دارند و فقط پژوهشگر مستقر میخواهند.
🔆بارها و بارها از طرف این موسسات و مراکز مراجعه داشته ام و چون برای بنده مقدور نبود درخواست معرفی افرادی داشتند اما دریغ از طلاب اهل قلم هنوز هم مراجعه دارند و هنوز هم دریغ، در همین فقه چقدر موضوعات هست که درخواست دارند و دریغ از محقق
🔆طلابی را میشناختم که چندین سال پیش از این راه ماهی چند میلیون در آمد داشتند
🔆و خدا می داند چه راههای سنتی دیگری برای درآمد هست که بی خبریم آیا شان طلبه است که خواربار بفروشد یا نگهبانی بدهد یا ...
🔆اگر خوب درس نخوانیم
و فقط به قم بچسبیم
و توکل نداشته باشیم
✅هم عقوبت دنیوی داریم
✅هم اخروی
🔆پس اگر آینده خوب میخواهیم رکن اساسی آن بعد از تقوی
تحصیل خوب است
و کسب فنون لازم برای روحانی موفق بودن مثل مردم داری و سخندانی و ....
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(67)
2- قاعدۀ دیگری که باید بحث کنیم و قاعدۀ مهمّی است، این است که: کلّ معاملةٍ بالباطل فهی فاسدة. نمیگوییم حرام تکلیفی؛ چون بحث خواهیم کرد که ببینیم آیا از مدرک این قاعده، حرمتِ تکلیفی هم برمیآید یا نه؟ امّا فساد و حرمت وضعی مسلّماً از این دلیل برمیآید که شرح خواهیم داد.
مدرک این قاعده، جملۀ شریفهای از آیۀ قرآن است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این جمله در دو آیه آمده است: یکی در سورۀ مباركۀ بقره: «و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لِتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالإثم و أنتم تعلمون» .
دوّم در سورۀ مباركۀ نساء، همان آیهای که غالباً در کتب معاملات به آن تمسّک میشود: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلّا أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم و لاتقتلوا أنفسکم إنّ الله کان بکم رحیماً» . بنابراین، جملۀ «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» دو جا در قرآن تکرار شده است. آیۀ دوّم که آیۀ سورۀ نساء است و در ادامهاش جملة «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض» هست، مکرّر در مباحث معاملات مطرح و بحث شده است.
لکن آنچه از اين آيه مورد استفادۀ فقهاء قرار گرفته است، غیر آن چیزی است که ما میخواهیم از این آیه استفاده کنیم. آنها خواستند از اين آيه اطلاقی اخذ کنند که به آن در هر موردی که در اعتبارِ قيد زائدي در يك معامله شکّ وجود دارد، تمسّک بشود؛ که با این اطلاق،آن قيد زائد را نفی بکنند. یا به تعبیر دیگر، خواستند یک قاعدۀ کلیهای درست کنند با این آیه شریفه که هر معاملهای که عن رضیً باشد، ولو دلیل خاصی نداشته باشد، جایز و ممضی است.
فرض بفرمایید اگر شک کنیم که در صیغۀ بیع، عربیّت شرط است یا نه؟ تمسّک میکنند به اطلاق «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» میگویند (مثلاً): اطلاقِ این آیه، نفی میکند قیدِ لزوم عربیت را. بنابراين، فقهاء در مکاسب و در ابواب گوناگونِ معاملات، معمولاً برای اثبات حليّت یا لزوم معامله یا در باب معاطات و امثال اینها به این آیه تمسّک میکنند، تمسّک به عقد مستثنی است، «إلّا أن تکون تجارة عن تراضٍ».
استفادهای که ما از آیه میخواهیم بکنیم به این بخش از آیه یعنی به عقد مستثنی هیچ ارتباطی ندارد. ما از عقد مستثنی منه میخواهیم استفاده کنیم که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» است؛ لذا بعضی از بحثهایی که در ذیل این آیه هست، ما آن بحثها را وارد نمیشویم. مثل اینکه استثناء، منقطع است یا متصّل. یا اینکه آیا در «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» اطلاق تامّ است یا نه؟ اطلاقی وجود دارد یا ندارد؟ اينكه مراد از تجارت آیا بیع است یا اعمّ از بیع است؟ اینها را بحث کردند.
بحثهای متعدّد دیگری هم هست. فرض کنید اگر استثنای منقطع است، نکتۀ منقطعبودنِ آن چیست؟ اینها ارتباطی به بحثِ اینجای ما ندارد. ما استنادمان به این آیۀ شریفه به آن جملۀ مستثنی منه است یعنی: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». جملهاي كه در هر دو آیه تکرار شده است، میخواهیم از این، استفادۀ قاعدۀ کلّی بکنیم.
برای اینکه مطلب را درست بدست بیاوریم، تارةً: باید در مفردات این جمله بحث کنیم، معنای مفردات جمله را بفهمیم، و أخری: معنای مفهومی جمله را استحصال کنیم و بیان کنیم.
امّا مفردات: «لاتأکلوا»، «أموالکم»، «بینکم» و «بالباطل».
امّا «لاتأکلوا»، أکل در اینجا بدیهی است که به معنای حقیقی خود «خوردن» نیست. چنانچه در فارسی میگویند: مالِ مردم خور، حرام خور. معنایش این نیست که واقعاً میخورد! معنای اکل در اینجا، تملّک و تصرّف و دستگذاشتن بر روی یک شیئی است. این، در محاورات عرب هم فراوان است. مثلاً میگوید: فلانٌ یَستَأکِل الضعفاء لِیَأخُذ أموالَهم، كه اين عبارت در لسان العرب است. یا أکَّلتُک فلاناً، فلانی را به تو خوراندم، معنایش این است که أمکَنتُک منه، تو را بر او مسلّط کردم، دست تو را بر روی او بازگذاشتم. أکل، به این معناست. یا در آیۀ قرآن است «لاتأکلوا الرّبا أضعافاً مضاعفة»، ربا نخورید؛ یعنی در مالِ ربا تصرّف نکنید! معنایش خوردن نیست. کسی آن جنسی را یا پولی را که از ربا بدست آمده است، نميخورد.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از میرهاشم حسینی
⚫️ مجلس بزرگداشت حضرت آیت الله مصباح یزدی(رضوان الله علیه)
🔰با سخنرانی استاد میرهاشم حسینی
🔸چهارشنبه - ساعت 15
🌐 پخش از صفحات رسمی:
👈اینستاگراماستاد میرهاشمحسینی
https://www.instagram.com/Mirhashem_ir
👈 روبیکا استاد میرهاشم حسینی:
https://rubika.ir/Mirhashem_ir
--------
▫️کانالاطلاعرسانی ايتا استاد میرهاشمحسینی
https://eitaa.com/Mirhashem_ir
#فلسفه_اسلامى
#فلسفه_های_مضاف
#رهبر_معظم_انقلاب
👈خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛
👈اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد.
👈«لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمیماند؛
👈وارد جامعه می شود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند.
می توان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد،
🔆جریان های بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود می آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند.
👈دنبال این ها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید.
از #وحدت_وجود ، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی #ملاصدرا، اگر نگوییم از همهی این ها، از بسیاری از اینها -
👈می شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛
فضلاً از آن فلسفههای مضاف که آقایان فرمودند: فلسفهی اخلاق، فلسفهی اقتصاد و... و.
این، یکی از کارهای اساسی است.
👈این کار را هم هیچکس غیر از شما [طلاب نخبه] نمی تواند بکند؛
شما باید این کار را انجام دهید.
🔆بیانات در دیدار نخبگان #حوزه_علمیه
۱۳۸۲/۱۰/۲۹
@salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(68)
یا در حدیث «لَعن الله آکِلَ الرّبا و مؤکِلَه»، خورندۀ ربا و خورانندۀ ربا. که خورندۀ ربا عبارت است از آن مقرِض، خورانندۀ ربا عبارت است از آن مقتَرِض که وقتی قرض گرفت، ربا را میخوراند به آن قرض دهندۀ بیمروّت و پول ربا را به او میدهد. این، مؤکّل است.
بنابراین، اکل در این موارد معنایش معلوم است. اکل یعنی تملّک، تصرّف، دستگذاشتن بر اموال دیگران. «أموالکم» یعنی چه؟ مراد این نیست که مال خودتان را نخورید. هر کسی مال خودش را میتواند بخورد، حق و باطل ندارد. ضمیر «کُم» راجع است به مخاطبین به «یا أیّها الذین آمنوا».
هم در آیۀ سورۀ نساء این است که «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»، و هم در آیۀ سورۀ بقره «یا أیّها الذین آمنوا» چند آیۀ قبل در آیات صیام است. بنابراین، مخاطبْ جامعۀ مؤمنیناند.
البته همهجا خطابِ جمع به این معنا نیست، لکن در موارد متعدّدی خطابِ جمع خطابِ به جماعت است کأنّه جماعت را، مجتمَع را، مجموعۀ مخاطبین را که مؤمنین هستند مثل یک شخصِ واحدی فرض کرده است که این شخصِ واحد قطعاً مالی دارد، مالِ این شخصِ واحدکه مجتمَع است، چیست؟
همان چیزی است که مجموعۀ مال این فرد و آن فرد و آن فرد و آن فرد است، همچنانکه هویّت انسانی این مجتمَع که یک هویّت وحدانی دارد؛ یک جامعه، یک ملّت، این یک هویّت وحدانی دارد. همچنانکه این هویّت وحدانی از لحاظ بشری متشکّل است و قابل تجزیه است به هویّت تک تک افراد، تشکیل شده از این آدم، آن آدم، آن آدم، تا میشوند بیست میلیون، سی میلیون. اموالشان هم همینطور است.
این مجتمَع یک مالی دارد که عبارت است از مالِ متعلّق به این، مال متعلّق به آن، مال متعلّق به آن. این ربطی به او ندارد. مالِ شخصیِ زید، مال شخصی عمرو، مال شخصی بکر، مال شخصی خالد، اینها را وقتی در اعتبار به نظر میآورید، مجموع این اموال متعلّق میشود به مجموع این چند نفر.
این، غیر از اموال عمومی يا مال بیت المال است که همه در آن شریکند.
درست مثل «و لاتقتلوا أنفسکم» است، خودهاتان را نکُشید، نه اینکه خودکشی نکنید (حالا بنا بر اینکه به این معنا باشد). آنجا البته دو قول هست. اگر به این معنا که دیگرکُشی نکنید؛ یعنی در جامعهای، چرا خودهایتان را میکُشید؟! همین که در فارسی هم مستعمل است. بنابراین، وقتی میگوید: لاتأکلوا أموالکم، یعنی مال دیگران را که جزئی است از این مجموعۀ مالی که متعلَّق است و منتسَب است به جامعه، این را لاتأکلوا بالباطل. بنابراین، مراد از «لاتأکلوا أموالکم» این نیست که مالِ شخصِ خودتان را نخورید، چنانچه بعضی از مفسّرین مثل فخر رازی گفتند که مال شخصِ خودتان را نخورید به باطل! یعنی مثلاً پول را ندهید شراب بکنید و بخورید، مراد این نیست.
و امّا قوله تعالی «بینَکم»، مستفاد از این کلام این نیست که کسی مالِ کسی را بردارد بخورد، بلکه کلام در تصرّف در مال دیگران بوسیلۀ آن مبادلاتی است که بین او و دیگران انجام میگیرد، کلام در این است. که مرحوم آقای طباطبائی(رضواناللهتعالیعلیه) در المیزان، عبارت خوبی دارند، تفطّن خوبی دارند.
ایشان میفرمایند: و فی تقیید قوله «لاتأکلوا أموالکم» بقوله «بینکم» الدالُّ علی نوع تجمّع منهم علی المال و وقوعه فی وسطهم. اینکه گفتند: «أموالکم بینکم» کأنّه مالی است در وسط اینها، اینها تجمّع بر این مال دارند. اینطور تصویر میشود، از این استفاده میشود: إشعارٌ أو دلالةٌ بکون الأکل المنهیِّ عنه بنحو إدارته بینهم. میفرماید: اکل مالِ غیر را نکنید، آن اکلی که ناشی است از تبادل مال، که مال دست به دست میگردد، به دور میافتد. این به او میدهد، او به این میدهد، این به او میفروشد، او به این هبه میکند. و نقلُه من واحدٍ إلی آخر بالتَّعاور و التّداول. احتمال میدهم تعاور غلطِ تصحیف باشد، «تعاوُض» درست باشد.
در المیزان، تعاور دارد. تعاور هم ممکن است بگوییم، یعنی عاریه بدهند؛ چون ملکها، ملکهای عاریهای است. انسان عاریهای یک چیزی دارد، بعد که میفروشد، این عاریه منتقل میشود به او. بنابراین، به این نکته باید توجّه کرد که «لاتأکلوا أموالکم بینکم» فرق دارد با «لاتأکلوا أموال الناس». کما اینکه در بعضی از آیات، در خود همین آیه، در پایان آیه اینطور دارد: «لتأکلوا أموال الناس بالباطل».
در سورۀ بقره آمده: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». آنجا هم أکل به باطل است، امّا «بینکم» آنجا نیست. معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
🔶کارکردها و فواید علم #عرفان_نظری:
آیا باید فقط به عرفان عملی پرداخت و نباید به عرفان نظری اهمیت داد؟ یا علم عرفان نظری نیز لازم و مفید است؟
پاسخ:
#عرفان_عملی، اصل، مهم و اساسی است
اما هیچ گاه نباید گمان شود که نیازی به عرفان نظری نداریم. کسانی که چنین تصوراتی دارند قطعا در اشتباهند.
توضیحش این است:
عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است.
عارفان اسلامی به برکت سیر و سلوک یا جذبه و هدایت های شریعت، حقایق هستی را شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه و تبیین کرده اند.
به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم کرده است.
علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد.
عرفان نظری فواید و برکات زیادی دارد؛ از جمله:
۱. عرفان نظری، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی و تسلط به این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و #انسان_کامل است.
این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را توضیح می دهد و کسانی که اهل شهود نیستند می توانند از این طریق، به مشهودات نهایی عارفان درباره هستی، علم حصولی پیدا کنند.
۲. عرفان نظری، از عرفان و مسائل عرفانی دفاع می کند.
۳. عرفان نظری، به فلسفه و #کلام کمک شایانی می کند؛ چرا که این سه علم، از جهت قلمرو پژوهش و تبیین، اشتراکاتی دارند.
فلسفه، هستی شناسی بر پایه عقل است؛
کلام، مسائل اعتقادی را بحث می کند و هستی شناسی اش بر پایه نقل
و عرفان نظری هستی شناسی بر پایه شهود است.
۴. #حکمت_متعالیه، قوی ترین و بهترین دستگاه فکری موجود برای تبیین معارف الهی است و بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد.
زیرا به فرموده خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است.
۵. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف #شریعت را فراهم می کند.
مباحث #توحید مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و #صفات حق تعالی، علم خداوند، #قضا_و_قدر ، #جبر_و_اختیار، و مباحث انسان کامل همچون ضرورت انسان کامل، #ولایت، نبوت، رسالت، #وحی ، معجزه و کرامت، #خلافت و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث #معاد همچون حقیقت موت، #برزخ ، #قیامت، نفخ صور، #صراط، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و....
در حقیقت، مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر #آیات و #روایات وارد شده در باب معارف و عقاید است و کسی که از این علم بی بهره است، از معارف عمیق آیات و روایات بی بهره می ماند.
۶. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود.
۷. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است.
عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است.
محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد.
۸. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای #عارف در #سلوک و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد.
#سالک، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، #کشف_و_شهود های خود را می تواند بفهمد.
۹. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است
به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند.
۱۰. علم عرفان نظری می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی و فرهنگی باشد. [ #فلسفه_های_مضاف ]
از این رو، باید برخی از عزیزان که توانایی و علاقه دارند، بعد از فراهم کردن مقدمات لازم، زیر نظر استاد مسلط، با برنامه مناسب، عرفان نظری بخوانند و متخصص شوند
تا جامعه انسانی از این نعمت بزرگ، بی بهره نماند.
به لحاظ #فقهی میشود گفت: تحصیل، تحقیق، تدریس و تألیف در زمینه عرفان نظری، واجب کفایی است.
استفاده شده از کانال استاد واحد جوان
@salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(69)
معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است.
آنجا با شاهد دروغ و قسم دروغ، قضیه را به نفع خودتان تمام کنید! نتیجه این بشود که: «لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». اینجا دیگر «بینکم» نیست، اینجا خوردنِ مال مردم است. پ
س یک اکلِ مال به باطل است که انسان مالِ مردم را میخورد! که در این آیۀ «لتأکلوا فریقاً مِن أموال الناس بالباطل» گفته شده، یا در آیۀ «إنّ کثیراً مِن الأحبار و الرّهبان لَیَأکلون أموال الناس بالباطل» گفته شده، که این، خوردنِ مال دیگران است. یک مطلب، اکلِ مال الناس بینهم بالباطل است.
«لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این چیز دیگر است. مراد این نیست که انسان مالِ مردم را بخورد. مراد این است که نحوۀ دَوراندادن مال و گرداندنِ مال بین شما و مردم، نحوۀ باطلی نباشد، که اکل مال از طریق یک معاملۀ باطل، یک ادارۀ باطل، یک مُداوِلۀ باطل حاصل بشود. نهی از این است.
اینها دو مطلب است. بنابراين، کلمۀ «بینکم»، اینجا حاملِ یک معنای مهمّی است.
من البته دیدم بعضی دیگر از مفسّرین هم- مفسّرین قدیمی- به همین معنا توجّه کردند، مرحوم آقای طباطبایی هم توجّه کردند. البته به ذهن خود ما هم این معنا رسیده بود، که بعد در استحصال مضمونِ آیه این را عرض خواهیم کرد. کلماتِ آن مفسّرین را هم ذکر میکنیم.
میرسیم به «بالباطل». اینجا یک کلام در باب معنای «باء» است که این «باء» «بالباطل» به چه معناست؟ یک کلام در معنای باطل است که خودِ باطل به چه معناست؟ این «باء» غالباً در استعمالات به معنای «باء» استعانت است که همین «باء» استعانت را در تعبیرات خیلی از فقهای ما، اصولیین و غیره، تعبیر میکنند از آن به «باء» سببیّت. با اینکه اینها با هم فرق دارد! «باء» استعانت آنجایی است که استعمال میشود برای افادۀ استعانت به چیزی، مثل کتبتُ بالقلم. اینجا به سبب قلم نباید گفت! سببیّت و علیّت نیست، اینجا استعانت است. کتبتُ بالقلم، بوسیلۀ قلم، با استعانت از قلم نوشتم. معمولاً آنجاهایی که مجرور به «باء» ابزار یک فعلی است، آنجا این «باء» برای استعانت است.
امّا گاهی میگویند: فَبِما نقضِهِم میثاقَهم، این «باء» باءِ سببیّت است؛ یعنی به سبب نقضهم، ِاینجا «باء»، باءِ سببیت است. معمولاً در کلمات، مشاهده میشود که مکرّر از «باء» استعانت تعبیر میکنند به «باء» سببیّت. به هر حال، مراد معلوم است. اینجا یا باء، باء سببیت است که به معنای استعانت است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»؛ یعنی بسببِ أمرٍ باطل، بالإستعانة مِن أمر باطل. که آن امر باطلی که به استعانۀ آن شما اکل مال میکنید، چیست؟
مثلاً فلانطور معامله، معاملۀ منابذه، معاملۀ رشوه و از قبیل اینها. یا باء الصاق است. الصاق یعنی جملۀ قبل را به جملۀ بعد ملصَقکردن و ملحقکردن؛ مثل «مررتُ بزید»، این «باء» به معنای الصاق است؛ یعنی کان مروری مُلصَقاً بزید. که بگوییم: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بشیءٍ ملصَقٍ بالباطل؛ یعنی علی وجه الباطل. نتیجه این میشود که «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل» مثلاً.
یا به این معنا بگیریم، فرقی نمیکند. پس آنچه مستفاد از ظاهر آیه است این است که: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل». بر وجه حقّ اگر چنانچه اموال یکدیگر را بخورید، مانعی ندارد. بر وجه باطل، اموال را تصرّف نکنید و نخورید!
به نظر من میرسد که «باء» استعانت است یا «باء» الصاق است، و نيز ممكن است یک معنای دیگری باشد. البته اینجا مرحوم آقاي خويي یک احتمالی را مطرح کردند که این به معنای باء تعویض باشد؛ مثل «بعتُ هذا بهذا»، یعنی در عوض. این را فروختم در عوضِ این. «باء» باءِ تعویض است به معناي: چیزی را عوض چیزی قراردادن. به آن مقابله هم میگویند، باء مقابله یا باء تعویض. مرحوم آقای خویی احتمال دادند که باء مقابله باشد، که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بعوضِ الباطل، در مقابل یک چیز باطلی؛ یعنی پولتان را ندهید شراب بخرید که شراب باطل است! این هم یک احتمال. البته این احتمال أضعف از آن دو احتمال است.
و أمّا باطل، باطل چیست؟ در باب باطل بحثهای زیادی شده است؛ چون در قرآن کلمۀ باطل با شقوقِ مختلفش مکرّر آمده است، شاید سی و چهار، پنج مورد کلمۀ باطل، یبطل، بَطل، آمده است. اگر انسان بخواهد استحصال کند، یک احاطهای به این آیات لازم دارد. ما یک مروری و یک نگاهی کردیم، یک جمعبندیای از این آیات را عرض میکنیم. انشاءالله فردا.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
🔆سید منذر حکیم مدیر کل پژوهش مجمع جهانی اهل بیت(ع)
🔆چرا برخی با رویکرد مقارن در فقه، مخالفند؟
🔹 اینکه بسیاری ازعلمای بزرگوار شیعه به فقه مقارن نپرداخته و به حداقل آن که باب تعارض است اکتفا کردهاند؛ شاید به این دلیل است که گمان میکردند بعد از مقارنههایی که علمای سلف مثل مرحوم شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی، محقق، علامه و شهیدین انجام دادند، دیگر ظرفیت تمام شده است و مقارنه بحث کردن بی فایده است، زیرا با تحقیقات آنها، مراد از رشدی که در مخالفت با اهل سنّت قرار داده است روشن میباشد.
🔹 برخی علل نپرداختن به فقه مقارن را افتادن در دامن طرق غیر صحیح میدانند. به نظر ایشان، وقتی منابع شیعه مشخص بوده و راه استنباط واضح است، پرداختن به ادله و مباحث آنها، ناخودآگاه ما را به سمت مخالفین کشانده و ممکن است سبب گرایشهای غیر صحیح گردد.
🔹 اما اگر مثل مبنای مرحوم بروجردی را مد نظر قرار دهیم، مییابیم که این راه نهتنها نادرست نیست، بلکه بسیار نیازمند به کارگیری این شیوه هستیم. به نظر مرحوم بروجردی، برای فهم کلام امام صادق (ع) که درگیر با اهل سنت بودند و سوالات فقهی آنها را پاسخ میدادند، باید مطالب اهل سنت دیده شود تا فهمی دقیقتری از کلام امام صادق (ع) داشته باشیم.
🔹 در نتیجه، فقه اهل سنت موضوعیت ندارد. بلکه طریقی برای رسیدن به مبنای صحیح و دقیق است، لذا این چنین نیست که ظرفیتش تمام شود، بلکه همیشه نیازمند دانستن فقه اهلسنّت هستیم.
#مکتب_فقهی
#آیت_الله_بروجردی ره
#فقه_مقارن
@salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(70)
دربارۀ جملۀ آیۀ شریفه «لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» که عرض كرديم در دو جاي قرآن هست؛ بسیاری از مفردات اين آیه را عرض کردیم، رسیدیم به کلمۀ «باطل». مراد از باطل چیست؟ یک حرف، حرفِ لغویین است که ببینیم باطل را به چه معنايي میگيرند؟ بعد ببینیم در استعمالات قرآنی از مجموعِ دهها موردی که کلمۀ باطل در قرآن به کار رفته است، محصَّل و مستحصَل از اینها چیست؟ وقتی که در قرآن، باطل گفته میشود، از آن چه چیز اراده میشود؟ بعد برسیم به اینکه مراد از باطل در این آیۀ شریفه چیست و چه چیزهایی معاملۀ به باطل یا اکل به باطل است؟ که بگوییم: یا معامله فاسد است، یا حرمت تکلیفی هم بشود ثابت کرد.
در لغت، یک معنای اصلی برای باطل ذکر میشود که انسان در مجموع میفهمد معنای اصلی این است، و یک سلسله و مجموعه معانیای که بر اساس آن معنای اصلی به تدریج در بین اهل لسان و اهل لغت رائج شدند.
غالباً لغات اینطوری است، یک هستۀ مرکزی دارد، یک معنای مرکزی و اصلی دارد که اوّل به این معنا به کار رفته است، بعد بر حسب وجوه و اعتبارات و عنایات گوناگون، این معنا توسعه پیدا کرده است، شقوقی پیدا کرده است. لکن در واقع، وقتی انسان نگاه کند، هر یک از این معانیِ بالعنایه، مرجعش به همان معنای اصلی است؛ لذا در میان کتب لغت، خصوصیت کتاب مقاییس اللغه ابن فارس این است که آن معنای اصلی را، ذکر میکند، اینکه چقدر مصیب در این معناست یا مصیب نیست،
نمیخواهیم راجع به اعتبارِ آن کتابِ لغت عرض کنیم. به هر حال، در کلمۀ باطل هم همینطور است. آنچه معنای اصلی است در «بَطَل»، معنای نابودی و هلاک و نبودنشدن است. معنای باطل در اصل این است. بعد البته معانی حاشیهای که در واقع معانی بالعنایه هستند، که به تدریج صورت حقیقت به خودشان گرفتند، همۀ اینها در حال حاضر معنای حقیقیاند، نمیشود گفت آنچه اهل لغت ذکر میکنند، معانی مجازیند؛ لذا به لغت که مراجعه میکنیم، میبینیم باطل به معنای ذهاب الشیء، ضیاع الشیء، ضایعشدن، گمشدن، خسران، زوال، فساد، قلّت مکث، چیزی که یک لحظهای هست و بعد نیست، و دوامی ندارد، آمده است.
این، آن معانیای است که در لغت است. در کلمات مفسّرین کلمۀ باطل، قریبِ همین معانیِ لغوی تفسیر شده است؛ چون در قرآن کریم در سی و چند مورد کلمۀ باطل آمده است. مفسّرین قدیمی مثل إبن عباس و قُتاده تا مفسّرینی که بعداً آمدهاند، یکجا باطل را به شیطان معنا کردند، یکجا باطل را به شرک معنا کردند، یکجا به بهتان، یکجا به کذب، و از این قبیل. مثلاً در آیۀ شریفۀ «لاتلبسوا الحقّ بالباطل» حق را به قرآن و باطل را به تورات و انجیل یا کتب محرّفه تفسیر کردند. غالباً مصادیق را ذکر کردند.
لکن آن چیزی که ما با ملاحظۀ چندین آیۀ قرآنی بدست میآوریم، یک سخنِ جمعبندیشده است که این را عرض میکنیم. اگر انسان بیدقّت به این حرف نگاه کند، به نظر یک حرف خطابی و منبری میآید، امّا اگر در این حرف دقّت شود، یک حرف استدلالی و منطقی است. این جمعبندیای که از معنای باطل در قرآن به نظر انسان میرسد، این در این آیۀ مورد بحث ما هم مورد استفاده قرار میگیرد، در بقیۀ مواردی هم که کلمۀ باطل آمده است: «لِیُحِقُّ الله الحقَّ و یُبطِل الباطل» و موارد زیادی که حق و باطل مقابل هم آمدند، در آنجاها هم میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
آنچه در مجموع فهمیده میشود این است كه: باطل در قرآن، مقابل حق است. همهجا مقابل حق و ضدّ حق شناخته شده است. حق یعنی چه؟ حق یعنی ما هو کائنٌ، ما هو واقعٌ، ما هو ثابتٌ، آنچه هست، آن را حق میگویند؛ یعنی واقعیّت. باطل بنا بر این، یعنی ما لاوقوعَ له، ما لاثَباتَ له، وجود ندارد، حقیقت ندارد، واقعیّت ندارد. این، معنای باطل است در قرآن. حق و باطل در کتاب کریم الهی در چهار مورد به کار رفته است. بطور کلّی حقیّت و بطلان به چهار چیز، چهار مورد نسبت داده شده است که آیاتش را میتوانید مراجعه کنید: یکی در مورد ذات حقّ متعال است که: «ذلک بأنّ الله هو الحقّ و أنّ ما یَدعون من دونه الباطل». آلهۀ دیگر باطلند، ذات مقدّس حق، حقِّ مطلق است، نفسِ ثَبات و وجود است، حقّانیت مطلق است، حقّ است، وجود دارد. سایر آلهه وجود ندارند. بت هست، آن بتی که او را إله میدانند، او در یک مرحلهای از وجود جمادی است، یا انسانی است که وجود دارد، امّا به عنوان أنّه إلهٌ اصلاً وجود ندارد.
این در یک مرحله است که حق در مقابل باطل، یعنی ذات مقدّس ربوبی و ذات اقدس الهی در مقابلۀ با مَن عداه؛ چه آن کسانی که ادّعا میشود که اینها ربوبیّت دارند و الوهیّت دارند، چه در مقابل کلّ خلق با یک نگاه دیگری- که آن محلّ کلام ما نیست.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
#حوزه
#حوزوی
#رهبر_معظم_انقلاب
#فقه
#اجتهاد
🔅عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ى علميه- همانطور كه امام (ره) مكرر فرمودند- قاعده ى نظام جمهورى اسلامى است و همه چيز روى اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت.
اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلى امكانپذير است، و هركدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همهى آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد........
اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناى پيچيده و ممتازى كه امام (ره) براى ما معنا مى كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مى كنيم يعنى تركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره): فقه جواهرى
حوزه و روحانيت ؛ ص96
@salmanraoofi
هدایت شده از بیداری ملت
🔴اتفاقاتی که اخیرا برای ادمین #بهلول و خانواده ی محترمش افتاده، در عین حقیقت بودن ماجرا، واقعا باور کردنش حداقل در دوره ی ریاست آیت الله رئیسی بر قوه قضائيه سخت و ناممکنه!
به طرز عجیبی احساس می کنم تمام این ماجراها مخصوصا فشار مضاعف چند مامور کلانتری و قاضی پرونده به این خانواده که متاسفانه منجر به فوت پدر و ضرب و جرح داماد و مادر خانواده که الان در بیمارستان بستری هستن شده، اون هم توسط مامورینی که باید حافظ جان و مال و ناموس مردم باشن، فقط و فقط توسط عواملی برای ضربه زدن به آبروی نیروهای خدوم و ایثارگر #ناجا و شخص رئیس قوه قضائیه، برنامه ریزی شده!
دقت کنید؛ برخورد قهری به شدید ترین شکل ممکن و به رغم وجود مستندات قوی و محکم مبنی بر بی گناهی خانواده محترمی، که حتی به فرض محکومیت و نداشتن ادله، این شدت برخورد حتی با بدنام ترین محکومین امنیتی و قاتلان زنجیره ای هم دیده نشده، چه دلیلی می تونه داشته باشه؟ اون هم دقیقا با خانواده ادمین کانالی که یکی از سرسخت ترین رسانه های مدافع مواضع نظام و مخصوصاً شخص آیت الله #رئیسی بوده و هست!
توهم توطئه ندارم اما عجیب شاخکام حساس شده روی این موضوع، و البته علت سکوت کانال های شلوغ اصطلاحا انقلابی هم برام قابل درکه!
همون مسئله ی "تُف سربالا" و ازین حرفا...!!!
عبدالرضا یعقوبی
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
سلمان رئوفی
🔴اتفاقاتی که اخیرا برای ادمین #بهلول و خانواده ی محترمش افتاده، در عین حقیقت بودن ماجرا، واقعا باور
باسمه تعالی
جناب حجت الاسلام و المسلمین رئیسی در این مورد شخصا پاسخگو باشند و پیگیری کنند که کار به پیگیری مستقیم رهبر معظم انقلاب نکشد ان شاءالله
والسلام
سلمان رئوفی
@salmanraoofi
#حوزه
#حوزوی
#فقه
#فلسفه_اسلامی
#رهبر_معظم_انقلاب
#علوم_انسانی_اسلامی
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی
👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛
👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند،
👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند.
👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است.
🔅از مرحوم دكتر زرياب كه همدانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبهى خوبى بود ـ ايشان دورهى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه
🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا،
🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود
👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است.
🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛
🔅ملاصدرا حكمت الهى است.
👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنهى ملاصدرا و شيخ انصارىاند.
👈👈اين برداشتِ يك استاد غربشناسِ زباندانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است.
🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها
۱۳۸۶/۷/۹
@salmanraoofi
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
چراغ راه.pdf
2.93M
📌 #چراغ_راه | وصیتنامه حضرت آیت الله مصباح یزدی که لحظاتی دیگر در مراسم بزرگداشت هفتمین روز ارتحال ایشان قرائت خواهد شد.
🏴 @mesbahyazdi_ir
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(71)
تارةً اخری: حقّ در مقابل باطل در نسبتِ به جریان کلّی آفرینش است؛ یعنی ذات مقدّس پروردگار آفرینش را با یک ساختی، با یک نظمی، با یک هندسۀ معیّنی بوجود آورده است.
این هندسۀ معیّن مثل یک جریانی است، یک فرایندی است که از اوّل عالم شروع شده است تا آخر عالم هم همانطور ادامه پیدا خواهد کرد و یک سرِ مو از آنچه که ساخت الهی است تخلّف و تخطّی هم نخواهد شد.
سنن الهی داخل در این مجموعه هستند؛ یعنی این نظم الهی، یعنی مجموع سنن و قوانین و نوامیس الهی. که اینها تخلّف ناپذیرند: «و لنتَجِد لسنّة الله تبدیلا». که غلبۀ کلمۀ حق بر کلمۀ باطل از این قبیل است، غلبۀ پیروان حق بر پیروان باطل از این قبیل است، غلبۀ خیر بر شرّ در نهایت از این قبیل است. اینها سنن الهی است، ساخت الهی است. خدای متعال عالم را با این ساخت، با این هندسه آفریده است و بدون تردید اینطوری خواهد شد؛ چه در برهههای مختلف از زمان، چه در نهایتِ زمان، که به طور مطلق اینطور خواهد شد.
مقابل این، باطل است. باطل چیست؟ باطل آن نظم فراهمآوردۀ شیطانی است که بنا دارد در این نظم الهی اختلال ایجاد کند! چون شیطان گفت: فبعزّتک لاُغویَنَّهم أجمعین، این راهی که تو در مقابل بشر ترسیمکردی و خلقت را و آفرینش را بر اساس آن قراردادی، من نمیگذارم این راه پیموده بشود، قطعش میکنم! خدای متعال هم فرمود: نمیتوانی. آن راه، راه شیطان است. شیطان تلاش خودش را میکند. این راهِ شیطانی است. همۀ روشها و نظمهای باطلی که بر خلاف آن سنن الهی است مثل غلبۀ باطل در مواردی گوناگون، این، مظهر باطل است، باطل، به این معناست.
تارةً ثالثة: حقّ، ناظر به ارزشها و قِیَمی است که خدای متعال مقرّر کرده است که انسانی در زندگیش با اراده و با تلاش خود و با کار خود به یک سرمنزلی میرسد، سعی کند آن قِیَم و آن ارزشها را در خودش بوجود بیاورد. آن قِیم، قِیم الهی، حق است؛ مثل صدق، مثل شجاعت، مثل ایمان، مثل جهاد، مثل وفا، بقیۀ صفات و خلقیاتی که وجود دارد، اینها قِیَم الهی است.
مقابل این، باطل است که همان جنود شیطان باشند که در جنود عقل و جنود جهل، در روایت معروف کافی وجود دارد. حق در اینجا به معنای ثبات و بقاء و دوام و تحقّق است، به اعتبار اینکه این ارزشها منطبق است با ساخت کلّی خلقت، متناسب با آن بنای کلّی خلقت است؛ لذا انسان اگر خودش را به آن ارزشها برساند، در جریان صحیح خلقت قرار خواهد گرفت. باطل یعنی آن چیزهای مقابل، آنهایی که زائل میشود، نابود میشود، به آتش قهرِ الهی خواهد سوخت. باطل به این معناست.
تارةً رابعة- که این آخری است- حقّ و باطل در احکام و مجعولات و مقرّراتی است که بر اساس این ارزشها و بر اساس آن ساخت کلّیِ آفرینش از طرف شرع مقدّس برای تکلیف بندگان معیّن میشود . حق آن چیزی است که منطبق است با همان ارزشها، شارع مقدّس اینها را معیّن کرده؛ بکن و نکن. باطل نقطۀ مقابلش است، نکردنِ شایستهها و انجامدادن ناشایستهها.
گاهی حق و باطلِ به این معناست. در همۀ این مراحل چهارگانه وقتی نگاه میکنید، حق را میبینید که یک حقیقتی تحتش است، یک معنایی، یک مضمونی، یک فایدهای، و به خاطر همان، ثبات و ماندگاری و اصالت در آن بر خلاف باطل است.
در همۀ این موارد چهارگانه باطل در واقعْ پوچ است، در واقعْ نبود است، در واقعْ پندار و ظاهر است به چشم میآید امّا در باطن چیزی نیست لذا ماندنی هم نیست.
آیۀ شریفۀ سورۀ رعد «کذلک یضرب الله الحق و الباطل»، به نظر من آیۀ پرمعنایی است که معنای حق و معنای باطل را در همۀ این زمینهها را روشن میکند: «أنزَل من السماء ماءً فسالَت أودیةٌ بقَدَرِها فاحتَمَل السّیلُ زبداً رابیاً و ممّا یوقِدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبدٌ مثلُه»، تشبیه میکند آبی را که از آسمان میآید، رودخانهها از این آب به قدر ظرفیّتشان پر میشوند. بعد روی آب - که حقیقت، این آب است، واقعیت همین آبی است که از آسمان آمده - که نگاه میکنید، کف مشاهده میکنید! فاحتمل السیل زبداً رابیاً.
عین همین قضیه در جای دیگر هم هست: «و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاعٍ زبدٌ مثله، طلا و نقره را وقتی در کوره میجوشانند و ذوب میکنند، حقیقت، طلاست؛ حقیقت، نقره است امّا روی آن را میبینید کف است! کذلک یَضرب الله الحق و الباطل. خدا حق و باطل را اینطور بیان میکند. آن آب، حق است. آن کفِ روی آب که در واقع هیچ چیزی نیست- در حالی که دیده میشود- آن، باطل است. آن طلا و نقرهای که در کوره است و شما ذوب کردید، آن حق است، و حقیقت، طلاست. آنچه که واقعیت دارد و آنچه که حقیقت دارد، آن طلاست، آن نقره است، آن فلزِّ قیمتی است، یا آن مس است، آنچه که روی آن دیده میشود آن باطل است؛ کفی است، هیچ چیزی نیست در واقع، اصلاً به حساب نمیآید، چیزی نیست در واقع، در حالی که یک چیزی شما میبینید! این، درست معنای حق و باطل را در همۀ این چهار مرحلهای که عرض کردیم، مشخّص میکند.
در این نکته را اگر مداقّه کنید، یک حرف حقیقی است، یک حرفِ منطقی است. هر چه به آیات قرآن در مورد حق و باطل بیشتر مراجعه کنید و تأمّل کنید، این معنا بیشتر در ذهن راسخ میشود و جا میگیرد. این یک حرف خطابی و منبری نیست.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
باسمه تعالی
🔆برای تشخیص #مکاتب_فقهی به چه اموری توجه کنیم:
۱/بین روش تدریس، روش پژوهش و تحقیق تفاوت بگذارید
۲/ به روش موضوع شناسی استاد توجه کنید آیا با لغت یا با عرف یا با اقوال فقها یا با نظر کارشناسان موضوع را مشخص و تعیین میکند
۳/ در چه حدی و به چه روشی به مباحث رجالی توجه میکند
۴/ به چه روشی ظهورگیری میکند
۱)عرفی، ۲)قانونی، ۳)توجه به زمینه های تاریخی و ظهورگیری
۵/ عقل چه نقشی در دستگاه استنباط فقهی استاد دارد خصوصا به صورت پنهان
۶/ عرف چه استفاده هایی در روش استنباط استاد دارد
۷/ سیره چگونه و در چه مواردی مورد استفاده قرار میگیرد
۸/ روش و روند ظهورگیری چگونه است
۹/ روش و روند جمع بین تعارض اخبار چگونه است
۱۰/ بین فقه و اصول چه تعاملی برقرار است
برای متوجه شدن بهتر مباحث دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره را استماع کنید
در دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره این مباحث را به صورت دقیق،"عمیق و کامل بررسی شده است
@salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(72)
باطل را خواستیم در قرآن معنا کنیم. حال، بیاییم سراغ آیۀ مورد نظر خودمان، در آیۀ شریفه میفرماید: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». باطل چیست؟ در مقرّرات مربوط به تعامل انسانها، یک احکامی است، یک حقایقی است که اینها برخواستۀ از آن ارزشهاست، آنها حق است.
یک نوع ارتباطی است که متضاد با آن ارزشهاست، اینها باطل است؛ یعنی شما وقتي به ارزشهای اسلامی بنگرید، عدل یکی از ارزشهاست (مثلاً)، برادری بین مسلمانها یکی از ارزشهاست، رشد و رواج معنویت در بین جوامع انسانی جزو ارزشهاست. مقرّراتی وجود دارد که با اینها سازگار است، اینها میشوند مقرّرات حقّه. مقرّراتی وجود دارند که با اینها متضاد است، اینها میشوند مقرّرات باطله. د
ر همۀ زمینههای زندگی از جمله در اسباب تعامل مالی؛ یعنی دایره را همینطور با وسعت خودش ببینید، بخشی از این دایره، مبادلات مالی انسانهاست. در اینجا هم حق به همان معنا که گفتیم، جریان دارد، باطل هم به همان معنا جریان دارد. پس معاملهای که تُعَدُّ باطلاً فی نظر الشرع یا آن کسبی که تعدّ باطلاً فی نظر الشرع، آن عبارت است از آن کسبی که با ارزشهای اسلامی، با اهداف اسلامی، با مقرّرات عامّۀ اسلامی برای حیات جامعۀ اسلامی مغایرت و ضدیّت داشته باشد. هر چه از این قبیل بود، این میشود باطل.
لذا در تفاسیر ما و در روایات ما همین آیۀ شریفه را به بعضی از مصادیقِ آن، تطبیق کردند؛ مثل قِمار، قِمار باطل است. باطل، عبارةٌ اخرای قِمار نیست! لکن قِمار یکی از مصادیق باطل است. رشوه یکی از مصادیق باطل است. غصب و ظلم یکی از مصادیق باطل است. این، مفرداتِ این آیه بود که عرض شد.
و امّا مستفاد از جمله و ترکیب آیه چیست؟ بنا بر آنچه گفتیم مستفاد از مجموعِ این آیه این است که نهی میکند از اکل مال به باطل؛ بدين معنا که: آن وسیلۀ باطلی که موجب تملّکِ شما بر یک مالی میشود، از آن باید اجتناب کنید. آن وسیله، آن معامله، آن چیزی که سبب نقل و انتقال است، اگر چنانچه از باطل است، بایستی از آن اجتناب بکنید. اوّل من کلمات دو سه نفر از مفسّرین را عرض کنم که از آیه، همین معنا را فهمیدند. یکی مرحوم آقای طباطبایی
(رضواناللهعلیه) است در تفسیر شریف المیزان. ایشان بعد از آن که معنای «أموالکم» و «بینکم» را همانطور که دیروز عرض کردیم، ذکر میکنند، میفرماید: فتُفید الجملة («لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل») النهیَ عن المعاملات الناقلة، نهی را نهی از معامله میگیرد؛ یعنی اینجا با اینکه «لاتأکلوا» است، نهی از اکل است، امّا ایشان میفرمایند: این نهی در واقع، نهی از آن سببی است که منجر به اکل میشود، نهی از معامله است. فتفید النهی عن المعاملات الناقلة التی لاتسوغ المجتَمَع إلی سعادتِه و نَجاتِه (شاید نَجاحِه درست باشد). آن معاملاتی که اجتماع را، جامعۀ مسلمین را به سعادت نمیرساند، به نجات و نجاح نمیرساند، این معاملات، معاملات باطله است.
نهی از این معاملات است. بل تَضُرُّها و تجُرُّها إلی الفساد و الهِلاک. آن معاملاتی که او را به فساد و هلاک میرساند. این فرمایش آقای طباطبایی صریح در این معناست که ايشان نهی در این آیۀ شریفه را در واقع، نهی از سببِ اکل میدانند، هر چند به ظاهر، نهی از اکل است. آن چیزی که موجب میشود که این تملّک، برای طرفین معامله واقع بشود. البته خود ایشان مصداق این باطل را بعداً ذکر میکنند: و هی المعاملات الباطلة فی نظر الدین کالربا و القمار، كه ما البته این را قبول نداریم که مصداق این چیزی که ایشان گفتند معاملاتی که موجب میشود که جامعه از نجات خود، نجاح خود، سعادت خود دور بیفتد، این، عبارت است از همان چیزهایی که در شرع مقدّس به حرمتش تصریح شده است، این، محلّ مناقشه است.
ابن کثیر هم که از مفسّرین قدیمی اهل سنّت است، همین را از آیۀ شریفه فهمیده است. حرف او در تفسیر ابن کثیر این است: کأنّه یقول: لاتَتَعاطَوا الأسبابَ المحرّمة فی اکتِساب الأموال. ايشان در اینجا «تأکلوا» را که نهی از اکل است، معنا میکند به «لاتَتَعاطوا»، تعاطی نکنید، داد و ستد نکنید و نپذیرید اسبابِ محرّمۀ اکتساب را. لکنَ المتاجِر المشروعة التی تکون عن تراضٍ منکم، آنها اشکال ندارد. «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض». قرطبی یکی دیگر از مفسّرین معروف است، او هم عیناً همین معنا را از آیۀ شریفه استفاده کرده، عبارت او این است: فهی دلیلٌ علی أنّ الباطل فی المعاملات لایَجوز. او میگوید: از این آیه فهمیده میشود که معاملۀ باطل جایز نیست. و لیسَ فیها تعیینُ الباطل.
البته در این آیه او میگوید: «تعیین نشده است که باطل چیست؟ همین قدر میگوید که معاملۀ باطل جایز نیست». حق با اوست، تعیین باطل در این آیۀ شریفه نشده است.
امام(رضواناللهعلیه) نه در اینجا، در باب معاطات به این آیۀ شریفه استدلال میکنند، البته بعد استدلال را ردّ میکنند از جهت دیگری، امّا فهمِ ایشان از این آیه کاملاً فهمیده میشود. ایشان هم اینطوری ذکر میکنند، عبارت ایشان این است: ما میتوانیم برای لزومِ معاطات، استفاده کنیم از جملۀ مستثنی منه؛ یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل ...». ایشان میگویند: هم میتوانیم از مستثنی استفاده کنیم این معنا را، هم از مستثنی منه میتوانیم استفاده کنیم. البته بعد به اين بيان اشکال میکنند.
این بیان این است، اینطوری ما از مستثنی منه یعنی همین «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» استفاده کنیم: أن یُراد بالنهی عن أکلِ المالِ بالباطل سلب سببيّته. میگویند: اینکه میگوید: أکل مال به باطل نکن، میخواهد بگوید که باطل، سببیّت ندارد برای نقل و انتقال. و إلّا اگر سببیّت داشت، نقل و انتقال واقع میشد، نهی از اکل ما یحصُل فی ید الإنسان بسببٍ باطل است، معنایش این است که آن سببِ باطل موجب تسبیب نقل و انتقال نشده است. پس شرعاً ممضی و نافذ نیست. «أن یُراد بالنهی عن أکل المال بالباطل سلبُ سببیّة الباطل للنّقل و التملیک». بعد میفرمایند: در این جمله و همچنین در جملۀ مستثنی منه، میخواهد بگوید که شرعاً نافذ نیست.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از میرهاشم حسینی
▪️ضمن عرض تسلیت به مناسبت دوازدهمین سالگرد شمسی رحلت آیت الله مجتهدی(ره)
به اطلاع میرساند:
🔰سخنرانی استاد میرهاشم حسینی
⏰ ساعت 7:10 صبح / سه شنبه 23 دیماه
📻 از رادیو قرآن
♦️به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مجتهدی(ره)
بصورت زنده پخش میگردد.
👈 شادی روح استاد عزیزمان حمد و صلواتی قرائت بفرمایید
#عرفان_شیعی
#استاد_سلوک
#علامه_حسن_زاده
استاد هست یا نیست ؟؟
حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند: من خدمت آیت الله کشمیری که رسیدم، شکوه کردم که کسی نیست نیاز ما را برطرف کند.
کسی نیست ما در محضرش تربیت شویم.
دیگر قاضی ها و ملاحسین قلی همدانی ها نیستند.
جناب آقای کشمیری به من فرمودند که آقای حسن زاده، خودتان را گول نزنید.
من عرض کردم نمی دانم شما به چه جهتی می فرمایید که می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟ ایشان فرمود: شما وقتی که وارد حوزه شدید، همان آغاز در حد مقدمات بودید.
نیاز داشتید به استادی که به شما صرف و نحو یاد دهد. نبود؟ بود.
همان زمان نیاز به این نداشتید که کسی به شما کفایه یاد دهد. در نتیجه در آن موقع برای شما استاد کفایه گو اصلاً مطرح نبود.
چون شما در آن حدّ نبودید.
در حدّ مقدمات و صرف و نحو بودید و در همان زمان، استادش کنارش بود.
همین گونه پله پله که بالا آمدید، استاد آن مرحله در کنار شما بود.
الآن هم نگویید نیست.
منتها شما خودتان را یک مقدار نگاه کنید.
چه مقدار فاصله بین علم و عمل را کم کردید و چه مقدار با این ملکوت رو راست هستید؟
مطمئناً اگر آن چه را که می دانید، در مقام عمل پایبند باشید، این باب واسع الهی و این دار رحمت ربانی، شما را باز نخواهد گذاشت.
هیچ منع و بخلی نیست.
استاد هست، اگر برای ما استاد نیست، معلوم می شود که ما شرایط مربوطه را هنوز فراهم نکرده ایم، باید فاصله بین علم و عمل کم شود و در کنار این ها هم واقعاً سر به سجده بگذاریم و در نیمه های شب، صادقانه از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که راه را برایمان باز کند.
درست است که از آن طرف، ناز است.
اما نیاز ما باید در کنار آن ناز، ضمیمه شود تا بالاخره به جایی منتهی شود.
این که نمی رسیم برای این است که مناسب این نظام نیستیم و خودمان را با این نظام تنظیم نکرده ایم.
به نقل از آیت الله حسن رمضانی
@salmanraoofi
🔸 #گلچینی_از_فقه_آیتاللهالعظمیخامنهای
(73)
در یک عبارت دیگر هم بعد از مقداری بحث در مورد اينكه: آیا استثناء «إلّا أن تکون تجارة عن تراض»، استثنای متصل است یا استثنای منقطع؟ آنجا هم ایشان میفرمایند: «فلافرقَ بین الإتصال و الإنقطاع فی دلالة الآیة عرفاً علی أنّ الباطل لبطلانه سَقط عن السّببیّة، أو صار موجباً لحرمة الأکل ممّا حَصل منه». بنابراین، این معنایی که ما میخواهیم از این آیه استفاده کنیم، غریب از ذهن بزرگان نیست. هم مرحوم آقای طباطبایی این را به آن صورت بیان کردند، هم امام(رضواناللهعلیه)، هم مفسّرین گذشته، این معنا را بیان کردند.
ما آنچه که از این آیه استفاده میکنیم، با اینکه به این صورت، با این استدلال، در کلمات فقهاء مورد بحث قرار نگرفته است- اینطور که قاعدۀ کلّی از آن استفاده کنیم- بنابراین، این قاعدۀ کلیه را استفاده میکنیم که: «کلّ معاملةٍ تُعدُّ باطلةً فهی حرامٌ وضعیٌ». قدر متیقّنش، اين است: هر معاملهای که بتوانیم عنوان باطل را بر آن احراز کنیم، بتوانیم بارکنیم عنوان باطل را بر آن.
میرسیم به این که معنای باطل را فهمیدیم، امّا چطور بطلان یک معامله احراز میشود؟ آیا بطلان یک معامله متوقّف بر این است که در روایات خاصّ و ادلّۀ خاصّه، بخصوص حرمتِ آن معامله یا فساد آن معامله تصریح شده باشد؟ مثل معاملۀ ربوی، مثل معاملۀ خمر، مثل معاملۀ غش. بلاشک اینطور نیست؛ چون باطل یک معنای عامّ است، در یک مواردی تصریح میشود به أنّ هذا باطلٌ، پس یَتَفرّع علیه که آن معامله فاسد است. ی
ک جاهایی هم ممکن است تصریح نشود، معاملاتی پیش بیاید که باطل باشد. معیار فساد معامله، باطلبودن و ناحقبودنِ معامله است به نظر عرف متشرّع، نمیگوییم به نظر عرف.
البته امام(رضواناللهعلیه) در خلالِ فرمایشاتشان یکجا به نحو اشاره و گذرا میگویند: آنچه عرفاً باطل بحساب بیاید؛ لذا ایشان میگویند: فسخِ معاطات یک عمل لغو است. وقتی معاطات، معاملۀ لازمی است، معاملۀ مورد قبولی است، فسخِ آن، عملِ لغوی است! پس باطل است. لذا باطل را به نظر عرف میگیرند.
ما گمانمان این است که: کلّما یَعُدُّه العرف بطور مطلق باطلاً، لایکون باطلاً! بلکه عرف متشرعّه، عرف مؤمنین؛ چون خطاب در اوّل آیه، «یا أیّها الذین آمنوا» است. در فضای متشرّعه اگر چیزی باطل به حساب آمد، خلاف حق به حساب آمد، این معامله میشود فاسد. مثل اینکه یک معاملهای را انجام بدهند که موجب بشود یک اختلاف طبقاتیِ عظیم و عمیقی بوجود بیاید. این، موجب فساد است و بر خلاف حدود و مقرّرات و ارزشهای کلّی جامعه است. این، میشود معاملۀ باطل. یا یک معاملهای است که اگر انجام بگیرد، عدّۀ زیادی از مردم بر اساس آن متضرّر خواهند شد! یک خرید و فروش است، امّا همین خرید و فروش اگر انجام گرفت، جمعِ کثیری از مردم متضرّر خواهند شد! این، میشود باطل.
پس باطل به نگاه عقلای در محیط شرع، در محیط توحید. و إلّا ممکن است که در یک جامعۀ سرمایهداری مثلاً با توجّه به ارزشهای آنها یک معاملهای اصلاً باطل نباشد، حق هم باشد، امّا با ارزشهای اسلامی آن معامله باطل به حساب بیاید. عملِ باطل، عمل ناحق به حساب بیاید. نمیتوانیم بگوییم این معامله صحیح است- البته عقلای امریکایی، عقلاء سرمایهداری هم عقلائند، اگرچه عقل درستی ندارند! امّا جزو عقلاء محسوب میشوند- نمیشود گفت: چون عرفِ عقلاء این معامله را عقلائی میداند و حق میداند و باطل نمیداند، پس ما بگوییم که «لاتأکلوا أموالکم» شامل این نمیشود. نه، به نظر میرسد، لااقل قدر متیقّن این است که اگر بخواهیم یک قاعدهای درست کنیم که همه جا این قاعده ساری و جاری باشد، آن معاملاتی که یُعدّ باطلاً، در نظر عرف متشرعه.
اكثر مثالهایش، قمار و رشوه و غش و از این قبیل محرّمات است. اگرچه خود قمار که در روایات بالخصوص ذکر شده است، خیلی از عقلای عالم آن را معاملۀ عقلائی میدانند، باطل هم نمیدانند! مینشینند قماربازی میکنند، افتخار هم میکنند! پس پیداست که آن را باطل نمیدانند، امّا شرع آن را باطل میداند. در اعتبارات شرعی، در محیط شرعی، محیط توحیدی، این باطل است. بنابراین، مضمونِ آیه این شد که: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»، هر معاملهای که تُعدُّ باطلاً- با همین بیانی که عرض کردیم- این معامله، معاملۀ صحیحی نیست؛ یعنی حرام وضعی است، یعنی فاسد است.
آیا میشود از این حرمت تکلیفی را هم استفاده کرد؟ بنابراین، هر آن چیزی که منطبق نیست و یا متضاد است با آن ارزشهای شرعیِ مقرّرِ قطعی، هر معاملهای که با اینها منطبق نباشد، میشود باطل. اکل به آن معامله، اکل مال به باطل است، نهی شده است. حرمت وضعی، یعنی: این معامله باطل است. اين قدر متیقّن است. آیا حرام تکلیفی هم هست یا نه؟ حرمت تکلیفی را علی الظاهر نمیشود از این راه تمام کرد. حرمت وضعی را نتیجه میدهد؛ چون اکل مال به باطل وقتی منهیٌ عنه شد، آن نهی از اکل مال، نشانۀ نهی از این معامله است و قدر متیقّن، حرمت وضعی است که همان فساد است. ما در باب نهی از معاملات به لسان نهی عرض کردیم: اگر قرینه داشته باشیم که مراد حرمت تکلیفی است، حمل بر آن میکنیم. اگر قرینه داشته باشیم بر اینکه مراد، حرمت وضعی است، حمل بر آن میکنیم. اگر قرینهای هم بر طرفین نبود، حرمتِ وضعی را میگوییم؛ چون این، قدرِ متیقّن است. حرمت تکلیفی را به اصل، نفی میکنیم. بنابراین، در باب این آیه قول به حرمت تکلیفی مشکل است. نمیشود گفت اینطور معاملهای حرامٌ تکلیفاً. امّا حرامٌ وضعاً. بنابراین، از این آیه هم این قاعدۀ کلیه بدست آمد که هر معاملهای که «تُعَدّ باطلاً و تکون غیرَ حقٍ» با همان معیارهای اسلامی، این معامله، فاسدٌ و غیرُ موجبٍ لسببیّة النقل و الإنتقال. تا برسیم به مطلب بعد.
•┈••✾••┈•
🔆اجتهاد روشمند
🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از روزنه
یک گلایه مهم از انجمن سیاسی حوزه
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
#انجمن_مطالعات_سیاسی_حوزه برای آقای فیرحی به عنوان یکی از تئوریسین های جریان زاویه دار، جلسه پاسداشت بزرگی بر پا کرد
در مورد ارتحال عالمان انقلابی مانند آیت الله محمد یزدی و علامه مصباح هیچ تحرکی از آنها ندیدیم.
آیا این عزیزان به حوزه کاری انجمن ربطی نداشتند؟ یا خدای ناکرده آن انجمن به حیطه فکری انقلاب نامرتبط شده است؟
البته هیچ اشکالی ندارد که متولیان این انجمن طبق مبنای خود عمل کنند، تفکر آزاد است. اما اشکال اساسی آنجا وارد می شود که چرا یک تفکر خاص باید در انجمنی که متعلق به کل حوزه است حاکم باشد؟
چرا جریان انقلابی قم در این مجموعه امکان طرح بحث ندارد؟
چرا بدنه حوزه نباید بداند که در آنجا چه می گذرد؟
وقتی از نفوذ برخی تفکرات زاویه دار در برخی نهادهای حوزوی و #انحصارگرایی و #حذف_جریان_انقلابی_حوزه احساس نگرانی می شود، برای آن شاهد مثال خارجی داریم.
جناب آقای #اعرافی(زید عزه) خوب است در این مورد عنایتی فرمایند. برای حوزه زیبنده نیست.
@rozaneebefarda
هدایت شده از میرهاشم حسینی
AEVideoToAudio1610524292861.mp3
6.14M
🎙فایل صوتی سخنان
🔰 استاد میرهاشم حسینی
📻 در رادیو قرآن
♦️به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مجتهدی(ره)
----------
📬 تنها کانال رسمی استاد میرهاشم حسینی
▫️اينستاگرام
https://www.instagram.com/Mirhashem_ir
▫️ايتا
https://eitaa.com/Mirhashem_ir
▫️روبیکا
https://rubika.ir/Mirhashem_ir
#سوالات_حوزوی ۱
#حوزوی
#علوم_مقدماتی_اجتهاد
#اجتهاد
سلام علیکم
همانطور که در مقاله #علوم_مقدماتی_اجتهاد اشاره کردید تعداد این علوم و مقدار احتیاج به آنها و جای استفاده و زمان استفاده و روش استفاده بحث های زیادی باید شود.
برای اجتهاد : بهترین و غنی ترین و قوی ترین منابع و کتاب های قدیم و جدید
برای مطالعه
۱- #صرف
۲- #نحو و #اصول_نحو و #فلسفه_نحو
۳- #بلاغت (#معانی، #بیان و #بدیع)
۴- #لغت
۵- #منطق_ارسطویی
۶- #منطق_جدید
۷-#منطق_فازی
۸- #فلسفه
۹- #کلام
۱۰- #علوم_قرآن و #تفسیر
۱۱- علم #تاریخ
۱۲- مطالعه بعضی علوم روز (مثلا کتاب های ارایه شده در طرح ولایت موسسه ایت الله مصباح و ..) چه کتاب هایی معرفی میکنید.
۱- در صرف: کتاب آموزش پیشرفته دانش صرف ، تالیف حجت الاسلام عبدالرسول کشمیری.
۲- در نحو: کتاب اعراب القرآن محی الدین درویش چرا که لغت نحو و بلاغت را با هم دارد و مختصر و مفید است.
در اصول و فلسفه نحو غیر از کتاب الاقتراح سیوطی کتابی نمیشناسم ولی توصیه بنده اطلاع از هرمونوتیک و کار بروی نحوه ظهور گیری آیت الله بروجردی است. در هرمونوتیک هم کتاب حجت الاسلام و المسلمین آقای احمد واعظی کتاب معتبر و خوبیست.
۳- بلاغت: کتب علامه همایی و کتاب بسیار بسیار مهم دراسة و نقد فی مسائل بلاغیة هامه محمدصادق فاضلی
۴- لغت کتاب مقاییس اللغة و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم محقق بزرگوار مصطفوی و کتابی که اخیرا از دروس حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن وکیلی در علم لغت منتشر شده
۵- منطق ارسطویی: رهبر خرد، اساس الاقتباس خواجه نصیر، معیار دانش عسکری سلیمانی امیری، منطقیات فارابی چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی، و کتاب مهم مناهج الاستدلال علی ربانی گلپایگانی چاپ موسسه کلام آیت الله سبحانی که جامعه المصطفی تجدید چاپ کرده است.
۶- منطق جدید: اطلاعی ندارم
۷- منطق فازی: کتابی پیدا نکردم
۸- فلسفه: حتما و حتما از پایه پنج با برنامه استاد امینی نژاد شروع به خواندن فلسفه کنید البته علاقه و استعداد خود را در نظر بگیرید.
۹- کلام: کلام قدیم مطلع نیستم اما شنیدم که رهنامه ویژه نامه خوبی در این باره ارائه داده است در کلام جدید هم کتاب آقای حسن یوسفیان شنیدم کتاب خوبیست
۱۰- در تفسیر و علوم قرآن: کتابهای آیت الله معرفت در زمینه علوم قرآن معروف است و خوب این کتابها هم از نظر بنده بسیار مهم است
در علوم قرآن:
۱/ روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان علی الاوسی
۲/ علامه طباطبایی و نقد حدیث خانم شادی نفیسی
۳/ کتاب تفسیر قرآن به قرآن حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن وکیلی
در تفسیر: تفاسیر
۱/انوار درخشان،
۲/المیزان و
۳/تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی ره چاپ موسسه کوثر مربوط به نشر آثار امام خمینی ره و
۴/ جلسات صوتی مقدمات تفسیر استاد امینی نژاد در 20 جلسه
۵/همچنین تبیان موضوعی جلد 13 موضوع قرآن در کلام امام خمینی ره و
۶/ جلد اول تفسیر تسنیم علامه جوادی آملی
۱۱- علم تاریخ:
۱/ دوره تاریخ علامه سید مرتضی العاملی در سیره پیامبر و امیرالمومنین علیهم السلام
و
۲/ دوره تاریخ حجت الاسلام هادی یوسفی و
۳/ کتب تاریخی خانم مرضیه محمد زاده چاپ دلیل ما، البته کتابهای متفرقه بسیاری هست که خود مجال دیگری میطلبد
۱۲- در علوم روز و مباحث روز بسته به هدف طلبه دارد ولی به نظرم مطالعه کتب موضوعی کار شده از صحبتهای #رهبر_معظم_انقلاب متعلق به دفتر نشر آثار، خواندنش بسیار بسیار لازم است و بعد کتب شهید مطهری و بعد بسته به هدف طلبه است.
@salmanraoofi
#سوالات_حوزوی ۲
#حوزوی
#اجتهاد
سلام علیکم
🌟1- آیا کتاب های رسمی حوزه کفایت میکند یا خیر؟
👈پاسخ: کتاب های رسمی حوزه لازم است اما کافی نیست. بنابر این باید کنار کتب رسمی حوزوی کتابهای دیگری را برای مطالعه داشت.
👈در این کتابهای کمکی باید سه نکته لحاظ شود
👈نکته اول: استعداد فرد مطالعه کننده، فرد نباید کتابی را که هنوز مناسب سطح علمی او نیست برای مطالعه انتخاب کند تا دچار زدگی و خستگی علمی نشود
👈نکته دوم: باید کتابی که ما را با اقوال مختلف آشنا کند انتخاب کنیم تا ماده لازم برای فکر کردن را در اختیار داشته باشیم
👈نکته سوم: کتابهایی که محققانه است و قوت فکری را در ما تقویت میکنند به مقدار لازم ببینیم تا با افکار محققانه مختلف آشنا شویم 🌟2- واقعا چه مقدار دانستن #ادبیات_عرب قبل رسیدن به درس خارج نیاز است؟
👈:پاسخ: دانستن قواعد و نکات کلیدی و کاربردی نیاز است
🌟1/ آیا باید در ادبیات عرب مجتهد شد؟
👈:پاسخ: 3 نکته در ادبیات عرب قبل از پاسخ به سوالات شما
👈:تذکر: این نکات مبتنی بر اعتقاد بنده بر جواز نقل به معنی در حدیث و به تبع عدم حجیت برداشتهای نحوی کلمه به کلمه از کلام معصوم است مگر در شرایطی
👈نکته اول: مساله مهم در ادبیات عرب ملکه شدن نکات کلیدی ادبیات عرب با تجزیه و ترکیب است شما هر مقدار هم که در ادبیات عرب اقوال بدانید کم کم نظرات را فراموش خواهید کرد لذا مهم این است که نکات مهم نحوی و صرفی را بدانید و با تجزیه و ترکیب این نکات کلیدی را با به کارگیری عملی، به صورت ملکه در بیاورید تا در صورت لزوم بتوانید استفاده کنید.
👈نکته دوم: از نظر بنده در ادبیات عرب مثلث 1/ #لغت 2/ #نحو و #صرف و 3/ #بلاغت مهم است نه فقط نحو و صرف طلاب معمولا از اهمیت لغت غافلند و اصلا آشنایی درستی با کتب لغت انواع آن و اهمیت بعضی کتابهای لغوی و مبانی متفاوت آنها ندارند لذا نزد طلاب تفاوت صحاح با نهایه و مجمع البحرین، و تفاوت آنها با کتاب مقاییس اللغه و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (که این دو دارای مبانی واحدی هستند) روشن نیست لذا نکته دوم و مهم برای طلاب آشنایی با کتب لغت و انس با معانی عربی و اشراف به مبانی لغوی و تفاوتهای کتب لغوی مختلف است.
👈نکته سوم: آشنایی با بلاغت و فنون و نکات بلاغی است اهمیت بلاغت از نحو بیشتر نباشد کمتر نیست به دو دلیل
👈دلیل اول: بلاغت را علم علل النحو دانسته اند یعنی چرا اینجا جمله اسمیه آمد چرا خبر مقدم شد و ...خوب بعد از تجزیه و ترکیب دانستن این نکات در فهم معنی بسیار مهم است
👈دلیل دوم: قاعده بسیار مهم «ربّ شیء واجب فی النحو جائز فی المعانی و رب شیء جائز فی النحو واجب فی المعانی» طلبه باید بداند چرا در قرآن کریم آمده: « موتون الزکاة و مقیمین الصلاة» و همینطور در حدیث برائت چه قاعده بلاغی مورد استفاده قرار گرفته است و ....
کسی که بلاغت نداند از ظرائف فهم کلام معصوم بی بهره خواهد بود لذا باید طلبه به نکات بلاغی وارد باشد خصوصا برای استفاده از قرآن و نهج البلاغه و باید تا میتواند این علم را تدریس و تحقیق داشته باشد.
👈👈پاسخ: اجتهاد به معنای دانستن دلایل هر قاعده و اتخاذ نظر مهم است اما مهم تر توجه به مثلث 1/ لغت 2/ نحو/صرف و 3/ بلاغت است و دانستن قواعد و نکات مهم و تاثیر گذار مثل اصل نحت و معنای دو فعل اشراب شده در کلمه «قام الیها» و اسم این باب و کاربرد این باب است.
@salmanraoofi