#احادیث_فقه_حکومتی ۱۰
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
فی تاریخ الیعقوبی ؛ كتب إلى مصقلة بن هبيرة ، و بلغه أنه يفرّق و يهب أموال أردشير خرّه ، و كان عليها : « أما بعد ، فقد بلغني عنك أمر أكبرت أن أصدقه إنك تقسم فيء المسلمين في قومك و من اعتراك من السألة و الأحزاب و أهل الكذب من الشعراء، كما تقسم الجوز ، فو الذي فلق الحبة و برأ النسمة لأفتش عن ذلك تفتيشا شافيا ، فإن وجدته حقا لتجدن بنفسك علي هوانا ، فلا تكونن من الخاسرين أعمالا ، الذين ضلّ سعيهم في الحياة الدنيا ، و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا. فكتب مصقلة إليه: « أما بعد ، فقد بلغني كتاب أميرالمؤمنين فليسأل إن كان حقا فليعجل عزلي بعد نكالي ، فكل مملوك لي حر ، و على أيام ربيعة و مضر إن كنت رزأت من عملي دينارا، و لا درهما، و لا غيرهما، منذ وليته إلى أن ورد علي كتاب أمير المؤمنين، و لتعلمن أن العزل أهون علي من التهمة . فلما قرأ كتابه قال: « ما أظن أبا الفضل إلا صادقا » .
ترجمه:
در تاریخ یعقوبی آمده : به مصقلة بن هبيره فرماندار اردشيرخره كه خبر يافته بود اموال آنجا را پراكنده مىسازد و مىبخشد ، نوشت: « خبرى از تو بمن رسيده است كه باور كردن آن بر من گران آمد ، كه تو خراج مسلمانان را در ميان بستگانت و كسانى كه بر تو درآيند از درخواست كنندگان و دستهها و شاعران دروغگو ، پخش مىكنى چنانكه گردو را تقسیم می¬کنند ، پس بخدايى سوگند كه دانه را شكافت و جان را آفريد ، دقيقا اين گزارش را بازرسى خواهم كرد و اگر آنرا درست يافتم البته خويش را نزد من زبون خواهى يافت پس از زيانكاران مباش، آنان كه كوشش ايشان در زندگانى دنيا تباه گشته است و خود می¬پندارند كه كارى نيك ميكنند.»
پس مصقله باو نوشت: « اما بعد، نامه امير مؤمنان بمن رسيد پس جويا شود و هر گاه درست باشد مرا پس از مجازات با شتاب از كار بركنار سازد ، و اگر من از روزى كه بكار گماشته شدهام تا هنگامى كه نامه امير مؤمنان بمن رسيده است ، از حوزه ماموريت خود دينارى يا درهمى يا چيزى جز آن ربوده باشم پس هر بردهاى كه دارم آزاد و گناهان ربيعه و مضر بر من است . و بايد بدانى كه از كار بركنار شدن بر من گواراتر است تا متّهم شدن .»
چون على نامه او را خواند گفت: ما اظن ابا الفضل الا صادقا،" ابو الفضل را جز راستگو نپندارم".
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۱
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
فی نهج البلاغة و من كتاب له ع إلى أبي موسى الأشعري و هو عامله على الكوفة، و قد بلغه عنه تثبيطه الناس عن الخروج إليه لما ندبهم لحرب أصحاب الجمل.
«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ [عَلَيْكَ رَسُولِي] رَسُولِي عَلَيْكَ فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ وَ لَا تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى الَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ [يُذَلُ] يُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ امْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لَا يُقَالَ أَيْنَ فُلَانٌ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا [يُبَالِي] أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلَام .»
از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است به ابو موسى اشعرىّ كه از جانب امام عليه السّلام بر كوفه حاكم بود زمانيكه بحضرت خبر رسيد كه مردم را از آمدن بكمك آن بزرگوار باز مىدارد و آنها را به مخالفت وامىدارد هنگاميكه ايشان را براى جنگ با اصحاب جمل (طلحه و زبير و عايشه و پيروانشان) خواسته بود (و ابو موسى مىگفت: اين فتنه و تباهكارى است كه بين مسلمانان افتاده و بايد از آن كناره گرفت، و اخبار از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله نقل مىنمود كه هرگاه بين امّت فتنه هويدا گرديد شما كناره گيريد )
از بنده خدا علىّ امير المؤمنين به عبد اللّه پسر قيس : اما بعد سخنى از تو به من رسيده كه هم به سود تو و هم به زيان تو است (زيرا واداشتن مردم را به كنارهگيرى از فتنه و نقل فرمايش حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بحسب ظاهر درست و به سود تو است چون منظورت آنست كه مردم را از همراهى من باز دارى ، ولى چون در حقيقت جنگ من با اصحاب جمل فتنه و تباهكارى نيست بلكه جلوگيری از فتنه و سبب آسايش است پس مخالفت تو و آنرا بنا حقّ فتنه پنداشتن به زيان تو است، چرا كه در دنيا به كيفر من و در آخرت بعذاب الهىّ گرفتار خواهى شد) پس هرگاه آورنده پيغام من نزد تو آمد دامنت را به كمر زن و بندت را استوار ببند و از سوراخ و جايگاهت (كوفه) بيرون بيا و آنها كه با تو هستند را بخوان و بر انگيز ( بيارى ما وادار) پس اگر كار ما را راست پنداشته باور نمودى بسوى ما بيا، و اگر ترسيدى (در پيروى از ما سست بودى) دور شو (از حكمرانی و لشگر كناره گير) و سوگند بخدا هر جا باشى ترا مىآورند و رها نمىكنند تا اينكه كره تو با شيرت و گداختهات با ناگداختهات آميخته گردد (اين جمله مثلى است اشاره باينكه ترا زير و زبر كنم) و تا اينكه فرصت نشستن نيافته از پيش رويت بترسى مانند ترسيدن از پشت سرت و فتنه اصحاب جمل فتنهاى نيست كه تو آنرا آسان پندارى، بلكه مصيبت و دردى بسيار بزرگ و سختى است كه بايد شتر آنرا سوار شده دشواريش را آسان و كوهستانش را هموار گردانيد ( از اين پيشآمد نمىتوان غفلت ورزيد و آنرا آسان پنداشت، بلكه بايد تلاش كرد تا آتش آن فرو نشيند) پس خردت را مقيّد نما، و بر كارت مسلّط شو، و نصيب و بهرهات را بياب (در صلاح و فساد كارت درست انديشه كن) اگر نمىخواهى (ما را يارى كنى) دور شو بجاى تنگى كه رهائى در آن نيست (برو به جائى كه رستگارى نبينى) كه سزاوار آنست كه ديگران اين كار را بسر رسانند و تو خواب باشى بطوريكه گفته نشود: فلانى كجا است؟ (كناره گير كه اين جنگ بى كمك تو انجام يابد، و بودن و نبودنت آنجا يكسان است) و سوگند بخدا كه اين جنگ و زد و خورد بحقّ و درستى است بدست كسى (امام عليه السّلام) است كه بر حقّ است، و باك ندارد از آنچه كسانيكه از دين و راه حقّ دورى گزيدهاند بجا مىآورند (زيرا كسيكه بر حقّ است از باطل و نادرست هراسى ندارد) و السلام .
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۲
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی نهج البلاغة و من كتاب له ع إلى المنذر بن الجارود العبدي، و خان في بعض ما ولّاه من أعماله
« أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ .»
🔹ترجمه:
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام به منذر ابن جارود عبدىّ است كه او را بر بعضى از شهرها (فارس) حكمرانى داده و او با آن بزرگوار در بعضى از كارهايى كه او را بر آن گماشته بود خيانت كرد (چهار هزار درهم از مال خراج ربود، امام عليه السّلام او را در اين نامه نكوهش نموده و نزد خود طلبيده)
اما بعد نيكى پدرت مرا فريب داد و گمان كردم از روش او پيروى ميكنى و براه او مىروى، پس ناگاه بمن خبر رسيد كه خيانت كردهاى، و براى هواى نفس خود فرمانبرى را رها نمىكنى، و براى آخرتت توشهاى نمىگذارى، دنياى خويش را با ويرانى آخرتت آباد مىسازى، و با بريدن از دينت به خويشانت مىپيوندى و اگر آنچه (خيانت) كه از تو بمن خبر رسيده راست باشد شتر اهل تو و دوال كفشت از تو بهتر است (اين جمله مثلى است اشاره باينكه سود حيوان و اشیا از تو بيشتر است) و كسيكه مانند تو باشد شايسته نيست بوسيله او رخنهاى بسته شود، يا امرى انجام گيرد، يا مقام او را بالا برند، يا در امانت شريكش كنند، يا براى جلوگيرى از خيانت و نادرستى بگمارندش پس هنگاميكه اين نامهام بتو مىرسد نزد من بيا اگر خدا خواست .
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۳
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی نهج البلاغة و من كتاب له ع إلى محمد بن أبي بكر لما بلغه توجده من عزله بالأشتر عن مصر، ثم توفي الأشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً . إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ.
فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ وَ أَكْثِرِ الِاسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّه .»
🔹ترجمه:
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بمحمّد ابن ابى بكر هنگاميكه خبر دلگيرى او از عزلش از حكومت مصر و نصب (مالك) اشتر بحضرت رسيد ، و اشتر در بين راه پيش از رسيدن بمصر وفات نموده بود (امام عليه السّلام در اين نامه سبب مصلحت نصب مالك را بيان فرمود)
اما بعد خبر دلگيري تو از فرستادن اشتر به كار تو به من رسيد، و اين كار من براى كنديت در سعى و كوشش و زياد كردن تلاش تو نبوده و اگر آنچه در زير دست تو است از تسلّط تو بيرون سازم ترا به کاری حاكم سازم كه سنگينى و رنجش كمتر و امارت آن بر تو خوش آيندهتر باشد.مردى را كه بر مصر حاكم ساختم براى ما مردى بود خير انديش و بر دشمن ما چيره و توانا پس خدايش بيامرزد كه روزگارش را به سر رساند ، و با مرگ روبرو شد ، و ما از او خورسنديم ، خداوند رحمت خود را باو عطاء فرمايد، و پاداشش را دو چندان گرداند .
پس بسوى دشمن رو (در شهر نمان تا دشمن بسوى تو آيد) و با بصیرت راهی شو و به جنگ كسي كه با تو مىجنگد بشتاب و آنها را به راه پروردگارت بخوان (تا حجّت بر ايشان تمام شود و بدانند جنگ تو با آنان به دستور خدا است) و از خدا بسيار يارى طلب تا نگاهت دارد از آنچه تو را به غمّ و اندوه انداخته، و ياريت كند در آنچه بتو رسيده است، اگر خدا خواهد.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۵
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی سیرة ابن هشام باب سرية عبد الله بن جحش ؛ « و بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم عبد الله بن جحش بن رئاب الأسدي في رجب، مقفله من بدر الأولى، و بعث معه ثمانية رهط من المهاجرين، ليس فيهم من الأنصار أحد، و كتب له كتابا و أمره أن لا ينظر فيه حتى يسير يومين ثم ينظر فيه، فيمضى لما أمره به، و لا يستكره من أصحابه أحدا. فلما سار عبد الله بن جحش يومين فتح الكتاب، فنظر فيه فإذا فيه: إذا نظرت في كتابي هذا فامض حتى تنزل نخلة ، بين مكة و الطائف ، فترصّد بها قريشا و تعلّم لنا من أخبارهم.
فلما نظر عبد الله بن جحش في الكتاب، قال: سمعا و طاعة، ثم قال لأصحابه: قد أمرنى رسول الله صلى الله عليه و سلم أن أمضى إلى نخلة، أرصد بها قريشا، حتى آتيه منهم بخبر، و قد نهاني أن أستكره أحدا منكم. فمن كان منكم يريد الشّهادة و يرغب فيها فلينطلق، و من كره ذلك فليرجع، فأمّا أنا فماض لأمر رسول الله صلى الله عليه و سلم، فمضى و مضى معه أصحابه، لم يتخلّف عنه منهم أحد .»
🔹ترجمه:
در سیره ابن هشام در باب جنگ عبد الله بن جحش آمده : چون رسول خدا صلى الله عليه و سلم از سفر بدر اولى باز گشت در ماه رجب عبد الله بن جحش را با هشت تن از مهاجرين که هیچ یک از انصار در آن نبودند به مأموريت جديدى به طرف مكه فرستاد و نامه ای را برای او نوشت و به او امر کرد که آن نامه را نگاه نکند تا دو روز به سمت مکه راه روند پس از آن دنبال هرچه به او فرموده برود و از یارانش کسی را مجبور به همراهی نکند . هنگامی که عبد الله دو روز به طرف مكه راه رفت نامه را باز كرده آنگاه نامه را ديد: در آن نوشته بود :
چون نامه مرا خواندى براه خود ادامه بده و هم چنان تا «نخله» ميان مكه و طائف برو و در آنجا مترصد قريش باش و از اخبار ايشان ما را آگاه کن ، و براى رفتن بدانجا همراهان خود را آزاد بگذار و هيچكدام را مجبور بدين سفر مكن.
چون عبد الله نامه رسول خدا صلى الله عليه و سلم را خواند گفت : شنیدم و اطاعت کردم سپس به همراهان خود گفت: رسول خدا صلى الله عليه و سلم به من دستور داده به «نخله» بروم و در آنجا مترصد كاروان قريش باشم و تا اخبارى از ايشان براى رسول خدا صلى الله عليه و سلم بفرستم، و مرا نهی کرده که شما را مجبور کنم اكنون هر كه از شما دوستدار و طالب شهادت است بيايد و هر كه نمی¬پسندد از همين جا باز گردد! ولى من بدنبال انجام فرمان رسول خدا صلى الله عليه و سلم خواهم رفت. پس او رفت و یارانش رفتند و هیچ یک سرپیچی نکردند .
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۶
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی المغازی فی باب بدر القتال ؛ قالوا : « و لمّا تحيّن رسول الله صلّى الله عليه و سلّم انصراف العير من الشّام ، ندب أصحابه للعير، و بعث رسول الله صلّى الله عليه و سلّم طلحة بن عبيد الله و سعيد بن زيد، قبل خروجه من المدينة بعشر ليال، يتحسّسان خبر العير، حتى نزلا على كشد الجهني بالنّخبار من الحوراء- و النّخبار من وراء ذى المروة على الساحل- فأجارهما ، و أنزلهما ، و لم يزالا مقيمين عنده فى خباء حتى مرّت العير، فرفع طلحة و سعيد على نشز من الأرض، فنظرا إلى القوم، و إلى ما تحمل العير، و جعل أهل العير يقولون : يا كشد ، هل رأيت أحدا من عيون محمّد؟ فيقول: أعوذ باللّه، و أنّى عيون محمد بالنّخبار؟
فلما راحت العير باتا حتى أصبحا ثم خرجا، و خرج معهما كشد خفيرا ، حتى أوردهما ذا المروة. و ساحلت العير فأسرعت، و ساروا الليل و النهار فرقا من الطلب . فقدم طلحة بن عبيد الله و سعيد المدينة اليوم الذي لاقاهم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم ببدر، فخرجا يعترضان النبىّ صلّى الله عليه و سلّم ، فلقياه بتربان- و تربان بين ملل و السّيالة على المحجة ، و كانت منزل ابن أذينة الشاعر.
و قدم كشد بعد ذلك ، فأخبر النبىّ صلّى الله عليه و سلّم سعيد و طلحة إجارته إيّاهما، فحيّاه رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و أكرمه و قال: ألا أقطع لك ينبع؟ فقال: إنى كبير و قد نفد عمرى، و لكن أقطعها لابن أخى. فقطعها له .
قالوا: و ندب رسول الله صلّى الله عليه و سلّم المسلمين و قال: و هذه عير قريش فيها أموالهم، لعلّ الله يغنّمكموها. فأسرع من أسرع، حتى إن كان الرجل ليساهم أباه فى الخروج .»
🔹ترجمه:
گويند چون پيامبر (ص) زمان بازگشت كاروان قريش از شام را دانست، ياران خود را براى حمله به آن فرا خواند . ده شب پيش از خروج خود از مدينه، طلحة بن عبيد الله و سعيد بن زيد را براى كسب خبر و اطلاع روانه فرمود . آن دو رفتند و به نخبار- كه بعد از ذى المروه و در ساحل درياست- رسيدند و به منزل كشد جهنى وارد شدند . كشد آنها را پذيرفت و در پناه خود گرفت و آنها تا هنگام عبور كاروان از آن محل همچنان مخفيانه پيش او بودند. هنگام عبور كاروان طلحه و سعيد بر زمين بلندى بر آمدند و قريش و كاروان و كالاهاى آن را بررسى كردند كاروانيان ، كشد را مورد خطاب قرار دادند و پرسيدند: آيا كسى از جاسوسان محمد را نديدهاى؟ او گفت: پناه بر خدا ! جاسوسان محمد در نخبار كجايند و چه مىكنند؟ چون كاروان از آنجا گذشت طلحه و سعيد شب را همانجا گذراندند و بامداد بيرون رفتند . كشد هم براى بدرقه آن دو همراهشان رفت تا آن دو را به ذى المروه رساند.
كاروان خود را به كنار دريا رسانده بود و براى اينكه از تعقيب مصون بماند شب و روز شتابان در حركت بود . طلحه و سعيد همان روزى به مدينه رسيدند كه پيامبر (ص) با لشكر قريش در بدر برخورد فرمود . آن دو به قصد ديدار و گزارش كار خود به پيامبر (ص) از مدينه بيرون آمدند و آن حضرت را در تربان ديدند- تربان كنار شاهراه ميان ملل و سيّاله قرار دارد و جايگاه ابن اذينه شاعر هم هست. كشد هم بعد از اين به مدينه آمد. سعيد و طلحه به پيامبر (ص) گفتند كه كشد آن دو را پناه داده است. پيامبر (ص) بر او درود فرستاد و گراميش داشت و فرمود: آيا ينبع را در اختیارتو قرار دهم؟ گفت: من سالخوردهام و عمرم تمام شده است. اگر مصلحت بدانيد آنرا در اختیار برادرزادهام قرار دهيد ، و پيامبر (ص) آن را در اختيار او گذاشت.
گويند: رسول خدا (ص) مسلمانان را فرا خواند و فرمود اين كاروان قريش است كه اموال ايشان در آن است، شايد خداوند غنيمتى به شما ارزانى فرمايد. مردم در اين كار شتاب گرفتند، حتى براى بيرون رفتن از مدينه گاهى پدر و پسر قرعه كشى مىكردند.
@salmanraoofi
سلمان رئوفی
#آیت_الله_اعرافی #حوزوی به بیان دیگر نقص روشن دوم کار آیت الله اعرافی تبدیل نکردن حجم عظیم تلاشهای
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
#علوم_انسانی_اسلامی
🔻🔻🔻🔻🔻
باسمه تعالی
حسب گفتگویی که با بعضی بزرگواران داشتیم طرحی برای تأسیس مدرسة علمیهای با سبکی جامع و راهبردی نو برای علاقه مندان ارائه میشود.
امیدوارم که مقبول نظر افراد خواهان و مطمح نظر حضرت بقیه الله عج قرار گیرد و توشهای برای روز جزاء باشد والله ولی التوفیق.
به مقتضای روشنگری اجمالی و ارائه طرح به صورت کلّی مطالبی فشرده محضرتان عرض میشود.
از آنجا که طبق صحبتهای مطرح شده سه طرح حوزه مطلوب با راهبرد تربیت طلبه موفق، حوزه نخبگان برای تربیت طلاّب نخبه و حوزه علوم انسانی با راهبرد تربیت طلاب محقق و نظریه پرداز در علوم انسانی از جانب بنده مطرح شد بنده به نظرم رسید در یک طرح سه طرح را ادغام کنم تا هم کاری نسبتا تکراری مثل طرح حوزه مطلوب انجام نداده باشیم و هم کاری با هدفی بسیار وسیع و عام مثل طرح حوزه نخبگان دنبال نکرده باشیم. لذا به نظرم طرح مدرسه علوم انسانی کاری غیری تکراری با هدفی مشخص و بسیار لازم برای جامعه، دانشگاه و حوزه و نظامی اسلامی خواهد بود که ثمرات عالی و شیرین و راهبردی خواهد داد که جامعه ، دانشگاه ، نظام و حوزه همه بهرهمند خواهد شد انشاالله.
لذا با تقدیم مقدماتی بسیار لازم و فشرده طرح خود را ارائه میکنم
۱. روشن است که اهمیت علوم انسانی از علوم فنی و مهندسی از جهاتی بیشتر و نفع و خطر این علوم برای جامعه از جهاتی مهمتر است
هر جامعه ای از لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و مدیریتی در ابعاد خرد و کلان و در سطوح فرد و خانواده و جامعه و عوام و خواص تحت تئوریهای علوم انسانی اداره می¬شود. امروزه مشکلات کشور پهناور جمهوری اسلامی در صنایع پیشرفته فنی و مهندسی تا حدود زیادی حل شده است اما مشکلات مرتبط با فرهنگ، سیاست و خانواده و اجتماع ما تا حدود زیادی بدون حل راهبردی و علمی باقی مانده که یکی از مهمترین علل آنرا باید در عقب ماندگی در حوزه تولید و توزیع علوم انسانی اسلامی جستجو کرد
به عنوان مثال در بعد اقتصادی با قبول کاهش ارزش پول و تورم سالانه قابل توجه، چگونه باید هم رشد اقتصادی داشت هم وام ربوی برای تولید و گردش امور مردم نداد، هم ارزش پول برگشتی را با پول داده شده برابر کرد به عبارت ساده تر چگونه اقتصادی بدون محور ربا با هدف تولید می¬توان داشت، تئوری اسلامی در این زمینه چیست؟
راه حل رفع فقر و ایجاد خود اتکایی در طبقات مختلف، راه مهار و حل تورم با نظریه، رویکرد و راه حلهای اسلامی چیست؟ نظام کلان و خرد اقتصاد اسلامی چیست و چگونه باید استخراج و تبدیل به تئوری علمی و چگونه باید پیاده شود؟
در بعد اجتماعی و فرهنگی تئوری و راهکار اسلامی برای ترویج دین، وجدان کاری، پاکدستی، عفاف و حجاب بدون تحمیل چیست و چه موازینی می تواند رشد دینداری را به صورت راهبردی و کاربردی با نمودار علمی به ما نمایان کند و با چه روش علمی و اسلامی می توان این امور را طوری در جان مردم نشاند که با جان دل بپذیرند و احساس تحمیل نکنند؟
همین طور راه حل معضلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مثل فتنه ۸۸ با مدل اسلامی،
مهار قدرت با تئوری اسلام،
حفظ انسجام اجتماعی با وجود تنوع قومی و مذهبی با راهبرد اسلامی،
نقش خواص در فساد و احیاء جامعه و راه مهار و تربیت این طبقات چیست؟
همه این سوالات مسائل محسوسیت که ما با مشکلاتش دست و پنجه نرم می کنیم و متاسفانه جواب دقیق، علمی و مستند اسلامی به آنها داده نشده است و به نظر بنده حوزه تنها ملجاء و مرجع پاسخگو می تواند باشد که به دلیل این نکته اشاره ای خواهد شد.
۲. چه در دانشگاهها و چه در حوزه طرح هایی برای تحول در علوم انسانی داده شده که از قرار زیر است
۱. طرحی دانشگاهی
در این طرح با بهرهمندی از کتب شهید مطهری و خواندن نسبی دروس حوزوی برای استفاده از منابع اسلامی و حوزوی سعی کردهاند گامهایی در این زمینه بردارند اما به دلیل جامع عدم ارتباط با منابع اسلامی و توانایی استنباط از این منابع اسلامی موفق نبودهاند که به دو نکته برمیگردد:
۱. ضعف دانشهای ابتدایی و کاربردی حوزوی که به آنها امکان برداشت حداقلی صحیح از منابع اسلامی هم نمیدهد مثل ضعف در صرف و نحو و لغت و به طور کلی ادبیات عرب و مبانی علومِ فقه و اصول و فلسفه و عرفان حتی در حد ابتدایی.
۲. ضعف در علوم پایه حوزوی و متخصص و مجتهد نبودن در فقه، فلسفه و عرفان و تفسیر که هر کدام دارای مبانی روشها و منابع و مکاتب و نگرش خاص خود هستند و از جمله علوم مبنایی ای هستند که هر کدام قابلیتهای شگرفی برای تحول در علوم انسانی دارند که مجال توضیح آن نیست و بیبهرهگی از آنها ضعفی مفرط میآورد که شاهد این ضعفها در کارهای آن مراکز دانشگاهی هستیم.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
#علوم_انسانی_اسلامی
🔻🔻🔻🔻🔻
۲. بعضی موسسات حوزوی
۱. موسسه ای که علم پایه خود را برای تحول اصول قرار داده است
این موسسه هم تاکنون محصول قابل اعتنایی ارائه نداده و به نظر کثیری از صاحبنظران حوزوی دارای ضعفهای متعدد است که احتمالا به همین دلیل هم از سوی رهبر انقلاب حفظه الله حمایت خاصی نشده است.
علل عدم توفیق این موسسه در نکات ذیل قابل اشاره است
۱. ضعف انتخاب علم پایه برای تحول در علوم انسانی ؛ این موسسه علم راهبردی خود را علم اصول قرار داده و برای تحول در همه زمینههای معرفتی، مبنایی و روشی تمام راه حلها را از این علم استمداد میکند،
اما چون مباحث علم اصول به طور کلی به دو دسته
۱. مباحث زبانی و استفاده از دلالت روایات
۲. مباحث حجج و امارات و اصول علمیه که شامل ادله قابل استناد در فقه و ادله قابل استناد در صورت عدم وجود دلیل شرعی قابل استناد است، خلاصه میشود، قابلیت برای این تحول را ندارد
چرا که مثلاً اثبات امکان علم یافتن و تطابق علم ما با واقعیت خارجی و حل ضعف روشهای تجربی با برهان به هیچ وجه در این علم مطرح نشده و قطعا باید از فلسفه اسلامی استمداد شود که این موسسه و بانیان و محققان آن هیچ سر رشتهای در این علوم ندارند و ما تا این دو نکته را اثبات نکنیم با روش و فضای علوم انسانی غربی که نسبیگرایی است راه به جایی نمی بریم.
۲. روحیه اخباریگری که این موسسه را به این سمت سوق داده که
۱. روشهای استنباط از منابع دینی
۲. سنجش صحت و سقم مسائل علمی و مسائلی از این دست را هم از احادیث و قرآن انتظار داشته باشد
حال آنکه اگر مطلبی هم در روایات در این نوع مسائل آمده باشد ارشاد به حکم عقل است و پر واضح است با ضعف روشی یا استنباطی، و سنجشی یا علمی و ضعف مبانی عقلی و معرفتی که سرچشمه مبنایی و روشی تولید در علوم انسانی هستند تولیدات این موسسه قابل اعتنا نیست و دارای استحکام لازم در صورت تولید هم نمیباشد.
۳. که به تبع روحیه اخباریگری این موسسه که از موسسان آن سرچشمه میگیرد است تضعیف عقل و بدبینی به دو علم شریف و عالی فلسفه و عرفان است که باعث ضعفهای معرفتی و روشی در کار این موسسه و سطحی بودن مطالب ارائه شده توسط آنجا گشته که جز با استمداد از این دو علم قابل حل نیست که اشارهای به این نکته گذشت.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
#علوم_انسانی_اسلامی
🔻🔻🔻🔻🔻
۳. موسساتی که علم مبنایی خود را فلسفه قرار داده اند
این موسسات هم در تولید علم بومی و تربیت محقق و مدرس و نظریه پرداز در حوزه علوم انسانی موفقیت قابل اعتنایی نداشته و تا به حال تنها چند جلد کتاب که بعضا هم حاصل همایش های برگزار شده است ارائه داده و هیچ یک از اساتید بنام آنها به عنوان نظریه پرداز در این زمینه شناخته نمیشوند چه برسد به اعضای هیئت علمی و مدرسان این موسسه که عوامل آن در مسائل ذیل قابل اشاره است
۱. تدریس علوم انسانی به روش و در قالب دانشگاهی که آفات ذیل را به همراه دارد
سطحی خواندن دروس علوم انسانی؛ لازم به اشاره است که در حوزه فراگیری درس با روش تدریس حول محور متن ارائه می شود لذا درس با دقت تمام حول محور متن خوانده میشود و در قالب مباحثه که برای
۱. حفظ
۲. فهم مطالب فهمیده نشده در درس
۳. ارائه به صورت تدریس به شاگرد دیگر که نشان فهم مطالب توسط شاگرد است و به بیانی دیگر با یک تدریسی خصوصی متن فرا گرفته میشود که چند حسن ۱.تکرار ۲.فهم کامل ۳.نقّاد بار آوردن ذهن را دارد.
اما در دانشگاه بدون خواندن متون اصلی با گزینش از متن اصلی یا به صورت خلاصه متن اصلی، بدون دقت حول متن و فهم کامل و دقیق آن مباحث فرا گرفته میشود علاوه بر این که اساساً نقدی هم در کار نیست و لذا مطالب کامل فهمیده نشده و ذهن هم نقّاد نسبت به مسائل علم بار نمیآید.
۲. تدریس نشدن علوم انسانی به روش انتقادی؛ به نظر بنده یکی از علل این خود باختگی در علوم انسانی و متحول نشدن این علوم در همین فراگیری صِرف و عدمِ تدریسِ انتقادی این علوم است. یعنی اگر همانطور که رسائل و کفایه گاهی چهار لایه تدریس میشود یعنی چهار بار یک مطلب اثبات و رد میشود مطالب علوم انسانی نیز این گونه تدریس می شد ذهن شاگرد اثبات کن و انتقاد کن بار می آمد و ما شاهد خود باختگی در این حوزه راهبردی نبودیم لذا باید علوم انسانی را به روش حوزوی با رویکرد انتقادی آموزش داد.
۳. جدا کردن مسئولیت آموزش علوم حوزوی «فقه و اصول و عرفان» از عهده موسسه که این نکته را القاء میکند که دروس حوزوی نقش خاصی در استخراج و تولید علوم انسانی ندارند چه برسد به آماده کردن ذهن طلبه برای استخراج و تولید علوم انسانی در حین فراگیری علوم حوزه و چه برسد به ارائه کاربردی این علوم با هدف تحول در علوم انسانی علاوه بر اینکه در تدریس فلسفه هم این نکته القا نمی شود که این علم پایه مباحث روشی و ارزشی در علوم انسانیست.
لازم به ذکر است که
۱. روش برداشت فقهی و اصولی از منابع اسلامی
و
۲. نگرش عرفان به مسائل مهم توحید و ولایت و جایگاه انسان در نظام هستی و انسان شناسی عرفانی آنقدر مهم
و
۳. افق دادن فلسفه و عرفان به برداشت روایات
و
۴. القاء روش علمی خاص توسط فلسفه برای مدلِ تولیدِ علم در علوم انسانی از مباحث بسیار مهم و تاثیر گذار و تعیین کننده ای است که بدون این علوم و مباحث پایه ای آنها مدل، افق و نقشه راه روشنی برای تحول و تولید در علوم انسانی به چشم نمی آید و بعضی مباحث فلسفه هم بدون فقه و عرفان به هیچ وجه پر کننده این خلاءها نیست که این نکات بر اهل فن کاملا روشن است و شخص امام راحل عظیم الشان رحمه الله و مباحث عمومی مطرح شده توسط ایشان که مرتبط با علوم انسانی است و دروس حوزوی ایشان مهر تاییدی بر این نکته است.
۴. ضعف ارائه منابع اسلامی و تدریس آن در زمینههای علوم انسانی و وادار کردن طلبه به تطبیق یا مقایسه این متون و منابع اسلامی به صورت یک نظام منسجم با علوم انسانی غربی.
۵. وسعت دادن به کار بدون گرفتن افراد دارای استعداد لازم و سنجش استعدادهای مرتبط با علوم انسانی مختلف و هدایت صحیح آنها.
پر واضح است که تمامی مراکز مذکور خدمات فراوان شایانی به جامعه و جمهوری اسلامی داشته اند که مجال توضیح آن نیست.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشربدون لینک کانال جایز نیست)
#علوم_انسانی_اسلامی
🔻🔻🔻🔻🔻
لذا برای رفع ضعفهای شمرده شده در مراکز مورد اشاره لازم است
۱. طلاب خوب را جذب کرد
۲. دروس پایه ای حوزه را از ابتدا به صورت مناسب و قوی آموزش داد
۳. به تقویت علوم پایه حوزوی در طلاب پرداخت
۴. دروس دانشگاهی را به صورت انتقادی و با روش حوزوی به محصل ارائه داد که همه نکات گفته شده راه حل معقول مدرسه علوم انسانی را القا میکند که طرح سه مرحلهای آن با مقدمات زیر به صورت ذیل است
زمینه های لازم
۱. جذب استعدادهای خوب، همراه با تدوین نظام آموزشی دقیق خودکفا کننده طلبه برای تحصیل متون حوزوی در اواسط راه هر علم که بتوانند به راحتی دروس حوزه را بخوانند و احتیاج به صرف وقت فراوان برای فهماندن دروس حوزوی لااقل تا سطح ۱ (۶ سال اول) را نداشته باشند.
به عبارت دیگر جذب افرادی که تواناییهای علمی و جسمی خواندن دروس حوزه و دانشگاه را با هم داشته باشند و آموزش صحیح این افراد.
۲. جبران ضعف دروس حوزوی با تولید متون مناسب برای جبران ضعفهای موجود توسط افراد مجرب و متخصص و توانمند جهت آماده سازی دروس حوزه و طلاب برای تولید علوم انسانی اسلامی.
۳. تولید متون میان رشتهای در علوم انسانی در مباحث ذیل
۱. منابع اسلامی علوم انسانی مثلا متون دینی؛ روانشناسی، مدیریت و اقتصاد اسلامی و... .
۲. تولید متون نیمه تخصصی و تخصصی لازم مثل
۱.. بررسی و نگاهی به احادیث روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و مدیریت در اسلام
۲.. طرح روشها و تئوریهای تولید علوم انسانی اسلامی و گنجاندن این متون در سه سطح مختلف دروس مدرسه.
۴. تقویت علوم پایه فقه و اصول، فلسفه و عرفان حوزوی در هر سه سطح برنامه
نکته: کلیات طرح ارائه شده به صورت زیر است البته جزئیات بسیار زیادی مد نظر بود که به طور کلی به دو مسئله امور آموزشی و پرورشی و طرح دقیق تولید علمی در این زمینه ارتباط داشت که از آنها صرف نظر کردم و شرح داده نشده که در پیاده شدن طرح حتما لحاظ و اجرا خواهد شد.
سطح یک ۶ سال
۱. خواندن دروس اصلی حوزه با اساتید مجرب به صورت قوی با رویکرد آموزش محور و پژوهش محور.
۲. کارگاه دروس برای تمرین هر درس با حضور استاد.
۳. واگذاری خواندن دروس جنبی حوزه حدود ۴ یا ۵ درس برای هر پایه به طلبه که البته باید با راهنمایی و تحت نظر و در خود حوزه دروس جنبی خوانده شود مگر دروسی که استاد بتواند نکاتی در علوم انسانی القاء کند مثل نهج البلاغه و مدیریت راهبردی و امثال این دروس.
۳. درس گرفتن چند علم از علوم مهم و اصلی از متون مهم و مرجع دانشگاهی در علوم انسانی به روش حوزوی یعنی درس گرفتن متن و خواندن با دقت و کلمه به کلمة آن توسط اساتید مجرب، و مباحثه این متون مثل علوم سیاسی، مدیریت، روانشناسی، علوم اجتماعی و اقتصاد برای آشنایی با موضوع و مسائل علوم انسانی.
سطح دو ۶ سال
۱. سطح بندی مسائل و متون مورد تدریس رسائل، کفایه و مکاسب وخواندن متون درجه یک و دو برای خواندن کل کتاب.
۲. خواندن دروس جنبی لازم حوزوی که باید تولید شود مثل روشها و مکاتب فقهی، فلسفی، عرفانی و تفسیری.
۳. درس گرفتن و مباحثه متون و منابع اسلامی علوم انسانی زیر نظر اساتید مجربّ برای فراگیری روش فهم،استفاده و تولید علوم انسانی اسلامی.
۴. حضور در دانشگاه و مباحثه دروس دانشگاه تحت اشراف مدرسه علوم انسانی. (برای سال حضور در دانشگاه می توان با فکر زیاد سال مناسب تری زودتر یا دیرتر انتخاب کرد که به دروس حوزوی لطمه نخورد و می توان با بعضی موسسات یا دانشگاه ها مثل باقرالعلوم هماهنگ کرد که دروس عصر برگزار شود تا طلاب صبح در حوزه حضور داشته باشند یا دروس در چهارشنبه و پنج شنبه برگزار شود تا در طول هفته دروس حوزوی و در آخر هفته دروس دانشگاهی خوب خوانده شود)
۵. تقویت علوم پایه حوزوی و خواندن فلسفه و عرفان و تفسیر در سطح اسفار و تمهید و فصوص و المیزان با رویکرد توجه به مباحث مهم این علوم در تولید علم در علوم انسانی.
۶. خواندن مباحث و موضوعات علوم انسانی مطرح در المیزان و کتب شهید مطهری و مقالات مناسب تولید شده.
سطح سه ۳ سال
۱. ارائه پایان نامه در علوم انسانی در موضوعات نظام کلان علوم انسانی مثل نظام کلان روانشناسی ، اقتصاد ، مدیریت اسلامی و ... .
۲. مبانی و روشهای تحقیق در علوم انسانی.
۳. بررسی تطبیق رشتهای از علوم انسانی غربی با رشتهای از علوم انسانی اسلامی.
۴. ادامه دروس حوزوی در سطح خارج فقه و اصول.
.......
والحمدلله اولاَ و آخراَ
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سلمان رئوفی
۱۳۹۲/۷/۱۲
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۷
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی المغازی : « و بعث النبىّ صلّى الله عليه و سلّم عينين له، أنسا و مؤنسا ابني فضالة ليلة الخميس، فاعترضا لقريش بالعقيق ، فسارا معهم حتى نزلوا بالوطاء. فأتيا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فأخبراه .»
🔹ترجمه:
در مغازی آمده : پيامبر (ص) شب پنجشنبه دو جاسوس را ، كه انيس و مونس، پسران فضاله بودند به سوى قريش روانه فرمود. آن دو در عقيق به قريش بر خوردند و همراه ايشان حركت كردند و چون قريش در وطاء فرود آمدند، آن دو خود را به پيامبر (ص) رسانده و به ایشان خبر دادند.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۸
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی المغازی ؛ « فلمّا نزلوا و حلّوا العقد و اطمأنّوا ، بعث رسول الله صلّى الله عليه و سلّم الحباب بن المنذر بن الجموح إلى القوم ، فدخل فيهم و حزر و نظر إلى جمع ما يريد، و بعثه سرّا و قال للحباب : لا تخبرني بين أحد من المسلمين إلّا أن ترى قلّة .
فرجع إليه فأخبره خاليا، فقال له رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: ما رأيت؟ قال: رأيت يا رسول الله عددا، حزرتهم ثلاثة آلاف ، يزيدون قليلا أو ينقصون قليلا، و الخيل مائتي فرس، و رأيت دروعا ظاهرة، حزرتها سبعمائة درع. قال: هل رأيت ظعنا؟ قال: رأيت النساء معهنّ الدّفاف و الأكبار- الأكبار يعنى الطبول. فقال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: أردن أن يحرّضن القوم و يذكّرنهم قتلى بدر، هكذا جاءني خبرهم، لا تذكر من شأنهم حرفا، حسبنا الله و نعم الوكيل، اللّهمّ بك أجول و بك أصول .»
🔹ترجمه:
چون قريش فرود آمدند و بارهاى خود را گشودند و آرام گرفتند، پيامبر (ص) حباب بن منذر بن جموح را مخفيانه براى كسب خبر و ارزيابى دشمن ميان ايشان فرستاد و تخمین زد و به جمع آنچه خواست نگاه کرد ایشان به او امر فرمود : چون برگشتى نزد هيچيك از مسلمانان به من گزارش نده ، مگر اينكه بگويى دشمن را اندك ديدم .
حباب برگشت و در خلوت به پيامبر (ص) گزارش داد، پيامبر (ص) فرمودند: چه ديدى؟ گفت: اى رسول خدا ، عددشان را سه هزار تخمين زدم، ممكن است اندكى كم يا بيش باشند. دويست اسب همراه دارند و حدود هفتصد نفر زرهدار. پيامبر (ص) پرسيد: آيا زنها را هم ديدى؟ گفت: آرى زنهايى همراه ايشان ديدم كه دايره و طبلها داشتند . پيامبر (ص) فرمود: مىخواهند قوم را تحريك كنند و كشتهشدگان بدر را به ياد ايشان بياورند . آنگاه فرمود: به من هم همين اخبار رسيده است ، از ايشان چيزى بازگو نكن ، خداى ما را بسنده و بهترين وكيل است، خدايا به تو پناه مىبرم و كار را به تو وا مىگذارم.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۱۹
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی سیرة النبویة ؛ « ثم بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم عليّ بن أبى طالب، فقال: اخرج في آثار القوم، فانظر ما ذا يصنعون و ما يريدون فان كانوا قد جنّبوا الخيل ، و امتطوا الإبل، فإنهم يريدون مكة، و إن ركبوا الخيل و ساقوا الإبل، فإنهم يريدون المدينة ، و الّذي نفسي بيده، لئن أرادوها لأسيرنّ إليهم فيها، ثم لأناجزنهم قال عليّ : فخرجت في آثارهم انظر ما ذا يصنعون ، فجنّبوا الخيل، و امتطوا الإبل، و وجّهوا إلى مكة .»
🔹ترجمه:
سپس رسول خدا علی بن ابیطالب را فرستاد ، و گفت : در پی ردپای گروه برو ، نگاه کن ببین چه می¬کنند و دنبال چه هستند پس اگر سواره نبودند ، و از شتر دورند پس قصد مکه را دارند ، و اگر سواره¬اند و شتران را از پشت می¬رانند پس قصد مکه را دارند و به آنکه جانم در دست اوست اگر قصد مدینه را داشته باشند به سوی آنها در آنجا می¬روم و قطعا آنها مجازات می¬کنم علی گفت : من در پی آنها رفتم ببینم چه می¬کنم پس از اسبها دور بودند و از شتران دور بودند و به سوی مکه می¬رفتند .
@salmanraoofi
#اختصاصی
💢کتاب «الرأی الآخر فی الوحده و التقریب» اثر شیخ محمد سند ترجمه شد
🔹وحدت از اصول اساسی در زندگی مسالمت آمیز جوامع بشری است، که مورد تاکید اسلام است.
🔹اثر حاضر که براساس سلسله مباحث استاد آیتالله سند، از سوی شیخ علی حمودالعبادی تدوین شده و توسط «علی زاهد پور» ترجمه گردیده است، به جنبههای گونان «وحدت و تقریب» بر اساس آموزههای فقهی و کلامی میپردازد.
🔹این اثر در سه فصل تنظیم شده است: فصل اول «نظام وحدت»؛ فصل دوم درباره «نظام تقریب و گفتوگو و اتحاد»؛ فصل سوم «نظام هم آهنگ ساز و مطابقت با زمان و مکان».
تفصیل مطلب👈 http://yon.ir/Lg7rD
✅ گزیده اخبار و اطلاعات فقهی
@ijtihadnetwork
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۰
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی الاستیعاب : قال أبو عمر : «أسلم العباس قبل فتح خيبر، و كان يكتم إسلامه، و ذلك بيّن في حديث الحجاج بن علاط أنه كان مسلما يسرّه ما يفتح الله عزّ و جلّ على المسلمين، ثم أظهر إسلامه يوم فتح مكة، و شهد حنينا و الطائف و تبوك. و قيل: إن إسلامه قبل بدر، و كان رضى الله عنه يكتب بأخبار المشركين إلى رسول الله صلّى الله عليه و سلم، و كان المسلمون ينقوّون به بمكة ، و كان يحبّ أن يقدم على رسول الله صلّى الله عليه و سلم ، فكتب إليه رسول الله صلّى الله عليه و سلم: إنّ مقامك بمكة خير، فلذلك قال رسول الله صلّى الله عليه و سلم يوم بدر: من لقي منكم العباس فلا يقتله، فإنه إنما أخرج كارها. و كان العباس أنصر الناس لرسول الله صلّى الله عليه و سلم بعد أبى طالب .»
🔹ترجمه:
در استیعاب آمده ابوعمر گفت : عباس بن عبدالمطلب قبل از فتح خیبر اسلام آورد و دائما اسلام خود را می¬پوشاند و این مسئله در حدیث حجاج پسر علاط روشن است که گفته : مسلمان بود و از فتح های مسلمین خوشحال می¬شد سپس اسلامش را در روز فتح مکه آشکار کرد و در جنگ حنین و طائف و تبوک حاضر شد . و گفته شده اسلامش قبل از بدر بود و او که خداوند از او راضی باشد اخبار مشرکین را به رسول خدا صلّى الله عليه و سلم می¬نوشت و مسلمانان او را در مکه برگزیده بودند و او دائما دوست داشت خدمت رسول خدا برسد . پس رسول خدا صلّى الله عليه و سلم به او نوشت : ماندن تو در مکه بهتر است . به همین دلیل رسول خدا روز بدر فرمود : هر کس عباس را دید پس او را نکشد ، همانا او با ناخرسندی خارج شده . و عباس بیشتر از همه مردم یاور رسول خدا صلّى الله عليه و سلم بعد از ابوطالب بود .
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۱
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی مجمع البيان في تفسير القرآن : روى الزهري و عروة بن الزبير و المسور بن مخزمة قالوا : «خرج رسول الله ص من الحديبية في بضع عشرة مائة من أصحابه حتى إذا كانوا بذي الحليفة قلد رسول الله ص الهدي و أشعره و أحرم بالعمرة و بعث بين يديه عينا له من خزاعة يخبره عن قريش و سار رسول الله ص حتى إذ كان بغدير الأشطاط قريبا من عسفان أتاه عينة الخزاعي فقال إني تركت كعب بن لؤي و عامر بن لؤي قد جمعوا لك الأحابيش و جمعوا جموعا و هم قاتلوك أو مقاتلوك و صادوك عن البيت .»
🔹ترجمه:
در تفسیر مجمع البیان آمده : زهرى و عروة بن زبير و مسوّر بن مخزمه گويند: رسول خدا (ص) همراه چند صد نفر از يارانش از حديبيه بيرون آمد تا به (ذى الحليفه) رسيدند، حضرت در اينجا قربانى خود را نشانه كرد و احرام عمره بست و يك نفر جاسوس از خزاعه پيشاپيش فرستاد تا برود و از طرف قريش برايش خبر بياورد، حضرت حركت كرد تا اينكه به عذر اشطاط نزديكى عسفان رسيد، اينجا جاسوس خزاعى آمده گفت: من كعب بن لؤى و عامر بن لؤى را پشت سرگذاشتم در حالتى كه دستهها و گروههاى مختلفى را به منظور جنگ با تو جمع آورى نمودهاند و مى¬خواهند با تو بجنگند و مانع شوند كه به زيارت خانه كعبه بروى.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۲
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی امالی الطوسی حَدَّثَنَا الْحَلَبِيُّ، قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) : « وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ». قَالَ: وَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فِي سَرِيَّةٍ، فَرَجَعَ مُنْهَزِماً يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَ يُجَبِّنُونَهُ أَصْحَابُهُ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ لِعَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَنْتَ صَاحِبُ الْقَوْمِ، فَتَهَيَّأْ أَنْتَ وَ مَنْ تُرِيدُهُ مِنْ فُرْسَانِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، فَوَجَّهَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ لَهُ: اكْمُنِ النَّهَارَ وَ سِرِ اللَّيْلَ وَ لَا تُفَارِقُكَ الْعَيْنُ. قَالَ: فَانْتَهَى عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَسَارَ إِلَيْهِمْ، فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ وَجْهِ الصُّبْحِ أَغَارَ عَلَيْهِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» إِلَى آخِرِهَا . »
🔹ترجمه:
حلبی این حدیث را به ما گفت : از اباعبد الله علیه السلام از گفتار خداوند مقتدر و بلند مرتبه « و العادیات ضبحا » سوال کردم فرمود : رسول خدا در جنگی عمر بن خطاب را فرستاد پس او شکست خورده برگشت او اصحابش را ترسو می¬خواند و اصحابش او را ترسو می¬خواندند هنگامی که خبر به پیامبر رسید به علی فرمودند : تو فرمانده قومی پس تو و هر که می¬خواهی از جنگجویان مهاجرین و انصار آماده شو ، پس رسول خدا او را فرستاد و به او گفت در روز پنهان شو و در شب حرکت کن و جاسوس تو را رها نکند . گفت : علی دنبال آنچه رسول خدا به آن فرمان داده بود رفت و به سوی آنها رفت ، هنگامی که روشنای صبح شد به آنها حمله کرد که خداوند بر پیامبرش « و العادیات ضبحا » تا آخر سوره را نازل کرد .
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۳
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚 فی سنن أبي داوود عن فراتِ بنِ حيّانٍ : « أنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمرَ بقَتلِهِ ، و كانَ عَيْنا لأبي سُفيانَ ، و كانَ حَلِيفا لرجُلٍ مِن الأنصارِ ، فمَرَّ بحَلْقةٍ مِن الأنصارِ فقالَ : إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رجُلٌ مِن الأنصارِ : يا رسولَ اللّه ، إنَّهُ يقولُ: إنّي مسلِمٌ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِنكُم رِجالاً نَكِلُهُم إلى إيمانِهم ، مِنهُم فراتُ بنُ حيّانٍ .»
🔹 ترجمه:
در سنن أبى داوود درباره فرات بن حيّان آمده : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور قتل او (فرات) را ، چون جاسوس ابو سفيان بود، صادر كرد. و او هم پيمان مردى از انصار بود. پس بر گروهى از انصار گذشت و گفت: من مسلمان هستم. مردى از انصار گفت : اى پيامبر خدا ! او مى گويد : من مسلمانم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : افرادى از شما هستند كه آنها را به ايمانشان وا مى گذاريم ؛ يكى از آنها فرات بن حيّان است.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال ممنوع است)
#فقه
#علوم_مقدماتی_اجتهاد
#نکته_های_نو_در_علوم_مقدماتی_اجتهاد ۱
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید.
🔻🔻🔻🔻🔻
مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد
🔻🔻🔻🔻🔻
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته های نو در علوم مقدماتی اجتهاد
محققین علم اصول و فقه برای اجتهاد مبانی یا مبادی برشمرده اند که خانه اجتهاد بر آن بنا شده از نظر ایشان توقف اجتهاد بر این علوم توقف مقدمه بر ذی المقدمه است و بدون این علوم اجتهاد ممکن نیست . پرداختن به تعداد این علوم ، مقدار احتیاج به آنها و همه مطالب مربوط به این علوم خود بحثی اجتهادی و مفصل است ، اما بعضی ظرایف مربوط به این علوم که کمتر مورد دقت و بررسی قرار گرفته میتواند افق جدیدی را به روی پژوهندگان فقه و اصول باز کند ما در این مقاله به بررسی این ظرایف و نکات خواهیم پرداخت.
از آنجا که بحث در این مقاله بحث از اثبات یا نفی این مقدمات نیست و هدف ارائه نکات نو در این مقاله است لذا ا کثرا از زاویه جدیدی به مباحث پرداخته شده و بحثهای روشی مطرح گردیده بدین معنی که چگونه باید این علوم را در استنباط به کار گرفت و یا بحث از این زاویه مطرح شده که چه معضلات و مشکلاتی در این علوم وجود دارد و چگونه میتوان به حل آنها پرداخت .
برای بیشتر روشن شدن زاویه بحث در ابتدای بعضی مباحث به زاویه بحث یا نکات مورد بررسی قرار گرفته پرداخته شده .
ما در این مقاله ابتدا به بررسی علوم عقلی و نیمه عقلی ، سپس علوم ادبی و بعد از آن علوم نقلی و در آخر به علوم جدید خواهیم پرداخت.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال ممنوع است)
#فقه
#علوم_مقدماتی_اجتهاد
#علوم_عقلی
#فلسفه ۱
#نکته_های_نو_در_علوم_مقدماتی_اجتهاد ۲
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب صوتهای تدریس را گوش کنید.
🔻🔻🔻🔻🔻
مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد
🔻🔻🔻🔻🔻
🔆علوم عقلی
۱)فلسفه:
🔆پرداختن به مقدمه بودن فلسفه برای اجتهاد از مباحثیست که در علوم مقدماتی مورد بحث قرار نگرفته گرچه دانستن فلسفه برای فهم و حل بعضی مباحث علم اصول از نظر عده ای لازم است اما لزوم دانستن این علم برای اجتهاد در علم اصول از مباحثیست که در این جایگاه باید مورد بررسی قرار گیرد، همچنین تاثیر داخل کردن فلسفه در اصول به حدیست که دو اصول کاملا متفاوت را میتواند رقم زند لذا در این فصل به آراء فقها و اصولیون در این رابطه خواهیم پرداخت و نکات دیگری را که برای طالبان اجتهاد لازم است مطرح خواهیم کرد.
الف) اصل نیاز به فلسفه فارغ از وضع موجود :
🔆ابتدا بهتر است به این موضوع بپردازیم که آیا فلسفه واقعا برای اجتهاد مورد نیاز است یا احتیاجی به این علم نیست ؟
موضوع فلسفه بحث از مطلق وجود است، آنچه در فلسفه کنونی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد وجودات تکوینی اند نه اعتباری فارغ از این نکته، سنخ تحلیلات فلسفه نوعی تحلیل عقلی فلسفی است که به نحوه تحقق وجود، رابطه وجودات از حیث طولی و عرضی، رابطه وجود و ماهیت در خارج و مباحثی ازاین قبیل میپردازد
🔆لذا چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
۱- در موضوعات متسالم بین فقها این استکه احکام بر موضوعات عرفی بار شده و موضوعات نیز باید به صورت عرفی فهمیده شوند اما نوع تحلیلات فلسفه عقلی و خاص است پس فلسفه در فهم موضوعات فقهی کاربرد ندارد لذا فقها فتوی داده اند که اگر خون شسته شود و رنگ آن باقی بماند پاک است گرچه از لحاظ فلسفی و دقی جوهر آن باقی است و خون معدوم نشده و باید لباس نجس باشد.
۲- در استنباط احکام نیز فهم عرفی ملاک است نه فهم عقلی و با دقتهای فلسفی چرا که شارع مسلما به زبان عرفی سخن گفته نه زبان علمی ، دقّی و فلسفی.
۳- در علم اصول نیز ما هر گونه این علم را تعریف کنیم و مباحث علم اصول را هرچه بدانیم و مسائل آن را هر چه قلمداد کنیم نمیتوان برای فلسفه نقشی در علم اصول قائل شد چرا که مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی.
🔆نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و ربطی به مباحث فلسفه و فهم فیلسوف و غیر فیلسوف ندارد علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلام بیشتر شبیه است تا فلسفه.
🔆مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع ، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمی کند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته به این سنخ مباحث بیشتر در کلام می پردازند تا فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی.
👈یک اشکال : با فهم وجودات حقیقی وجودات اعتباری بهتر فهمیده میشود لذا فلسفه برای فهم وجودات اعتباری که در فقه و اصول زیادند مفید و لازم است.
پاسخ: در فلسفه معمولا نحوه تحقق موجودات مورد بررسی قرار میگیرد لذا آنچه در فلسفه عاید ما میشود نحوه تحقق وجودات اعتباری است حال آنکه ما در اجتهاد به دنبال فهم نحوه تحقق وجودات نیستیم بلکه به دنبال فهم احکام آنهاییم که این هم مرتبط با نحوه تحقق آنها نیست بلکه مرتبط با حکمی است که شارع بر آنها بار کرده پس ما مسلما در فقه و اصول اولا و بالذات نیازی به فلسفه نداریم.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۳
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
📚فی السیره النبویه لابن هشام : « شأن نعيم في تخذيل المشركين عن المسلمين
قال ابن إسحاق : « و أقام رسول الله صلى الله عليه و سلم و أصحابه، فيما وصف الله من الخوف و الشدّة، لتظاهر عدوّهم عليهم، و إتيانهم إياهم من فوقهم و من أسفل منهم. قال: ثم إن نعيم بن مسعود بن عامر بن أنيف بن ثعلبة بن قنفد بن هلال بن خلاوة بن أشجع بن ريث بن غطفان، أتى رسول الله صلى الله عليه و سلم، فقال: يا رسول الله، إني قد أسلمت، و إن قومي لم يعلموا بإسلامي، فمرني بما شئت، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: إنما أنت فينا رجل واحد، فخذّل عنا إن استطعت، فان الحرب خدعة.
فخرج نعيم بن مسعود حتّى أتى بنى قريظة، و كان لهم نديما في الجاهليّة، فقال: يا بنى قريظة، قد عرفتم ودّى إياكم، و خاصّة ما بيني و بينكم، قالوا: صدقت، لست عندنا بمتّهم، فقال لهم: إنّ قريشا و غطفان ليسوا كأنتم، البلد بلدكم، فيه أموالكم و أبناؤكم و نساؤكم، لا تقدرون على أن تحوّلوا منه إلى غيره، و إنّ قريشا و غطفان قد جاءوا لحرب محمّد و أصحابه، و قد ظاهرتموهم عليه، و بلدهم و أموالهم و نساؤهم بغيره، فليسوا كأنتم، فان رأوا نهزة أصابوها، و إن كان غير ذلك لحقوا ببلادهم و خلّوا بينكمو بين الرجل ببلدكم، و لا طاقة لكم به إن خلا بكم، فلا تقاتلوا مع القوم حتى تأخذوا منهم رهنا من أشرافهم، يكونون بأيديكم ثقة لكم على أن تقاتلوا معهم محمدا حتى تناجزوه، فقالوا له: لقد أشرت بالرأي.
ثم خرج حتى أتى قريشا، فقال لأبى سفيان بن حرب و من معه من رجال قريش: قد عرفتم ودّى لكم و فراقي محمدا، و إنه قد بلغني أمر قد رأيت عليّ حقّا أن أبلغكموه، نصحا لكم، فاكتموا عنى، فقالوا: نفعل، قال: تعلّموا أن معشر يهود قد ندموا على ما صنعوا فيما بينهم و بين محمد، و قد أرسلوا إليه: إنا قد ندمنا على ما فعلنا، فهل يرضيك أن نأخذ لك من القبيلتين، من قريش و غطفان رجالا من أشرافهم فنعطيكهم، فتضرب أعناقهم ثم نكون معك على من بقي منهم حتى نستأصلهم؟ فأرسل إليهم: أن نعم. فان بعثت إليكم يهود يلتمسون منكم رهنا من رجالكم فلا تدفعوا إليهم منكم رجلا واحدا.
ثم خرج حتى أتى غطفان، فقال: يا معشر غطفان، إنكم أصلى و عشيرتي، و أحبّ الناس إليّ، و لا أراكم تتّهموني، قالوا: صدقت، ما أنت عندنا بمتّهم، قال: فاكتموا عنى، قالوا: نفعل، فما أمرك؟ ثم قال لهم مثل ما قال لقريش و حذّرهم ما حذّرهم.
دبيب الفرقة بين المشركين فلما كانت ليلة السّبت من شوّال سنة خمس، و كان من صنع الله لرسوله صلى الله عليه و سلم أن أرسل أبو سفيان بن حرب و رءوس غطفان إلى بنى قريظة عكرمة بن أبى جهل، في نفر من قريش و غطفان ، فقالوا لهم: إنا لسنا بدار مقام، قد هلك الخفّ و الحافر، فاغدوا للقتال حتى نناجز محمدا، و نفرغ مما بيننا و بينه، فأرسلوا إليهم: إن اليوم يوم السبت، و هو (يوم) لا نعمل فيه شيئا، و قد كان أحدث فيه بعضنا حدثا ، فأصابه ما لم يخف عليكم، و لسنا مع ذلك بالذين نقاتل معكم محمدا حتى تعطونا رهنا من رجالكم، يكونون بأيدينا ثقة لنا حتى نناجز محمدا، فانا نخشى إن ضرّستكم الحرب، و اشتدّ عليكم القتال أن تنشروا إلى بلادكم و تتركونا، و الرجل في بلدنا، و لا طاقة لنا بذلك منه.
فلما رجعت إليهم الرسل بما قالت بنو قريظة، قالت قريش و غطفان: و الله إن الّذي حدّثكم نعيم بن مسعود لحقّ، فأرسلوا بنى قريظة: إنا و الله لا ندفع إليكم رجلا واحدا من رجالنا، فان كنتم تريدون القتال فاخرجوا فقاتلوا،
فقالت بنو قريظة، حين انتهت الرسل إليهم بهذا: إن الّذي ذكر لكم نعيم بن مسعود لحقّ، ما يريد القوم إلا أن يقاتلوا، فان رأوا فرصة انتهزوها، و إن كان غير ذلك انشمروا إلى بلادهم. و خلّوا بينكم و بين الرجل في بلدكم، فأرسلوا إلى قريش و غطفان: إنا و الله لا نقاتل معكم محمدا حتى تعطونا رهنا، فأبوا عليهم، و خذّل الله بينهم، و بعث الله عليهم الرّيح في ليال شاتية باردة شديدة البرد، فجعلت تكفأ قدورهم ، و تطرح أبنيتهم .
أرسل الرسول حذيفة ليتعرف ما حل بالمشركين
ادامه در پست پایین
👇👇👇
@salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۳
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
نعيم گفت آگاه باشيد كه يهوديان از آنچه بین خود و محمد انجام داده¬اند (شكستن پيمان خود با رسول خدا ) پشيمان شدهاند و براى جبران اين كار نزد محمّد فرستاده اند که : ما از كارمان پشيمان شدهايم آيا اگر ( ما نيرنگى بزنيم و) گروهى از دو قبیله ، بزرگان قريش و غطفان را بگيريم و به شما بدهیم ، تا آنها را گردن بزنى، آنگاه با تو همدست شويم تا بقيه را از بين ببريم در اين صورت از ما راضى ميشوى ( و عهد شكنى ما را ناديده ميگيرى) ؟ محمّد در پاسخشان گفته است: آرى، از اين رو اگر از یهود ( بنى قريظة ) كسى به نزد شما فرستادند و خواستند تا افرادى را از شما بعنوان گروگان بگيرند مبادا قبول كنيد و حتی یک نفر را به دست آنها بسپاريد!
از آنجا بنزد قبيله خود غطفان آمد و بآنها گفت: اى گروه غطفان شما ریشه و قبيله من هستيد و هيچكس پيش من محبوبتر از شما نيست و گمان ندارم نسبت بمن بد گمان باشيد؟ پاسخ دادند: چنين است و ما نسبت به تو هيچگونه سوء ظنى نداريم، گفت: پس بايد آنچه ميگويم افشا نكنيد، گفتند: چنان كنيم ، اكنون بگو چه مطلبى دارى؟ نعيم آنچه را بقريش گفته بود بآنها نيز گفت و آنها را از تسليم افرادى از خود بعنوان گروگان به يهود بنى قريظة بر حذر داشت.
تفرقه در ميان دشمن
از آنچه خداوند برای رسولش انجام داد در شب شنبه از شوال سال پنجم كه مصادف با شب شنبه بود ابو سفيان پسر حرب عكرمة بن ابى جهل را باتفاق چند تن از سرشناسان قريش و غطفان نزد يهود بنى قريظة فرستاد و براى آنها پيغام داد : ما در جایی که اقامت کنیم نیستیم ، اسبان و شتران ما دارند هلاك ميشوند ، آماده باشيد تا فردا همگى حمله را شروع كنيم و از جنگ بین خود و او آسوده شویم .
بنى قريظه در جواب آنها گفتند: فردا كه شنبه است و ما در چنين روزى بهيچ كارى دست نمي¬زنيم، و بعضی از ما کاری در آن روز انجام دادیم که جزایی به آنها داده شده که شما از آن نمی¬ترسید و از اين گذشته تا چند تن از بزرگانتان را بعنوان گروگان بما ندهيد ما اقدام بجنگ نميكنيم، آنها در دست ما وثیقه باشند تا کار محمد یکسره شود زيرا ممكن است جنگ به شما آسیب بزند و پیكار را بر شما سخت كند تا جایی که به شهر و ديار خود برگرديد و ما را تنها بگذاريد، و این مرد در زمین ماست و آن وقت است كه ما توان مقابله با او را نداريم!
فرستادگان ابو سفيان با پاسخ بنی قریظه برگشتند قریش و غطفان گفتند: بخدا آن سخن نعيم بن مسعود خوبى به شما راست بود، از اين رو براى بنى قريظة پيغام فرستادند كه بخدا ما يك نفر هم گروگان بشما نميدهيم اگر خواستيد كه آماده جنگ باشيد بیرون بیاییید و بجنگید .
بنی قریظه هنگامی كه فرستادگان قریش این پیام را آوردند گفتند: به خدا نعيم بن مسعود نصيحت درستی به ما كرد ، اينان ميخواهند جنگ را شروع كنند تا اگر فرصتی به دست آوردند دستبردى بزنند و اگر نتوانستند ما را تنها گذارده و به سوى شهرهای خويش فرار كنند . و ما را با این مرد در سرزمین¬مان تنها بگذارند . پس براى قريش و غطفان پيغام دادند : به خدا سوگند تا گروگانی به ما ندهيد ما اقدام بجنگ نخواهيم كرد . آنها هم زیر بار نرفتند و خدا هم خواری بینشان انداخت و پروردگار نيز باد را توأم با سرماى زمستانی بسیار سختى بر آنها فرستاد (تا يكسره تصميم آنها را بكوچ كردن قطعى ساخت) پس باد و طوفان در آن شب غوغا كرد، ديگها را برگرداند، خيمه ها را از جا كند، (خلاصه آنها را بستوه آورد) .
رسول خدا حذیفه را فرستاد تا ببیند چه بر سر مشرکین آمده
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۳
#اختصاصی
(نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
#احادیث_فقه_حکومتی ۲۳
#پنهان_پژوهی
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال جایز نیست)
🌟🌟🌟🌟🌟
خبر اختلاف و تفرقه ميان دشمن كه باطلاع رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد حضرت حذيفة را طلبيد و او را مأمور ساخت تا چون شب شود بميان لشگر دشمن برود و از وضع و تصميم آنها رسول خدا صلى الله عليه و آله را با خبر سازد. تا آنجا که گفت : حذيفه گفت: اى مرد بخدا ما در جنگ خندق نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم و چون شب شد آن حضرت قدرى از شب را نماز خواند آنگاه بسوى ما متوجه شده فرمود: كيست كه برود و ببيند اينان چه ميكنند و برگردد- رسول خدا برگشتن را برای او تضمین کرد - و هر كس كه اين كار را انجام دهد من از خداى تعالى ميخواهم تا او را در بهشت رفيق من گرداند! ترس و گرسنگى و سرما چنان شديد بود كه حتى يك نفر هم از مردم برای این کار بلند نشد ، رسول خدا صلى الله عليه و آله كه چنان ديد مرا صدا زد، من چارهاى نداشتم جز اينكه برخیزم هنگامی که مرا صدا زدند، فرمود: اى حذيفه در ميان اينان (لشگر دشمن) برو و ببين چه ميكنند، و مبادا كارى ديگر انجام دهى تا اينكه بنزد ما مراجعت كنى! حذيفه گويد: من خود را بميان لشگر قريش رساندم ديدم باد و سپاه خدا بر سر آنها آورده آنچه آورده و ديگى و آتشى بجاى نگذارده، خيمه و چادرى سر پا نمانده در اين ميان ابو سفيان را ديدم كه بپاخاست و پيش از آنكه شروع به سخن كند گفت: هر يك از شما فرد پهلوى خود را ببیند که بيگانه نباشد. حذيفه گويد: من (براى اينكه شناخته نشوم پيشدستى كردم و) دست مردى كه در كنارم نشسته بود گرفتم و پرسيدم: تو كيستى گفت: فلان پسر فلان .
ندای ابوسفیان برای رفتن
سپس گفت: اى گروه قريش بخدا اين سرزمين جاى ماندن نيست و اسب و شترى براى ما باقى نگذارد و همگى هلاك شدند، و از آن سو يهود بنى قريظه هم بما خيانت كردند، و از ایشان به ما بدی رسید باد و طوفان هم كه مىبينيد چه ميكند نه ديگى بر سر بار گذارده و نه آتشى بجاى نهاده و نه خانه و چادرى برای ما سر پا مانده (بيش از اين ماندن ما در اينجا صلاح نيست و هم اكنون) بسوى مكه كوچ كنيد كه من حركت كردم، اين را گفت و (از عجلهاى كه داشت) بر شتر خويش كه زانويش را هنوز باز نكرده بود سوار شد و با تازيانه بر او زد كه برخيزد و شتر سه بار بر زمين خورد تا بالاخره از جا برخاست و ابو سفيان همانطور كه سوار بود زانوى شتر را باز كرد. حذيفه گويد: اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله بمن نسپرده بود كه كار ديگرى نكنى همانساعت من بخوبى مىتوانستم ابو سفيان را با تير از پاى درآورم .
حذيفه تأمل نكرد و بسوى رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگشت، گويد:هنگامى رسيدم كه آن حضرت كسائى یمنی رنگی را که برای بعض زنانش بود را بر دوش افكنده و مشغول نماز بود، و چون مرا بديد در زير آن كساء در كنار پاى خود خوابانيد و چون سلام نماز را داد جريان را بعرض او رساندم.
طولى نكشيد كه قبيله غطفان نيز وقتى فهميدند قريش حركت كردهاند از مدينه كوچ كردند، و چون صبح شد همه آنها رفته بودند و كسى از آنها بجاى نمانده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز با مسلمانان بشهر باز گشتند، و لباس جنگ را از تن بيرون كردند.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال ممنوع است)
#علوم_مقدماتی_اجتهاد
#علوم_عقلی
#فقه
#فلسفه ۲
#نکته_های_نو_در_علوم_مقدماتی_اجتهاد ۳
🔻🔻🔻🔻🔻
مطالب مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد
🔻🔻🔻🔻🔻
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب صوتهای تدریس را گوش کنید.
🔻🔻🔻🔻🔻
🔆ب) بررسی احتیاج به فلسفه با توجه به نظر علما و وضع کنونی فقه و اصول:
به نظر بعضی علما فلسفه نه تنها مقدمه برای اجتهاد نیست بلکه مضر به اجتهاد نیز هست یکی از محققین در این زمینه می فرماید: «و لا دخل للدقّة الفلسفيّة- في العلوم العقليّة- بل ربما يقدح باعتبار خروجها عن الفهم العمومي الّذي بعث الأنبياء عليه بمقتضى قوله تعالى «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» الآية، نعم تكون سببا لسرعة الفهم، لكنّهما قد تضرّ باعتبار إيجابها لاعوجاج في فهم كلمات أهل البيت عليهم السّلام و ان كان لهم أصحاب مختلفون في فنون العلم، لكن الكلام في الاستنباط الفقهي.»
دقت فلسفی - در علوم عقلی – ارتباطی [ به فقه و اصول ] ندارد بلکه گاهی خدشه وارد میکند به این دلیل که از فهم عمومی که بعثت انبیا بر آن بوده خارج میشود به مقتضای قول پروردگار متعال که فرمود : « و ما هیچ رسولی را مگر به زبان قوم خویش نفرستادیم » بله فلسفه سبب سرعت فهم میشود اما این دو [فلسفه و سرعت فهم ] گاهی مضر میشوند چرا که باعث ایجاد انحراف در فهم کلمات اهل بیت میشوند اگرچه ایشان دارای اصحاب مختلفی در فنون مختلف علوم بوده اند ، ولی کلام در استنباط فقهیست.
🔆بعضی دیگر معتقدند اصلا علم فلسفه ربطی به علم اصول و فقه ندارد چرا که قواعد فلسفی در مورد حقائق خارجی جاری میشود و در علوم فقه و اصول که علومی اعتباری هستند جریان پیدا نمی کند.
👈صاحب انوار الاصول میفرماید: «ان من اقسام الامور الاعتباریة التشریعیات التی منها مسائل الفقه (او الحقوق) و هکذا اصول الفقه فلا سبیل الیها للقواعد المنطقیة و الفلسفیة الجاریة فی خصوص الحقائق الخارجیة کقاعدة الواحد و احکام العرض و المعروض بان یقال : ( الصلاة مثلا معروض و الوجوب عرض) او استحالة اجتماع الضدین (بان یقال مثلا : اجتماع الامر والنهی محال لاستحالة اجتماع الضدین ) نعم اجتماع الضدین و اشباهه باطل فی الامور الاعتباریة لکن لان جهة الاستحالة بل من باب کون اعتبارها لغوا و اللغویة شی و الاستحالة شی آخر.»
🔆از اقسام امور اعتباری تحقیقا مباحث تشریعیات اند که مسائل فقه (یا حقوق ) از اقسام آنهاست و همچنین مباحث اصول فقه پس قواعد منطقی و فلسفی که در خصوص حقائق خارجی جاری میشوند راهی به تشریعیات ندارند مثل قاعده الواحد یا احکام عرض و معروض که مثلا اینطور بگوییم نماز معروض و وجوب عرض است یا استحاله اجتماع ضدین که مثلا گفته شود اجتماع امر ونهی محال است بدلیل استحاله اجتماع ضدین البته اجتماع ضدین و نظایر آن در امور اعتباری باطلند اما نه از باب استحاله بلکه از این باب که اعتبار آنها لغو است و لغو بودن یک چیز است و استحاله چیز دیگر.
و همچنین میفرماید: «فلا دخل له [ای علم الفلسفة]بعلم الفقه لانه یبحث عن الاعتباریات نعم یمکن ان یقال ان له تاثیرا فی الفقه من باب تاثیره فی علم الکلام فلیس له دخل مباشرة و بلا واسطة.»
🔆پس علم فلسفه ارتباطی به علم فقه ندارد چراکه علم فقه از اعتباریات بحث میکند البته ممکن است گفته شود تاثیری در فقه از دریچه تاثیر در کلام دارد در نتیجه مستقیم و بدون واسطه ارتباطی ندارد.
@salmanraoofi
#اختصاصی (نشر بدون لینک کانال ممنوع است)
#علوم_مقدماتی_اجتهاد
#علوم_عقلی
#فلسفه ۳
#فقه
#نکته_های_نو_در_علوم_مقدماتی_اجتهاد ۴
🔻🔻🔻🔻🔻
مطالب مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد
🔻🔻🔻🔻🔻
👈👈این مباحث تدریس هم شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید.
🔻🔻🔻🔻🔻
🔆مباحث علمی بعضی از بزرگان نیز تاثیر داشتن فلسفه در فقه و اصول واضح است گرچه به طور صریح در کتبشان چیزی نیامده.
🔆از کتاب تهذیب الاصول امام خمینی (ره )استفاده میشود که ایشان دانستن فلسفه را در فهم صحیح بعضی مباحث علم اصول دخیل میدانند چرا که بعضی علمای اصول مباحثی را مطرح کرده و احکامی فلسفی بر آنها بار کرده اند در حالیکه این مسائل اعتباری بوده و نمیشود این احکام را بر آنها جاری کرد یا در جایی میشود از مباحث تحلیل فلسفی کرد هرچند شارع نظر به این مباحث نداشته است.
🔆ما در اینجا به چند مورد آن اشاره میکنیم:
۱) نفس تحقق اعتبار: به نظر ایشان اعتبار شارع امری حقیقی و تکوینی است چرا که اعتبار، فعل شارع است و فعل او امری حقیقی و واقعی است و لباس وجود پوشیده پس قواعد فلسفی شاملش میشود چرا که فلسفه از انواع وجود بحث میکند . ایشان پیرو این عقیده در مباحث امر و نهی و مباحث دیگر به طرز خاصی مشی کرده اند مثلا کراهت نزد ایشان مبدا نهی است.
۲)همچنین به نظر ایشان میشود موضوع حکم را در بعضی موارد تحلیل فلسفی کرد گرچه شارع، که در حقیقت معتبِر است به این سنخ مباحث توجه نکرده باشد لذا ایشان معتقدند اوامر و نواهی به طبیعت تعلق میگیرد نه به فرد یا به وجود ذهنی.
۳) لوازم ذات جعل نمیپذیرند اما ذات جعل میپذیرد مثلا سببیت لازمه ذاتی سبب است و ایجاد آن ایجاد سبب است اما ایشان این قاعده را در امور تکوینی جاری میدانند نه در مور اعتباری
۴)همچنین به نظر ایشان قواعد فلسفی در حکم جریان نمی یابند چرا که حکم یا وضعیست یا تکلیفی و موضوع هم یا اعتباری است مثل نماز و یا واقعی و خارجی و معیار در اعتباری بودن یک قضیه حکم آن قضیه است نه موضوع آن، لذا قواعد فلسفی در احکام جاری نمی شوند به همین دلیل ایشان در جاهای مختلفی با بزرگان دیگر مخالفت کرده اند که دو مورد را متذکر میشویم:
الف: جعل امور انتزاعی و رفعش تابع جعل منشا انتزاع و رفعش است: به نظر دیگران شرطیت و مانعیت قابل جعل و رفع نیستند اما به نظر ایشان میشود شرطیت و مانعیت را جعل کرد چرا که قواعد فلسفی در حکم جریان پیدا نمیکند.
ب) حکم به عدم تضاد بین احکام خمسه: امام معتقدند که احکام پنج گانه چون اعتباریند تضاد بینشان راه ندارد اما بزرگان دیگر معتقدند دو حکم شرعی چون دو امر وجودیند اجتماعشان در موضوع واحد باعث تضاد است.
ج) موردی دیگری که یافت شد حضرت امام در بحث تجری از مباحث فلسفی استفاده کرده اند
ایشان در این بحث فرموده اند: تجری باعث ایجاد صورت برزخی و اثر ملکوتی در نفس میشود که این اثر در عالم غیب موثر است .
ایشان این مطلب را طبق مبانی فلاسفه تشریح کرده اند فلاسفه قائلند که بهشت و جهنم عوالم مراتب ومنازلی دارد و این مراتب و منازل بر طبق مراتب و منازل کلی نفس سامان یافته و سه مرتبه دارد مرتبه اول بهشت اعمال و جهنم آن، مرتبه دوم بهشت صفات و جهنم آن، مرتبه سوم بهشت ذات و جهنم.
@salmanraoofi