eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
4 🔅🔅🔅 📐 فقیه ممکن است بگوییم در مواردی این حق را دارد، بگوید من نمی‌توانم اموال شما را بفروشم ولی حق نداری بفروشی. این مال را حق نداری بفروشی. یعنی می‌تواند جلوگیری بکند، دفع کند، منع کند. خب حالا این همه آن چهار صورتی که در قبل بود این جا هم وجود دارد؛ به نحو استقلال انحصاری، به نحو انضمام انحصاری مثلاً گفته بشود فقیه و خود مالک، فقیه و یک کسی دیگر که خب باید طبق ادله ببینیم آیا چه جوری هست. ▫ س: رفع هم همین است؟ ☑ ج: بعد می‌گوییم، فعلاً دفع است یعنی جلوی آن را می‌گیرد، هنوز نمی‌گذارد به وجود بیاید، نمی‌گذارد تحقق پیدا کند. حالا یا به نحو استقلال یا به نحو انضمام یا به نحو انحصار یا غیر انحصار. ⬅ نُه و ده و یازده و دوازده، همین است که شما فرمودید: «التسلط علی الرفع و الإزالة» شیء محقق شده، پدیدار شده، شارع به این ولایت داده که می‌توانی رفع کنی، می‌توانی ازاله کنی. مثلاً معامله‌ای انجام شده، متعاملین حاضر به اقاله نیستند، حاضر به فسخ نیستند اما شارع ولایت داده به فقیه که تو می‌توانی این معامله را به هم بزنی. ▫ س: ؟؟؟ ☑ ج: این همان ابطال و ازاله و رفع یکی است دیگه. ▫ س: ؟؟؟ ☑ ج: نه، این‌ها در همین می‌گنجد دیگه، ابطال می‌کند، ازاله می‌کند. ▫ س: ؟؟؟ حق فسخ داشته باشد ابطال نداشته باشد. آثار بیشتری دارد. ☑ ج: ازاله می‌گیرد دیگه، ازاله یعنی آن معامله را فسخ می‌کند ازاله می‌کند، از بین می‌برد. ▫ س: ؟؟ ☑ ج: حالا دیگه فرق می‌کند، این‌ها شُعب این هست دیگه، این جامع آن هست. ◀ فرض کنید یک معامله‌ای کسی انجام داده، فقیه می‌بیند که این معامله که انجام شده مثلاً صحیح نیست، این‌ها توی مثلاً آثار باستانی می‌آید، یک کتاب خیلی مهمی است این را فروخته به یک نفر خارجی، مالک بوده. مالک این متاع بوده این را فروخته به... یک کتاب بسیار عتیق ذی‌قیمتی را که مثلاً مال... این را فروخته به یک کتابخانه خارجی. فقیه در این جا... خب هیچ‌کدام؛ نه آن شخصی خریدار بوده حاضر به اقاله و فسخ است و نه این فروشنده، اما به مصالح کشور، فقیه بتواند این جا بگوید چی؟ شارع به او حق وتو داده می‌گوید آقا من فسخ کردم. یا مثل همان موارد نکاح که آقای میلانی را مثال زدم یک نکاح محققی است، شارع به او ولایت می‌دهد که می‌توانی این را فسخ کنی، فسخ کنی یا حالا طلاق بدهی. ازاله جامع است حالا به نحو فسخ یا به نحو طلاق که این‌ها البته آثارش با هم دیگر فرق می‌کند دیگه، بنابراین این هم باز استقلالی، انضمامی، انحصاری، غیرانحصاری. این مجموعه صوری است که ما برای ولایت می‌توانیم تصویر کنیم و باید ببینیم از ادله... حالا ما فقط همین مقبوله عمر بن حنظله ببینیم آیا همه این اقسام ولایت در آن حوزه‌ای که گفتیم که حوزه پنجم باشد، که عبارت باشد از امارت و حکومت و مصالح عامه و مصالح نوعیه، در آن جا تمام این اقسامی که تصویر می‌شود برای سلطه و ولایت، شارع مقدس اعطاء به ولیّ واجد شرایط کرده یا نفرموده؟ یا بعضی را فرموده و بعضی را نفرموده؟ ▫ س: ببخشید مرادتان از این تقسیم این است که اگر ما مثلاً ایجاد را ثابت کرد حالا به هر نحو آن، دیگه اثبات ایجاد اثبات مثلاً.... ☑ ج: منع نمی‌کند، نه نمی‌کند. ▫ س: ممکن است ولیّ ؟؟؟ ☑ ج: نتواند، بله دیگه. باید دید حوزه‌ای که توسعةً تضییقاً شارع چه مقدار ولایت داده برای شخص. می‌گوید اگر انجام شد دیگه کاری نمی‌تواند بکند، مثلاً در همین مورد ممکن است بگوید که تزویج می‌توانی بکنی اما اگر ازدواج کردی دیگه تو نمی‌توانی فسخ کنی و طلاق بدهد و هکذا، بنابراین این‌ها از هم دیگر جدا می‌شود. ▫ س: عزل و نصب‌ها را ... ☑ ج: خب ایجاد است دیگه همان‌ها. ایجاد است حالا می‌تواند نصب سلطان کند مثلاً، همین تنفیذی که ما الان در جمهوری اسلامی هم داریم که ولیّ فقیه تنفیذ می‌کند ریاست جمهوری را، یا شیخنا الاستاد قدس سره می‌فرمود؛ مرحوم آشیخ کاظم می‌فرمود فقیه می‌تواند نصب سلطان کند. این همان ایجادی است دیگه، او ایجاد می‌کند و.... پس بنابراین به این هم توجه... ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
5 🔅🔅🔅 ⏪ امر سومی که باید به آن توجه بکنیم این هست که این ولایتی که در این جا مورد نظر هست، در حقیقت منحل به دو حکم می‌شود؛ حکم تکلیفی و حکم وضعی. چون توجه دارید که گاهی در شرع ما حکم وضعی داریم ولی حکم تکلیفی نداریم، حکم تکلیفی ترخیصی مثلاً نداریم. فرض کنید که در مکاسب محرمه یک مواردی است که می‌گوییم معامله صحیح است ولی حرام است، تو حق این معامله کردن را نداری اما اگر انجام دادی نافذ است، یک مواردی هست که هم نافذ است هم جایز است مثل معاملات متعارف. هم نافذ است که حکم وضعی است، هم جایز است، گاهی واجب است حتی، این دو تا با هم جمع می‌شود، گاهی هست که این‌ها از هم افتراق پیدا می‌کنند، یک معامله‌ای ممکن است حرام باشد و نافذ نباشد، بعضی از معاملات ربوی حرام است نافذ هم نیست، یعنی نقل و انتقال حاصل نمی‌شود، کار حرامی هم انجام شده، بعضی موارد هست که نفوذ هست ولی جواز نیست، بر او جایز نیست که آن را بفروشد یا این که این کار را انجام بدهد و محرّم است، اما اگر انجام داد، آن کار را انجام داد نافذ است. س: جواز نیست ولی نفوذ هست؟ ج: بله، جواز نیست ولی نفوذ دارد. ↙ حالا این که این جا داریم می‌گوییم فقیه ولایت دارد یا ندارد و آیا مقبوله عمر بن حنظله دلالت می‌کند یا نه؟ فقط حیث نفوذ آن را توجه نمی‌کنیم که آیا إعمال قدرتی که می‌کند، تصمیمی که می‌گیرد، کاری که انجام می‌دهد نافذ است أم لا؟ فقط به این حیث توجه نمی‌کند، حیث جوازش و حتی وجوبش هم در نظر است. پس می‌خواهیم اثبات کنیم ولایت فقیه را یعنی آیا تصرفات فقیه نافذٌ أم لا؟ و جایزٌ أو واجبٌ علیه أم لا؟ این هم نکته سومی است که باید به آن توجه کنیم. ⏪ نکته چهارم این هست که همان طور که در اصول در مقدمه بحث امارات، بزرگان اصول بیان کردند ما برای اثبات یک امر از کتاب و سنت، از ادله لفظی، مسبقاً نیاز داریم به چی؟ به این که آن جعل از طرف شارع امکان داشته باشد، اگر جعل حجیت برای امارات امکان نداشته باشد، مستحیل باشد، اشکالات ابن قبه وارد باشد، می‌گوید آقا جعل امارات مستلزم اجتماع نقیضین است، اجتماع ضدین است، یا موجب تفویت مصالح است، یا موجب القاء فی المفاسد است، و به این دلیل ابن قبه جعل حجیت از طرف شارع برای امارات غیرعلمیه ممکن نیست، مستحیل است. 🔹 خب اگر استحاله دارد دیگه چه جور ما می‌توانیم به ادله، به کتاب و سنت اثبات بکنیم؟ چیزی را که مستحیل است که قابل جعل نیست که ما بگوییم ادله بر آن دلالت می‌کند، بنابراین اگر استحاله داشت حتی اگر دلیل ظاهری هم وجود داشته باشد، باید آن دلیل ظاهری را تأویل کنیم و بگوییم ظاهر این مراد نیست. یا اگر نتوانستیم تأویل کنیم یرّد علمه الی اهله، و خودمان نمی‌توانیم به آن عمل بکنیم. 🔹 حالا در این جا بحث این است که آیا جعل ولایت برای فقیه به طور عام و به طور مطلق، این امکان دارد یا امکان ندارد؟ تارةً شارع می‌آید یک شخص معیّنی را ولیّ قرار می‌دهد و برای او جعل ولایت می‌کند مثل پیامبر عظیم الشأن، شخص معیّن خارجی است به او ولایت می‌دهد و مثل خلفای اثنی عشر سلام الله علیهم اجمعین، برای امیرالمؤمنین سلام الله علیه جعل ولایت می‌کند، حالا برای یک فقیه خاصی، امام(ع) در زمان خودش فرض کنید به زراره بفرماید که «جعلتک ولیّاً علی فلان امر» این مسلّم لا اشکال فیه، این قابل تصور است و اشکال ندارد. اما بیاید به طور عام که این روایات و منها مقبوله عمر بن حنظله، نام شخص خاصی که برده نشده در آن، اگر بخواهد دلالت بر ولایت فقیه بکند به عنوان عام است، که ما فقهاء را اولیاء امور قرار دادیم؛‌ فقهاء را. حالا یا به نحو عام که بفرماید «کل فقیهٍ» یا «الفقهاء» یا به نحو «الفقیه» که بشود مطلق. آیا این قابل تصویر هست که به نحو عام یا به نحو مطلق جنس، جنس الفقیه را یا کل الفقهاء را که واجد شرایط هستند شارع بیاید این‌ها را اعطاء ولایت به این‌ها بکند؟ این عقلاً قابل تصویر هست یا قابل تصویر نیست؟ ◀ خب در این جا قد یقال که ما نیاز به این بحث نداریم که از عبارت آقای آخوند در کفایه استفاده می‌شود در همان بحث مقدمه حجج و امارات، ایشان می‌فرماید ما اگر دلیل داریم بر این که شارع مثلاً امارات را حجت قرار داده، خب خود این وقوع دلیل بر امکان هم هست، اگر هم دلیل نداشتیم حالا اثبات امکام چه به درد می‌خورد، کار لغوی است، پس این بحث مستدرکٌ، احتیاجی به آن نیست چون امر از دو حال خارج نیست؛ یا ما دلیل داریم یا نداریم، اگر دلیل داریم خود دلیلی که دارد اثبات می‌کند حجیت اماره را، اثبات می‌کند امکان آن را، چون ادّل شیء بر امکان شیء وقوع آن هست. اگر هم دلیل نداریم خب حالا مجرد اثبات امکان چه فایده‌ای بر آن مترتب می‌شود. این فرمایشی است که آقای آخوند در کفایه فرموده در آن بحث. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
6 🔅🔅🔅 ⏪خب این فرمایش قابل مناقشه هست به این که این در صورتی درست است که ما دلیل قطعی داشته باشیم، احراز قطعی بکنیم بر این که این امر واقع شده، در آن صورت که احراز قطعی بکنیم خب وقوع شیء دلیل بر امکانش هست. اما اگر قطعی نیست ظواهر است، ظاهر یک دلیلی دارد بر این امر دلالت می‌کند، خب در این صورت که ما ظاهر که شد که اثبات امکان نمی‌کند، در این جا اگر واقعاً استدلال داریم، دلیل داریم بر این که امکان ندارد باید دست از آن ظاهر برداریم، آن ظاهر را تأویل کنیم و ادله‌ای که ما داریم به خصوص حالا همین این روایت مقبوله عمر بن حنظله، علی افضل التقادیر نص در باب نیست از نظر دلالت، اگر باشد، دلالتی باشد ظهور است، و ثانیاً اگر دلالتش هم نص باشد سند آن قطعی نیست، بنابراین این جا از آن جاهایی است که چون نتیجه به قطع برنمی‌گردد سنداً و دلالةً، اثبات این که این امکان دارد یا امکان ندارد، امر لازم است. س: ؟؟ صرف‌نظر از ادله عقلیه؟ ؟؟؟ ادله قطعیه است. اگر آن را در نظر بگیریم خب دلیل قطعی داریم بر وقوع ولایت فقیه پس امکانش ثابت می‌شود. ج: بله صرف‌نظر... علاوه بر این که اگر این استدلالی که این جا می‌کنیم روشن شد خب آن‌ها را هم زیر سؤال می‌برد. توجه فرمودید و حالا ان شاء الله بیان خواهیم کرد که آن‌هایی که... یعنی قد یقال به این که جعل ولایت به این شکل ثبوتاً قابل تصویر نیست، این را باید اشکالش را بگوییم بعد ببینیم جواب داریم یا نداریم، فلذا این بحث مهمی است مقدمتاً، این بحث بحث مهمی است. س: آیا ما احتیاج داریم به اثبات امکان، یا عدم اثبات و استحاله کافی نیست برای ما؟ یعنی همین که استحاله ثابت نیست ؟؟؟ ج: بله، حالا تتمه کلام همین است،‌ می‌خواستیم بگوییم. ◽️قد یقال باز که ما در این مباحث احتیاج به این جهت نداریم که مرحوم شیخ اعظم قدس سره در رسائل فرموده که بنای عقلاء بر این است که همین که احتمال امکان را بدهم برای اخذ به ادله نیازی نیست در سیره عقلاء به اثبات امکان. بلکه احتمال الامکان هم کفایت می‌کند برای اخذ به دلیل و ایشان شاید استشهاد هم می‌کنند به کلام منقول از شیخ الرئیس ابن‌سینا که «کلّما قرع سمعک من ما لم یذدک عنه البرهان فذره فی بقعة الامکان» هرچه به گوش تو خورد و برهانی بر استحاله آن اقامه نشد آن را در بقعه امکان قرار بده؛ بگو ان شاء‌الله ممکن است و عمل ممکن را با آن اعمال کن، بنابراین این عمل ممکن چیه؟ می‌توانی به ظواهر ادله در باره آن اخذ بکنیم و ما پس احتیاج به اثبات نداریم، اثبات امکان نیازی نداریم، همین که احتمالش را می‌دهیم. ◀️این مسأله؛ آقای آخوند قدس سره فرموده است که این ادعای شیخ اعظم تمام نیست برای این که چنین بنای عقلایی وجود ندارد اصلاً. اگر شک کردند عقلاء که یک چیزی ممکن هست یا ممکن نیست همین جوری بگویند ان شاء‌الله ممکن است، بنا را بر امکان بگذارند، ما چنین بنای عقلایی نداریم اولاً؛ ثانیاً؛‌ اگر چنین بنای عقلایی هم داشته باشیم «ما الدلیل علی حجیتها» دلیلی بر حجیت این بنا نیست. ◀️کلام شیخ الرئیس هم می‌فرماید: شیخ الرئیس فذره فی بقعة الامکان، این امکان این جا به معنای احتمال است نه امکان فلسفی که یعنی از وجود آن محذوری لازم نمی‌آید، آن نه، یعنی احتمال است، خب شما تا این برای شما ثابت نشده که این مستحیل است خب احتمالش را دادی، نه این که حکم به امکان بکن. این فرمایش آقای آخوند است. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
7 🔅🔅🔅 ⏮عرض می‌کنم به این که این که ایشان فرموده است که بنای عقلا معلوم نیست بر این باشد و صغرای بنای عقلاء را محل اشکال قرار داده این هم محل تأمل است برای خاطر این که ظاهر این است که بناء عقلاء بر این هست تا اثبات نشود پیش آن‌ها که یک چیزی مستحیل است ظاهر دلیل را اخذ می‌کنند و الا اگر فقط احتمال این که شاید استحاله داشته باشد، خب اگر یک دلیلی آمد بر این که فلان چیز حرام است، ما احتمال می‌دهیم اصلاً این مفسده نداشته باشد، یا در جعل حکم آن مفسده باشد که اگر مفسده باشد قهراً بر شارع مستحیل است این کار را انجام بدهد، قبیح است. به خاطر این که فقط... صرف این که احتمال می‌دهیم شاید صدور این حکم در اثر مفسده داشتن یا عدم مصلحت داشتن قبیح است، نمی‌‌توانیم به دلیل اخذ بکنیم؟ هیچ راهی هم نداریم برای اثبات این که آیا مفسده دارد، ندارد، ما به مصالح و مفاسد نفس الامری که واقف نیستیم که. آیا در سیره عقلاء، در سیره متشرعه این‌ها توقف می‌کنند در اخذ به دلیل، یا نه بنای بر امکان می‌گذارند یا این که نه، اگر بنای بر امکان نگذارند بگوییم آن چه که در بین سیره عقلاء هست این است همین که احتمال امکان را می‌دهند این کفایت می‌کند برای اخذ به دلیل، همین امکان احتمال... احتمال امکان. اگرچه حکم به امکان هم نکنند، اما نفس الاحتمال، احتمال امکان برای عقلاء کفایت می‌کند. و این که فرمودند اگر ما فرض کنید سیره هست اما این سیره دلیل بر حجیت آن نداریم، خب جواب این است که مگر رادعی از این سیره وجود دارد؟ این سیره در زمان شارع هم بوده، رادعی از این وجود ندارد. خب سیره‌ای که معاصر با معصوم باشد و رادعی از آن نباشد خب حجت است دیگه، معمولاً این آقایان حجت می‌دانند و خود آقای آخوند از کسانی است که حجت می‌داند در این صورت. ◀️حالا علاوه بر این‌ها عرض می‌کنم به این که ببینید تارةً هست که ما هستیم و یک احتمال مجرد ولی أخری برهان اقامه شده بر استحاله، مثل ابن قبه که آمده برهان اقامه کرده بر استحاله، این جا دیگه ما نمی‌توانیم چشم‌مان را ببندیم و بگوییم ان شاء الله این جا دیگه سیره عقلاء حتماً نیست. این جا را قبول داریم که سیره عقلاء نیست، برهان وجود دارد، استدلال وجود دارد، این برهان و استدلال را تأمل می‌کنند اگر دیدند درست است، خیلی خب می‌گویند بله امکان ندارد، اگر بطلان آن ثابت شد آن وقت هست. حالا در مانحن فیه این جا اقامه برهان شده برای استحاله، بنابراین ما این جا چاره‌ای نداریم جز این که این بحث را داشته باشیم که آیا جعل الولایة لعامة الفقهاء به نحو عموم یا به نحو اطلاق و جنس آیا تصویر دارد، امکان دارد این یا امکان ندارد؟ که ان شاء الله این بحث برای فردا که این بحث مهمی است که ببینیم آیا امکان جعل هست یا امکان جعل نیست. و صلی الله علیه محمد و آله. س:‌؟؟ ج: فردای بحثی، فردایی که می‌گوییم همه‌اش یعنی فردای بحثی. پایان. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید صدر کیست؟ 🔆معرفی کوتاه بمناسبت ١٩ فروردین سالگرد شهادت شهید آیت الله سید محمدباقر صدر رضوان الله تعالی علیه @salmanraoofi
باسمه تعالی ان شاءالله به زودی نکات کاربردی و مهم دروس فقه مقام معظم رهبری را با عنوان گلچینی از نکات درس خارج فقه آیت الله العظمی خامنه ای ارائه خواهم داد ان شاءالله @salmanraoofi
۱ انواع معاملات فلسفه فقه انواع روابط در فقه در همۀ مجتمعات بشری، برای انجام داد و ستد و جابجایی اموال، قواعدی وجود دارد که این قواعد به منظور تسهیل و جلوگیری از واردآمدن ضرر به طرفین در امر معامله و مبادلۀ اموال وضع شده است. به همین جهت، در خلال مقرّراتی که در قوانین عرفی وجود دارد، بخشی از مبادلات اموال ممنوع اعلام شده است. این ممنوعیّت ممکن است به خاطر عدم سازگاری آن معامله با منطق عقلائی حاكم بر آن جامعه باشد، و یا به خاطر مذهب و شریعت آن جامعه است، كه براساس آن شریعت، این معامله حرام بوده است. چنانچه در آیۀ شریفۀ: «کلّ الطعام کان حلّاً لبنی إسرائیل إلّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه»، یکدسته از معاملات در تورات براي بني اسرائيل حرام شمرده شده بود. علّت اینکه معامله‌ای ممنوع می‌شود این است که بر حسب منطق یا مذهب موجود در یک جامعه، آن معامله منجر به مفسده یا متضمّن مفسده‌ای است. طبعاً این معیار در عرفهای مختلف، تفاوت پیدا می‌کند و بسا در جامعه‌ای، معامله‌ای حرام است، همان عمل و همان معامله، در جاي ديگر حلال است. در مورد دین الهی و اسلام، باید گفت: از آنجا که دین اسلام متکفّل ادارۀ حیات بشری است، فلذا برای همۀ علائق و روابط فردی و اجتماعی انسان، امر و نهی و ترخیص دارد. شارع مقدّس در مسألۀ مبادلۀ اموال- اموال در اینجا عامّ است و شامل اعیان، منافع وحقوق می‌شود- نظرات خود را که مبتنی بر مبانی و اصول شریعت اسلامی است، بیان می‌فرماید. جایگاه بیان این نظرات، فقه است. در فقه، حکم روابط انسان بیان می‌شود که عبارت از 4 نوع رابطه می‌باشد: رابطة بین انسان و خدا، رابطة بین انسان و طبیعت، رابطة بین انسانها با یکدیگر، و ارتباط انسان با شخص خود. در باب معاملات که یک نوع رابطۀ انسان با دیگری است. فقه برای بعضی از معاملات، حکم به وجوب عمل می‌دهد و برای بعضی از معاملات، حکم به ترک می‌دهد. برای بعضی از معاملات و مبادلات، حکم به ترخیص می‌دهد، یعنی می‌توان انجام داد یا ترک‌کرد. کلام ما در مکاسب محرّمه، عبارت از آن مبادلاتی است که نباید انجام داد. امّا آن معاملاتی که باید انجام بدهیم، یا اجازه داریم انجام بدهیم، یا آنچه مربوط به مبادلات اموال نیست، بلکه مربوط به سایر روابط انسانها با يكديگر است، جای بحثش در ابواب مکاسب محرّمه نیست. 🔅منبع: جلسه دوم مکاسب محرمه، تاریخ ۱۳۸۳/۹/۲ امور تمهیدی @salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅شرح حدیث امام صادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای 🔅دعا، استغفار و شکر، با این سه خصوصیت نگرانی از حوادث دنیوی و اخروی نداشته باشید @salmanraoofi
یا مهدی یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
13940312_11625_128k.mp3
3.38M
🔅مهمترین وظایف منتظران واقعی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔅در بیان رهبر معظم انقلاب حفظه الله @salmanraoofi
02.mp3
9.31M
آقای سیدمهدی میرداماد التماس دعا @salmanraoofi
AUD-20200409-WA0001.mp3
12.41M
🔅بیانات حجت الاسلام والمسلمین استاد میرهاشم حسینی تولیت محترم حوزه علمیه آیت الله حق شناس و آیت الله مجتهدی 🔅محبت و توجه به امام زمان علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔅برای مادر امام زمان علیه السلام یک حمد و صلوات هدیه بفرمایید @hhaghshenas @salmanraoofi
هدایت شده از شیخ‌علےعزلتےمقدم
غربال وقت ظهور.mp3
9M
🔰 غربال‌وقت‌ظهور👆 خاطرعاطر معرفت‌امام‌حاضر ــــ💐 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 💐ـــــ 💝 دیگران را در کسب بیشترمعرفت مهدوی،مهمان کنید👇 🆔 @khatere_Ater
13990121_38408_16k.mp3
5.24M
🔅بیانات رهبر معظم انقلاب حفظه الله 🔅نیمه شعبان ۱۳۹۹ @salmanraoofi
۲ رجال بحث غلوّ معنای یعرف و ینکر روایت دیگر در باب فقّاع است که آن هم از لحاظ دلالت روایت خوبی است. در باب پنجاه و ششم است: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی، و غیره، عن محمد بن احمد، عن احمد بن الحسین، عن محمد بن اسماعیل، عن سلیمان بن جعفر، قال: قلتُ: لأبی الحسن الرضا(علیه‌السلام): ما تقول فی شرب الفقّاع؟ قال: خمرٌ مجهولٌ یا سلیمان! فلاتشربه. امّا یا سلیمان! لو کان الحکم لی و الدار لی لَجَلَدتُ شاربه و قتلتُ بائعه. 🔆سند این روایت سند خوبی است علی الظاهر، کلینی نقل می‌کند از محمد بن یحیی که از مشایخ کلینی است و از ثقات عالی‌مقام است، ایشان هم از احمد بن محمد یعنی احمد بن محمد بن عیسی که از بزرگان است، احمد بن الحسین، پسر حسین بن سعید است، حسین بن سعید خودش از بزرگان و اَجلّاء و ثقات عالی‌مقام است، 🔆ولي در باب احمد بحث است که آیا ثقه است یا نه؟ مرحوم نجاشی می‌گوید: قُمیّون او را رمی کرده‌اند به غُلوّ، گفتند غالی است و حدیث او یُعرَف و یَنکِر. همین مطلب را غضائری هم ذکر می‌کنند، می‌گوید: حدیث او یُعرف و یُنکر و غالٍ. حالا یا خودش می‌گوید غالٍ، یا نقل می‌کند از قمیّین که گفتند غالٍ. اینها را شاید بشود کسی دلیل بر تضعیف احمد بن الحسین بداند. 🔆به نظر بنده اینها دلیل تضعیف نیست، امّا اینکه اهل غُلوّ است این دو جواب دارد: یکی اینکه قمیّون خیلی‌ها را رمی به غلو می‌کردند! هر کسی که یک روایتی را نقل می‌کرد و یک مقامی را در باب ائمه(علیهم‌السلام) ذکر می‌کرد، اینها وسط جامعۀ بزرگ غیر شیعه، آن طرفشان قم و آن طرفشان کاشان و اصفهان و ...؛ لذا خیلی حسّاس بودند روی این مسأله، رمی می‌کردند، می‌گفتند هذا غالٌ. بسیاری از این حرفهایی که ما امروز می‌زنیم اگر به قمیّون می‌گفتند آنها رمی به غلو می‌کردند. نمی‌شود هر جائی که قُمیّون کسی را رمی به غلو کردند ما بگوئیم که او واقعاً غالی است. شنیدید که جناب احمد بن محمد بن عیسی در قم علاوه بر اینکه محدّث بود رئیس بود، بیرون می‌کردند از قم، نمی‌شود خیلی به صفت غلوّی که قمیّین به کسی بدهند، خیلی اعتماد کرد. 🔆ثانیاً: غلوّ مربوط است به مسائل معرفتی و اعتقادی. گیرم غالی در باب ائمّه یک نگاه غلوّآمیزی مثلاً دارد، این منافات با وثاقت ندارد، می‌تواند موثوقٌ به باشد، امّا غالی هم باشد. بنابراین، رمی به غلو نفی وثاقت از راوی را نمی‌کند. 🔆امّا این که: حدیثه یعرف و ینکر، این جزو تعبیرات غضائری است که معاصر ایشان نجاشی هم در یک مواردی می‌گوید: نقل می‌شود که هذا یُعرف و یُنکر. این از حرفهایی است که غضائری باب کرده است؛ یعنی بعضی از احادیث او خوب است، بعضی از احادیث او مورد انکار است و مورد قبول نیست. 🔆لکن مرحوم مجلسی اوّل در معنای «یُعرف و ینکر» بیانی دارد. اینها خرّیت و از متبحّرین در فن حدیث هستند، نمی‌شود حرفهای اینها را دست‌کم گرفت. مجلسی اوّل می‌فرماید: یُعرف و ینکر. معنایش این است که اگر از افراد موثوقٌ به حدیث را نقل کرد، حدیثُه یُعرف؛ اگر از افراد غیر موثوقٌ به نقل کرد، حدیثٌه ینکر. چون وثاقت خود راوی را کافی نمی‌دانستند. بزرگان اگر کسی خودش مورد وثوق بود، امّا از آدمهای ضعیف حدیث نقل می‌کرد این طعن محسوب می‌شد، یَروی عن الضعفاء. در کتب رجال یکی از طعنها این است که یَروی عن الضعفاء. پس حدیثه یُعرف و یُنکر؛ یعنی اگر یک‌جایی از افراد مورد وثوق عالی‌مقام نقل می‌کند، حدیث او یُعرف. اگر جایی دیدیم که از آدمهای ضعیف یا مجهول که نمی‌دانیم چطوری است، نقل می‌کند، حدیثه ینکر؛ یعنی خود او طوری نیست که صرف نقل او کافی باشد در اعتماد. مثل ابن ابی عمیر، که صرف نقل آنها برای اعتماد کافی است؛ چون می‌دانیم لایروی الّا عن ثقة، می‌خواهد بگوید این آن‌طوری نیست اگر از شخص ثقه‌ای نقل کرد حدیث او یُعرف. اگر نفهمیدیم ثقه است یا ثقه نیست یا دیدیم ثقه نیست، حدیث او یُنکر، خود او شأنی ندارد که غلبه پیدا کند بر ضعف آن کسی که از او نقل می‌کند، مراد از یُعرف و ینکر این است. طبق آنچه مجلسی فرمودند اگر این باشد معنای یُعرف و ینکر، اینجا این حدیث جزو احادیث اوست که یعرف چون که این حدیث را ایشان نقل می‌کند عن محمد بن اسماعیل که محمد بن اسماعیل یا محمد بن اسماعیل بن بزیع است یا محمد بن اسماعیل برمکی يا رازي است. به‌ هرحال، هر دو توثیق شدند، در این بحثی نیست. بنابراین، در باب احمد بن الحسین اگرچه یک توثیق قرص و محکمی دربارۀ خود او ما نداریم، ولی مجموعاً به نظر می‌رسد که لابأس به است. @salmanraoofi
باسمه تعالی 🔆آدرس کانال متن درس خارج مقام معظم رهبری در ایتا برای علاقه‌مندان https://eitaa.com/joinchat/598736921Cc09d03e4ba پیام رسان سروش: sapp.ir/matnedars پیام رسان بله: ble.im/join/MjU1MzZiNm @salmanraoofi
01_970405.doc
89.6K
🔅متن درس "بررسی استدلال به مقبوله عمر بن حنظله" برای ولایت فقیه 🔅حضرت استاد شب زنده دار«دام ظله» 🔅«متن اولیه» جلسه : ۱ تاریخ : ۱۳۹۷/۵/۴ @salmanraoofi
8 🔅🔅🔅 📐 برای تمسک به ادله‌ی لفظیه از جمله مقبوله‌ی عمر بن حنظله که مورد بحث است باید امکان مفاد آن را اثبات کنیم. پس باید اثبات شود که امکان دارد، ولایت فقیه به صورت عموم یا اطلاق جعل شود تا اینکه اخذ به مضامین این روایت امکان‌پذیر باشد، چون اگر امری ثبوتا محال باشد نوبت به مرحله‌ی اثبات نمی‌رسد. به همین خاطر اصولیون در اصول ابتدا به امکان جعل امارات می‌پردازند و سپس ادله را مورد بررسی قرار می‌دهند. ⏪ بعضی از فقها قائل هستند که جعل ولایت برای فقیه به صورت عام یا مطلق مستحیل است، بنابراین حتی اگر مقبوله‌ی عمر بن حنظله بر این مسأله دلالت داشته باشد، باید آن را تأویل برد یا اینکه علمش را به اهلش واگذار کرد. با توجه به این مطلب همانگونه که اصولیون شبهات ابن قبه در مورد امکان جعل حجیت امارات را قبل از بررسی ادله‌ی حجیت، مورد بررسی قرار می‌دهند ما هم باید استدلال این دسته از فقها بر استحاله‌ی ولایت فقیه به این نحو را مورد بررسی قرار دهیم. ◀ اصل این اشکال از طرف صاحب دراسات مطرح شده است و در کلام برخی دیگر از بزرگان هم مورد توجه قرار گرفته است. ایشان در این مورد می‌گوید برای جعل و نصب عام فقیه به عنوان ولی جامعه، فقط پنج صورت قابل تصویر است و تمام این پنج صورت مستحیل هستند پس جعل عام فقیه به عنوان ولی جامعه محال است. در واقع استدلال ایشان یک قضیه‌ی استثنایی است: «النصب العام مستلزم للغویة او للفساد و التالی باطل و المقدم مثله» اصل بحث در مورد ملازمه‌ای است که ایشان بین نصب عام و بین فساد و لغویت برقرار کرده‌اند. ◀ ... باطلٌ فالمقدمُ مثلُه» اما بیان ملازمه که چرا نصب عام مستلزم فساد یا لغویت است؟ گفته می‌شود به این که تارةً شارع و جاعل این ولایت می‌آید و می‌فرماید که «کلّ فقیهٍ یا الفقیه جعلتُهُ ولیاً و حاکماً علی الأمّةِ الإسلامیه» و با این کارش دو شیء را جعل می‌کند؛ یکی منصب ولایت، خود ولایت یک منصبی است مثل قضاوت که یک منصبی است. این منصب دارای احکامی است منصب قضاوت جعل می‌شود و قاضی یک احکامی دارد که مثلاً حکم او نافذ است یا سلطه‌ی بر اجرای حدود دارد، تعذیرات دارد و امثال ذلک یا سایر عقوبات دارد. شارع بفرماید «جعلتُ الفقیه ولیاً یا جعلتُ کلّ فقیهٍ با شرایط ولیاً و لهُ أن یولّیَ أمور العباد» هم جعل منصب ولایت برایش بکند هم به او اجازه بدهد یا واجب بکند که این إعمال کند این ولایت را. این صورت اول. و این ولایت هم این‌جا توجه بکنیم که همان‌طور که از عبارت روشن بود به نحو انحلال و استقراء است. یعنی لکلّ فقیهٍ، تک تک فقهاء، هر کدام دارای این دو جهت هستند که هم منصب ولایت را داشته باشند و هم این که لهم این که حکم کنند و پیاده کنند و اعمال ولایت کنند. س: ؟؟؟ دو تا جعل است یعنی؟ ج: بله س: خب اگر جعل ولایت کرد ؟؟؟ ج: مثل موضوع و حکم می‌ماند دیگر. در اعتبارات عقلاء این‌جوری هست می‌گویند این آقا رئیس جمهور است بعد وظایف رئیس جمهور را ذکر می‌کنند. این آقا مثلاً قاضی است بعد وظایف قاضی را ذکر می‌کنند. اما این منصب قضاوت خودش یک منصبی است، منصب ولایت یک منصبی است خب این منصب را دارد حالا برای این منصب، حالا اگر آمدند احکام را کم و زیاد کردند فرض کنید که پارلمانی است دست پارلمان بود مثلاً، یا مجلس خبرگانی بود. بیایند بگویند خب آقای رئیس جمهور الان وظایفش کم می‌شود یا زیاد می‌شود. تصرّفی در آن منصب نمی‌کنند او منصب را دارد وظایف را کم و زیاد می‌کنند. توی اعتبارات عقلائی این‌جوری هست در شرع هم همین‌طور است منصب امامت، منصب نبوت، این‌ها حتی برای احکام ؟؟؟ 📐 خب پس بنابراین این صورت اول است که ممکن است به این شکل بگوییم. این صورت، همان صورتی است که می‌گوییم مستلزم فساد هست و باطل است که بعد توضیح می‌دهیم که چرا مستلزم فساد هست و باطل است. پس به این شکل که اتفاقاً ظاهر ادله‌ هم شاید همین باشد، ظاهر بدوی ادله هم همین است این می‌گویند موجب فساد است موجب هرج و مرج است هم عقلاً و هم عقلائاً هم شرعاً‌ به حسب نصوص متکاثره این صورت موجب مفسده است. ⏪ صورت ثانی این است که از نظر جعل منصب همین‌جور است یعنی به نحو عام استغراقی شارع برای کلّ فقیهٍ می‌آید جعل منصب می‌فرماید اما اعمال ولایت فقط برای یکی است؛ اگر صد تا فقیه داریم در عصر واحد، همه‌ی این‌ها منصب ولایت دارند اما همه نمی‌توانند اعمال کنند بلکه یکی از آن‌ها. خب بنابراین تفرقه‌ی بین دو تا حکم‌ها ایجاد می‌شود در اولی هم همه منصب را داشتند و هم همه می‌توانستند إعمال کنند. در ثانی همه منصب را دارند اما إعمالش فقط برای یکی از آن‌هاست. س: چه فایده‌ای دارد؟ همه داشته باشند؟ ج: حالا داریم صور را ذکر می‌کنیم دیگر، نقل کفر که کفر نیست. حالا می‌آید وجهش، این صور را می‌خواهیم بگوییم صور را ابتداءً بگوییم، پنج صورت این‌جا متصور است کل این صور متصوره قائل می‌گوید باطل است. شاید یکی از دلیل‌های باطل بودن آن هم همین فرمایش شما باشد مثلاً. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
9 🔅🔅🔅 ⏪ صورت سوم: صورت سوم این است که نه، «أن یکون المنصوب وارداً منهم» نگفت به صورت ظاهر کلّ فقیهٍ، یا به صورت ظاهر الفقیهُ ولیُّ الأمّة، و یک اموری دارد در ظاهر امر، اما مثل عام مخصص می‌ماند که هی تخصیص بزنید یک نفر ته آن بماند، «أکرم کلّ عالم»، بعد هی تخصیص می‌زنیم تخصیص می‌زنیم یک نفر ته آن می‌ماند. این‌جا هم ولو این‌جوری در عبارات مولا آمده شارع آمده آن مقصود جدی و واقعی آن یک نفر است که آن یک نفر هم منصب را دارد هم له اعمال الولایة است آن یکی، ولی حالا در صورت ظاهر به این شکل گفتند. س: ؟؟؟ ج: یعنی شبیه آن را دارد می‌گوید مثل یک عام این‌چنینی. چون توی عبارات روایات نداریم أیَّ فقیهٍ، این‌جوری نداریم. که عام بدلی باشد ولی شبیه عام بدلی است. س: یک نفر معیّن؟ ج: حالا این‌جا دیگر قائل تفصیل نداده این‌جا خودش صوری را ممکن است که متصور باشد در ؟؟؟ که این عام مخیّر عند الله باشد مثل حرف‌هایی که بعضی‌ها راجع به ؟؟؟ مثلاً زدند ؟؟؟ این‌جا هم بگوییم یک معیّن عند الله است. عند الشارع، یا بگوییم یکی لا علی التعیین. بنابراین که این که آن قابل ؟؟؟ یک لا علی التعیین. حالا یا یکی معیّن، یا یکی لا علی التعیین خدای متعال،‌ شارع او را ولیّ قرار داده بر امور مردم. خب حالا این هم یک صورت سوم. ⏪ صورت چهارم این است که می‌آید منصب را برای همه قرار می‌دهد به نحو عام استغراقی، منصب برای همه است منتها اعمال این ولایت از هر کدام مشروط است به اتفاق با دیگران. وقتی می‌خواهد یک مطلبی اعمال بشود از باب ولایت، آن وقت همه اتفاق داشته باشند یعنی همه قبول دارند اگر صد تا قبول داریم یک مجلسی درست کنند و بنشینند با هم، اگر اتفاق کردند می‌تواند این اعمال بشود اما اگر اختلاف داشتند نه. خب پس بنابراین آن وقت آن اشکال هرج و مرج دیگر از بین می‌رود که این آقا می‌خواهد یک حرفی بزند او می‌خواهد یک‌جور اعمال کند در مقام عمل، تشاجر و تنازع واقع بشود و اختلاف واقع بشود قهراً نداریم. پس همه منصوب هستند برای ولایت اما اعمالش مشروط است به اتفاق همگان، این هم صورت چهارم. ⏪ صورت پنجم: این است که به نحو عام مجموعی نه عام استغراقی و نه بدلی، به نحو عام مجموعی شارع قرار داده یعنی کأنّ کلّ فقهای این عصر را که واجد شرایط هستند منضماً دیده که هر یک جزو آن من لهُ الولایة است منضماً دیده و یک و منصب ولایت را برای این مجموع من حیث المجموع قرار داده. که قهراً‌ وقتی این‌جور شد تک تک ولایت ندارند فلذا اعمال هم نمی‌توانند بکنند، این‌جا هم مثل صورت قبلی که قهراً اعمال ولایت این‌جاست که همه اتحاد داشته باشند آن موقع هست که هم منصب را دارند و هم می‌توانند اعمال ولایت بکنند. 📐 خب این پنج تا، شما صورت ششمی را نمی‌توانید برای این پیدا بکنید و لکن پس اگر دقت بکنید کأنّ مثل حصر عقلی می‌ماند یا خدا برای همه‌ی منصب‌ قرار داده یا نه برای همه قرار نداده، برای همه که قرار نداد آیا یا برای یکی قرار داده پس بنابراین از جهت.... و آن‌جایی هم که برای همه قرار می‌دهد یا به نحو عام استغراقی قرار می‌دهد یا عام بدلی قرار می‌دهد یا عام مجموعی قرار می‌دهد. از نظر اعمال هم باز همین صوری که گفتیم مازاد بر این صور قابل تصویر نیست. بنابراین همه‌ی صور همین پنج‌تا است. س: ؟؟؟ ج: نه اتفاق. س: ؟؟؟ ج: نه چون که جعل کرده خدای متعال برایش چی؟ بله اگر شما این‌جوری بگویید، بگویید که احد الامرین باشد یا اتفاق باشد یا اگر اتفاق نیست بقیه بگویند ما قبول نداریم ولی مخالفت نمی‌کنیم. س: ؟؟؟ ج: مخالفت نکنند. 📐 خب این صوری است که قائل بیان کرده. اما وجه ابطال و استحاله. اما صورت اول این‌طور گفتند «یرد علی الاحتمال الاول قبح هذا النصب علی الشارع الحکیم» این نصب گفتند نصب قبیحی است، چرا؟ چون مستلزم امر قبیح است؛ خب اختلال نظام، اختلال امور ناس، این امر قبیحی است، این ظلم به مردم است و ظلم قبیح است. حالا چرا پیش می‌آید چنین اختلالی؟ می‌گویند «فإن اختلاف انظار الفقهاء غالباً بالاستنباط الاحکام و فی تشخیص الحوادث یومیه و الموضوعات المبتلی بها و لا سیما الامور المهمّه منها» مختلف هستند. فقها هم در ناحیه‌ی کبریات با هم اختلاف دارند، روشن است دیگر شما رساله‌های عملیه را می‌بینید در کبریات بسیاری از فقها با هم اختلاف دارند، بعد از کبری در صغری‌ها هم بسیاری از فقها اختلاف دارند. خب اگر بنا باشد در مسائل مهمه، حالا جنگی برپاست، یک مسئله‌ی اقتصادی‌ای در کار است یک برنامه‌ی اجتماعی می‌خواهد اجرا بشود و هکذا،‌ اگر بنا باشد که این فقها بگویند باید همه‌شان اعمال ولایت بکنند، همه‌ی ایشان ولایت دارند و همه‌ی ایشان هم باید اعمال ولایت بکنند. ⏪ ادامه دارد.... @salmanraoofi
۳ 🔆دلالت الفاظ بر نهی و تحریم در معاملات دلالت الفاظ منع و تحظیر - از قبیل نهی، تحریم، لایجوز، لاأحبّ، لاأصلح – بر حرمت تکلیفی یا وضعی بیع، بر یک نسق نیستند و مختلفند. این اختلاف، هم در استعمالات عرفی و هم در استعمالات شرعی - روایات و آیات - وجود دارد. آنجايي كه منع به لسان تحریم است، حرمت، حرمت مولوی و تکلیفی است. معنای حرمت تکلیفی این است که مقنّن و شارع در این رابطه، به بطلان معامله و عدم نقل و انتقال ثمن و مثمن اکتفا نمی‌کنند، بلکه اقدام به معامله را نیز ممنوع و جرم دانسته و بر آن مجازات وضع می‌کنند. به نظر ما اینکه بر روی معاملاتِ محرّم تکلیفی تکیه نشده است، به خاطر غفلت از نیّتِ مقنّن و شارع در انجام‌نگرفتن برخی معاملات است که برای آن مجازات وضع‌می‌کنند، و در صیغۀ تحریم، معنای واضحی وجود دارد که اگر لسان دلیل منع و تحظیر، لسان تحریم شد، این امر در نهی تکلیفی و حرمت تکلیفی و نهی مولوی ظهور دارد. این مطلب را در گذشته بیان کردیم. مؤیّدش آن است که در کلمات فقهای بزرگ ما - قدماء یا متوسّطین مثل مرحوم علّامه و دیگران - وقتی دربارۀ مکاسب محرّمه صحبت می‌شود، گروهی آن را به پنج قسم و گروهی به سه قسم، تقسیم‌بندی می‌کنند. به هر حال، آنهایی هم که تثليث مي‌كنند، در کنار مکاسب محرّم، مکاسب مستحب و مکروه را هم ذکر می‌کنند. اینکه کسب حرام در کنار کسب مکروه قرار می‌گیرد، قرینه بر این است که حرام، حرام تکلیفی است؛ زیرا اگر حرام وضعی باشد، نوع استعمال آن با نوع استعمال استحباب تفاوت پیدا می‌کند، چرا که مستحب و مکروهِ وضعی نداریم. جلسه ۶ ۱۳۸۳/۱۰/۹ @salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴♦️ ۱- انجمن و متحجرین در پیام «منشور روحانیت» 🎥توضیحی کوتاه پیرامون اولین موضوع جشنواره هنرهای گرافیکی "مقدس نما" 👁‍🗨 فتنه بیدار است، پنهانی است 🔴♦️@moghadas_nama♦️🔴