eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
967 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
دکه روزنامه‌ - پنج‌شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۱ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۳۳ ✅ تیر و کمان 🏹 از بیرون می‌توانید تیروکمان‌های اسباب‌بازی را تهیه کنید. یا کش شلوار را به دو سر حصیر ببندید. این، کمانتان می شود. 📍‌ یک در خودکار هم به نوک حصیر دیگری بزنید که تیرتان بشود. حالا بچه شما به همین سادگی یک تیروکمان دارد. 🍎 یک شیء چند قدم آن طرف‌تر بگذارید تا هدف قرار بگیرد. 🔸 اگر کودک توانایی درست کردن تیروکمان را دارد، شما آموزش بدهید و بگذارید خودش تیرو کمان بسازد. ✴️ این بازی برای پسر‌ها جذابیت خاصی دارد. از آن جایی که تیر اندازی موفق، وابسته به حفظه تعادل دست‌هاست، کودک برای نشانه‌گیری موفق، تلاش خود را برای حفظ این تعادل زیاد می‌کند. 🔹 رقابتی شدن این بازی هیجای بازی را دو چندان می‌کند. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
. ✡ 📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت" قسمت بیست و ششم ◀️ ۴ 🔹استاد جلال‌الدین آشتیانی درباره‌ی ورود آیین کاهنان معابد به میان «قوم اسرائیل» می‌نویسد: قبایل و عشایر ایبری که قوم اسرائیل را به‌وجود آوردند، قبل از ورود به «کنعان» فاقد معبد و آداب و رسوم خاصّ معبدی و دین شعائری بوده‌اند و به طوری‌که از روایات مختلف برمی‌آید، آنها پس از ورود به «کنعان»، رفته‌رفته شعائر محیط متمدّن و متدیّن را پذیرفتند و همان‌گونه که شرح داده شد، فرهنگ معبدی این سرزمین را سرمشق قرار دادند. 🔹این قبایل، حتّی به نام یهوه، خدایان کنعانی را می‌پرستیدند و به شعائر پرستش بعل، اشرات، اِل و… نام یهوه‌پرستی می‌دادند. مکان‌های مقدّس آنان، معابد قدیم بعل و اِل و تپّه‌های مقدّس کنعانی بود… در «کتاب مقدس»، غیرمستقیم به نقش کهانت کنعانی اشاره شده است. 🔹با توجه به شرح فوق و گزارش‌های کتاب مقدس می‌توانیم با احتمال نزدیک به یقین، کاهنان کنعانی را اجداد و پیشروان روحانیت اسرائیلی بدانیم. روحانی موظف را در عبری کوهن می‌نامند. اغلب محققان معتقدند این نام از کنعانیان اقتباس شده است. در «کنعان» به کشیش بزرگ «راوکُهنیم» می‌گفته‌اند. وظیفه او نظارت بر آداب و رسوم قربانی و شعائر معبدی بوده و در ضمن، به پیشگویی و فال‌بینی و سؤال از خدای معبد نیز می‌پرداخته است. رئیس کاهنان را «کوهِن هاروش» و کاهن اعظم را «کوهِن گادول» و دستیار او را «کوهِن میشنه» می‌نامیدند… 🔹…با وجود آن‌که در تورات، از کاهنان نام برده شده و حتی از زبان موسی (ع) درباره لباس و تزئینات و تشریفات و وظایف آنها به تفصیل سخن رفته است؛ ولی مسلّم گردیده که این روایات بلااستثناء، پس از دوران سلطنت و به‌خصوص درباره مسائل مربوط به کهانت پس از تبعید، تدوین شده است. (۷) 🔹پس از تبعید تا مدتی معبد وجود نداشت و یهودیان برای دعاخوانی و قرائت قانون (تورات) در مکان‌هایی جمع می‌شدند که به آن «سیناگوگ» می‌گفتند. سیناگوگ به زبان یونانی به معنی محل اجتماع و ملاقات است و در اصطلاح عبری، به آن «کِنسِت» و «بِیت-ها-کِنسِت» می‌گویند که اطلاح دوم به معنی خانه اجتماع است. در کنست علاوه بر اجتماع دین، جایگاه‌هایی برای تعلیم تورات، شبیه مدرسه وجود داشت که به آن «بیت-ها-میدرش» یا خانه تعلیم و آموزش می‌گفتند. 🔹چون یهویان فقط «معبد اورشلیم» را «خانه خدا» می‌دانستند، قربانی را مختصّ این معبد می‌شمردند و در کنست آداب قربانی انجام نمی‌گرفت. هنگامی که معبد اورشلیم مجدداً ساخته شد تا انهدام کامل آن در ۷۰م. به‌طور منظم در آن مکان، آداب قربانی و آتش نیاز انجام می‌گرفت؛ ولی کنست‌ها در سراسر «دیاسپورا» و حتى «فلسطین» توسعه می‌یافت. (۸) 🔹یهودیان در دوران تبعید به گناه شرک بسیار آلوده شدند و به بت‌پرستی روی آوردند. در این میان، کاهنان از این موضوع بهره‌های فراوان بردند: آنان از مصریان پرستش بعل‌سفون (۹) را آموخته بودند که بنابر روایت، بسته به قوانین نجومی گاهی در هیئت مادیان و گاهی به شکل سگ ظاهر می‌شد. یهودیانی که هنگام خروج فریفته‌ی زنان سیتیم (۱۰) شده بودند، بی‌محابا برای بت‌های بعل‌فه‌گور (۱۱) بت پلید عامونی‌ها (۱۲) که در میان گودال‌ها و لای صخره‌ها به سر می‌بردند، قربانی می‌کردند. 🔹مؤلّف کتاب «تاریخ جادوگری»، در معرّفی بت‌های مورد پرستش بنی‌اسرائیل می‌نویسد: یهودی‌ها، داگون (۱۳) الهه‌ی فلسطینی‌ها را که نیمی زن و نیمی ماهی بود، می‌پرستیدند. مجسّمه‌ی برنزی این الهه به شکل زنی زیبا ساخته شده بود که مانند درکه‌تو (۱۴) و دیرکه (۱۵) دو الهه سریانی‌ها در اشکلون (۱۶) دُمی مانند دم یک ماهی عظیم داشت. 🔹آنها الهه‌ی بابلی سوک‌کوتی به‌نوتی (۱۷) را هم می‌پرستیدند که بنا به روایت افسانه‌ها این الهه به صورت مرغی با جوجه‌هایش نمایانده‌ می‌شد. یا «آسیما» (۱۸) خدای اماتیت‌ها که به شکل بز بود و یا اناملک که هیئت اسب را داشت و نرگال سامری‌ها که شبیه خروس بود. در «آکارون» تندیس بعل‌زبوب به شکل یک پشه ساخته می‌شد و آحاب شاه اسرائیل بیهوده او را احضار کرد تا بیماری‌اش را مداوا کند. 🔹امّا مخوف‌ترین خدایان، مولوخ (۱۹) بچّه‌خوار خدای عامونی بود. مولوخ تنها بتی بود که در خود اورشلیم معبد نداشت و درّه‌ی مجاور اورشلیم مقرّ بنی‌هیوم، جایگاه تندیس آهنین او بود که پیروانش را به شرارت و تباهی می‌کشاند و از سرنوشت هلاکت‌بار آنها لذّت می‌برد. نام مولوخ از واژه‌ی عبرانی ملک به معنی شاه گرفته شده بود و آیین پرستش او به نیّت طلب سلامتی و طول عمر برای شاه انجام می‌شد. (۲۰) ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌺❤️ ❤️🌺 🇮🇷قسمت بیست و ششم🇮🇷 ✒برو دایسون چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم ... - اگر این خصوصیاتی که گفتید ... در مورد شما صدق می کرد ... می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید ... حتی اگر دستیار باشه ... خندید ... سرش رو آورد جلو ... - مشکلی نیست ... انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه ... اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی ... برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست ... از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم! با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود ... حاضر بشم ... البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود ... چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد ... و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم ... توی بیمارستان سوژه همه شده بودیم ... به نوبت جراحی های ما می گفتن ... جراحی عاشقانه .. یکی از بچه ها موقع خوردن نهار رسما من رو خطاب قرار داد: - واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه! همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم. واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم. سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن. تب بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد. چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن - چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست ... گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ... حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ... - حتی اگر در حال مرگ هم باشم اصلا به شما مربوط نیست! و تلفن رو قطع کردم ... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود. پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد. - چرا دست از سرم برنمی داری؟ برو پی کارت ... - در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه. - دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان! یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم. - دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟ اشک می ریختم و سرش داد می زدم ... - واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ پریدم توی حرفش ... - باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم! چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود! - توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ... - باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم. - پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ... و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ... ◀️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 تجاوز مقام مسئول به دختر ایرانی! 💢 واکنش مردم به پرونده رسوایی مقام عالی رتبه کشوری 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مظلوم دکتر بهشتی چه زیبا علت این اتفاقات اخیر را فرمودند. 👌🏼 بسیار زیباست و قابل تأمل... حتما ببینید... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🔴 لطفا بس؛ ماجرا کف خیابان نیست... 🔸برای تحلیل اغتشاشات اخیر اگر کف خیابان متوقف شویم دچار یک خطای تودرتو و فاحش شده‌ایم. ماجرای اغتشاشات اخیر با همه نمونه‌های گذشته متفاوت است و مهمترین تفاوت آن سهم و نقش پلتفرم هاست. 🔹شبکه‌های اجتماعی تنها آتش بیار و معرکه گیر نبودند، بلکه آتش ساز بودند. شبکه‌های اجتماعی تنها محلی برای قرار و مدار اغتشاش نبوده و نیست. شبکه های اجتماعی تنها محلی برای پوشش گسترده اغتشاشات نیست. تنها برای اطلاع رسانی شبکه برانداز نیست. برای خبر راست و دروغ نیست؛ از این نگاه های سنتی و بسیط خارج شویم. 👈 شبکه های اجتماعی، همه‌ی اغتشاشات است نه جزء وابسته و ضمیمه. گذشت روزگاری که رسانه صرفا جهت اطلاع رسانی بود.  نقش کلیدی و نهایی رسانه، ساخت تصویر در ذهن است و برای ساخت تصویر، فراتر از هشنگ سازی نیازمند رویداد سازی است و لذا رویداد را ساختند تا تصویر را بسازند. هر کس در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخید احساس می‌کرد شهر در کنترل تروریست‌های وطنی است و حال آنکه در واقع خبری نبود جز گروه‌های کوچک پراکنده و محلی که دانسته و ندانسته آمده بودند تا حلقه‌های تصویر ذهنی را تکمیل و نهایی کنند. ⭕️ متاسفانه هنوز یک نگاه ساده اندیشانه درباره عصر پلتفرم وجود دارد که سیستم حکمرانی در کشور ما را دچار برآوردهای کج و معوج کرده است. استقلال حاکمیتی و قدرت حکمرانی در حال صدمه دیدن جدی است. خیال می‌کنند پلتفرم یک ابزار اطلاع رسانی صرف است؛ خیال می‌کنند ابزار سرگرمی است؛ خیال می‌کنند جزئی و گوشه‌ای از زندگی است. خیال می‌کنند مردم تنها اوقات فراغت با پلتفرم می‌گذرانند. ⭕️ آقایان مسوول؛ پلتفرم،  همه زندگی است. خود زندگی است. مجاز نیست؛ واقعیت است. متوجه باشیم درباره چه چیز حرف می زنیم. اراده انسان ها از ذهن آغاز می شود و پلتفرم در نقطه شروع اراده انسان ها قرار گرفته است. ذهن را دستکاری می‌کند. رفتارها را رها کنید و ببینید چه چیز رفتار را می‌سازد. جنگ در ذهن است نه در کف خیابان. کف خیابان نشانه است و آیت که بدانید در ذهن‌ها چه خبر است. پلتفرم ها تنها در ایام اغتشاش فعال نبودند. اساسا پروژه اغتشاشات اخیر برای این روزها و چند روز پیشتر نیست. پروژه مستمر اهریمن است. یک سناریوی همیشگی که پایان نیز ندارد. بهوش نباشیم، زین پس چنین صحنه هایی را کف خیابان باید بیشتر بشماریم. 🔹آقایان مسوول؛ جنگ در ذهن است. هر کس ذهن را در اختیار بگیرد اراده آدم‌ها را مختل می کند. اصلا مهم نیست آدم ها حتی چه اعتقاد و گرایشی دارند. شناخت‌شان از واقع تغییر کند؛ اراده شان تغییر می کند. کم نبودند این روزها خواصی که در میانه حق و باطل و در وسط میدان متحیر ماندند و اگر با سیلی واقعیت هوشیار نشدند، زیر دست و پا له شدند. 🔸آقایان حکومت؛ جنگ کف خیابان نیست معطل نمانید. گذشت ۷۸ و ۸۸ و حتی ۹۸. نقطه شروع را در پلتفرم ها و قدرت شبکه بیابید. راه اصلاح بسیار است به شرط اینکه این ادراک کلیدی شکل بگیرد که؛ یله سازی فضای مجازی راه رابرای جولان اهریمن هموار می سازد و مارپیچ سکوت ساختاری پلتفرم‌ها راه را برای کنشگری جبهه حق می بندد، جامعه را مسخ می‌کند و معنای قدرت را تغییر می‌دهد و استقلال کشور را می‌گیرد و حاکمیت را مسلوب الاراده می‌سازد. به هوش شویم شما رابه حضرت عباس. ✍ محسن مهدیان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🇮🇷 🇮🇷 📖 قسمت سوم سری تکون داد و گفت: "بریم، ولی به نظر من با توجه به روحیات تو، شما دانشجویِ آدم، هم باشی موثری آقا مرتضی! گفتم: "ای باباااا شیخ مهدی بی خیال نمیشیاا!!! اینقدر مانع حوزه رفتن من می‌شی، اون دنیا یقه‌ات رو می‌گيرنداااا که آقا شما برای وصل کردن آمدید نه برای فسخ کردن! حالا هی بفرمایید بهتر است چنین شود چنان شود! والله ازتون می پرسن چرا در بهشت رو به روی مردم می‌بندین!!! با دست زد روی فرمون ماشین و گفت: "تکرار مکررات! ولی مجددا می‌گم برادرم جمع نبند! این یک! دوما هر کسی رفته حوزه بهشتی نشده‌ها!! بعضی‌ها هم بودن پاشون رو گذاشتن توی حوزه با کارهاشون درهای جهنم رو به روی خودشون باز کردن! باید بدونی اخوی! در بهشت اونجایی که کار بهت محول شده رو درست انجام بدی؛ چه بنا باشی! چه آشپز! چه سرباز باشی! چه دکتر، مهندس، معلم یا وزیر! دانشجو یا طلبه! مهم اینه کارت رو درست انجام بدی! سوما خیلی جالبه یه عده به ما می‌گن ما رو نمی‌خواد به زور ببرید بهشت چکار ما دارید! یه عده هم مثل شما می‌گن چرا در رو بستید ما می‌خوایم بریم تو بهشت! بابا به پیر! به پیغمبر! ما دربان بهشت نیستیم! راه باز و مسیر مشخص! هر کسی بر اساس انتخاب خودش حرکت می‌کنه! ما هم فقط راهنمایی کننده و کمک کننده‌ایم والسلام...." با جدیت گفتم: "حاج آقا منم همین رو می‌خوام قربون شکلت والسلام...." لبخندی زد و متفکرانه گفت: ولی... و بعد ساکت شد... گفتم: ولی چی؟! گفت: ولی‌اش بماند فعلا اما را بچسب! نفس عمیقی با حرص کشیدم و گفتم: اما چی؟! آروم گفت: "اما اگه پدر و مادرت راضی نباشن بدون آخرش خوب نمی‌شه! چه اینجا چه هر جای دیگه! از ما گفتن...." بعد هم ساکت شد و مسیر فرمون ماشین رو به سمت خونمون چرخوند... دلم مثل سیر و سرکه می جوشید... میدونستم بابام هر چقدر هم مخالف باشه احترام شیخ مهدی رو نگه می‌داره و مطمئنا روی حرفش حرف نمی‌زنه. البته امیدوار بودم چنین اتفاقی بیفته! رسیدیم خونه... مهدی در ماشین رو باز کرد و خیلی صبورانه عمامه و عباش رو در آورد و مرتب گذاشت توی ماشین و اومد راه بیفته!!! گفتم: عه عه! چرا اینا رو در آوردین؟! یه نگاه خاص بهم کرد و ‌گفت: قرار شد من برم صحبت کنم که دارم می‌رم! چکار به این لباس ها داری؟! عصبی گفتم: خدا پدرت رو بیامرزه! اینا اعتبار داره! خوب واضحه با این لباس بری احتمال اینکه راضی بشه بیشتره...! دستش رو گذاشت روی پیشونیش و به در تکیه داد و خیره به رو به روش دو دقیقه‌ای رفت توی فکر... بعد جدی نگاهم کرد و گفت: "مرتضی جان دقیقا به خاطر همین اعتبارش نباید هر جایی ازش استفاده کرد!" گفتم: "حاج آقا! بی‌انصافی نکن! این کار که خوب و خیره!" و چون خیلی باهاش راحت بودم ادامه دادم: "آدم فروشی نکن بپوش دیگه حاجی!" بعد هم به حالت خواهش دستم رو گذاشتم روی محاسنم که هنوز یکی در میون بود و اعتباری محسوب نمی‌شد و ادامه دادم:"جان من!" بدون توجه به درخواستم در رو بست و گفت: "انشاالله که خیره..." راه افتاد به سمت خونمون... کمی ماشین رو با فاصله پارک کرده بود و تا رسیدن به در خونه چند قدمی راه بود ... تا در خونه که رفت کلی توی دلم غر زدم که چقدر منت میذاره! حالا مگه چی میشد این یه تکه پارچه رو می‌پوشید! آدم باید کار ملت رو راه بندازه! بذار خودم پام به حوزه برسه... در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که دستش به سمت آیفون رفت... قلبم داشت از جا کنده می‌شد که خدا کنه صحبتهاش اثری داشته باشه! خیلی طول نکشید که بابام در را باز کرد و اومد دم در... مطمئنن از دیدن مهدی که می‌دونست امام جماعت مسجد محل‌مونه کمی جا خورده!!! من ترجیح دادم بمونم توی ماشین تا شاید شیخ مهدی اینجوری راحت‌تر بتونه بابام رو راضی کنه! هزارتا فکر و خیال توی ذهنم میومد که بابام اگه قبول کنه چکار کنم، اگه قبول نکنه چکار کنم... هر جوری بود باید می رفتم حوزه... این فقط یه تصمیم نبود...! ادامه دارد .... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۲۱) ✳️ در سال ۲۰۲۲ میلادی بیش از ۴ هزار نوجوان آمریکایی بر اثر کشته (۱۰۴۵) یا مجروح (۲۹۶۸) شده‌اند! (لینک) 🔺بر اساس آخرین آمار، بیش از ۴۱۵ میلیون در دست مردم آمریکاست! جمعیت فعلی آمریکا حدود ۳۳۳ میلیونه، یعنی حدود ۱/۲۵ اسلحه به ازای هر نفر. (لینک) 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
(مهسا امینی، براندازی) 🔰 ی ۱ چرا نظام خود را به رفراندوم نمی‌گذارد؟ 🔹این شبهه را می‌توان هم از منظر اسلام و هم با نگاه سکولار پاسخ داد: 👈 از منظر اسلام: اسلام اجازه نمی‌دهد حاکمیت اسلام را به رفراندوم بگذاریم. ممکن است سوال شود که چرا اول انقلاب امام (ره) این کار را انجام دادند؟ پاسخ این است که آن زمان حکومت اسلامی تشکیل نشده بود و پیش از تشکیل، حکومت اسلامی خود را به رفراندوم گذاشت. اما وقتی که حکومت اسلامی تشکیل شد که دیگر برای براندازی آن رفراندوم برگزار نمی شود. امیرالمومنین علی (ع) نیز که مردم پس از سالها برای قبول خلافت به ایشان مراجعه کردند، در ابتدا نپذیرفتند؛ تا اینکه عموم مردم با اصرار ایشان را به عنوان خلیفه انتخاب کردند. اما بعد که پذیرفتند و حکومت خود را آغاز کردند، در برابر مخالفین خود جنگیدند و سه جنگ بزرگ برای حفظ حکومت اسلامی انجام دادند. از سوی دیگر، فرض کنید رفراندوم برگزار شده و جمهوری اسلامی از بین برود؛ آنگاه نیروهای انقلابی باید دوباره قیام کنند تا آن حکومت طاغوت از بین برود و حکومت اسلامی شکل بگیرد. 👈 از منظر سکولار: شخص می‌گوید به اسلام کاری ندارم؛ سوال این است که چرا خود را به رفراندوم نمی‌گذارید؟ پاسخ این است که این سوالات را فقط برای مردم ایران درست می کنند. وگرنه شما از هیچ یک از مردم آمریکا نشنیدید که چرا آمریکا خود را به رفراندوم نمی‌گذارد! 🔹 اولاً هیچ کشوری در دنیا حتی یکبار خودش را به رفراندوم نگذاشته است. نزدیک ۲۵۰ سال از زمان حکومت آمریکا می‌گذرد. چرا آمریکا یکبار خودش را به رفراندوم نمی‌گذارد؟ چرا انگلیس، ایتالیا، آلمان، کره، ژاپن و... یکبار خودشان را به رفراندوم نمی‌گذارند؟! 🔹 ثانیا اصلاً امکان برگزاری رفراندوم وجود ندارد چون سیستم انتقال قدرت همراه با قوانینش توسط چه کسی اجرا شود؟ مثلاً می‌گویند این حکومت فاقد صلاحیت است حالا اگر فاقد صلاحیت است چطوری انتخابات برگزار کنند اصلاً انتخابات زیر نظر چه کسی قرار بگیرد؟ 🔹 ثالثاً کسانی که این درخواست را دارند چند سال یکبار می خواهند رفراندوم برگزار شود؟ مثلاً شخصی می‌گوید دو سال یکبار؛ نظر دیگری این است که ۸ سال یکبار، ۱۰ سال یکبار یا ۴۰ سال یکبار. سوال این است که کدام حکومتی برنامه‌ی خودش را ۲ ساله ۵ ساله یا ۴۰ ساله می‌بندد؟ حکومت‌ها برنامه‌ی خود را ۲۰۰ ساله، ۵۰۰ ساله می‌بندند؛ مثلاً فرض کنید شما مدرسه‌ای ساخته‌اید و مدیر آن عوض می‌شود. بعد مدیر جدید بگوید این ساختمان خوب نیست. آن را خراب کنید من نقشه‌ی دیگری دارم و شروع به ساختن کند، تا به اواسط کار می‌رسد نفر بعدی می‌آید و می‌گوید من نقشه‌ی دیگری دارم! نتیجه این می‌شود که آن ساختمان هیچ وقت ساخته نمی‌شود. چون در یک کشور باید ثبات باشد، آن کشور هیچ وقت اجازه نمی‌دهد رفراندوم برگزار شود و مردم کشور را به رأی بگذارند و حکومت عوض شود. 🔹 رابعا فرض کنید جمهوری اسلامی نباشد؛ حالا چه کسی بیاید؟ وقتی خبرنگار از یکی از افرادی که صریح ترین دشمنی با جمهوری اسلامی را دارد، یعنی نیما (روح الله) زم، سوال کرد آیا شما تا به حال ناامید شده‌اید؟ گفت بله؛ جایی ناامید شدم که با خود گفتم حالا جمهوری اسلامی نه؛ چه کسی بیاید؟ یعنی رضا پهلوی اینجا بیاید و حکومت کند؟! فرضاً جمهوری اسلامی هم رفت خودِ رضا پهلوی آمد؛ چه کسی نخست‌وزیر شود؟ یا باید همین افرادی که الان در کشور سرکار هستند نخست‌وزیر شوند یا کسانی که رضا پهلوی مدنظرش است، بالاخره کسی از کره‌ی ماه و مریخ نمی‌آید که رئیس جمهور شود. اصلاً فرض کنید مردم ولایت فقیه را نمی‌خواهند، مردم برای ریاست جمهوری به چه کسی رأی می‌دهند؟ به یکی از همین افراد رأی می‌دهند پس فرقی نکرد. 🔹 برشی از سخنرانی 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ ابوبصير از امام باقر (ع) روايت می‌كند كه فرمودند: ❤️ چون پيامبر اکرم (ص) به‌دنيا آمد مردى [یهودی] از اهل كتاب نزد جمعى از كه در ميان آن‌ها: هشام بن مغيره، وليد بن مغيرة، عاص بن هشام، ابو وجزة بن أبى عمرو بن امية و عتبة بن ربيعة بودند آمده و گفت: آیا ديشب در ميان شما نوزادى به‌دنيا آمده؟ گفتند: نه گفت: پس چنين نوزادى بايد در به‌دنيا آمده باشد و نامش است، و خالى در بدن دارد كه رنگش چون خز خاكسترى است [منظور «مُهر نبوت» است] و نابودى و به‌دست او است، و به‌خدا اى گروه قريش اين مولود نصيب شما نشده است! ❤️ قریشیان (كه اين سخن را شنيدند) از نزد آن مرد پراكنده شده به جست‌وجو پرداختند و اطلاع پيدا كردند كه در خانهٔ بن عبدالمطلب نوزادى به‌دنيا آمده است. پس به‌دنبال آن گشتند و او را ديدند و گفتند: چرا، به‌خدا قسم که در ميان ما پسرى به‌دنيا آمده است. پرسيد: آيا پيش از آن‌كه من به شما بگويم يا بعد از آن به‌دنيا آمده‌؟ گفتند: پيش از آن‌كه آن سخن را به ما بگوئى گفت: مرا پيش او ببريد تا او را ببينم. ❤️ آن‌ها نزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و گفتند: پسرت را بياور تا ما او را ببينيم آمنه گفت: به‌خدا اين فرزند من وقتى به‌دنيا آمد مانند بچه‌هاى ديگر نبود، او دو دست خود را به زمين نهاد و سر به‌سوى آسمان بلند كرد و بدان نگريست سپس نورى از او ساطع گشت كه من كاخ‌هاى بصرى را [شهرى در سرحد شام] مشاهده كردم و شنيدم هاتفى در هوا می‌گفت: همانا تو سَروَر مردم را زادى، و چون او را بر زمين نهادى بگو: او را از شرّ هر حسودى به خداى يگانه پناه دادم، و نامش را بگذار. ❤️ یهودی گفت: او را بياور، و چون آمنه آن حضرت را آورد آن مرد او را نگريست و برگردانيد و چون آن خال [مهر نبوت] را در ميان دو شانه‌اش ديد بيهوش شده روى زمين افتاد، قريش آن حضرت را گرفته به مادرش دادند و گفتند: خدا اين فرزند را بر تو مبارک سازد. 🔹 همين كه از نزد [س] بيرون رفتند آن مرد به هوش آمد، به او گفتند: واى بر تو! اين چه حالى بود كه به تو دست داد؟ گفت: نبوت تا روز قيامت از بين رفت، به‌خدا اين کودک همان كسى است كه آن‌ها را نابود سازد، قريش از اين سخن خوشحال شدند، آن مرد كه خوشحالى قريش را ديد به آن‌ها گفت: شادمان شديد؟! به‌خدا سوگند چنان حمله و يورشى بر شما بَرَد [و بر شما مسلط شود] كه اهل شرق و غرب زمين از آن یاد كنند! 📚 منابع حدیث: 🔸 الکافی، ج۸، ص۳۰۰ 🔸 الأمالی (للشیخ الطوسی)، ص۱۴۵ 🔸 بحارالأنوار، ج۱۵، صفحات۲۹۴و۲۷۱و۲۶۰ 🔸 الوافی، ج۲۶، ص۳۵۹ 🔸 اثبات الهداة، ج۱، ص۱۹۱ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
52.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡✡ مستند: 📹 فیلم کامل جزییات "عملیات بزرگ" عملیات پیچیده و مهم موساد بوسیله مزدوران کوموله در هواپیماسازی اصفهان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه 📣 بسیارجالب، دیدنی و روشنگرانه 👌 از دست ندهید. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمهوری اسلامی رو از زنان سلب کرده؟ ‼️ ظلم جمهوری اسلامی به زن ‼️ ظلم جمهوری اسلامی به و اساتید زن دانشگاه ⁉️ قبل از انقلاب، چند درصد از در المپیک حضور داشتند؟!!! ⁉️ وضعیت زنان قبل از انقلاب چطور بود؟! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
(مهسا امینی، براندازی) ♨️ ی ۲ 🔰 هیچ حد و مرزی ندارد! 💢برای روشن شدن میزان اختیارات رهبرجمهوری اسلامی، بسیار مناسب است که این اختیارات با اختیارات پادشاه ، رئیس جمهور و رئیس جمهور مقایسه شود 🔴 در بحث قانون گذاری: پادشاه انگلیس، رئیس جمهور فرانسه و رئیس جمهور آمریکا اختیار وتوی مصوبات پارلمان را دارند در حالی که رهبر ایران چنین اختیاری ندارد هم پادشاه انگلیس، و هم رئیس جمهور فرانسه می توانند پارلمان را منحل کنند و همچنین رئیس‌جمهور آمریکا می‌تواند پارلمان را تعطیل کند اما رهبر ایران چنین اختیاری ندارد 🔴 در بحث نظامی: پادشاه انگلیس، رئیس جمهور فرانسه و رئیس جمهور آمریکا فرمانده کل قوا هستند که رهبر ایران نیز چنین اختیاری دارد 🔴 در زمینه قضایی: تعیین عالی‌ترین مقام قضایی نیز مانند رهبر ایران برعهده پادشاه انگلیس، رئیس جمهور فرانسه و رئیس جمهور آمریکا است 🔴 در حوزه اجرایی: رئیس جمهورفرانسه؛ ریاست قوه مجریه، اجرای قانون، عزل و نصب وزرا، تعیین سفرا و... و در آمریکا رئیس جمهور؛ ریاست قوه مجریه، عزل و نصب وزرا و... اما رهبر ایران نه رئیس قوه مجریه است، نه اختیار عزل و نصب رئیس جمهور و وزرا را دارد و نه اختیار تعیین سفرا را 🔴 تعیین سیاستهای کلی کشور: در آمریکا نه تنها رئیس جمهور سیاستهای کلی کشور را تعیین می‌کند، بلکه سیاستهای کلی دولت نیز توسط او تعیین می‌شود اما در قانون اساسی ایران، فقط اجازه ابلاغ سیاستهای کشور به رهبری داده شده است و نه سیاستهای کلی دولت 🔴 مسئولیت در برابر وظایف و اختیارات خود: رئیس جمهور فرانسه طبق قانون اساسی در قبال اقداماتش هیچ‌گونه مسئولیتی ندارد، مگر در صورت ارتکاب خیانت به کشور در حالی که رهبر ایران طبق قانون در قبال وظایف و اختیاراتش مسئول است 🔴 در مدل انتخاب: پادشاه انگلیس به صورت موروثی انتخاب می‌شود در حالی که رهبر ایران طبق قانون اساسی بر اساس صلاحیت تعیین می‌شود 🔴 نحوه انتخاب: پادشاه انگلیس هیچ‌گاه نه به صورت مستقیم و نه با واسطه توسط مردم انتخاب شده است در حالی که رهبر ایران مانند رئیس‌جمهور آمریکا با رای غیر مستقیم انتخاب می‌شوند 🔸 برشی از سخنرانی 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🇮🇷 🇮🇷 📖 قسمت چهارم صحبت کردنشون نیم ساعتی طول کشید... هر از گاهی مهدی دستی به محاسنش می‌کشید و انگار از حرفهایی که بابام می‌زد به فکر فرو می رفت! با دیدن این حالت‌ها به خودم گفتم نکنه به جای اینکه مهدی بابام رو راضی کنه بر عکس بشه و بابام مخ شیخ مهدی رو بزنه و ازش بخواد با من صحبت کنه تا من منصرف بشم! هر چند که اگر این اتفاق هم بیفته تاثیری نداره چون من مصمم تر از این حرفها بودم! بعد از نیم ساعت خیلی گرم از هم خداحافظی کردن و مهدی راه افتاد سمت ماشین... من که با خودم اتمام حجت کرده بودم که تحت هر شرایطی این مسیر رو تا تهش برم حالا اگه خانوادم راضی می‌شدن چه بهتر! اگر راضی نمی‌شدن هم فکر می‌کردم مطمئنن بعد از رفتنم با اتفاقات خوبی که برام می‌افتاد حتما راضی می‌شدن! وسط همین حرف زدن با خودم بودم که مهدی در ماشین رو باز کرد و نشست روی صندلی و بدون اینکه چیزی بگه نفس عمیقی کشید و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد.... منم منتظر شنیدن حرفهایی که دیگه با رفتارش می‌شد فهمید از چه مدلی هستن موندم و چیزی نگفتم... تیک عصبی گرفته بودم و با دندون‌هام لبم رو می‌جویدم و حرص می‌خوردم ... رسیدیم به یه رستوران شیک، مهدی ماشین رو خاموش کرد با آرامش و خونسردی عمامه‌اش رو گذاشت روی سرش و عباش رو خیلی شیک پوشید و بعد گفت: به جای حرص خوردن، پیاده شو بریم یه غذایی بخوریم! متحیر و متعجب از پوشیدن عبا و عمامه اش اون هم توی چنین مکانی مونده بودم! و چون فکر می‌کردم بابام مخش رو زده و بهش گفته من رو بی خیال کنه! عصبی گفتم: حاج آقا این لباس رو جلوی بابای من بپوشی خوب نیست! بعد اینجا می‌پوشی!؟ والا شما ها دیگه چه جور بشری هستید!؟ بعد هم، شیخ مهدی!!! اگه فکر کردی با یه رستوران اومدن می‌تونی من رو منصرف کنی باید بگم سخت در اشتباهی چون من تصمیمم رو گرفته‌ام! لبخندی زد و گفت: آقا مرتضی خوب نیست یه طلبه زود دیگران رو قضاوت کنه! این رو قبل از اومدن حوزه ی علمیه با خودت حسابی تمرین کن! این یک! دوما من خوب می‌دونم کجا چه جوری بپوشم و بدون هدف کاری انجام نمی‌دم! سوما شما به جای گیر دادن به پوشش من، فکر جیبت باش که قراره الان شیرینی رضایت گرفتن از بابات رو پای صندوق یه جا حساب کنی! چشمهام داشت از حدقه میزد بیرون!!! مثل آدم‌هایی که گنگ مادر زادی به دنیا اومدن از ذوق گفتم: چچچچچچچی! جون من ! جون من!حاجی راست میگی! بابام راضی شد!!!! بعد هم بدون توجه به محیط اطرافم پریدم توی بغلش و اینقدر بوسش کردم که وقتی ازش جدا شدم تازه فهمیدم چه سوتیی داده‌ام!!!!! حالم دست خودم نبود و با شوق و ذوق محکم زدم به شونه‌اش و گفتم: بریم شیخنا که امشب شب مهتاب است.... کمی عمامه اش رو جابه جا کرد و با لبخند وارد سالن شیک رستوران شدیم... هنوز دو قدم نرفته بودیم که یه نفر از اون طرف میز بلند گفت: این جماعت خون مردم رو می‌کنن تو شیشه بعد خودشون با عبا و قبا تشریف میارن رستوران!!!! من که تازه متوجه لباس مهدی شدم و منظور اون آقا و خانم رو که نوع پوشش خاصی هم داشتند خوب فهمیدم؛ چهره‌ام برافروخته شد و اومدم یه چیزی بگم که.... ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee