🌹یاد کنیم یکدیگر را
تا خدا ما را یادکند.🌹
🌹در گذریم؛تا خدا
از ما در گذرد.🌹
🌹خوب بخواهیم؛تا خدا
برایمان خوب بخواهد.🌹
🌹خطاهای دیگران را
بپوشانیم؛ تا خدا
خطاهایمان را بپوشاند.!🌹
@samen_meraj
🔆 پندانه
✍ کور، کر، لال
🔹 بهلول بر جمعی وارد شد.
🔸یکی از او پرسید:
کدامیک زین سه بر تو سختتر میبود؟ کوربودن، کربودن یا لالبودن؟
🔹بهلول گفت:
از قضا من به هر سه دچارم و مرا خیالی نیست!
🔸جماعت پرسیدند:
چگونه اینچنینی؟ وانگهی کوری و کری و لالی همزمان بسیار نامحتمل است!
🔹بهلول پاسخ چنین داد:
آن هنگام که پایمالشدن حق خویش را ببینم و هیچ نکنم، ندای مظلومی که حقش ادا نشده را بشنوم و یاری نرسانم، و به خیال عافیت دم ز گفتن حتی کلامی فروبندم، هم کورم هم کر و هم لال!
🔸وین فقره چون من در این روزگار بسیار است.
@samen_meraj
💕پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند.
با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست.
دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است.
برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟
دختر جوان گفت: هیچ.
مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم.
پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید.
روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت.
جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر #هاروارد_کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد.
فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.
@samen_meraj
يكی از شاگردان بزرگوار شيخ رجبعلی خیاط گفت :
فرزند دو سالهام - كه اكنون حدود چهل سال دارد - در منزل ادرار كرده بود
و مادرش چنان او را زد كه نزديك بود نفس بچه بند بيايد.
خانم پس از يك ساعت تب كرد ، تب شديدی كه به پزشك مراجعه كرديم
و در شرايط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد ،
ولی تب قطع نشد ، بلكه شديدتر شد.
مجدداً به پزشك مراجعه كرديم
و اين بار چهل تومان بابت هزينه درمان پرداخت كرديم كه در آن روزگار برايم سنگين بود.
باری ، شب هنگام جناب شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه برويم
همسرم نيز در ماشين بود ،
جناب شيخ كه سوار شد ، اشاره به خانم كردم و گفتم :
والده بچههاست ، تب كرده ، دكتر هم برديم ولی تب او قطع نمیشود.
شيخ نگاهی كرد و خطاب به همسرم فرمود :
« بچه را كه آن طور نمیزنند ،
استغفار كن ، از بچه دلجويی كن و چيزی برايش بخر ، خوب میشود. »
چنين كرديم تب او قطع شد !
@samen_meraj
🕊🌹🕊
در تمناے نگاهت بے قرارم تا بیایے
من ظهور لحظہ ها را مےشمارم تا بیایے
خاڪ لایق نیست تا بہ رویش پا گذارے
در مسیرت جانفشانم گلبڪارم تا بیایے
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹@samen_meraj
•°🌱
#سلام_امام_زمانم♥
آقا سلام
از شما سپاسگزارم
که هر صبح رخصت میدهید
سلامتان کنم، یادتان کنم...
من با این سلام ها تازه میشوم
جان میگیرم و یادم میآید
جان پناه دارم راه بلد دارم...
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
🌹@samen_meraj
🍃🌙
بُرشی از شعری که شهریار خطاب به آیتالله خامنهای سرود
جهاد عشق تو پیروزی است پایانش
که سایه پرور سیمرغ پور دستانش
شهید زنده مثالش رئیس جمهوری
که دست داده به قرآن که جان به قربانش
🌹@samen_meraj
↻💎❄••||
چادࢪ یعنے: ⇣
↫نہ فقط ٻک پارچھ مشکے . . !
بلکہ چـادࢪ یعنے: ⇣
↫تمرین صبوࢪے ...
↫تمرین وقــاࢪ ...
↫تمرین حجـاب ...
💙⃟📘¦⇢ #چادرانہ🥀
🌹@samen_meraj
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | روایت کنیم یا روایت شویم؟
🍃🌹🍃
🔻 آمار می گوید بین ۲۷ تا ۳۶ میلیون از جامعه ما در واتساپ، اینستاگرام و تلگرام عضو هستند. در مواجهه با این جمعیت عظیم، هرکسی که روایت را زودتر شروع کند و روایتش دلنشین باشد در جنگ روایتها پیروز خواهد شد.
🔹 در سفر آیتالله رئیسی به اراک، احیا و تقویت دو کارخانه هپکو و آذرآب که روزی غولهای صنعتی کشور و غرب آسیا بودند، یکی از شیرینترین خبرهای منتشرشده بود؛ اما آنچه بیشتر از اشتغال مجدد صدها کارگر و مهندس و برگشت امید به عرصه صنعت، ضریب خورد و دیده شد، یاد کردن رئیسجمهور از «آیتالله حائری یزدی» با پسوند «اراکی» بود! همانطور که در سفر به گیلان از میان دهها خبر خوب و امیدوارکننده، سؤال دلسوزانه رئیسجمهور از یکی از دستاندرکاران سفر مبنی بر خوردن یا نخوردن ناهار، تا به امروز هم در فضای مجازی و رسانهای دستبهدست چرخیده و دیده میشود.
🔸این وضعیت نشان میدهد که رسانههای انقلابی در عرصه جنگ روایتها با مشکلات و چالشهای اساسی مواجهاند و وظیفه امروز آنها قدرتمند شدن در این عرصه است؛ همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «شما روایت کنید حقایق جامعه خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند.» نکته مهم اینکه جنگ روایتها منحصر به عرصه داخلی نیست بلکه به عرصه فراملی و بینالمللی هم برمیگردد؛ جایی که روایت از ایران، ایرانی و توانمندی یا کاستیهای ما در اذهان ملل مینشیند؛ لذا نیازمند بازنگری جدی در حوزه نقشآفرینی در این عرصه مهم هستیم.
✍ یعقوب ربیعی
#روشنگری | #ثامن | #مباهله
@samen_meraj
🇮🇷
🖼#صرفا_جهت_اطلاع | سواد رسانهای!
🍃🌹🍃
❌ همینقدر ساده، همینقدر راحت، فریبمان میدهند‼️
#روشنگری | #ثامن | #حجاب
@samen_meraj
✨﷽✨
✍️امام زينالعابدين(علیه السلام):
بيچاره فرزند آدم ...
هر روز سه مصيبت به او مى رسد
و حتى از یکی از آنها پند نمى گيرد
كه اگر پند میگرفت، سختي هاو كار دنيا
بر او آسان مى شد.
مصيبت اول:
هر روز از عمر او كم میشود
در صورتى كه اگر از مال او چيزى كم گردد
اندوهگين مى شود؛ درحالیکه مال جايگزين
دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمى شود.
مصيبت دوم:
روزيش را به طور كامل دريافت میكند،
كه اگر از راه حلال باشد بايد حساب پس دهد
و اگرحرام باشد كيفر میبيند.
مصيبت سوم:
از اينها بزرگتر است
پرسیدند: "آن چيست؟"
فرمود: «هيچ روزى را به شب نمى رساند
مگر اين كه يك منزل به آخرت نزديك شده است، اما نمى داند به سوى بهشت يا به سوى آتش؟
📚منبعالاختصاص؛ص۳۴۲
@samen_meraj
داستان بسیار زیبا و آموزنده ایست
مخصوصاً برای بعضی از دختر خانمها
⚠️ حتماً بخوانید
سر کلاس بحث این بود که چرا
بعضی از پسرهائی که هر روز با یه دختری
ارتباط دارند دنبال دختری که تا به حال
با هیچ پسری ارتباط نداشتهاند
برای ازدواج میگردند!
اصلاً برایمان قابل هضم نبود که
همچین پسرهائی دنبال اینطور دخترها
برای زندگیشان باشند
این وسط استادمان خاطرهای را
از خودش تعریف کرد:
ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه
مشاور دانشجوها بودم، روزی دختری که
قبلاً هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد
سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت
سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه
میانداخت و با پسرا کل کل میکرد
و بگو بخند داشت دختر شوخی بود
و در عین حال ظاهر شادی داشت
سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم
در مورد مسئلهای با شما صحبت کنم
اجازه هست؟
گفتم بفرمائید و شروع کرد به تعریف کردن
راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسر
رو میخوام ولی اصلاً روم نمیشه بهش بگم
میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید
آخه اونم مثل خود من خیلی راحت
باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه
روحیاتمون باهم میخوره
باهام بگو بخند داره خیلی راحتتر از
دخترهای دیگهای که در دانشکده هستن
با من ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه
از چشمهاش معلومه اونم منو دوست داره
ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم
میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه
رو بهش بگید
حرفش تمام شد و سریع به بهانهای که
کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت
در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او
با من سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد
به خودم گفتم حتماً این هم بخاطر این
دخترک آمده چقدر خوب که خودش آمده
و لازم نیست من بخواهم نقش واسطه رو
بازی کنم
پسر حرفش رو اینطور شروع کرد
که من در کلاسهائی که میرم
دختری چشم من رو بد جور گرفته
میخوام بهش درخواست ازدواج بدم
ولی اصلاً روم نمیشه
و نمیدونم چطوری بهش بگم
بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!
چشمهام گرد شد دختری رو معرفی کرد که
در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!
گفتم تو که اصلاً به این دختر نمیخوری
من باهاش چند تا کلاس داشتم
این دختر خیلی سر سنگین و سر به زیره
بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الآن
توی هیچ کدوم از دخترهای دانشکده ندیدم
ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته
فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که
قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من
خواست واسطه میان او و این پسر شوم)
بیشتر مناسب شما باشه
نگذاشت حرفم تمام شود
و شروع کرد به پاسخ دادن
من از دخترهائی که خیلی راحت
با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد
من دوست دارم زن زندگیم فقط مال خودم
باشه، دوست دارم بگو بخندهاشو
فقط با مرد زندگیش بکنه
زیبائیهاش فقط مال مرد زندگیش باشه
همه درد و دلهاشو با مرد زندگیش بکنه
حالا شما به من بگید با دختری که همین الآن
و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آیندهاش
جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش
زندگی کنم!؟
من همون دختر سر به زیر سر سنگینی رو
میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده
همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس
میشینه و حواسش بجای اینکه به این باشه
که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده
چهار دنگ به درسشه و نمراتش عالی
همون دختری که حجب و حیاش باعث شده
هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش
شوخی کنه و من هم بخاطر همین
مزاحم شما شدم چون اونقدر باوقاره
که اصلاً به خودم جرأت ندادم
مستقیم درخواستم رو بگم
حالا تصمیم با خودتونه✔️
@samen_meraj