eitaa logo
محتوای ثامن برخوار
132 دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوشنبه های آسمانی السلام علیکم یا اهلبیت النبوه این دوشنبه 1/9/1400همزمان باسالروز تشکیل بسیج در جمع بسیجیان ورزمندگان اسلام منتظرحضورگرم شماییم بابیان دکتر سید جلال حسینی وبانفس ذاکراهلبیت حاج احمدنریمانی شروع برنامه:ساعت 19 مکان:دولت آبادمیدان انقلاب خیابان 22 بهمن ،حسینیه بسیج حوزه مقاومت بسیج امام حسین ع (هیئت‌انصارالمهدی(عج)
☘ 🖼 گراف موضوعی| محوریابی رسانه های بیگانه پیرامون اعتراض کشاورزان به خشک شدن زاینده رود 🍃🌹🍃 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb 🍀
🍀 ⬅️ پخش زنده ✅ همایش بین المللی"گام دوم انقلاب" 🔹️موضوع: الزامات جوانگرایی و تمدن سازی در گام دوم انقلاب 🎙سخنران: دکتر احمدرضا بسیج - مسئول محترم بسیج اساتید استان چهارمحال و بختیاری 🕰زمان: فردا- دوشنبه ۱۴۰۰/۹/۱ - ساعت ۱۰صبح ⬅️لینک های شرکت در همایش👇👇👇👇 🆔 https://vc.nasraa.ir/rxbbziz3vv2z 🆔 https://rubika.ir/fanoosebameiran ❌ دریافت فایل صوتی و تصویری همایش در پیام رسانهای سروش و ایتا: 🆔 @fanoosebameiran 🆔 sapp.ir/fanoosebameiran 🍀
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘ 🎥 | بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان 🍃🌹🍃 🇮🇷 بَسیج پارهِ تنِ مَردم 🇮🇷 🆔 @nashre1400 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb 🍀
🔴 حمله گرگها در فضای مجازی ولنگار ✅مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۲ خطاب به مجلس انقلابی: «مدیریّت فضای مجازی جزو مسائل مهمّ ما است که این مسئله، مسئله‌ی بلندمدّت هم نیست؛ مسئله‌ی کوتاه‌مدّت و میان‌مدّت و جزو مسائل نزدیک ما است که باید [به آن توجّه بشود] و امثال اینها مسائل کلیدی‌ای وجود دارد. توجّه کنید دچار حاشیه‌ها نشوید، دچار مسائل فرعی و بی‌اولویّت نشوید». @akcnevesht
☘ 🌀 | استیصال آمریکا در برابر ایران از منظر رسانه ملکه انگلیس 🍃🌹🍃 🔻 کارشناس بی‌بی‌سی فارسی در واکنش به اظهارات وزیر دفاع آمریکا در منامه درباره اینکه «در صورت تمرد ایران، آمریکا به گزینه زور تمایل پیدا می‌کند» گفت: اظهارات وزیر دفاع آمریکا پیش از آنچه تهدیدی علیه جمهوری اسلامی قلمداد شود، یک تضمین از جهت دفاع به کشورهای منطقه است. 🔹 اما آیا واقعاً الان آمریکا چنان اعتباری را دارد که در گذشته اگر وزیر دفاع آمریکا می‌آمد در همسایگی ایران یک سخنرانی می‌کرد به احتمال زیاد شاهد بودیم جمهوری اسلامی یک مقداری نگران می‌شد و یک واکنش‌هایی نشان می‌داد که به این موضوع حساس شده، اما الآن چنین نمی‌بینیم. 🔺 این اظهارنظر بیشتر نوعی از بن‌بست رسیدن آمریکا را نشان می‌دهد. 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb 🍀
☘ ✅ ( ۱۰۸) 🌀 خبر: در دیدار روز چهارشنبه (۲۶ آبان ماه) جمعی از نخبگان کشور با رهبر معظم انقلاب، ایشان به مسائل مهمی اشاره کردند که واکاوی و بازخوانی مجدد دو مسئله از آن، می‌تواند در پیوند با تفکر و فرهنگ بسیجی، پیشران امروز جامعه باشد. آن دو مسئله مهم و راهبردی، «مسئولیت‌پذیری» نخبگان در قبال کشورشان و دیگری حرکت «مسئله‌محور» آن‌ها در مسیر حل مشکلات است. 🍃🌹🍃 ❌ نکات تحلیلی: 🔸جوامع انسانی ازجمله ایران اسلامی ما در دنیای پیچیده و فنّاورانه امروز با انبوهی از مسائل و مشکلات در سطوح و عرصه‌های مختلف روبرو است که به دلیل محدودیت‌های زمانی، سرمایه‌ای، توان علمی و قابلیت‌ها و استعداد‌های انسانی نمی‌توان به همه آن‌ها در بازه معین رسید؛ اما جوامع پیشرفته برای رسیدن به حداکثر اهداف خود دست به مبحث مهم مسئله‌شناسی و البته مهم‌تر از آن اولویت‌بندی نیاز‌ها و ضرورت‌ها می‌زنند، به تعبیر رهبر حکیم انقلاب به مسائل کشور فکر می‌کنند، مسئله‌محور کار می‌کنند؛ «مسئله‌محوری مهم است. کشور مسائل اساسی‌ای دارد؛ باید به این‌ها توجّه کرد، این‌ها بایستی از طرق علمی و با روش علمی حل بشوند؛ راه‌حل دارد». تا اینجا ما با دنیا اشتراک داریم؛ اما آنچه فصل ممیز و تمایز ما با جوامع دیگر است و به تعبیر بهتر، مزیت فرهنگ ایرانی- اسلامی و مهم‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی، باور ایمانی، انگیزه خدایی و ایستادگی تا پای نتیجه‌بخشی فرهنگ «ما می‌توانیم» منبعثِ از تفکر و فرهنگ بسیجی است که ملات و مایه اصلی ساماندهی به امور و حرکت در مسیر حل مشکلات ریزودرشت کشور است. 🔹 کاربست این تفکر و استفاده بهینه از نعمت نخبگی هم مسئولیت مسئولان است و هم مسئولیت خود نخبگان که قدرشناس سرمایه معنوی و مادی ملتی باشند که نخبگان با امکانات آن‌ها به جایگاه امروز رسیده‌اند. مسلماً در این مسیر نیز موانع و ره‌زنی‌هایی وجود دارد که در باب نخبگی، ناامیدسازی نخبگان به آینده کشور و به‌تبع آن، تشویق به مهاجرت نخبگان به خارج از خائنانه‌ترین این موانع در مسیر توسعه و پیشرفت کشور محسوب می‌شود. 🔺 نکته پایانی: در این جنگ پیچیده سخت کسانی می‌توانند اراده خود را بر رقیب تحمیل کنند که از عنصر آگاهی و نظام بصیرت و دانایی نسبت به موقعیت کنونی کشور در مقایسه با گذشته برخوردار باشند و مهم‌تر از آن این‌که در مسیر صبوری و پایمردی توأم با کار جدی برای ساختن امروز و فردای کشور اقدام کنند. ✍️ فتح‌الله پریشان 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره‌ای جالب نقل می كنند كه:* افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند. حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم. بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد. این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و... صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم. موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو. کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما. گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه. دخترها گفتند: چه شد؟ گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید. گفت شما؟ نه این‌که ما را نمی‌شناخت ..، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خا
نه غش کرده. گفت: کس دیگری نیست؟ یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم. معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند. من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل. لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم. به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند. چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم. رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟ گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر؟ گفتند، یکی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، کسی؟ گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند. فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است. در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید. او را داخل كه بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند. سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم. حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند. دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند: دانشجو هستند. آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم. بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم. این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم. چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان ...را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بی