به حماقت خودشون افتخار میکنن 😂
تا ۴۰ سالگی با همین سگ و گربهها دمخور باش تا از بر و رو که افتادی و افسردگی گرفتی، بهت میگم زندگی یعنی چی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
💌 #پویش_فریاد_عروسکها 👈🔺شرایط منطقه و جهان در مقطعی ویژه قرار دارد. خیلی ها میپرسند چه کنیم؟ من به
اخرین مهلت ارسال اثار
#پویش_فریاد_عروسکها
تا چهارشنبه نماز مغرب و عشاء میباشد
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۶ فصل چهارم هجرت🌸 نمیدانم میتوانم اسم این تغییر موقعیت مکان زندگی را هجرت بگذارم
#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۷
مواقعی که تهران بودم،با بچه های پایگاه بسیج دارالسلام که مربوط به مسجد محله میشد و حوالی میدان منیریه بود،رده ها و دوره های مختلف را یا شرکت میکردم و چیز تازه ای یاد میگرفتم و چیزهایی که بلد بودم را آموزش میدادم.دنبال راه حلی برای بیشتر خلوت کردن با شهدا میگشتم، یک راه خاص.
چیزی جز زدن عکس های شهدا به دیوار،کتاب خواندن،باید راهی پیدا میکردم که بتوانم خودم را به آن ها نزدیک کنم.تمرین صبوری و سکوتی که لازم داشتم را میتوانستم با این حس قرابت به شهدا انجام دهم.یک برنامه به برنامه های خودم اضافه کردم.پنج شنبه ها صبح زود،بعداز نماز،بهشت زهرا.🌸قطعه شهدا بهترین محل بود.با اینکه صبح زود میرفتم،ولی همیشه چند پدرومادر شهید بین مزارها نشسته بودند.آن ها را که میدیدم ،بیشتر درک میکردم که عشق تنها چیزی است که با رفتن و نبودن،کم رنگ و فراموش نمیشود.سعی میکردم خلوتشان را به هم نزنم.😔همیشه اول به سراغ نظرکرده های حضرت زهرا س میرفتم.آن ها که حتی از جا ماندن اسمشان هم گذشتند.
برای بیشتر شدن رفاقتم با شهدا،باهم قرار گذاشتیم،من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها غبار از دل من.می نشینم کنارشان باهم حرف میزنیم،من سنگ مزارشان را پاک میکنم ،رنگ نوشته ها و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگ تر میکنم.آن ها هم در عالم رفاقت سنگ تمام میگذارند و برایم مسیر را مشخص میکنند که عاقبتم ختم به خیر شود.🙏🙏
از وقتی به تهران آمده بودیم،رابطه من و صابر نزدیک تر شده بود.خانه خاله ام شهرک شهید محلاتی بود و خانه ما حوالی میدان منیریه.همین هم باعث شد من با دوست های صابر آشنا شوم.بین دوستان صابر اول با رضا آشنا شدم.صابر برای من گقته بود،؛چندماهی است که در برنامه های مسجد امیرالمؤمنین ع شهید محلاتی با رضا دوست شده.
یکی از اصرارهای صابر آشنا شدن من با رضا بود و بالاخره هم موفق شد.
اویل پاییز بود.صابر به من زنگ زد،گفت:رسول بیا،جلوی مهدیه میخوام بیام دنبالت بریم دور بزنیم.فکر میکردم مثل همیشه صابر میآید همین جا درمحل دوری میزنیم،یک پیراهن دو جیب مشکی تنم بود،با شلوار کتان،دمپایی هایم را پایم کردم و به سمت مهدیه آمدم.وسط راه بودم که صدای مداحی به گوشم خورد.صدای مداحی مربوط به بیت الزهرا بود.پیرمردی جلوی در بیت الزهرا ایستاده بود.به سمت پیرمرد رفتم و گفتم،سلام حاجی جان.مراسم از چه ساعتی شروع میشه؟پیرمرد یک مشت اسپند دستش بود،همه را ریخت روی زغال های سرخی که داخل یک منقل کوچک طلایی کم کم داشتن رخت خاکستر می پوشیدن.
پیرمرد گفت:سلام بابا جونم .دهه ی سوم محرم ،یعنی از امشب تا شب اول ماه صفر.بعد از نماز مغرب و عشاء..بفرمایید داخل.
تشکر حاج آیا.حتما یک شب میام
#ادامه_دارد...
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۷ مواقعی که تهران بودم،با بچه های پایگاه بسیج دارالسلام که مربوط به مسجد محله میش
#رفیق_مثل_رسول 🌟۳۸
باقیمانده کوچه را سریع تر آمدم،رسیدم جلوی مهدیه،دیدم یک پیکان پارک کرده،صابر با یکی دو نفر دیگر داخل ماشین بودند،صابر به من گفت:بیا بریم رضا و ببین.امشب با دوتا از دوستان اومده.صابر دست من را کشید و گفت:من رضا و جلوی مسجد دیدم.گفتم :میخوام برم پیش پسرخالم،با من اومد.بیا دیگه.
دستم را از دست صابر کشیدم گفتم ؛باشه بریم.راننده رضا بود.در برخورد اول پسری لاغر با صورتی کشیده و نسبتا سبزه.
صابر نشست جلو ،من در عقب را باز کردم،نشستم کنار پسری که خودش را میثم معرفی کرد.پسری از سمت چپ میثم سرش را خم کرد ،گفت :منم علی هستم.
آن شب رفتیم شهرک محلاتی و بعد از چند ساعتی دومرتبه با ماشین رضا برگشتم خانه خودمان.این اتفاق ساده،شروع آشنایی و رفاقت من با بچه های شهرک محلاتی شد.
از آن هر هفته شب های جمعه رضا و صابر همراه با علی و میثم می آمدند دنبال من تاباهم به حرم امام رحمة الله علیه یا حضرت عبدالعظیم حسنی برویم.
روح الله اکثر اوقات نبود ،این ارتباط ها برای پرکردن تنهایی من خوب بود.هرچند که هنوز به شدت دل تنگ فرید و دوستانم بودم.
صابر خیلی خوب این تنهایی من را فهمیده بود،برای همین خیلی برای برقراری ارتباط با دوستانش تلاش میکرد.وقتی وارد جمعی میشدم،سعی نمیکردم جلب توجه کنم یا کاری کنم که خیلی مطرح شوم.به قول بچه ها خیلی خشک و جدی بودم.بعدها که با رضا صمیمی تر شدم ،به من گفت:رسول تو خیلی آدم معمولی هستی.یک مذهبی که در برخورد اول جذاب نیست.تنها چیزی که بخوام برای کسی ازت تعریف کنم، اینه که وقتی میخندی اشک از چشمات راه میفته.یکم که از آشنایی میگذره،رفیق خوبی برای آدم میشی.این تعریف رضا برایم جالب بود.☺️
فکر کنم حداقل هفته ای دو مرتبه به شهرک شهید محلاتی میرفتم.
ماه های پاییز و زمستان با تمام بارش و سرمایی که داشت،فصل گرمی برای آشنایی من با رضا،میثم،علی و چندنفر دیگر از بچه های شهرک شد.هم زمان آزمون ورودی دانشکده را شرکت کردم.سالی که پیش روی من بود،با سروسامان گرفتن وضعیت کاری ام میتوانست مهم ترین سال زندگی ام رقم بخورد..اواخر اسفند ماه بود.صابر به من خبر داد:رضا با یکی از دوستانش که از بچه های کادر مسجد صاحب کوثر هستند،هماهنگ کرده برای سفر جنوب،تو هم بیا باهم بریم.
از شنیدن این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم.باهم برای رفتن به این سفر هماهنگ کردیم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
#خوش_مزه
#رولت_خامه_ای
تخم مرغ 3عدد
آرد سفید 90گرم معادل 9قاشق غداخوری سر پر
شکر 90 گرم یا 9 ق غ
بکینگ پودر نصف قاشق مربا خوری
آب جوش یک قاشق غداخوری
وانیل نصف قاشق مربا خوری
ابتدا سفیده و زرده رو کاملا جدا کرده سفیده رو با دور تند همزن میزنیم تا پف کنه و سفید شه و وقتی طرفو برگردوندن نریزه بعد 4 قاشق پودر قند رو اضافه و هم بزنین و بذارین یخچال تیغه های همزن و بشورین و زرده رو هم بزنین و حین همزدن اب جوشو اضافه کنین و شکر و وانیل رو هم بریزین و اونقد هم بزنین تا غلیظ شه و به سفیده اضافه کنین و در یه جهت هم بزنین (بدون همزن )مخلوط کنین، آرد و بکینگ پودرو قاطی کنین و دوبار الک کنین و به مواد اضافه کنین در دو مرحله ، در یک جهت با لیسک به ارومی هم میزنیم فر رو هم که اول کر روشن کردین و داغ هست قالبتونو چرب کنید کاغذ روغنی بزارید و روی کاغذ روغنی رو هم من چرب میکنم موادو بریزین روش و به آرومی پهن کنین و حدود 10 دقیقه بزارین تو فر ، بعد برگردونین رو کاغد رو غنی دیگه و یه حوله ضخیم بزارین روش حدود 5 دقیقه بمونه بعد به آرومی کاغذ روغنی و از رولت جدا کنید وبعد به آرومی رول کنین و بزارین تو یخچال بعد یک ساعت بازش کنین و خامه فرم گرفته رو با موز و گردو هرچی که دوست دارین روش بریزین و آروم رول کنین و بزارین یخچال تا یکی دوساعت بمونه هر چقد بمونه خوشمزه تره
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
📍سبحان الله! اهتزاز پرچم فلسطین در دبیرستان فرمونت کالیفرنیا
#طوفان_الاقصی
🇮🇷✌️🇵🇸
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
3318842559.mp3
5.71M
#شکرانه۲۱
👈هر کـی، هستـی،
هـر چـی، هستــی؛
خیلی چیزها هست،
که باید ببینی شون، و شکـ🙏ـر کنی!
💢تمرین کـن؛
هرچیـزی رو با کمـــالاتش ببینی،
نه با ضعـــف هاش
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است، که پیروانش بر گلدستههای رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر دادهاند. "امام خمینی (ره) "
🌹ولایت را وفاداری بسیجی
تو دین را بهترین یاری بسیجی
چه فخری بیش از این که با حضورت
به چشم دشمنان خاری بسیجی🪴
🌸 هفته بسیج مبارک.🌸
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110