eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
910 دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
327 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت چهل و ششم» 🔺واویلا... واویلا...! گوشی‌ام پیشم نبود وگرنه از آن صفحه و قبل و بعدش چند تا عکس می‌گرفتم. فقط توانستم با چشمم، در ذهنم از آن صفحه عکس بگیرم و امیدوار باشم که تا فردا که برمیگردم سراغش، کسی سراغش نمیرود. دقایق و ثانیه‌های آخر بود و کم‌کم نزدیک بود که چراغ قرمز بخشهای حسّاس روشن بشود و از پژوهشگرها تقاضا کنند که مکان را ترک نمایند و یا به سالن‌های همجوار بروند. شاید یک دقیقه بیش‌تر نمانده بود. من هم روحیه‌ام طوری هست که وقتی استرس بگیرم، دیگر مغزم هنگ میکند و نمی‌توانم از آن استفاده کنم. تنها چیزی که آن لحظه مرا آرام می‌کرد، ذکر بود. شاید سه چهار ثانیه چشمانم را بستم و توی دلم ذکر گفتم. یادم آمد که آخرین باری که ذکر گفتم تنهایم گذاشت. امّا فوراً به دلم واضح شد که اگر آن اتّفاقات بد پیش نمی‌آمد، کنجکاو نمیشدم، دنبالش نمیرفتم، خیلی چیزها را نمی‌فهمیدم و حتّی شاید الان وسط تل‌آویو ننشسته بودم. هر چند خیلی لطمه خوردم، امّا به این همه مسائل و چیزهایی که بعدش خدا سر راهم قرار داد و دارم قدم در راه درستی میگذارم، میتوانم بگویم می‌ارزید! چشمانم را باز کردم و از اوّل صفحه 66 تا نیمه صفحه 67 به‌صورت کامل و خیلی با دقّت مطالعه کردم. مثل کسی که تصادف کرده و ماشینی که به او زده است دارد فرار میکند و تلاش میکند که پلاک ماشین را حفظ کند! همان‌طوری حفظ کردم. منتظر روشن شدن چراغ قرمز بودم، امّا با کمال تعجّب روشن نشد. به گونه‌ای که وقتی سرم را بالا آوردم، دیدم بقیّه هم دارند با تعجّب به هم نگاه میکنند، امّا میدانستم که فرصت، طلاست و نباید به همین سادگی از کنارش رد بشوم. به‌خاطر همین، دستم را به‌طرف کاغذ و خودکار روی میز بردم و شروع به نُت‌برداری کردم. قبل‌از اینکه بگویم چه برداشت کردم و چه مسائل وحشتناکی داشت، لازم می‌دانم که بگویم آن یک دقیقه باقی مانده تا یک ربع ادامه داشت؛ یعنی الحمدلله تا یک ربع توانستم بیش‌تر بمانم و با خیال آسوده، کلمه به کلمه آن یکی دو صفحه را حفظ کنم. این قطعاً لطف خدا بود که شامل حالم شد. خب برویم سراغ محتوای آن دو صفحه. اجازه بدهید مقدّمات و مطالبش را با هم تلفیق کنم و خیلی ساده و خودمانی بگویم: از اینکه دارند روی ژن و مسائل ژنتیکی مسلمانان کار میکنند هیچ جای شکّی نیست. چیزی بود که خودم به چشمم دیدم، تجربه‌اش کردم و حتّی هزینه گزاف روحی و جسمی هم دادم. امّا این همه کار، تحقیقات، بگیر و ببند و این چیزها برای چیست؟ آیا صرفاً برای تولید موادّ آرایشی، خوراکی، دارویی، ویروسهای بیماری‌زا و این چیزهاست؟ خب برای این‌ها هم میتواند باشد. هیچ منافاتی هم ندارد و حتّی بعضـی اسنادش توسّط خودشان هم اعلام شده است، امّا مطالعه دقیق آن دو صفحه، حاوی مطالبی بود که قصّه را از چند تا تحقیق حیوانی، ژنتیکی و این چیزهای پیش پا افتاده فراتر میبرد. به عبارت واضح‌تر؛ نقشه کلّ جنگ و دعوای «غیر نظامی» جهان اسلام را با جهان سلطه تا آخرین روز دنیا تعیین و ترسیم می‌کرد! توضیح اینکه: اوّلین سر نخ چیزی به نام «ژن خدا» در صفحه 66 کتاب «نه!» پیدا شد! به عبارات زیر که تلفیقی از منابع بسیار مهمّ و خاص هست و در کتاب شخصی به نام «دین هارمر» کاملتر از تحقیقات من جمع‌آوری شده است دقّت کنید: «ژن خدا»، نامی عجیب و سؤال‌برانگیز برای کتاب «دین هارمر» متخصّص ژنتیک تحصیل کرده هاروارد است. این کتاب ماحصل تحقیقات او درباره نقش ژنتیک بر عقاید مذهبی انسان است. کتابی جنجال آفرین که بعدها مورد توجّه پنتاگن قرار گرفت تا پروژه‌ای با نام (FunVax) را برای مقابله با آنچه «بنیادگرایی» می‌نامیدند، کلید بزنند. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت چهل و هفتم» 🔺جایی که شکستم...! کلّاً ذهنم درگیر بود... نمی‌دانستم به چه کسی بگویم و چه‌کار کنم. با خودم میگفتم اصلاً با این اوصاف، مگر کار خاصّی هم از دست کسـی برمی آید؟ خیلی عصبی بودم. به ملّت و امّت اسلامی و مردم مظلوم کشورم و منطقه فکر میکردم. دیگر واقعاً خوابم نمیبرد با اینکه از بس کار و تحقیقات میکردم، داشتم از پا درمی‌آمدم و خیلی ضعیف شده بودم. روزبه‌روز لاغرتر میشدم؛ چون مجبور بودم روزها روزه بگیرم که لازم نشود وقتی برای غذا خوردن، غذا پختن و خیلی از مسائل معمولی هدر بدهم. باز هم با تمام این ضعفها و خستگی‌ها خوابم نمیبرد. از شما چه پنهان! احساس خلاء شدیدی بهم دست داده بود. دوست داشتم با بابام حرف بزنم و با او مشورت کنم، امّا نمیشد. یعنی میشد، امّا صلاح نبود و امکان لو رفتن و خطرات امنیّتی زیادی وجود داشت. سراغ بعضی از سایتهای مذهبی و معنوی رفتم. فقط دلم دنبال یک گوش شنوای عاقل میگشت که بتواند به من بگوید باید چه خاکی به سرم بریزم و چه‌کار بکنم؟ به خیلی از سایتها و دفاتر مشاوره اینترنتی رفتم، امّا خوشم نیامد. دنبال مسجد مسلمانهای تل‌‌آویو گشتم. امّا مگر به همین سادگی بود که بروم در یک مسجد و یکی را پیدا کنم و بنشینم با او حرف بزنم؟ درست است که قلبم داشت از غصّه و ناراحتی میترکید، امّا دیگر خل و چل نیستم که! غروب یکی از همان روزها وقتی به خانه برگشتم، دیدم ماهدخت و شیرین خانه بودند. شیرین خیلی با ماهدخت میپرید و معلوم بود به اندازه‌ای که شیرین علاقه دارد با ماهدخت بپرد، ماهدخت خیلی تحویلش نمیگیرد، امّا این‌جوری هم نبود که اگر شیرین سراغش بیاید، تحویلش نگیرد. دیدم نشستند و دارند با هم گپ و گفت میزنند و چای میخورند. من هم سلام کردم و رفتم لباسهایم را عوض کردم! آی بدم می‌آید از کسـی که میفهمد حوصله‌اش را ندارم، امّا گیر میدهد و الکی میخواهد آویزان آدم بشود. حالا تصوّر کنید آن دو نفر شروع کردند به من گیر دادن! من تنها کاری که کردم، به بهانه خستگی، ضعف و گرسنگی، دو سه تا سیب برداشتم و به اتاقم رفتم. در اتاقم را باز گذاشتم که ببینند خوابیدم و دیگر اذیّتم نکنند. خب خدا را شکر گرفت و دیگر آن‌ها هم حرفی نزدند. فقط می‌شنیدم که دارند درباره ایران حرف می‌زنند. چیزهایی هم میگفتند که یادم نیست. بی‌خیال! حدود سه چهار ساعت خوابیدم. بعد بیدار شدم و خیلی آرام گشتی توی خانه زدم. رفتم یک چیزی بخورم، امّا چیزی از گلویم پایین نمیرفت. به زور دو سه تا میوه خوردم و بلند شدم وضو گرفتم. چادر نماز نداشتم. حتّی مهر هم نداشتم. کلّاً خیلی آن پنج شش ماه کاهل نماز شده بودم. از آن وضعیّت بدم می‌آمد، امّا بدبختی‌اش اینجا بود که وقتی آدم کاهل نماز میشود، یواش‌یواش تا چشم باز میکند، بی‌نماز شده است و حتّی یادش نمی‌آید آخرین باری که نماز خوانده کی بوده است! اما دوست هم ندارد به خودش بگوید بی‌نماز! و اگر کسـی به او بگوید بی‌نماز، ممکن است بدش بیاید؛ یعنی تا این اندازه روزگار و اخلاق آدم، حال‌به‌هم‌زن و پررو میشود. حالم خراب بود... خراب! رفتم یک برگ از درخت بغل پیاده رو کَندم، به داخل آوردم و روبه‌رویم گذاشتم. مثلاً مُهرم بود! تازه یادم آمد، کو قبله؟ قبله‌اش کجاست؟! حالا تصوّر کنید حالم بد است، حوصله ندارم، حسابی خدا لازمم، نماز لازمم، امّا قبله و مهر هم ندارم، این میشود اوضاع فلاکت‌بار! گوشی‌ام را برداشتم، دیدم سه بار تماس بی‌پاسخ داشتم، ولی از جایی که شماره نداشت. شاخ درآوردم و کلّی تعجّب کردم، امّا داشت دیرم میشد. باید تا قضا نشده، چند رکعت میزدم به کمرم! 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فوراً رفتم و قبله‌نما را دانلود کردم. گرا، کشور و شهر میخواست. حالا بدبختی‌اش این است که هیچ کدام از ده تا قبله‌نمایی که گرفتم، نه کشوری به نام اسرائیل و نه شهرهای خراب شده آن‌جا را داشت. ذهنم کار نمیکرد. حوصله نداشتم. دوست داشتم گوشی‌ام را پرت کنم و بزنم هفت تکّه‌اش کنم، امّا دلم نیامد. بلند شدم و همین‌طوری یک طرف ایستادم، امّا دیدم درب اتاقشان باز هست و ممکن است بفهمند من دارم چه‌کار میکنم. اتاق خودم هم خیلی امن‌وامان نبود؛ چون بالاخره اگر میخواستم درش را ببندم صدا میداد. فورا به آشپزخانه رفتم و دستم را تا روبه‌روی گوشهایم بالا آوردم؛ دو رکعت... نه ببخشید، سه رکعت نماز مغرب میخوانم قربةً‌الی‌الله، الله‌اکبر. یعنی گفتم الله‌اکبر، دیگر گریه امانم نداد! این‌قدر گریه کردم که دیگر نماز نمی‌خواندم، فقط شده بود اشک و گریه! گریه‌های داغ و سوزان که داشت صورتم را آتش میزد. همین‌طوری که میخواستم رکوع بروم؛ چون احتمال دادم ممکن است صدای گریه‌ام به بیرون برود، وقتی خم شده بودم و داشتم میگفتم «سبحان ربّی العظیم و بحمده!». رکعت دوّم شد! دیگر چشمانم جایی را نمیدید از بس گریه کرده بود و داشتم از درون می‌سوختم. این‌قدر که وقتی قنوت رکعت دوّم بودم، حالم از خودم و این ایمان کشکی به هم میخورد که فقط وقتی پیش بابام، خانواده‌ام و محلّه‌مان هستم رعایت میکنم و وقتی چشمم به زرق و برق غرب افتاد، همه‌چیز یادم رفت. دستم را که برای قنوت گرفته بودم، روی صورتم گذاشتم که خدا قیافه نحسم را نبیند! امّا وقت دعا کردن بود، باید برای اینکه صورت نمازم به هم نخورد، ذکر بگویم. خب هیچ‌چیز نداشتم بگویم اما هنوز باور داشتم که اگر فقط صاحبمان به دادمان برسد وگرنه خیلی اوضاع خراب است. شاید آن نماز چیزی حدود نیم ساعت طول کشید. نیم ساعت توی آشپزخانه بودم و مثلاً عبادت میکردم. جای خوبی بود. پاتوقم شد برای تا وقتی که آنجا بودم. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما مطمئنیم بارِ کج لیبرال دموکراسی غرب به منزل نخواهد رسید. رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران دومین کنگره ۲۴ هزار شهید استان خوزستان: 🔸غربی‌ها که برای اعدام یک مجرم سر و صدا و هیاهو به راه می‌اندازند در برابر کشتار ۳۰ هزار انسان بی‌گناه در غزه چشم خود را بسته‌اند و آمریکا با وقاحت تمام و برای چندمین بار قطعنامه قطع بمباران غزه را وتو می‌کند. 🔸این، چهره واقعی فرهنگ و تمدن و لیبرال دموکراسی غربی است که در ظاهر آن سیاستمداران اتو کشیده و لبخند بر لب قرار دارند اما در باطن، یک سگ هار و گرگ خونخوار است. نه لیبرالند، نه دمکراتند، دروغ میگویند، با نفاق دارند کار خودشان را پیش میبرند. 🔸ما مطمئن هستیم که این تمدن غربی و این بارِ کج به منزل نخواهد رسید و فرهنگ حق و منطق صحیح اسلام بر همه اینها فائق خواهد آمد
✅ گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران دومین کنگره ۲۴ هزار شهید استان خوزستان 🔸امام(ره) از همان روزهای آغازین نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن همواره به مردم اعتماد داشت. 🔸امام اسلام را با یک نگاه جامع، کامل و مترقی شناخت. اسلام را برای اداره‌ی جوامع بشری کافی میدانست. اسلام را فقط برای اذان گفتن در مأذنه‌ها و عبادت کردن در معبدها و مساجد و تعمیر درون قلب اشخاص در این فقط نمی‌دانست. اسلام در صحنه‌ی سیاست، در صحنه‌ی اداره، در صحنه‌ی مدیریت مردم، در صحنه‌ی هدایت عمومی بشریت فعال و کارآمد میدانست. نگاه امام این بود. و بر همین اساس توانست زمینه پیشرفت ایران و استمرار حرکت‌های بزرگ را بوجود آورد. 🔸ایستادگی نیروهای مقاومت و مأیوس کردن دشمن از نابودی آنها و هم‌چنین صبر مردم غزه در برابر بمباران‌ها و مصیبت‌ها نشانگر ایمان دینی قوی این مردم است. 🔸آمریکایی‌ها گفتند جمهوری اسلامی چهل سالگی خودش را [نخواهد دید]، خاطر جمع بودند به اینکه این نقشه‌ها و توطئه‌ها عمل خواهد کرد. به کوری چشم آنها پیشرفت جمهوری اسلامی متوقف نشد. ایران اسلامی تسلیم زورگویی نشد، سربلند به راه خودش ادامه داد. بر بسیاری از موانع غلبه کردیم، به حول و قوه‌ی الهی بر بسیاری دیگر از موانعی که الان هم وجود دارد غلبه خواهد کرد ملّت ایران. ۱۴‌۰۲‌/۱۲‌/۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍صحنه ای زیبا و دلربا از لحظه ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی(ره) در ابتدای دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🔖یه کار مهم‌تر..! 🍃🌹🍃 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون   🔸 چرا با اینکه می‌دانیم گناه، بد است ولی باز پای گناه که به میان می‌آید، نفس سرکش عنان اختیار از کف عقل می‌رباید؟ مشکل در ندانستن نیست که بساط علم، پهن است اما دریغ از یک مشتری نقد در بازار عمل! گیر کار در جای دیگر است؛ در باور به وجود داور. زنجیرۀ علم تا عمل یک حلقۀ میانی کم دارد و آن چیزی نیست جز ایمان. نحل آیه ۸۳ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 🌸 جانم فدای نام تو يا صاحب‌الزمان قربان آن مقام تو يا صاحب‌الزمان جان ميدهم بخاطر يک لحظه ديدنت دل عاشقٍ سلامِ تو يا صاحب‌الزمان سلام رفقا جان🤚 💐 پر نشاط ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:‌« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان می‌خواهیم. دختر می‌خواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« می‌روم پس می‌دهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] می‌گفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار می‌شود... می‌گفتی زن پاسدار شدن، خیلی سخت‌تر از پاسدار شدن است». ‌●یک ‌بار گفت:« می‌آیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:‌« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش می‌دهى؟ من که خوابم گرفت،‌ مؤمن خدا... .» گفت: ‌« سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ‌ترمی‌کند. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎قائم‌مقام لشگر ۳۱ عاشورا ●ولادت : ۱۳۳۴/۹/۱ ارومیه ‌●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ عملیات خیبر شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
مقام معظم رهبری(مدظله العالی): حضور شما ملت ایران در پاى صندوق‌هاى راى بارزترين مظهر حضور مردمى است و اين پشتوانه‌ انقلاب و كشور است. وعده ما و شما روز جمعه یازدهم اسفند پای صندوق‌های رای خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی
📌درک متقابل وقتی شوهرتان برای خرید همراهیتان می‌کند سعی کنید سریع‌تر انتخاب کنید. 👈 مردها مثل شما به جزئیات دقت نمی‌کنند و به تفاوت مانتوها، کفش‌ها و... دقیق نشده و سریع کلافه می‌شوند! مردها نیز باید به این نکته توجه کنند و همسرشان را در خرید همراهی و درک کرده و خیلی عجله نکنند. اگر هر دو یکدیگر را درک کنید و یک قدم از توقّع خود کوتاه بیایید از کنار هم بودن لذّت خواهید برد
❤️🍃❤️ 👈اگر زنی آسیب پذیر نباشد 🙏و همچنان احترام خود را حفظ کند مرد به او وابسته میشود😍 ❗️یکی از اشتباهات بعضی خانم ها این است که جلوی مردان خودشان را کوچک کرده و از خود عیب جویی میکنن ☹️👇🏻 🔻ببین چقدر شکم آوردم 🔻حیف دماغم بزرگه 🔻کاش کمی قدم بلند تر بود 🔻غذام امروز خوب نشده بود 🔻کاش پوستم برنزه بود 🔻کاش این لکه ها روی پوستم نبود ❌خانم گل از خودت بد نگو باور کن اون خیلی هاشو اصلا نمی بینه 😐 ❓میدونی چرا؟ چون مردا کلی نگرند ما زنها جزییات رو میبینیم🤦‍♀ خود تو هستی که اونو متوجه اون قسمت می کنی وجزیی نگرش میکنی ✅اتفاقا فقط از خوبیات بگو تا ملکه ذهنش بشه😇 ‌‌‌ ‌ ‌
❤️🍃❤️ برای دوام زندگی تون همیشه به همسرتون حال و احساس خوب بدید..! حال و احساس خوب یعنی چی؟ یعنی احساس کنه که: 🔹مهمه 🔹ارزشمنده 🔹و بهش نیاز دارید..