مهدی جان...🌼🍃 🌹صدا ڪردنت سخت نیست من سختش ڪردہ ام 🌸با زبانے ڪہ گناہ آن را لال ڪردہ 🌺اَدْعوُكَ يا سَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه 🌷مي‌خوانمت اے آقاے من 💐بہ زبانے كہ گناہ لالش كردہ ...

✋اگر زائر اربعینید من رو هم دعا کنید .... یاعلی 📼این نوحه رو برای کسایی که میدونید اربعین عازم کربلان,بفرستین.... تا ان شاالله یادتون باشن.😔

══💚══════ ✾ ✾ ✾ معلم گفت: ضمایر را نام ببر؟ گفتم: من، من، من... گفت: پس بقیه چه شدند؟ گفتم: همه رفتند کربلا! من جا مانده‌ام..😔😭 ══💚══════ ✾ ✾ ✾

☀️☀️☀️ 🕊کبوتر وار می آیم به آب و دانه ای دلخوش 🕊عطش دیده ترک خورده به سقاخانه ای دلخوش 🕊دلم خورشید می خواهدهوای گنبدت کرده 🕊دوباره نور میبیندهوای مشهدت کرده... ☀️☀️☀️

✅۹ روزتا اربعین ❣هواهوای جنون وهواهوای سفر 💫یکی یکی همه میروند،زائرین همه پر ❣دلم هوایی کرب وبلاست بدجوری هوس نموده دو رکعت نمازبالاسر

⚜ امام صادق عليه السلام: ✨اَلبَرَكَةُ مِن قَبرِ الحُسَينِ بنِ عَلىٍّ عليه السلام عَشَرَةُ اَميالٍ؛ ✨تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليه السلام بركت است.

خوبه اربعین که میریم زیارت از کسانی که توی موکبها زحمت میکشن تشکر کنیم این جمله ها رو بگو تا خستگی رو از تنشون بیرون کنی #اربعین آموزش مجازی زبان عراقی

🌹پنج شنبه است 💔ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد 😔و عده ای آن طرف چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند.... ✨با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم✨ ✋دیر یا زود ما هم رفتنی هستیم......

📜 یازدهم صفر 📜 🔘 #بخش_اول 🔰خورشیدِ کم فروغ، با انوار طلایی خود از میان نخل های قد کشیده به آسمان، بر فرات می تابید••• •••غروب بود، غروبی غمگین••• 🔰نخل های بلند و سر برآورده سوی آسمان، ریشه در زمین سِفت می کردند••• •••در کنار رود پُر آب فرات••• 🔹از تشنگی لَه لَه می زدند و به انتظار عباس و مشک های پُر آب بودند••• 🔰و من به پای پیاده، سفر کرده از دشت ها و صحراهای تفتیده، به عشق و امیدِ سفر به بهشت خدا بر زمین، کربلا، در سایه سار نخلستان فرات لحظه ای ماندم، تا رنج سفر از تن برون کنم••• 🔸به صدای گریۀ مردی، نگاهم سوی او چرخید🔸 🔺مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می سایید.🔻 ••• نزد او رفتم ••• ~ گفتم: "غم و دلتنگی ات از چه رو است برادر؟" •••بغض ترکاند و گریست••• ~ گفتم: "عزیز از دست داده ای؟" •••گریه اش بیشتر شد••• - گفت: "گنه کارم برادر." ~ گفتم: "خدا ارحم الراحمین است." - گفت: "اما نه برای من." •••بر خود لرزیدم••• ~ با احتیاط پرسیدم: "نکند از جانیان روز عاشوری؟" - گفت: "کم از آنان ندارم!" 🔸به او نزدیک تر شدم. چهره اش آشنا بود🔸 ~ گفتم: "تو کیستی؟" - گفت: "طِرمّاح بن عدی!" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۹ روز تا #اربعین ● #روایت_کاروان_عشق #روزشمار_محرم #مجتبی_فرآورده