همه میدانستند که مسئول تدارکات مجروح شده است
یک نفر که دستش مجروح بود گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
● -اخوی دیر اومدی!
● -برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
● -عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد، گونی روگذاشت زمین ...
همه شناختنش!
سردار شهید محمود کاوه بود.
@sangar
روی جلد نوشته بود: دفترچه محاسبات نفس
وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود!
نوشته:
"ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسٰهم انفسهم"...
همانند كساني كه خداي را فراموش كردند و خداوند به كيفر خدافراموشي، خودشان را از يادشان برد، نباشيد.
@sangar
چقدر خوب میشه که برای خودمون دفترچه ی محاسبات نفس داشته باشیم،قبل از اینکه خدا مارو محاسبه کنه خودمون این کارو انجام بدیم
@sangar
شهید علی بلورچی
مثَلُ الصَّلاهُ الخَمسِ کَمِثلِ نَهرٍ جارٍ، عذب عَلی بَابِ أحدُکُم یَغتَسِلُ فِیه کُلَّ یَومٍ خَمسَ مَرّاتٍ فَما یَبقَی ذالِک مِنَ الدَّنَس
نمازهای پنج گانه به نهر جاری گوارایی می مانند که بر در خانه هایتان روان است وهر روز پنج بار خود را در زلال آن شست و شو می دهید، و دیگر هیچ پلیدی باقی نمی ماند.
@sangar
رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)/کنز العمال، ج ۷، ص ۲۹۱ حدیث 18931
اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد. برگشتنی از سوریه دیگر خودمانیتر شده بودیم.
دیگر صدایش نمیکردم آقا مهدی.
راحت میگفتم مهدی.
دلیلش شاید بچهای بود که به زودی قرار بود به دنیا بیاید.
@sangar
راوی: همسر شهید #مهدی_زینالدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر است دیگر…
از لحظهای که لگدهای نوزادش را حس کرده تا وقتی که پیشانی جوانش را خونین دیده در سه کلمه خلاصه میکند: دوستش داشتم خیلی…
@sangar
انسانباسوختنساختهمیشود . .
وهرکسازسوختنفرارکند ؛
خاممیماند .
@sangar
#شهیدمرتضیمطهری
روایتی جالب از همسر شهید «مصطفی صدرزاده»
@sangar
میگفت چند روز پیش به قاب عکسش نگاه کردم و گفتم: آقامصطفی!
حسابش دستته چند شاخه گل بدهکاری!؟ آخه مصطفی رسمِ محبتش این بود که لااقل هفتهای یکبار برام شاخه گلی میخرید و هدیه میداد…
فاطمهاش از اونور اتاق گفت: مامان!
خرج بابا زیاد میشه!
اگر بخواد همهٔ این مدت رو جبران کنه باید یه دستهگل شیک برات بفرسته!
امروز صبح بدون هیچ برنامهٔ قبلی از جایی زنگ زدن و دعوتمون کردن برا مراسم بزرگداشت مصطفی.
به محض ورودمون به مراسم، یک نفر با این دستهگل جلو آمد و گفت این رو آقا مصطفی برای همسرش فرستاده!
اینکه میگن شهدا زنده هستند، به اعتبار لفظ و کلام و تشبیه و استعاره نیست.
شهدا صرفا ناظر نیستند، حاضرِ فعالاند؛
مثل همین مصطفی صدرزاده
@sangar
#شهید_مصطفی_صدرزاده