دَستش توی عملیات قطع شـده بود.
یه روز که اومدم خونه دیدم لباس کثیف
رو شسته، بهش گفتم: #مادر برات بمیره!
چطور با یک دست اینها رو شستی؟
گفت: مادر! اگه دو تا دستم رو هم نداشتم
باز وجدانم راضی نمیشد کـه من خونه باشم
و شما زحمت شستن لباسها رو بکشی...
#شهید_علیآقاماهانی
@sangar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایشگاهِ روحانیت شیعه
در یک نگاه
دفاع مقدس
است
@sangar
احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ؛
اما شهیدی بود که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا ...!
شهید سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و...
با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی *بیسیم چی* بودن را قبول کرده بود.
سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وی ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم، #سینه و #شکمش رو #شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ...!
🌷یادمان باشد روی سفره چه کسانی نشسته ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است!!
@sangar
شهید علی سیفی نوجوان که بود، یک شب مهمان ما بود.
صبح وقتی از خواب بیدار شد که نماز صبحش قضا شده بود.
خیلی ناراحت بود.
وسایلش را جمع کرد و رفت.
تا مدت ها خبری از او نداشتم.
بعدها فهمیدم دو هفته به خاطر یک نماز قضا روزه گرفته بود.
#شهیدعلی_سیفی
#کتاب_بیا_مشهد
@sangar
احترام ویژه به پدر
🔘 آقای غلام شاه پسندی، محافظ رهبر معظم انقلاب:
💠 سال ۶۷ پدر آقای خامنهای مرحوم شدند الان هم توی حرم امام رضا علیه السلام دفناند.
اگر جلسهی ریاست جمهوری با یک رئیس جمهور خارجی هم بود وقتی پدر ایشان وارد میشدند، ایشان #تمام_قد میایستادند و با سرعت به طرف پدرشان میدویدند و حتماً دست ایشان را #میبوسیدند.
تا روزی که پدرشان مرحوم شد، من یاد ندارم یک بار آقای خامنهای به پدرشان برسند و دستشان را نبوسند، این نبود که حالا چون رئیس جمهور است و برای خودش کسی است، نه! دیدارشان با مادرشان چون بیشتر توی منزل بود ما کمتر دیدیم ولی پدرشان را با چشم خیلی دیدیم.
پدرشان میخواست از فرودگاه بیاید به ما میگفت بروید آنجا پدرم را بیاورید، #ویلچر هم ببرید، پیاده نیاید که اذیت میشود. بهشان بگویید #سیدعلی گفت: من مشکل دارم، اگه من بیایم باید ۵۰ نفر با من همراه بیایند. من #شرمندهام.
به ریاست جمهوری که میرسیدیم آقای خامنهای دم در ورودی میآمدند توی ماشین و #کنار_پدرشان مینشستند و تا کنار در ساختمان همراهی میکردند. دم در ساختمان هیچ کدام از ما اجازه نداشتیم که حتی یک #انگشت از پدرشان را بگیریم کمک کنیم. آقای خامنهای خودشان پدرشان را #کمک میکردند تا از ماشین پیاده شود.
📕 ماه در آینه، ص۱۳۱
@sangar