🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ سی و دوم صفح
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ سی و سوم
-پاشو پاشو زینب
زینب:إه کجا دیونه شدی
-میخام برم شهرضا 😭😭😭
زینب:ای خدا این دختر جنی خولی شد چرا یهویی؟
تو اصلا میدونی شهرضا کجاست؟
-خب میرم پیدا میکنم
زینب:الله اکبر
حنانه جان سخته اینهمه راه طولانی را دوتایی
بریم بذار زنگ بزنم داداشم
منو زینب باهم رفتیم خونم
داداش زینب یه ساعته خودش رسوند
زینب پشت ماشین، پیش من نشست سرمو به بغل گرفت
اشکام میومدن
بعداز ۷-۸ساعت رسیدیم ورودی اصفهان
حسین آقا ورودی شهر از یه نفر آدرس جاده شهرضا را گرفت
یک ساعتی با سرعت متوسط طول کشید برسیم
تو حیاط امامزاده شهرضا مزار شهدا بود
بخاطر بدبودن حالم سرم گیج میرفت
ک یهو پیداش کردم
دویدم سمت مزار
خودم انداختم رو مزار....
#ادامه_دارد ....
✍️با ادامه داستان همراه ما باشید ...
#نویسنده: بانو....ش
رزمنده واقعی اهل دل است
اهل عشق ورزیدن به رهبری معظم است
اهل عشق به شهداست
اهل ایثار است
اهل خدمت بی منت است
اهل بی ریایی است
اهل تواضع است
اهل مبارزه با دشمنان ولایت است، چه داخلی و چه خارجی!
رزمنده اهل دروغ نیست
اهل زَد و بند نیست
اهل اخلاص است
اهل اختلاس نیست
اهل ولایت (دیار) اسلام است
نه ولایت کفر
رزمندگان اسلام اهل ابتکار
اهل اختراع
اهل کار، تلاش، اندیشه، تفکر و تولید هستند
اهل کمک، مساعدت، همیاری و پشتیبانی
اهل برداشتن و پاکسازی خاکریزها و میدانهای مینی است که دشمن به انواع و اقسام شیوهها، در صدد انسداد راههای پیشرفت و جلوگیری از غلبهی نیروهای انقلاب به هر طریق و روشی است.🌷
تــو بایـد باشی
تا روز هایم پر شود از#نور
پر شود از#عشــق ،
و دقایقم از #شهادت و با#شهدا بودن لبریز گردد ...
تــو باید باشی
📎#سلام_صبحتون_شهـدایـی
#ماه_شعبان 🌙
🔹«اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا
فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ؛
🔹خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیدهاى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان».🤲
🌹شهیدمحمودشهبازی🌹
💠چفیه خونین💠
چند ثانیهای از شهادت شهبازی نمیگذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایهای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود، و آخرین نماز شبش را میخواند. چفیه خون آلودهاش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی میدانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو میروند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت:« الحمدا… محاصره خرمشهرکامل شده و بچهها به نهر عرایض رسیدهاند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمندههای لشگر ۲۷ محمد رسول الله راپر از اندوه کرد.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ سی و سوم -پا
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ سی و چهارم
باهاش حرف میزدم یه نیم ساعت یا چهل پنج دقیقه
بعدش زینب اومد بلندم کرد پاشو بسه حنانه
همون جا کنار مزارش نشستم
گریه کردم
دختری که #شهید را مرده می نامید و اونا
را چهارتا استخوان میدونست و همش تمسخر میکرد
حالا کاملا دیدگاهش عوض شده و شهید دستشو گرفته
-میخام بمونم پیشش زینب
زینب: حنانه میزنمتا
-زینب از تنهایی خسته شدم ۲ ساله مامان و بابام ندیدم
دلم تنگه آغوش بابامه
ززززینب دلم میخاد مامان و بابام همقدمم باشن
زینب :درست میشه عزیزم غصه نخور
حسین آقا زینب رو صداش کرد
زینب رفت و برگشت
حنانه بهتره برگردیم تهران
توکل بخدا و شهدا کن
-باشه
زینب همیشه همه جا توی ۲سال کنارم بود
اما جای خالی خانواده کنارم معلوم بود
برگشتیم خونه
زینب رفت خونشون
تا کلید در انداختم وارد خونه شدم بازم
دلم گرفت و اشکام جاری شد
رفتم تو اتاقم همون جوری با گریه خوابم برد
#ادامه_دارد ....
✍️با ادامه داستان همراه ما باشید ...
#نویسنده: بانو....ش
🌷سنگر عشق🌷
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ سی و چهارم ب
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ سی و پنجم
با صدای اذان از خواب پاشدم
تواین یک سال بعد از اون که تو خواب #شهید_همت بهم نماز را یاد داد
به لطف خودش تمام نمازامو اول وقت میخونم
نمازم ک تموم شد سلامو دادم بازم اشکام جاری شد
خیلی شدید دلتنگ خانواده ام بودم
بغل دست سجاده دراز کشیدم و پاهام تو شکم جمع کردم
اشکام جاری شد نفهمیدم کی خوابم برد با صدای
زنگ در از خواب پریدم
حتما زینبه تنها کسی ک تو این دوسال بهم سر میزد
همونجوری خواب آلود به سمت در رفتم
اما از دیدن آدم پشت در خشکم زده بود
اشکام دوباره صورتمو شست
خدایا یعنی چیزی ک دارم میبینم واقعیت داره
یا دارم خواب میبینم
واقعا #بابام بود😍😊
بابا: نکنه جن دیدی نمیخای بذاری بیام تو
-نه نه باورم نمیشه اینجایی
بابا :اومدم دنبالت برگردی خونه
با تمام اختلاف نظرهامون
دیگه نمیخام #ترلانم ازم دور باشه
باصدای آرومی گفتم :من #حنانه_ام
بابا:سرکار خانم #حنانه_معروفی برو وسایلت
جمع کن بریم خونه
#ادامه_دارد ....
✍️با ادامه داستان همراه ما باشید ....
#نویسنده: بانو....ش
در تحلیل عدالت اجتماعی، فقر همواره پائین بودن درآمد نیست، بلکه، محرومیّت از امکانات و قابلیّتها نیز «فقر» به شمار میآید. بر این مبنا گسترش توانمندیهای انسانی و فرصتهای اجتماعی برابر، عدالت اجتماعی را محقق میسازد. توسعه منابع انسانی از طریق: آموزش و بهداشت عمومی، فقرزدائی و اشتغالزائی از جمله راههای توانمندسازی است که به کاهش فقر کمک میکند. آموزش با تسهیل فرایند رقابت چرخه فقر را متوقف میکند و با کاستن از ناهنجاریهای اجتماعی، موجب توسعه پایدار میشود. افزایش اشتغال مولد، حمایت از آموزشهای فنی و حرفهای و سلامت شهروندان، گسترش بیمههای اجتماعی، و جلوگیری از آلودگیهای زیست محیطی، توانمندسازی را همگانی و در تامین و تحقق عدالت اجتماعی ایفاء نقش میکند.
#حدیث
🔆امام رضا عليه السلام :
🔸اَلتَّواضُعُ دَرَجاتٌ: مِنْها أَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَيُنْزِلَها مَنْزِلَتَها بِقَلْبٍ سَليمٍ، لايُحِبُّ أَنْ يَأْتىَ إِلى أَحَدٍ إِلاّ مِثْلَ مايُؤْتى إِلَيْهِ، إِنْ رَأى سَيِّئَةً دَرَأَهابِالْحَسَنَةِ، كاظِمُ الْغَيْظِ عافٍ عَنِ النّاسِ، وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛
📚[كافى، ج۲، ص۱۲۴، ح۱۳]
🔸تواضع درجاتى دارد: يكى از آنها اين است كه انسان اندازه خود را بشناسد و با طيب خاطر خود را در آن جايگاه قرار دهد، دوست داشته باشد با مردم همان گونه رفتار كندكه انتظار دارد با او رفتار كنند، اگر بدى ديد آن را با خوبى جواب دهد، خشم خود را فرو خورد و از مردم درگذرد، و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
21-SaharKhiz Mostafa(www.Rasekhoon.net).mp3
464.6K
⚘بسم رب الشهداءوالصدیقین⚘
📢بشنوید| #وصیت_نامه_شهید
💠 خدا را فراموش نکنیم
شهید مصطفی سحرخیز
🌹🇮🇷🌹
#رفیق_شهیدم
#شهید_روح_الله_حسینی
قبل از عملیات روی تپه ی کَفَر شمس داخل خیمه جمع شده بودیم.
با دوستان مشغول صحبت بودیم
قرار بود به دیرالعدس حمله کنیم، همون عملیات معروف که حاج قاسم گفت: برید داخل شهر
به کمک خدا شهر خالیه!
اما چون جاسوس های تکفیری بین ما نفوذ کرده بودن
محل تجمع ما لو رفته و یه چند تایی خمپاره سر ما فرود اومد
یکیشون از پشت به خیمه ما خورد،
من جلو در خیمه بودم که موجش چند متر دورتر پرتم کرد.
سید روح الله و چند نفر دیگه که داخل بودن مجروحیت شدیدی پیدا کردند.
سریع رفتیم داخل خیمه و بچه ها رو به داخل نفر بر برای انتقال به بهداری، بردیم.
که سید رو دیدم
نمیتونست بلند شه
دست و پام شل شد
نمی تونستم کاری کنم.
برادرِ سید سریع اومد دست و پای روح الله رو تکون داد.
مشغول انجام کمک های اولیه شد،
سید با لبخند ملیحی که داشت انگشت شصتش رو به علامت اینکه خوبم، نشون داد!
همینجوری لبخند میزد که بلندش کردن و به بهداری انتقالش دادند.
بعد از اون خبر نداشتم که چه اتفاقی برای روح الله افتاده!
یک روز بعد ، عملیات شروع شد
نزدیکای ظهر بود که تانکم رو با موشک زدن و زخمی شدم.
به بیمارستان انتقالم دادند،
دوستانی ک با سید زخمی شده بودند رو دیدم،
ولی سید بین اونا نبود.
با همون حالت از یکی از بچه ها پرسیدم: سید کجاست؟
سید کجاست؟
هیچکی جواب نداد،
پرستار هم میگفت: آروم باش آروم باش
منو به زور بردند و بستری کردند.
آخر یکی از رفقا اومد و گفت: سید دوام نیاورد شهید شد!
نامش ماندگار و راهش پر رهرو باد!
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹