eitaa logo
سنگرمجازی ‌●عَـبـْدالـزِیـنَب●
623 دنبال‌کننده
311 عکس
83 ویدیو
18 فایل
ـ﷽ـ ‌هُــوَاَلْـشَّهيــــد‌ سـنگـــر مـجــازی ‌● عَـبـْـد‌الــزِیـنَب ●🕊️🌱 خادم سنگر⇦ @mhmodreza ادمین تبادݪ⇦ @ya_zahra315 شرایط تب - تبلیغ⇦ @sangar_teb ماشیعه بدنیا آمدیم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج‌اقا‌پناهیان‌میگہ: خدا‌دنبال‌بهونه‌است‌تا‌ببخشتت این‌فرصت‌و‌از‌دست‌ندیم! بلند‌شیم‌بریم‌بگیم‌ببخش‌مارو‌ شاید‌امروز،روز‌آخری‌باشه‌که‌هستیم🌱(:
💠اميرالمومنين امام علی علیه السلام : 🍃🌸هر كس كه به ياد دورى (و طولاني بودن) سفر (آخرت) باشد، امکانات لازم را براي اين سفر آماده مي کند. 📚،حكمت 280، نهج البلاغه ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────
هیـچ‌یک از شیـعیان‌مـا نیست که بیمـار شـود ، مـگر اینـکه مـا نیـز با بیمـاری او بیمـار مـی‌شویـم و غمگیـن نمـی‌شـود ، مـگر اینـکه با غـم‌او اندوهگیـن می‌شـویم و شـاد نمـی‌شـود ، مـگر اینـکه با شـادی‌او شـاد مـی‌شـویم و حـال هیـچ کدام از شیـعیان‌مـا در شـرق یا غـرب جهـان از چشـم‌ما پنهـان نیسـت💚 ـ امـام موسی کاظـم'ع' ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────
🔹شوخی با مرگ 🔸نمیدانم چطور و کی مرگ این قدر برای محمودرضا عادی شده بود. وقتی ماجرای بار اولی را که در دمشق به کمین تکفیری ها خورده بودند تعریف می کرد، ریسه می رفت! آن قدر عادی از درگیری و به رگبار بسته شدن حرف می زد که ما همان قدر عادی از روزمرگی هایمان حرف می زنیم. ماشینشان را بسته بودند به رگبار و موقعی که با هم رزم هایش از ماشین پیاده شده بودند، فرمانده شان تیر خورده بود. میگفت: «وقتی دیدم فرمانده مان تیر خورده، چند لحظه گیج بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم . چیزی برای بستن زخمش نداشتم. داد میزد که لعنتی زیرپیراهنتو درآر!» اینها را میگفت و می خندید. یک بار هم گفت: «روی پل هوایی می رفتیم که دیدیم ماشین مشکوکی دارد از روبه رو می آید. آن روز توی دمشق ماشینی تردد نمیکرد. سکوتی برقرار بود که اگر مگس پرمیزد صدایش را می شنیدی. باید بیست دقیقه می ایستادی و تماشا میکردی تا یک ماشینی در حال عبور ببینی. با راننده می‌شدیم سه نفر. راننده دنده عقب گرفت. با سرعت تمام به عقب برگشتیم که یکهو ماشینی که از روبه رو می آمد، منفجر شد. معلوم شد به قصد ما داشت می آمد.» اینها را جوری میگفت که انگار از معرکه جنگ حرف نمی زند و مسئله ای عادی را تعریف می کند. 🌺🌱 ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────
بچه‌‌ی‌مذهبی‌ویترین‌اسلامه! چه‌خوشش‌بیاد‌چه‌خوشش‌نیاد.. شایدبایه رفتاریکی‌رو‌عاشق‌اسلام‌کنه وشایدبایہ‌رفتاری‌یکی‌بگه از‌مذهبۍها‌بدم‌میاد..!! 📎
🔸 همیشه با وضو بود موقع شهادتش هم با وضو بود دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و گفت: " ان شاءالله آخریش باشه!!! " آخریش هم شد.... 💚 ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────
-برای محمودرضا- 🔷آموزش عمومی پاسداری که تمام شد برای مراسم افتتاحیه اماده شدیم البته مراسم ما همزمان بود با مراسم اختتامیه ی بچه های دوره ی قبل.... محمودرضا بیضائی ، مرتضی مسیب زاده ، حسن غفاری و محمد قریب از بچه های دوره قبل بودند که با هم آشنا شدیم.... 🔸محمودرضا و مرتضی بیشتر شبیه دوقلوها بودند همه جا با هم بودند و اگر قرار بود حرفی بینشان رد و بدل شود ، ترکی باهم صحبت می کردند🌱 شیرینی لهجه ی آذری محمودرضا و مرتضی از آن طعم هایی بود که بر دل می‌نشست ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────
👣 جوری روی خودتون کار کنید؛ که حتی اگر یک گناه کوچیک هم کردید سریع گریه‌تون بگیره.. |شـهـیـد مـقـاومـت جـهـاد مـغـنـیـه|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-السلام‌علیک‌یاعلی‌بن‌موسی‌الرضا- حالم بد است با تو فقط خوب میشوم خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم.. 💚
ما‌با‌گناه‌روح‌‌و‌قلب‌خود‌مونوخراب‌کردیم بہ‌حدۍ‌کہ‌دیگه‌عجایب‌عالم‌رونمیبینم.. صداۍتسبیح‌فرشتگان‌رونمیشنویم عاشقانہ‌‌ازدورۍخدا‌اشک‌نمیریزیم‌.. 🚶🏻‍♂ - استادپناهیان - ╭─────── │ 🌱🕊️@sangar_Abdozeynab ╰──────────────