eitaa logo
سنگر نوشته 🌹
4.5هزار دنبال‌کننده
166 عکس
187 ویدیو
0 فایل
🕊️اللهم فک کل اسیر اسیر مدافع حرم و وطن محمدرضا نوری (ابوعباس) سنگر نوشته در شبکه ها اجتماعی مختلف 👇🏼: https://zil.ink/sangar_neveshteh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺آدرس های سنگرنوشته در شبکه های اجتماعی مختلف 👇🏼 🆔 https://zil.ink/sangar_neveshteh
اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ 🔻@seyyedoona
سنگر نوشته 🌹
آقای سنگر نوشته ! سنگرنوشته نام صفحه و کانالی بود که سال ۱۳۹۳ با شروع نا آرامی ها در سوریه و عراق ، توسط یکی از مدافعان حرم به نام ابوعباس ، براه افتاد . در آن زمان کسی حتی ابوعباس را هم نمیشناخت و همه دنبال کنندگان ، او را به همان نام سنگر نوشته میشناختند . به قول او ، این صفحه جایی بود برای ثبت خاطرات ، عکس ها و سنگرنوشته های یک جا مانده ... و همه حقوق مادی و معنوی این صفحه را به یاران شهیدش هدیه کرده بود . رسانه ای کوچک برای گفتن حقایق و واقعیت های جنگ در عراق و سوریه و لبنان و صدایی شنیده نشده از پشت سنگرهای آن صدایی که از شهدای مدافع حرم هم میگفت . بعد ها ، در روزهای ابتدایی کلاب هاوس ، آقای سنگرنوشته یا همان ابوعباس ، اتاقی به نام به وقت حاج قاسم ، براه انداخت که بطور مرتب و با حضور چهره های سرشناس و فعالان رسانه ای ، از دستاوردهای جبهه مقاومت و پیروزی های محور در آن میگفت و سر و صداهای زیادی هم به پا میکرد. از روی علاقه ای که به موضوع مهدویت و امام زمان عج داشت ، گاهی هم به سراغ بهایی ها میرفت و کیسه ای به تن آنها میکشید که حتما خوب به یاد دارند. البته سنگرنوشته در طول این مدت ، برای آنچه در دنیا به دروغ اسمش را « آزادی بیان » گذاشته اند ، هزینه زیادی داد و دائما خانه به دوش بود و صفحاتش در بسترهای مختلف فضای مجازی ( اینستاگرام ، توییتر ، کلاب هاوس و ...) با دنبال کنندگان زیاد ، یکی پس از دیگری بسته میشد و روایت های ثبت شده اش ، همه از بین میرفت . راوی سنگر نوشته شخصی بود به نام محمدرضا نوری ، مدافع حرم و وطن و از مستشاران حشدالشعبی عراق که در طول این سالها ، بطور گمنام از محور مقاومت ، مردم مظلوم این کشورها و رفقای شهیدش برایمان روایت میکرد تا نرسد روزی که جای جلاد و شهید عوض شود. حالا پس از گذشت یکسال و اندی از ربوده شدن او توسط آمریکایی ها در عراق ، آقای سنگرنوشته ، همچنان گمنام در اسارت به سر میبرد . او که تا دیروز در فضای مجازی ، قربانی «ادعای آزادی بیان » بود ، امروز در فضای حقیقی ، قربانی « ادعای حقوق بشری » است که غربی ها گوش عالم و آدم را برایش کر کرده اند. حقوق بشر اصیل غربی ، صهیونی ، آمریکایی که حقیقت اش ۱۱۰ روز سلول انفرادی است با انواع شکنجه های وحشیانه ی حیوانی . شکنجه هایی که حتی فکر کردن به آن هم روح انسان را آزار میدهد . خلاصه کلام ؛ ادمین صفحه ما ، ۴۳۶ روز است که در مقابل این جنایتکاران وحشی ، سر خم نکرده و سخت ترین روزها را در سکوت و تنهایی ، مظلومانه پشت سر گذاشته . بعد از گذشت این یکسال و اندی سکوت ، یک سینه سوخته ی شریف و انقلابی ، به فاصله ۵ روز قبل از شهادتش ، آمد و عقده از این همه سکوت گشود و موضوع اسارت محمدرضا و وضعیت نامساعد جسمانی او را به سر خط خبرها برد . سلام خدا بر شهید عزیزمان ، وزیر امور خارجه انقلابی و حامی مقاومت و مظلومان ، دکتر حسین امیر عبداللهیان(ره) برای آقای سنگر نوشته دعا کنیم و راه شهید امیرعبداللهیان را برای پایان اسارت ابوعباس و شنیده شدن صدای مظلومیتش ، ادامه دهیم ... 🆔 @sangar_neveshteh_313
سنگر نوشته 🌹
🔺بهترین هدیه 🤲🏼 ۹ سال پیش لبنان - ضاحیه اجاره نشینی خیلی سختی داشتیم هر سال خونه عوض میکردیم ماه هشتم بارداری ام البنین بود که مجبور شدیم بازم خونه رو عوض کنیم اکثر ماه های بارداری ام البنین رو تنها بودم و شاید در کل چند روزی ازش رو اومد مرخصی یکی از بارها برا همین اثاث کشی بود که براش چند روزی رو از جبهه برگشت .   اثاث کشی رو تموم کردیم وسایل دختر توراهی رو چیدیم ، چون لبنان گاز کشی نداره ، برای آب گرم کن یک کپسول اضافه خریدیم  که یه وقت وسط حموم دختر خانم گاز تموم نشه و بچه سردش نشه. همه این کار ها را کردیم و خدا حافظ … رفت … اون موقع دغدغه ی فوعا وكفريا رو داشت برميگشت خونه عذاب وجدان می گرفت ... که زن و بچه شیعه در محاصره ان ، مرخصی معنا نداره. هنوز ته دلم احساس می کنم می تونست بمونه ، میدونست همین روزا قراره ام البنین به دنیا بیاد . ولی نموند… همیشه فراری بود از اینکه به هرچیزی وابسته بشه نخواست ام البنین رو ببینه فکر کرده وابسته میشه شهادت رو از دست میده از اونور هم عذاب وجدان داشت بچه های مردم بی پناهن احساس مسوولیتش خیلی بالا بود روزهای خیلی سختی بود ، ام البنین به دنیا اومد ، چون خودش اینترنت نداشت ، عکس هاش رو برای همسر یکی از همکارهاش فرستادم و گفتم اگه ممکنه بدید به شوهرتون تا به ابوعباس نشون بده بعدا تعریف میکرد که وسط عملیات سابقیه بودیم ، رفیقم که مقر فرماندهی بود از پشت بیسیم صدام زد و گفت قدم نو رسیده مبارک ، ام البنینت به دنیا اومد اما عکس هاشو نشونت نمیدم تا شیرینی ندی . عملیات که تموم شد و سابقیه آزاد شد ، ابوعباس رفت سوار موتور بشه تا برگرده عقب و عکسای دخترش رو ببینه ، شهید عمار به شوخی بهش میگه کجا ؟ داری جبهه امام زمان رو ول میکنی بری دختر بازی ؟ اگه بری عکس دخترت رو ببینی بهت قول میدم شهید نشی ول کرد و نشست سر جاش عمار گفت شوخی کردم بابا پاشو برو گفت دیگه لفظش رو اومدی نمیرم یک هفته گذشت و هنوز عکسهایی که برا خودش فرستاده بودم ، دو تیک نشده بود تا اینکه بعد از یک هفته با شهید عمار و آقا اسماعیل برمی‌گردن عقب برا جلسه و همونجا عکسها رو میبینه چند روز بعدش ، توی یکی از جلسات ، شهیـ.د عمار به حـ.اج قاسـ.م میگه ابوعباس خیلی وقته مرخصی نرفته این وسط دخترش هم به دنیا اومده . حاجی خواسته بود برای من و ام البنین هدیه بده که ابوعباس گفته بود دعاشون کن حاجی ، بهترین هدیه دعای شماست . این فیلم که میبینید ، همون بهترین هدیه است که بهش خیلی امیدواریم هم ابوعباس هم من هم بچه هامون ... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا  حالا چرا دغدغه اون روزها رو دارم وخاطراتش زنده شده برام! چون میزنه قلبم ، داره میاد دوباره باز بوی محرم... ام البنین هم داره ۹ سالش میشه ام البنین ما متولد پنجم محرم هست، امسال تکلیف میشه ، مسوول میشه ، استعداد خلیفه الله علی الارض بودن رو پیدا می کنه . برای به دنیا اومدنش که نبود ، وقتی اومد سه ماهش شده بود رفت جبهه و برگشت ، غذا خور شده بود رفت و برگشت چهار دست و پا می رفت رفت و برگشت  راه می رفت  همش می گفت چرا اینقدر زود داره بزرگ میشه ، من هیچی ازش نفهمیدم تورو خدا اینقدر زود بزرگ نشی دختر بابا دخترت خیلی بزرگ شده 🆔 @sangar_neveshteh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدرضا نوری (ابوعباس) که به دعوت رسمي حكومت عراق به عنوان مستشار فرهنگی و رسانه ای در عراق حضور داشت و مهمان عراقی ها بود و در مدت حضورش و در معارک مختلف بارها مجروح شده بود ، روز سوم فروردین سال گذشته توسط آمریکایی ها ، در بغداد ربوده شد و پس از تحمل ماه ها انواع شکنجه های وحشیانه ، به اتهامی واهی و بدون وجود هیچ ادله و اثبات و اعترافی ، در دادگاهی فرمایشی ، به حبس ابد محکوم شد. هم اکنون ٤٤٤ روز از اسارت مظلومانه او میگذرد و متاسفانه حکومت بر خلاف مهمان نوازی مردم شریف عراق که زبان زد عام و خاص است ، اجازه داده تا در حق مهمانش ظلم و خیانت شده و حالا هم به جای انتقال به ایران طبق توافقنامه های بین دو کشور که اقدامی قانونی بوده و قبلا بارها انجام شده است ، با سنگ اندازی و دخالت آمریکایی ها ، ابوعباس را با بدترین شرایط جسمی اش ، در اسارت نگهداشته است. 🆔 @sangar_neveshteh_313 اینستاگرام | توییتر | تلگرام
‏٤٤٤ روز از اسارت ‎محمدرضا نوری بدست آمریکایی ها در عراق میگذرد صدای مظلومیت ‎ابوعباس باشیم 🆔 @sangar_neveshteh_313
کاظم غریب آبادی ، معاون امور بین‌الملل قوه قضاییه و دبیر ستاد حقوق بشر کشورمان درباره آخرین وضعیت پیگیری حقوقی بازداشت در عراق، توضیحاتی ارائه کرد. متن کامل در 👇🏼 https://www.tasnimnews.com/fa/news/1403/03/19/3100177 🆔 @sangar_neveshteh_313
سنگر نوشته 🌹
🔹الحمدلله که عروس ایران شدم🇮🇷 با دیدن این تصاویر و صحنه ها ، کلی اشک ریختیم سفره حضرت ام البنین سلام الله علیها در منطقه ریوند مردمی که اصلا نه ابوعباس را دیده اند و نه او را می شناسند یک جمع از قلب های آسمانی برای محمدرضا مراسم گرفته اند این تصاویر را می دیدم و فقط اشک می ریختم و من مطمئنم ، با رشته درست کردنشون ، رشته ی این ظلم رو از ریشه خواهند کند زیر تیغ آفتاب دعا می کردند و آش هم می زدند نه ببخشید ، یک دنیا محبت و پاکی و بزرگی و وفا بود که هم میخورد ، آش نبود. زیباترین سفره را انداختن با زیباترین نام و مقام حضرت ام البنین سلام الله علیها 💔 چه دل های پاکی مثل این بزرگواران چقدر زیاد هستند این روزها در کنارمان دلهای پاکی که هر روز پیام میدهند و عکس میفرستند از شهرهای مختلف و از نذری ها و سفره ها و قربانی ها که برای آزادی ابوعباس کرده اند چه دلهای زلالی چه نیت های صافی چه مردم با وفایی چه قدر من خوشبختم که عروس چنین سرزمینی شدم که همه چیزش بوی وفای به اهل بیت علیهم السلام میدهد . ابوعباس توی اتاقش در خونه پدری اش ، یک تابلو داره ، خیلی زیباست روش نوشته « شَه باوفاست عباس » محمدرضا خیلی اباالفضلیه خداییش هم خیییییلی باوفاست ویژگی های اربابش حضرت اباالفضل علیه السلام  بخصوص باوفا بودنشون ، در ریز و بزرگ زندگی ابوعباس پیداست. مخصوصا در این ده سال اخیر که کل دار و ندارش را فدا کرد خدایا…این بنده ات را از لبنان ، سرزمین مقاومت و ایستادگی آوردی و قسمتش کردی تا همسر مردی از سرزمین عزت و شرف و وفاداری ، شود ممنونتم ممنونتم برای داشتن این همه باوفایی که بفهمم غربت معنایش دوری از شهر و خانه پدری نیست غربت یعنی بی وفایی غربت یعنی جایی که ٤٤٥ روز جدايي بين من و محمدرضا انداخت غربت يعني جايي که ۱۰ سال از پدر و مادر و فرزند و خانواده بزنی و برای کمکشان بروی ، آخرش ببینی دست در دست دشمن گذاشته و خنجر از پشت میزنند . خلاصه که آقای ابوعباس ، خوشبحالت برای این همه دعایی که پشت سرت هست برای چنین یی با دعای این مردم با وفا و خوش قلب برمیگردی ان شاء الله ، یقین دارم و همیشه به خودت و خودم یادآوری میکنم که مدیون بهترین مردم دنیا هستیم. خدایا به حق خانم حضرت ام البنین سلام الله علیها ، ایران عزیز و مردم پاک و خوش قلب و با وفایش را از شر دشمنان محفوظ بدار ، سایه رهبرش را بر سر این کشور و ملت حفظ کن ظهور حضرت ولیعصر عجل الله فرجه الشریف را برسان ❤️ 🆔 @sangar_neveshteh_313
برای مادر محمدرضا نوری که پس از ماه ها دلتنگی ، برای ملاقات پسرش به عراق رفته بود ، اما به جای ملاقات ، راهی بیمارستان شد ، دعا کنید . لطفا یک سوره حمد و صلوات به نیت شفای این سادات ، نثار حضرت ام البنین سلام الله علیها بخوانید . 💔🤲🏼 @sangar_neveshteh_313
این روزها اتفاق هایی افتاده که نمیدونم راجع به کدوم‌یکی حرف بزنم از خواهر بزرگ محمدرضا بگم؟ یا از پدرش؟ از مادرش؟ یا بچه‌هاش؟ یا از خود محمدرضا؟ بعد از چندین ماه قرار بود دوشنبه بریم ملاقات محمدرضا ، مدت هاست منتظر ملاقات بودیم با کلی اشکِ ذوق، بی‌قرار ملاقات بودیم مادر محمدرضا هم همراه‌مون بود؛ مادری که از وقتی تک پسرش اسیر شده ، چند بار حمله قلبی کرده و نیاز داشت به دیدن پسرش... میگفت: "ببینمش قلبم خوب میشه قد و بالاشو تماشا کنم حالم خوب میشه" رسیدیم بغداد. شب قبل از ملاقات ، مامان یکدفعه حالش بد شد، اونقدر حالش رو به وخامت رفت که... با اورژانس عتبات حرم کاظمین علیهم السلام بردیمش بیمارستان اکسیژنش خیلی پایین اومده بود و اصلا حال‌ خوبی نداشت بستری اش کردن و برای ملاقات دیگه نتونست بیاد من و بچه ها و خواهرش رو اجبار کرد که شما برید ملاقات محمدرضا. چشم انتظاره بچه ام . پدر هم موند پیش مامان و دنبال بلیط برای برگردوندن فوری مامان به ایران من و خواهر و بچه‌ها رفتیم سمت محل اسارت برای ملاقات همین که دم در رسیدیم، پدر زنگ زد و گفت خواهرش سریع برگرده، بلیط پیدا شده و باید خودمون رو سریع برسونیم به پرواز. اون لحظه رو نمیدونم چطور توصیف کنم خواهرش له شد... میدونی یعنی چی خواهری که مدت‌هاست برادرش رو ندیده و برای دیدنش بی‌قراره میکنه در فاصله چند متری برادرش باشه اما مجبور باشه به خاطر مادر برگرده؟؟ میدونی یعنی چی پدری که مشتاق پسرشه نتونه اونو ببینه؟؟ فقط خدا میدونه الان تو سینه اش چه درد و اندوهیه.. مادرش… با اون قلبش.. ناراحت اینه‌که همرو به زحمت انداخته و نتونسته پسرشو ببینه اونم درحالی که میدونه محمد رضا منتظرش هست، بفهمه چرا نیامده بهم میریزه تا وارد شدیم و ابوعباس همین که دید ما تنها اومدیم ملاقاتش، رنگش زرد شد. گفت "مامان کجاست پس؟" هرچی سعی کردیم ازش پنهون کنیم نشد.. اون از بغض‌مون و از حالت چشمامون فهمید اتفاقی افتاده.. دیگه از ملاقات‌مون نگم که چه حال و هوایی داشت.. فعلا بذارید من میون این همه، قلب مادر رو انتخاب کنم چون پیشِ خدا از هرچیزی عزیزتر و مقدس‌تره اونم قلب یه سادات خانوم مومن قلب بیمارشون قلب نگرانشون قلب دلتنگشون دوستان رسانه‌ای همیشه به ما تاکید کردن که برای همدلی مخاطب، به هیچ وجه صداقت‌مون رو زیر سوال نبریم و همیشه جواب من این بود: این ماجرا اینقدر دراماتیک و دردآوره که نیاز به هیچ‌ شکلی از افسانه‌سازی نداره ! واقعیت داستان ابوعباس کافیه که وجدان هر انسانی رو تکون بده.. فکر مادرش ولی امشب شبیه یه دریای خروشانه که موج میزنه.. موج. امشب توو دلش غوغایی به‌پاست… چهار سال پیش دوران کرونا، مامان وقتی مبتلای ویروس شد، محمد رضا با دل و جون، با تمام وجود، نوکری مادرشو کرد.. محمدرضا الان کجاست؟ کافیه بفهمه مادرش حالش بده و بستری شده ... خدایا ، به داد دلمون برس و همه دشمنان و خائنانی که در این ظلم شریک هستند رو ، به هزار بلا ، بدتر از اینها دچار کن خانم جان یا ام البنین ، حواله ی همه شون به دستان بریده ی پسرت لطفا تا میتونید حمد شفا بخونید بلا نبینید
دعا برای یک مادر دلتنگ 🤲🏼 💔