eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدت کیه؟ EitaaBot.ir/poll/iby0k?eitaafly نظر دهید👆👆
ب وقت خنده😅
یکی تو خیابون منو دید گفت عه تو همکلاسی دوران راهنمایی من نیستی؟ گفتم یعنی انقد قیافه‌م تغییر نکرده که منو شناختی؟ گفت نه از خط قرمزی که با ماژیک رو کاپشنت کشیده بودم شناختم 😐😐😂😂
مادرا به جز اینکه دو ساعت زودتر از اون ساعتی که بهشون گفتی بیدارت میکنن یه آپشن دیگه هم دارن که هی میگن بیا غذا یخ شد میری سر میز میگه برنج دم بکشه غذا رو آوردم😂😂
معلم : تو کلاس پیام ندید دانش آموزا: چشم استاد چشم استاد چشم استاد چشم استاد چشم استاد معلم : مگه نگفتم دیگه پیام ندید دانش آموزا: ببخشید استاد ببخشید استاد ببخشید استاد ببخشید استاد ببخشید استاد تازه آینده مون دست ایناست 😥😥
اگه بدونید چنگیزخان با سوزوندن کتابای علمی چقد از بار درسهایی که قرار بوده بخونیم کم کرده، هر شب جمعه واسش فاتحه میخونید😜😂
قدیما پسرا 17سالگی ازدواج میکردن 19سالگی پدر میشدن. داداش من 30 سالشه نقاشی کشیده فرستاده برای عمو پورنگ 😂 😅😅
یکی بهم زنگ زد گفت فردا هم با شما تماس خواهم گرفت . . . . لامصب انقد جملش باکلاس بود تا پس فردا هم منتظر موندم😂😂😂😂😂
پایان زنگ خنده😁✨
🔴داستان واقعی.... شاید خیلیا بدونین ... شاید ندونین... یه روز یه پسر 19ساله 👱... که خیلیم پاک ☺️ بوده ساعت دوازده شب 🕛... باموتور🏍 توی تهران پارس بوده... داشته راه خودشو 🏍 میرفته... که یهو میبینه یه 🚘ماشین با چندتا 👥👥 پسر... دارن دوتا دخترو به زور 😨 سوار ماشین میکنن... تو ذهنش فقط یه ☝️چیز اومد... 👈ناموس... 👈ناموس 👌 کشورم ایران... میاد پایین... 😡 تنهاس... درگیر میشه.. 🗣 لامصبا چند نفر به یه نفر... 👊✋💪 توی درگیری دخترا سریع فرار میکنن و دور میشن... میمونه علی و...هرزه های شهر... 😰 تو اوج درگیری بود که یه چاقو 🔪صاف میشینه رو شاهرگ گردنش..😢 میوفته زمین... پسرا درمیرن... 🏃 کوچه خلوت...شاهرگ...تنها...دوازده شب... 😭 علی تا پنج صبح اونجا میمونه ... پیرهن سفیدش😖 سرخه سرخه... مگه انسان چقد خون داره... 😔 ریش قشنگش هم سرخه... سرخ و خیس...😒 اما خدا رحیمه... یکی علی رو پیدا میکنه و میبره بیمارستان... اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه...😳 تا اینکه بالاخره ... یکی قبول میکنه و ... عمل میشه...😐 زنده میمونه😊... اما فقط دوسال بعد از اون قضیه... دوسال با زجر...بیمارستان🏥...خونه...🏠 بیمارستان...خونه... میمونه تا تعریف کنه...چه اتفاقی افتاده..😐 میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار... بش میگه علی...اخه به تو چه؟ 😠چرا جلو رفتی؟ 😟 میدونی چی گفت؟ 👌گفت حاجی فک کردم 😊 دختر شماست... ازناموس 😌شما دفاع کردم... 👈جوون پر پر شده.... علی نوزده ساله به هزارتا آرزو رفت... 👉 رفت که تو خواهرم... تو برادرم... اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت... 👈 گفت خداااااا... من از این گله دارم... 😡 داری جوابشو بدی...؟؟ 🌹 🙏🌺
شہدا‌گاهے دݪم‌از‌زمیـن‌و‌زمان‌مےگیرد ... و‌آن‌زمان‌اسـت‌کہ در‌خانہ‌شما‌آمدن