eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
چـادࢪ مادࢪ من ، فــاطمه ، حࢪمت داࢪد نه فقط شبه عبایی مشکیست که سࢪت بنداز؎ و خیالت ࢪاحت که شدی چادࢪ؎ و محجوبه! چـــــــادࢪ مـــــــادࢪ من ، فـــــــاطمه ، حࢪمت داࢪد قاعده، ࢪسم، شࢪایط داࢪد شࢪط اول همه اش نیت توست... محض اجباࢪ پدࢪ یا مادࢪ یا که قانون وࢪودیه دانشگاه است یا قࢪاࢪ است گزینش شوی از اࢪگانی یا فقط محض ࢪیا شایدم زیبایی، باکمی آࢪایش! نمی اࢪزد به ࢪیالی خواهر... چـــــادࢪ مـــادࢪ من ، فـــــاطمه، شࢪطش عشق است عشق به حجب و حیا به نجابت به وفا عشق به چادࢪ زهࢪا که برای تو و امنیت تو خاکی شد تا تو امࢪوز شوی ࢪاحت و آسوده کسی سیلی خوࢪد خون این سیل شهیدان همه اش با هدف چادࢪ تو ࢪیخته شد. خواهࢪمـــــــ حࢪمت این پاࢪچه‌ی مشکی تو مثل آن پاࢪچه مشکی کعبه والاست یـــــــادگاࢪ زهࢪاست نکند چـــــــادࢪ او سرکنی اما ࢪوشت منشت بشود عین زنان غࢪبی چشمک و ناز و ادا عشوه های ناجوࢪ به خدا قلب خــــــدا می گیرد @sangareshohadaa
نظر ممبر گلمون🙃 ممنون نظر لطفشونه😇☺️
رفقا‌امشب‌محفل‌داریمااا‌ یادتون‌نره...(:❤️
ツ بے‌خیال‌همہ‌دلهرھ‌هاツ چہرھ‌حیدریت‌مایہ‌ارامش‌ماست♥ツ
۸:۰۰ ب وقت امام رضا😭💔
السلام علیک یا امام رضا😭💔😍
🌱✨به نام شنونده ؎ رازها✨🌱 °•|📚|•° . ...تلفن خونه زنگ خورد مامان دستش بند بود خودم جواب دادم:بله؟ یه خانم میانسالی پشت گوشی بود:منزل ترابی؟ -بله بفرمایید. +دخترم میشه گوشیرو بدی به مادرت! -دستشون بنده کارتون رو به من بگید. +باشه پس بعدا زنگ میزنم خدانگهدار... اینو گفتو قطع کرد!وا این دیگه کی بود؟! مامان:کی بود رویا؟ -نمیدونم والا باشما کار داشت گفت بعدا زنگ میزنه. رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردمو اومدم پایین: -مامان رها و ریحانه کجان نمی بینمشون؟ +اونا با دوستاشون رفتن سینما مادر.. -وا مامان به من میگی دیر اومدی بعد دوتا دختر ۱۵-۱۶ ساله این ساعت رفتن سینما چیزی نمیگی!تازه مثلا ما مهمون داریم نباید میومدن کمک حالمون باشن؟ مامان طبق معمول سکوت کرد ،پوفی کردمو شروع کردم به سالاد درست کردن باعشق تزئینش کردم آخه امشب عمه راضیه قرار بود بیاد😍، بین همه ی عمه هام عمه راضیه یه چیز دیگ بود . بالاخره آبجیای ما تصمیم گرفته بودن از سینما دل بکنن و بیان خونه ؛ساعت۶:۳۰بود که رسیدن .مامان گفت:بدویید آماده شید الان مهمونا میان،منم گفتم :خب منم برم آماده شم مامان سریع گفت:کجااااااا؟! -وا برم آماده شم الان میان دیگه! +وای نه مادر خونرو جارو برقی بکش!! من:😐😐😐 مامان:😒😒 خواهرای بزرگوار:🤣🤣 باقیافه ی آویزون شروع کردم جارو برقی کشیدن ... . . با خستگی کمر راست کردمو به ساعت نگاه کردم وای ۶:۵۵😱 جارو برقی رو ول کردم وسط خونه و بدو رفتم سمت اتاقم و غُر غُرای مامان جان رو نوش جان کردم . خب به من چه یکمم اون گل دختراش کار کنن🙁. در کمدو باز کردم وای چی بپوشم؟! (ندای درونم گفت:حالا انگار دارن میان خاستگاریش😒)تو یکی خفه نداجان که اصلا حوصلتو ندارم .... بالا خره با تلاش فراوان یه مانتو کالباسی و روسری همرنگش و دامن همرنگش از کمد کشیدم بیرون ساق دست به رنگ قهوه ای سوختمو به دست کردمو چادر رنگیمو سرم کردم ،صدای زنگ در بلند شد بدو بدو رفتم پایین..... ❌ نویسنده:خانم ټرابیان باما همراه باشید🌹 💍@sangareshohadaa💍
میدونے‌ چندتا‌چفیہ‌خونے شد ب خاطر چادر تو؟؟💔🚶‍♂
قرار‌عاشقی😭💔