#‌معرفی‌شهید شهید دفاع مقدس: علی اکبر امیراحمدی تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۱/۲۵ محل تولد: ری تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۶/۱۹ محل شهادت: مریوان نحوه شهادت: اصابت گلوله به شکم محل مزار شهید: گلزارشهدای تهران شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات سهم شما ۵ صلوات🥀 •🌷' ⸤@sangareshohadaa⸣✿⠕

عزاداری اربعین در حرم حضرت بی بی سکینه (ص) ماهدشت،کرج •🌸' ⸤@sangareshohadaa⸣✿⠕

🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_تلالو_ابراهیم پارت ششم - هانیه : حدیث میگفت که حجاب در شأن ما نیست ! حجاب برای افرادیه که زیبایی ندارن و پشت این نقاب های سیاه قایم میشوند🚶‍♂ امتحان میخواستم بکنم' همین کارا هم کردم . . .* اوایل برایم سخت بود اما نه .... نمیشد از ان همه توجه و نگاه گذشت..! کارم درست بود . چون وقتی بابا فهمید کلی خوشحال شد و خودش چندتا از همان مانتو های جلو باز برایم خرید…😊 مامان هم چندبار گفته بود نکنم اما او هیچی نمیدانست ! اصلا چرا باید به حرفش گوش میدادم؟ او فقط مرا به دنیا آورده بود برای اینکه عصای دستش باشم و همین✋🏻 این لایک ها و کامنت های تحسین یعنی کارم درست است⛓ مامان سخت میگرفت (:❗️ من خودم میدانستم باید چیکار بکنم... از همان روز به بعد هم رابطه ام با دوستانم صمیمی تر شد . . . و حالا دیگه شاهد نگاه های تمسخر آمیزشان نبودم😏* دلم نمیخواست کم بیاورم ، باید از دنیا و ریحانه و سارن و حدیث بهتر میبودم! لباس ها، لوازم آرایش و حتی لایک های من باید بیشتر و بهتر می‌بود! بعضی وقتها مامان حورا ازمن میپرسید چرا؟ دلیلت چیه؟! و من تنها میگفتم : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این حرف دقیقا همان حرف ریحانه بود🤭! و هربار مامان دلیل و استدلال میآورد که جامعه هر روز یک‌رنگ را به خود میگیرد و با جامعه پیش رفتن یعنی از دست دادن آرامش و تفکر! اما... به نظر من زیبایی اولویت داشت بر آرامش این همه آدم آرام . . . هیچ کدام مثل من فالوور نداشتند‼️ خب دغدغه های ادم ها باید متفاوت باشند…! نویسنده ✍ : #الف‌نــور_هانیه‌بانــو

#‌قرار‌_‌شبانه #دعای‌سلامتی‌امام‌زمان ـ♥️🌿..." ⇆◁❚❚▷↻ ❥︎|الـٰـھُــم‌َعَــجِــل‌الــوَلـٓـیک‌َالــفَــرَج💔

#‌قرار‌_‌شبانه #دعای‌فرج ـ♥️🌿..." ⇆◁❚❚▷↻ ❥︎|الــھــم‌عجل‌الولیک‌الــفــر‌ج

•{بـسم‌رب‌الحسینـ🖤}•

#‌معرفی‌شهید شهید دفاع مقدس: سروش امیری تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۴/۵ محل تولد: شمیرانات تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۲/۲۴ محل شهادت: شیخ محمد عملیات: بیت المقدس۶ نحوه شهادت: حوادث ناشی از درگیری محل مزار شهید: امامزاده علی اکبر چیذر شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات سهم شما ۵ صلوات🌺 •🌷' ⸤@sangareshohadaa⸣✿⠕

از ما ڪه گذشت... اللهے هیچ ڪس از سفر جا نمونھ💔 •.🚶🏿‍♂' ⸤@sangareshohadaa⸣✿⠕

اصل‌شهید‌بودن‌ شهیدزندگےڪردنه....

🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_تلالو_ابراهیم #پارت هفتم - هانیه : به درس و مشق هایم کمتر می‌رسیدم و همیشه مامان بهم گوش‌زد میکرد که نهایی هستم اما درس برای من نون و آب میشد؟ فقط وقتم را میگرفت .. چرا باید درس میخواندم درحالی که خیلی از آدم ها هنوز بیکار هستند؟ به همین علت هم مامان حورا به من کلی سفارش کرده بود که آدم های بیکار خیلی هایشان تنبل هستند! و خواستن توانستن هست...! بین همین قرار های گاه و بی گاهی که با اکیپ بچها میگذاشتیم جمعمون شش نفره شده بود من ، دنیا ، ریحانه ، حدیث ، سارن و دوست پسر سارن! -دنیا‌راضی‌بود‌و‌حرفی‌نداشت -ریحانه‌هم‌سارن‌ را تشویق‌میکرد -حدیث هم که خودش اُمُ الماجرا بود -این وسط فقط من بودم که هنوز این ماجرا برایم جا نیفتاده بود✋🏻! چرا باید بین این همه گرفتاری یک سربار هم اضافه میشد؟ حدیث اعتقاد داشت ، دوستی با جنس مخالف باعث میشود که وقت آدم پر شود و یا کمبود ها جبران … سارن هم خیلی تعریف میکرد دائم حرف از دوست پسرش بود از اینکه امروز چه کادویی برایش خریده از اینکه دیشب چه آهنگی براش فرستاده چه خرسی خریده چه گلی خریده چه حرفی زده ! بد هم نبود هروقت احتیاج داشتی از او کمک میگرفتی و وقتی خسته شدی از سرت بازش میکردی..🚶‍♂😕 هیچگونه تعلق هم وجود نداشت ! دنیا راست میگفت .. مهمترین مساله این بود که راحت و آزاد بودی و دست و پایت بسته نبود (:! و از همه مهمتر همه چیز مطابق میل تو پیش میرود و هرکس را بخواهی قبول میکنی! اما خب بعد از اتمام این روابط گه گاهی ریحانه میگفت سخت است و آدمیزاد بنده عادت است👋 نویسنده ✍ : #الف‌نــور_هانیه‌بانــو