eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|📲|•° °•|🥰|•° ┈••✾•🌿🌼🌿•✾••┈ .°|سَـنـگَـرღشُــهَــدا|°. ⍣@sangareshohadaa
۴۷👀
آمار۴۲۰ یه تم خوشگل میزارم😎🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . . ‍ در اولین برخورد و صحبتی که با هم قبل از ازدواج داشتیم، به من گفت: من مرد زندگی نیستم! آدمی نیستم که در ستاد بنشینم! من مرد جبهه ام!💣 حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم بشه، باز در لبنان یا در جای دیگر به مبارزاتم علیه باطل ادامه خواهم داد! تنها از شما می‌خواهم که مرا درک کنی و زمانی که اسلحه ام🔫 به زمین افتاد، شما زینب وار راهم را ادامه دهید. ☺️✋🏻 @sangareshohadaa
🍃امروز ڪسی‌ڪه محــ🌸ــجبه است و به چادر مشکی خود افتـــخار میڪند 🍃دارای شجاعت و هنر و مهارتِ انسان زیستن است. 🍃درود خدا و سلام شهــ🌷ـداء بر بانوهایی ڪه پرچـ🇮🇷ـم فاطمی را بالا میبرن✌️🏻 ‌اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج 🙏🏻 @sangareshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يكي از جوانان مسجد كار فرهنگي مسجد موسي ابن جعفر ؏ بسيار گسترده شده بود. سيد علي مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد. هميشه براي جلسات هيئت يا برنامه هاي اردويي فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان. يك فلافل فروشي به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد. شاگرد اين فلافل فروشي يك پسر با ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي معنوي خوبي دارد. بارها با خود سيد علي مصطفوي رفته بوديم سراغ اين فلافل فروشي و با اين جوان حرف ميزديم. سيد علي ميگفت: اين پسر باطن پاكي دارد، بايد او را جذب مسجد كنيم. براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن. حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر فرصت شد، مييام. رفاقت ما با اين پسر در حد سالم و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم يادواره ي شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ي شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل فروش انتهاي مسجد نشسته! به سيد علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد. سيد علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد! خالصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد سيد علي گفت: چي شد اين طرفا اومدي؟! او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي مسجد رد ميشدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن. بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك كلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد. سيد علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت. او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من ميياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد، شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند! همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل فروش همان هادي ذوالفقاري بود كه سيد علي مصطفوي او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي شد.... 💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿 💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿 💙🌿💙🌿💙🌿 💙🌿💙🌿 💙🌿
با معرفتند! حاضرند تاجان بدهند تاتوجان بگیری...🍃 رفیق بازند! باور کن آنها نیکو رفیقانی برای ما راه‌گم‌کرده‌ها هستند ...🕊 ‎‌‌ ‌‌ @sangareshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چہ‌خوبہ‌رفاقتے‌ڪه‌ آخــــرش شهـــــــــــــادتہ شهید‌حاج‌قاسم‌سلیمانے شهید‌ابو‌مهدے‌المهندس ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ @sangareshohadaa