لبیک یا زینب🌹🌹:
#توسل_به_شهدا
#سالروز_ولادت
سید"ابراهیم" میگفت:یه روز که "حاجی" اومده بودن مقر "مهدی" خواب بود بیدارش کردم گفتم:
حاجی"اومدن،سراسیمه خودشو رسوند و عکس گرفتیم.
پریشانی موهای شهید "صابری" هم بخاطر تازه بیدار شدن ایشون از خواب هستش.🌺🍀
عاشق تفنگ بود اونم تفنگ AK47
یا همون چیزی که ما بهش می گیم «کلاشنیکف»...
کلی اطلاعات ریز و درشت از این اسلحه داشت...
فکر می کنم مجلات مربوط به اسلحه رو نیز می خرید..
تو سایت اسلحه هم می رفت...
همیشه بهش می گفتم آخه تو با این هیکلت، تفنگ برای چی می خوای....
اما اون عزیز به هممون ثابت کرد
دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام نه هیکل می خواد نه ادعا...🌸
بی ادعا رفت و به آرزوش رسید..🌹
شهیدمدافع حرم #مهدی_صابری🍃
تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
سمت: فرمانده گردان حضرت علیاکبر (ع) از تیپ فاطمیون
محل شهادت :سوریه
@sangareshohadababol
بہ گمانم این آب و ایــن نےزارها،
هنوز بہ انتظار حال خوبتــــان نشستہ اند..
بیائید و #بشڪنید،
سڪوت و غربت امروزشان را..
@sangareshohadababol
1️⃣ سالروز ولادت و عروج آسمانی
شهید قاسم اکبرنژاد
نام پدر : یدالله
نام مادر:سیده خدیجه حسینی
تاریخ تولد :1347/01/19
تاریخ شهادت : 1366/01/19
محل شهادت : شلمچه
گلزار : بالا بصرا
کربلای هشت
@sangareshohadababol
2️⃣ سالروز ولادت
شهید محمدباقر الله وردی امیری
نام پدر : ابوالقاسم
نام مادر : زهرا قاسمی امیری
تاریخ تولد :1339/01/19
تاریخ شهادت : 1359/08/28
محل شهادت : سوسنگرد
گلزار:شهدای معتمدی
🌺 شهيدمحمد باقر اللهوردي به سال 1339 در يك خانواده مذهبي در شهرستان بابل به دنيا آمد. دوران ابتدايي و راهنمايي را در بابل گذراند و بعد از اتمام دوره راهنمايي، به واسطه علاقهاي كه به دروس اسلامي داشت تصميم گرفت در سال 1353 وارد حوزه علميه گردد. ورود و تحصيل او در مدرسه علميه صدرشهرستان بابل 3 سال طول كشيد. در سال 1358 عازم شهر خون و قيام، «قم» گرديد و در حوزه إمام صادق(عليه السلام) در كنار تحصيل علوم اسلامي به مبارزات سياسي هم ميپرداخت. او مبارزه را از سالهاي 56 و 57 با شركت در راهپيماييها و پخش اعلاميههاي حضرت إمام(رحمه الله عليه) شروع كرد. در همان زمانها بود كه زخم كين را در وجود خود لمس كرد و جراحتهاي زيادي در راهپيماييها برداشت تا آنجا كه دوماه تحت درمان بود. بعد از انقلاب جزو بسيجيان فعّال بود و در همين مدت چندين نوبت به جبههها اعزام شد
مکان عکس حوزه علمیه خاتم الانبیا صدر بابل
@sangareshohadababol
🌷خاطرات کوتاه از شهید محمدباقر الله وردی (نفراول سمت چپ نشسته)
🌺 همرزم شهید: شب عاشورا بود.ساعت2نصف شب را نشان می داد.محمدباقر آرام از خواب بیدار شد تا وضو بگیردبرگشت و مشغول نماز شد.یکی از بچه ها به شوخی گفت الان وقت نماز نیست و او بعد از اتمام نماز جواب داد فردا من شهیدمیشوم آمد دوباره خوابید .
صبح که برای نماز بیدار شدنیت روزه کرد فرمانده به او گفت ما فردا زیاد راه میرویم تو خسته میشوی گفت عیبی نداردساعت5صبح12نفری برای شناسایی مکانی که یک فروند هواپیما در حین ماموریت سوختش تمام شده بود و فرود آمد رفتیم وماموریت با موفقیت انجام شد حدود1ساعت بعدازظهر سوار ماشین شدیم تا برگردیم.
محمد با زبان روزه لب به سخن گشودوگفت هر کسی الان شهید شود به جمع شهدای کربلا می پیوندد هنوزجمله اش به پایان نرسید که خمپاره ای سفیرکشان درکنارش فرود آمدو منفجر شدو بعد از فروکش کردن گرد و غبار همه پیکربی جان و به خون خفته محمدباقر را دیدیم که به شهدای کربلا پیوست .
❤️پدر شهید:شهید بسیار مهربان و خوب بودهیچگاه توقع مالی ازمن نداشت به همان چیزی که در اختیارش بود بسیار قانع بود.
@sangareshohadababol
3️⃣ سالروز ولادت
شهید علی رضا حسین تبار موزیرجی
نام پدر : ابراهیم
نام مادر: فخری نبویان
تاریخ تولد :1343/01/19
تاریخ شهادت : 1360/9/20
محل شهادت :گیلانغرب
گلزار:مسجد امام حسین موزیرج شمالی
🌹برادر شهید : ویژگی برادرم تواضع و فروتنی ، صبر و شکیبایی ، حجب و حیا ، گشاده رو ، خوش اخلاق بود و به پدر و مادر بسیار نیکی می کرد . حق الناس را بسیار رعایت می کرد .
پدر شهید : علیرضا از همان دوران بچگی روحیه و کارهایش متفاوت بود وقتی او را به مسجد می بردم وقتی که می دید جانمازم را پهن کردم و مشغول نماز خواندن شدم او هم جانمازی می آورد و با من نماز می خواند .
❤️مادر شهید : زمانی که پسرم مقطع اول راهنمایی بود روزی از مدرسه به خانه برگشت و گفت : من دیگر به مدرسه نمی روم ازش پرسیدم چرا ؟ آن زمان دوران قبل انقلاب بود و معلمان حجاب درستی نداشتند و به روابط محرم و نامحرمی توجهی نداشتند . پسرم گفت امروز معلم ما خواسته درس را رها کنیم و با هم حرف بزنیم ، من هم عصبانی شدم و گفتم من با یک نامحرم چه حرفی دارم و این گونه بود که ترک تحصیل کرد .
@sangareshohadababol
4️⃣ سالروز ولادت
شهید مجید گلی کانی
نام پدر : سبزعلی
نام مادر: عفت رستمی
تاریخ تولد :1348/1/19
تاریخ شهادت : 1365/11/11
محل شهادت : شلمچه
گلزار:شهدای ورمتون
(9سال مفقود)
کربلای پنج
🌺برادر شهید :شهید بسیار به مسائل شرعی مقید بود و رعایت می کردند. روزی من و شهید در اتوبوس نشسته بودیم و به قم می رفتیم در مسیر صندلی جلو و کناری ما یک تعدادی جوان نشسته بودند که غذایی را به ما تعارف کردند و خیلی اصرار داشتند که ما برداریم و ما مقداری از آن را برداشتیم و برای اینکه آن ها دلخور نشوند شهید غذا را برداشتند و اما آن را مصرف نکردند هم خواستند رضایت فرد را جلب کنند و هم احتمال شبهه در مال را دادند .
❤️پدر شهید: شهید در عملیات کربلای 5 درگردان یا رسول الله شرکت داشتند با یک عده از رفقا که طلبه بودند و برگشتند فرمانده گردان اعلام کردند که ما چند نفر برای تدارکات می خواهیم برای آن هایی که جلو هستند و شهید و دو نفر دیگر که یکی امیرکلایی و دیگری فریدونکناری بودند رفتند که مهمات راببرند برای رزمنده ها و در راه شهید شدند .
@sangareshohadababol
5️⃣ تولد زمینی
شهید خسرو حسن زاده
نام پدر: محمد تقی
نام مادر : آسیه بیگم عمادی
تاریخ تولد :1335/1/19
تاریخ شهادت : 1365/6/6
محل شهادت : شرهانی
گلزار : شهدای معتمدی
@sangareshohadababol
🌹هرچه عزت، آبرو دارم از آنِ ڪربلاست
🌹منبع الرزقم فقط از آستان ڪربلاست
🌹مرده را جان میدهد تڪبیرهاے مأذنه
🌹صور اسرافیل بخشے از اذان ڪربلاست
✨السَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ.✨
🌷السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💚 #شب_جمعه
🌹اللهم ارزقنا ڪربلا...
@sangareshohadababol
🍃شهیده بنت الهدی صدر پیشگام نهضت اسلامی زنان در عراق بود.
🍃آمنه( بنتالهدی)صدر،شاعر، #نویسنده، معلم فقه و اخلاق بود که در اسفندماه سال ۱۳۱۶ در شهر #کاظمین به دنیا آمد.
🍃شهیده بنت الهدی صدر در سن ۱۱ سالگی همراه دو برادر خود یعنی سید اسماعیل و سید محمدباقر صدر به #نجف رفت و تحصیلات خود را در زمینه فقه، علم حدیث، اخلاق و #تفسیر نزد برادرش محمدباقر صدر دنبال کرد و به درجه #اجتهاد رسید.
🍃او وظیفهی پرورش دختران از طریق برپایی کلاسهای درس و همایش را بر عهده داشت.او سال ۱٣٣۶ فعالیت #سیاسی خود را آغاز کرد.
🍃داستانهایی که از وی به یادگار مانده میتوان به ای کاش میدانستم، #دیداری_در_بیمارستان و #به_دنبال_حقیقت اشاره کرد.
🍃بنت الهدی سه روز در مدرسههای بغداد و سه روز در مدرسههای نجف تدریس میکرد. وقتی برادرش به دلیل فعالیت های سیاسی توسط دولت عراق دستگیر شد بنت الهدی در حرم #حضرت_علی (ع) به سخنرانی پرداخت و مردم را از دستگیری مرجع دینیشان اگاه ساخت.
🍃نتیجه این سخنرانی #تظاهرات مردم نجف و آزادی شهید محمدباقر صدر بود.
حکومت عراق با دیدن این تظاهرات شهید صدر و خواهرش را به زندان انداخت.
🍃آمنه و محمدباقر صدر در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به دست رژیم بعث به #شهادت رسیدند🕊
✍️نویسنده: #فاطمه_اکبری
🌸به مناسبت سالروز شهادت #شهیده #بنت_الهدی_صدر
📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱٣۱۶
📅تاریخ شهادت : ۱٩ فروردین ۱٣۵٩
🥀مزار شهید :نجف قبرستان وادی السلام
@sangareshohadababol
6️⃣ادامه خاطره از راهیان نور ۱۴۰۰
✍️...روستای گنج افروز در دفاع مقدس ۴۶ شهید داد، که در بین این شهدا، سرداران شهید رمضان پور گنجی فرمانده گردان مسلم و سید صمد یحیی پور گنجی جانشین گردان حضرت رسول (ص) از لشکر ویژه ۲۵ کربلا جانشون رو در راه اسلام و امنیت ایران عزیز تقدیم کردن. و اما خاطره خودم از کرامت شهدا👈 فاصله روستای ما تا روستای گنج افروز، حدود ۳ کیلومتری بود. برای اومدن به مدرسه، هر روز این مسیر رو رفت و آمد میکردم. یادمه مادرم به من گفته بود هر وقت به مزار شهدای گنج افروز رسیدی، حتما به شهدا سلام بده.
🔸سلام دادن به شهدا کار هر روز من بود. وقتی پایه سوم راهنمایی رو تموم کردم، مادر اصرار داشت تا از مدرسه بیرون برم و برای ادامه تحصیل در حوزه ثبت نام کنم. روزیکه به اتفاق مادرم برای گرفتن پرونده خدمت مدیر مدرسه رسیدیم و مادرم درخواست پرونده کرد، مدیر با تعجب و با ناراحتی گفت، خانم اکبری، پسرتون آینده خوبی تو درس داره، بهتون قول میدم که رضا آینده روشنی داره!!! در نهایت مادرم موفق شد و پرونده رو تحویل گرفت و بلافاصله برام تو حوزه ثبت نام کرد. مدت دو سال درسم در حوزه بسیار خوب بود. ناگهان احساس کردم که از درس حوزه خیلی خوشم نمیاد.
🔹دائما به خودم سرزنش میکردم که چرا از مدرسه بیرون اومدم. حالا هم از درس مدرسه عقب افتادم و هم از حوزه. مدتی فکرم درگیر این موضوع بود، تا اینکه یه بار کفشم پاره بود و برای رفتن به حوزه خجالت می کشیدم. لازم به ذکر است که پدرم کارگر سد سازی بود و مدتی بود که پیمانکار حقوقی به کارگرها نمیداد. یه شب مجبور شدم به پدرم بگم، کفشم پاره شد. پدرم گفت، انشاالله حقوق گرفتم چشم. فردا وقتیکه از جلوی مزار همین شهدا رد میشدم و طبق عادت چندین سالهام که باید به شهدا سلام میدادم، یهو دلم شکست و بجای سلام دادن، از شهدا گله کردم و ازشون خواستم در پیشرفت درس کمکم کنن (چون واقعا داشتم از درس حوزه زده میشدم). وقتی رسیدم حوزه مشغول خوندن درسم بودم که یهو یه پیرمردی به من نزدیک شد و گفت، آقا پسر شما کفش لازم نداری؟ با تعجب گفتم نه!!! پیرمرد رفت پیش یکی از طلبهها و مجدد برگشت و خودشو معرفی کرد من پدر شهید ادریس شهسواری هستم از روستای آهنگرکلا، دیشب پسرم اومد تو خوابم و گفت، برو از طرف من یه مُهر و یه تسبیح و یه هدیه خوب به یه نفر بده. گفتم به کی بدم؟ پسرم آدرس دقیقی نداد فقط اشاره داشت به روبروی امامزاده قاسم. وقتی از خواب بیدار شدم به خودم گفتم پس میرم حوزه مدرسه صدر که روبروی امامزاده قاسم هست. به همین خاطر به اینجا اومدم...
ادامه خاطره در پست بعد
✍️علی محسن پور
@sangareshohadababol