7️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهید محمد مصطفی پور
نام پدر : احمد
نام مادر : فرخنده حسین زاده
تاریخ تولد :1349/04/08
تاریخ شهادت : 1364/11/22
محل شهادت : فاو
گلزار:شهدای معتمدی
9️⃣2️⃣والفجرهشت
🌷علیرضا دادپور- همرزم شهید: ایشان موقع رفتن به جبهه چند بار برای اعزام رفتند چون سن شان کم بود قبول نمی کردند لذا ایشان فتوکپی شناسنامه را که متولد 49 بود 48 کرد.
برای پادگان آموزشی اعزام شد اما به دلیل قد کوتاهشان قبول نکردند ایشان را و مرحله بعدی با پوشیدن پوتینی که چند شماره از پایش کوچک تر بود کارش را انجام داد و وقتی رفتم پادگان او را دیدم گفتم چه طور شد گفت: این کلک را زدم. ایشان بچه شادابی بود و هر کجا که او بود بچه ها با شادابی سر می کردند.
@sangareshohadababol
📜فرازی از وصیتنامه شهید محمدمصطفی پور🍃🌷
🌹برادران و خواهرانی که از نزدیک با من آشنایی داشته اید و یا اینکه در مجلس من شرکت نموده اید من خود را لایق این نمی بینم که بتوانم با ملتی که این چنین با دادن خونهای زیاد اسلام واقعی و آزادی به تمام معنا را برای ایران به ارمغان آورده و کشور اسلامیمان را در نزد جهانیان روز سفید نموده و پیامبر(ص) را خشنود نموده اند پیام بدهم فقط می خواستم برای لحظه ای کوتاه به فکر فرو رفته و حقیقت محض را درنظر آورید
فقط به این فکر باشید که آیا می شود همچنان نگاه کرد و دید که اسلام غریب شده اسلامی که در طی سالیان دراز آماج حملات مشرکین و مستکبرین بوده و هم اکنون به فداکاری ما نیاز دارد رهایش نموده، آیا نباید به حرف پروردگاری که این نعمت را به ما ارزانی داشته گوش دهیم آیا فکر می کنید خدایی که تا این حد توانایی داردنمی تواند دینش را که جز اسلام نیست در جهان پاینده نماید خیر، هر که این فکر را بر سر می پروراند بدانید که در گمراهی بسر برده و احتمال رسیدنش به خدا کم می باشد.
والسلام علیکم و رحمت الله
تاریخ 64/11/12
@sangareshohadababol
8️⃣سالروز عروج آسمانی
شهیدسیدحسن معصوم علیشاهی (علی امامی)
نام پدر:سیداسماعیل
نام مادر : سکینه قربانیان
تاریخ تولد :1337/08/03
تاریخ شهادت: 1364/11/22
محل شهادت:فاو
گلزار:شهدای معتمدی
0️⃣3️⃣ والفجرهشت
شهید سید حسن علی امامی
و شهید زنده اقای حاج اکبر خاکزاد "راوی خاطره ضیافت ام الشهدا (س) برای سید"
@sangareshohadababol
1️⃣ضیافت ام الشهدا (س) برای سید
برادر خاکزاد از همرزمان شهید نقل می کند:
🌷🌹سیدحسن از بچه های ناب اطلاعات عملیات بود، علاوه برخصلت های ورزشی ورزمی ایشان که در درگیری ها ی تن به تن با دشمن بسیار مفید واقع می شد،روح لطیف و حال و هوای عرفانی او زبانزد بچه های رزمنده بود.
سید شبی در خواب دید که یک نفر دوعدد میوه ی سبز و قرمز در دست دارد،میوه سبز را به او داد وقرمز را به مهدی زاده،حسن کنجکاو شد تا تعبیر خوابش را بداند. به او گفتند:آن که میوه قرمز گرفت چون رسیده بود شهید خواهد شد و میوه سبز تو نشان از آن دارد که هنوز وقت رفتنت فرا نرسیده. بعد از شهادت مهدی زاده حسن دلگرفته ومحزون بود ،همیشه با خود خلوت می کرد و زیر لب زمزمه ای شیرین داشت.
🌴🌺هرچه که می گذشت به عملیات والفجر 8 نزدیک تر می شدیم،یک بار که سید به همراه یکی از همرزمانش برای شناسائی به سنگر نگهبانی دشمن نفوذ کرده بود،وقتی دوربین را مقابل چشم خود گذاشت ،گنبد دلربای آقا ابا عبدالله (ع)را مقابل خود دید ،اول فکر کردشاید کسی عکسی چسبانده ،دوربین را وارسی کرد اما چیزی نیافت،به دوستش گفت : تو نگاه کن ببین چیزی را می بینی ،همرزمش هر طرف را که نگاه کرد جز خاک وخاکریز و سنگ چیز دیگری را ندید،حسن دوباره دوربین را انداخت بازهم گنبد آقا را دید!
🍀🌹بعد از آن خلوت سیدحسن بیشتر شده بود،تا این که یک شب خواب بی بی حضرت زهرا (س)را می بیند،حضرت در خواب به او گفتند:پسرم !ضیافتی را برای تو ترتیب داده ایم...
سید پس از آن دیگر درپوست خود نمی گنجید،خیلی ها از موضوع اطلاع نداشتند و بادیدن رفتارهای عجیب وغریب سید تعجب می کردند.
حسن شادو سرحال بود،سه چهر روز مانده به عملیات به بچه های اطلاعات گفتند باید استراحت کنند اما سیدحسن واستراحت!! شال سبزی به کمر می بست و و می رفت پیش بچه ها به انها روحیه می دادودر کارها کمکشان می کرد.
#_ضیافت_ام_الشهدا
#_شهیدسیدحسن_علی_امامی
@sangareshohadababol
2️⃣ضیافت ام الشهدا(س) برای سید
🌺سید با این کار ،خودش را برای شهادت آماده میکرد،دیگر همه فهمیده بودنداو پای رفتن دارد،دو سه ساعت مانده به عملیات ،مرتضی قربانی فرمانده لشکر خودش را با عجله به سید رساند وگفت حق شرکت در عملیات را ندارد!! آقا مرتضی نمی خواست یکی از بهترین نیروهایش را از دست بدهد.
سید بی قرار شده بودو داد میزد و گریه می کرد ،سر به زمین می گذاشت و ضجه میزد،عین بچه های کوچک لج کرده بود،روحانی بزرگواری آنجا حضور داشت ،بی قراری سید را که دید دلش برای او سوخت رفت وسید را درآغوش کشید .
🌹حسن سر بر روی شانه ی ایشان گذاشته بود و زار زار گریه میکرد و میگفت: حاج اقا به خدا آنجا منتظر من هستند ،این همه زجر را تحمل کرده ام برای امشب! من فردا قرار دارم.
حاج آقا همپای او اشک می ریخت،رفت سراغ آقا مرتضی،مرتضی قبول نمی کرد،حاج اقا آن قدر خواهش والتماس کرد تا بالاخره توانست رضایت فرمانده لشکر را جلب کند.
آقا مرتضی نگاه غمباری به سید انداخت و رفت.
سید دوباره بال درآورده بود،غسل شهادت کرد و سرنیزه ای به دست گرفته بود و گفت:
🌷 «با این سر نیزه می خواهم انتقام مادرم، زهرا(س) را از این بعثی های نامرد بگیرم.» عملیات شروع شد، با شور و شعف خاصی همراه با خط شکن های لشکر ویژه 25 کربلا به خط زد. خط که شکسته شد، چشمم به سیدحسن افتاد، با همان سرنیزه ای که به همراه داشت، گوشه ای آرام به آرزویش رسیده بود.سر جنازه اش همه به او تبریک می گفتیم،اگر اشکی هم ریختیم فقط برای خودمان بود.
#_ضیافت_ام_الشهدا
#_شهیدسیدحسن_علی_امامی
@sangareshohadababol
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
پنج روز است که در #محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های #کانال_کمیل بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است.
امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود..
ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان #حضرت_زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند.
در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند.
نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭
کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به #قتل_عام بچه های باقی مانده کمیل و حنظله
بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند.
ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد :
ابراهیم شهید شد...😭😭😭
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_شهادت🌷
@sangareshohadababol