1️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهید کریم رجب پور بیشه
نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1342/03/20
تاریخ شهادت : 1365/10/23
محل شهادت : شلمچه
گلزار:بیشه سر(8سال مفقود)
3️⃣6️⃣کربلای پنج
✍️الان نیمه های شب است درست اینکه همه در حال استراحت و باز هم عملیاتی در پیش است و امیدوارم که این دیگر نوشته ام در باب وصیتنامه باشد.
خدایا هر چه فکر می کنم در این دنیا فانی در نزد تو بنده ای شایسته نبودم بنده ای خالص نبودم به ندای رها شده از بنده ها نبودم آری چشم داشتم ولی کور بود دست داشتم ولی برای سعادت شکسته بود پا داشتم ولی برای نجات محرومان و مظلومان قدم نگرفته بود در این دنیای لجن و بی ارزش و فانی هدفم را فکر می کنم خوب پیدا کردم ولی کم پیروی از آن کردم خودم را شناختم ولی یاریش نکردم رهبرم ندا داد ولی به فکر دنیا بودم و فرمانروا را اطاعت نکردم.
🌹دشمن را فهمیدم چه کسی است ولی همت و قاطعیت به خرج ندادم و با او به جهاد برنخاسته ام خدایا بنده ای گناهکار در این ظلمت شب آمدم با دلی گریان و نالان و با دلی گرفته و شکسته در غم یاوران و متفکرانه ترا صدا می زنم که جز تو هیچ فریادرسی ندارم...
@sangareshohadababol
🌷 شهید کریم رجب پور :
🕌خدایا مرا از اهل توحید و ایمان بخود و تصدیق به پیغمبر و امامانی که طاعتشان را واجب کردی قرار بده خدایا یاریم ده تا در نابودی و قطع کامل ید دشمنان تو دشمنان اسلام و در نتیجه دشمنان خود که مانع رسیدنم به اعلا شود کوشا باشیم من گر چه گاهی علیرغم میل باطنم و برخلاف فطرتم از اطاعت تو سرپیچیده ام ولی ای خدا هیچ وقت و هیچ لحظه ای غافل از تو نیستم و مرا همیشه از غفلتها بر حذر دار.
🌷تن آدمی شریف است بجان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت
🌹در مکانهای مقدس انسانهای شریفی قدم می گذارند که وقتی آنان را نگاه می کنی تو گوئی آنها از همه بنده ها و زنجیرها رها مانده اند و اینجا مکان پرواز و اوج به عرش اعلاء شده و چه باصفا است در جمع دوستان بودن خدایا از ما قبول بفرما و جزء اعضای خالص ما قرار بده.
تشییع با شکوه پیکر پاک ومطهر شهید والامقام کریم رجب پور پس از 8 سال مفقود بودن
@sangareshohadababol
🌹سروده جديد شاعر انقلابى محمدمهدى عبدالهى در حمايت از سردار مقتدر امير على حاجي زاده
♦️مثل آيينه اگر صاف و زلال و ساده ست
بى قرار است و نگاهش به ته اين جاده ست
♦️شيرمردى كه به خونخواهى قاسم برخاست
شور شيرين شهادت به سرش افتاده ست
♦️مثل حاج احمد و طهرانى و چون همّت ها
لك لبيك خمينى همه شب سر داده ست
♦️داغ گل هاى شقايق به دلش سنگين است
بذل جان كرده در اين كرب و بلا دلداده ست
♦️جان خود را به سر دست گرفته ست آرى
بين امواج بلا خيز،چنين آماده ست
♦️كيست ويرانگر "عين الأسد" و آمريكا؟!
شك به خود راه مده،يكسره "حاجى زاده" ست
@sangareshohadababol
🔻حضور زینب سلیمانی در ماموریتهای حاج قاسم
✍️شیخ اکرم الکعبی دبیرکل مقاومت اسلامی نُجَباء خطاب به دختر شهید سلیمانی(زینب) اظهار داشت: یکبار شما را با حاج قاسم در عراق دیدم، اگر به خاطر داشته باشید وقت افطار بود. خیلی برایم عجیب بود، از حاج قاسم پرسیدم چرا دخترت را در معرض خطر قرار داده و به عراق آوردهای؟ ایشان پاسخ داد دخترم بسیار به من وابسته است و اغلب وقتها اصرار میکند که با من بیاید؛ لذا گاهی مجبور میشوم او را با خودم بیاورم.
📲 #منتشرکنید
@sangareshohadababol
❤️دفعه دومی که عراق میرفت مصادف بود با اربعین. دو ماه بعد برگشت. صورتش لاغر شده بود. خیلی ناراحت بود. گفتم: «چرا ناراحتی؟» گفت: «دوستانم همه شهید میشوند و من نمیشوم.»
🌷گفتم: «خدا گلچین است.» گفت: «یعنی من گل نشدم!» با خنده گفتم: «نه، گل نشدی! اگر شده بودی خدا میچیدت و شهید میشدی.» خندهای کرد و گذشت.
#شهید_سعید_انصاری🌷
#سالروز_شهادت
@sangareshohadababol
📎قول سردارسلیمانی به فرزند شهید سعیدانصاری
🔹آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه اینطور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.»
🔸همه میدانستند بهمحض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم میخورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا میدویدند کنارش مینشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچههایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگترها را گوش نمیکردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد.
🔹بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و بهآرامی دریکی از صندلیها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچهها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلاموصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرفهای سخنران را نمیشنید. اوضاع که اینطور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچهها مهلت نمیدادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند.
🔸راستش برای همه خانوادهها عادت شده بود که اینطور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچههای شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب میدانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچههای ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند.
🔹حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی میداد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمیدانستیم که قرار است اینجا جمعشویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود.
🔸درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید.
🔹زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالیکه سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی میکشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه بهزودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچههایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سعید_انصاری🌷
#سالروز_شهادت
@sangareshohadababol