ای کاش مثلِ امام حسین(ع) شهید شویم و مثلِ امام حسین(ع) سر از بدنمان جدا شود..
والله قسم اگر ببینـم روزی اسلام در خطـر باشد،
حتـــی اگر در دورترین نقطه دنیا هم باشد،
بنده خود را به آنجا مــیرسـانم و باز نمیگردم و آنقدر مــیجنگـم تا شهـادت را در آغـوش بگیـرم...
#شهیدعبداللهاسکندری
🆔 @koolebar_esf
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید پرواز کنی بری بالا..
دوتا بالا..
یک بال تقوا..
یک بال عمل..!
••
#الهمعجللولیڪالفرج
#ویژه_استوری
🆔@koolebar_esf
تلفن برای آخرین بار زنگ میخورد، دلش گواه میدهد که پدر از سوریه تماس گرفته، به همین خاطر بدو بدو سمت گوشی تلفن میرود، با همان لهجه زیبای اصفهانی میگوید: بابا کی میآیی تا با هم پیادهروی اربعین برویم.
پشت تلفن پدر قربان صدقهاش میرود و چون میخواهد دل دخترش را به دست بیاورد میگوید به زودی بر میگردم!
او برگشت ولی دخترش اینبار به یاد او در پیادهروی اربعین شرکت میکند.
#شهید_ابوالفضل_علیجانی
🆔 @koolebar_esf
••♥️••
دست هاي مرا از تابوت بيرون گذاريد تا دنيا پرستان بدانند كه دست خالي از اين دنيا مي روم و چشم هاي مرا باز بگذاريد تا كوردلان بدانند كه كور كورانه اين راه را انتخاب نكرده ام.
#شهید_غلامحسین_مداحی
#کلام_شهید
🆔 @koolebar_esf
🔹🔸🔹🔸
اَربَعیݩ اَسـٺ دِلَم ࢪٰا حَرَمَـٺ آوَࢪدَمْ
ڪُنجِ شِشگوشہی ٺُو چشمِ تَرَمْ آوَࢪدَمْ🍃
گَرچھ دورَمْ زِ ٺُو و ڪَربُ و بَلاےِ ٺُو حُسیـݩ🥀
مَنْ قَدَمْ هٰاۍ گُذَࢪ ڪَرده زِ مَشّٰایہیِ ٺُو آوَࢪدَمْ✨
#اربعین
#دلتنگحرم
🆔 @koolebar_esf
میگفت:آدمی که بدهکار باشه هیچ موقع بدهی هاشو یادش نمیره.شما اگه به یه مغازه بدهکار باشی ،کل شب و روز فکر میکنی که چطوری بدهیت رو پرداخت کنی.چه رسد به اینکه خودت رو بدهکار خدای متعال بدونی که این همه نعمت بهت داده :)
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
♥️ ⃟🕯
بیـنآنڪاروانوجمعیـت . .
چهڪسےباتوهمقدمشدہاست؟
خوشبهحالڪسےڪہباگریه
باشماراهےحرمشدہاست . .
#امامزمان
#اربعین
#دلتنگحرم
🆔 @koolebar_esf
••♥️••
﴿ ا؎شَهیـد ﴾
میدانَماَزاینجـاڪھمَننِشستِھ
تاآنجـاڪھتُـوایستادِها؎
فـاصِلھبسیـٰاراَست..
امّـاڪافیست
تُـوفَقَط،دَستَـمرابگیر؎
دیگـرفـاصِلھا؎نمیمـانَد...ツ✋🏽
#شهدا
🆔 @koolebar_esf
🌿🕊
همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.👀
حسین آمد، نشست روبه رویش.
گفت: " آزادت می کنم بری." به من گفت: " بهش بگو."
ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
حسین گفت: "بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم ."
خودش بلند شد دست های او را باز کرد.♥️
افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.🌱
#شهید_حسین_خرازی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf