سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت1⃣8⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
شهر تكريت، زادگاه صدام حسين
از بيابانهاي وسيع عبور ميكرديم و جز بيابان، چيزي ديده نميشد. در بين
راه شهر معروف تكريت را هم ديديم كه در ساية حمايت صدام، به شهري آباد
تبديل شده بود. اين شهر از هر چهار گوشه به وسيلة انواع ضدهوايي و
موشكهاي زمين به هوا، پوشش داده ميشد و با خاكريزهاي بلندي احاطه
شده، مانند پادگاني از آنان محافظت ميشد. سرانجام به مقابل اردوگاه بزرگ
نگهداري اسراي ايراني در استان «صلاح الدين» رسيديم. همه از جاي خود بلند
شدند تا زندان هميشگي خود را براي اولين و شايد آخرين بار از بيرون نظاره
كنند. در آن لحظات سعي ميكرديم منظرهها را به خوبي در ذهنمان ثبت كنيم.
تعداد زيادي اردوگاه با ساختمانها و تأسيسات مختلف در اشكال و ابعاد
گوناگون در هر سوي اين منطقه ديده ميشدند و محلي خشك و عاري از آب و
علف بود. اطراف آن نيز تا چشم كار ميكرد، صحرا و بيابان بود. با ديدن اين
مناظر يقين پيدا كرديم كه روزگار بسيار سخت و وحشتناكي در پيش داريم.
سربازان عراقي مستقر در اردوگاهها، با ديدن اتوبوسها، جلوِ درها صف كشيدند.
آنان چوب، چماق، كابل، سيم خاردار و حتي لولة آب به دست داشتند. وقتي
اتوبوسها توقف ميكردند تا تعدادي اسير به هر اردوگاه تحويل دهند، سربازان
عراقي اسراي تازه وارد را مجبور ميكردند از داخل دو صف به طول 50متر ـ كه
به تونل مرگ معروف بود ـ عبور كنند و سپس با هر چه كه در دست داشتند،
بر سر و روي اسرا ميزدند. آنان با اين كار ميخواستند اسرا را بترسانند و اين
اولين پذيرايي آنان از ما بود.
لحظات بسيار وحشتناكي بود. هر اسير از ابتداي ورود تا خروج از اين مسير،
بيش از 90ضربه ميخورد و دست و پاها ميشكست و چشمها بيرون ميريخت.
همة اسرا بايد اين مرحله را طي ميكردند و هيچ استثنايي نبود. وقتي ظرفيت
يك اردوگاه تمام ميشد، اسرا را به اردوگاه ديگري حركت ميدادند. فاصلة
اردوگاهها از هم، بيش از چند صد متر نبود. ساختمانهاي اين اردوگاه در سال 65م و هنگام آغاز جنگ اعراب و اسرائيل براي اسكان نيروهاي عرب زبان در
حال جنگ با ارتش رژيم اشغالگر قدس ساخته شده بود كه داراي پنجرههاي
كوچك و سقف و كف بتون بودند كه به خاطر شكست ارتش اعراب، تا شروع
جنگ تحميلي بدون استفاده باقي مانده بودند. محوطة بيرون نيز عاري از
هرگونه درختي بود و فقط تانكرهاي بلند آب اردوگاهها از هر سو جلب توجه
ميكرد. اسراي ايراني بين اردوگاهها تقسيم ميشدند. وقتي نوبت اتوبوس ما
رسيد، اردوگاههاي كوچك پر شده بودند كه به همين دليل ما را به
ساختمانهاي مخروبه و متروكه اي منتقل كردند كه نه حصار داشت و نه
امكانات رفاهي مانند آب، دستشويي و حمام. حدود 2500نفر از ما را به اين
ساختمانها بردند كه در نتيجه از برخي دوستانمان براي هميشه جدا شده، هر
كدام به اردوگاهي منتقل شديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت2⃣8⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت3⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
اردوگاه شمارة 15 تكريت (صلاحالدين)
اين اردوگاه تازه تأسيس را به نام اردوگاه شمارة 15 نامگذاري كرده بودند.
حين پياده شدن از اتوبوسها، عراقيها با ضربات سهمگين ما را هم به باد كتك
گرفتند و به زور وارد آسايشگاهها كردند. يكي از دوستان شوخ طبع، نوشتة
عربي روي ديوار را برايمان خواند: «عاش البعث؛ يعني درود بر بعث» كه بعد از
آن كتك مفصل گفت: «اين آش بعثيها بود؛ پس فردا هم با چلو از ما پذيرايي
ميكنن».
ساختمان آسايشگاهها مانند طويله و داراي درهاي آهنيني بودند كه از پشت
بسته ميشدند. هر آسايشگاه هشت پنجرة كوچك داشت. جلو آسايشگاهها با
سايبان بتوني پوشيده شده بود؛ به طوريكه نميشد آسمان را از داخل ديد. اين
آسايشگاهها فاقد تهويه بودند و كليدهاي برق در بيرون از بازداشتگاه و داخل
اتاق نگهبانان قرار داشت. چراغهاي آسايشگاه، شبها تا صبح روشن بود كه اين
كار باعث ضعيف شدن چشمان تمامي اسرا شده بود. شمارة آسايشگاه ما پنج بود و ظرفيت هر آسايشگاه 50نفر بود؛ در حاليكه 162نفر را جاي داده بودند.
كسي نميتوانست راحت دراز بكشد و موقع دراز كشيدن مجبور بوديم كه مقابل
هم بخوابيم و با اين كار پاي نفر جلويي، مقابل چشمان نفر ديگر قرار ميگرفت.
موقع خوابيدن نميتوانستيم به پشت بخوابيم و همه به پهلو استراحت
ميكردند.
روز اول كه وارد آسايشگاه شديم، از آب و غذا خبري نبود؛ بنابراين روي كف
آسايشگاه دراز كشيديم و به دليل كمبود جا، نوبتي استراحت ميكرديم. گرما
بيداد ميكرد و همه غرق در عرق بوديم. از شدت حرارت، تعدادي از حال رفته
بودند و بوي تعفن همه جاي آسايشگاه را فرا گرفته بود و از دستشويي هم
خبري نبود. بيشتر افراد بيماري ريوي سختي گرفته بودند و تعدادي از افراد هم
مثل من مجروح بودند كه به دليل سرد شدن محل جراحت، بسيار درد
ميكشيديم و توان حركت نداشتيم. در بين اسرا، بچه هاي سپاه، بسيج و حتي
عشاير و مردم عادي نيز وجود داشتند. صداي شيون و زاري مجروحين، فضا را
پر كرده بود. همه به شدت تشنه بودند و عراقيها چنان با كابلهاي ضخيم و
بلند بر سر و روي اسرا ميكوبيدند كه صداي شكستن استخوانهاي همديگر را
ميشنيديم. آنان با اين كار احساس پيروزي و غرور ميكردند و به همين خاطر از
هرگونه اذيت و آزار ما فروگذار نبودند. آنان حتي براي اينكه بهتر ما را شكنجه
كنند، به همديگر آموزش ميدادند؛ سپس همه را مجبور كردند كه پيراهنها و
كفشهايمان را به بيرون آسايشگاه بريزيم تا به ما لباس بدهند. اين كار هم
ترفند ديگري از آنان بود و به دليل كمبود نگهبان و نبود حفاظت فيزيكي
مناسب، ميخواستند از فرار احتمالي اسرا جلوگيري كنند؛ چرا كه بدون لباس
به هيچ وجه امكان فرار نبود.
هر كس فقط يك شلوار به تن داشت و همه برهنه بوديم. تا سه ماه هم
خبري از لباس نبود. خوشبختانه جنس شلوارم بسيار مقاوم بود و پاره نميشد.
بعضيها نيز فقط يك شورت به تن داشتند كه آن هم عمر چنداني نداشت؛ با اين اوضاع باز هم عراقيها توجهي به وضعيت ما نميكردند. آنان ميگفتند
پيش بيني اين مقدار اسير را نكرده بوديم و با كمبود امكانات مواجه شدهايم.
نيروهاي عراق در مقايسه با ميزان جمعيت و مساحت خاكشان در طول جنگ،
به طور تقريبي از هر خانواده يك يا دو نفر كشته داشتند كه مجروح و اسير نيز
حتمي بود. بيشتر تأسيسات مهم عراق توسط جنگنده بمب افكنهاي ارتش نابود
شده بودند و عراقيها تحمل اين همه خسارت را نداشتند؛ حتي نگهبانان داخل
برجكهاي پيراموني اردوگاه، از سربازان مجروحي بودند كه با يك دست عصا
داشتند و با دست ديگر تفنگ حمل ميكردند كه نشان از كمبود بسيار شديد
نيروي انساني در عراق بود. روحية سربازان عراقي به دليل طولاني شدن جنگ
بسيار ضعيف بود و مردم زندگي عادي نداشتند. هر گاه نيروهاي ايران پيشرفتي
در جنگ بهدست مي آوردند، سربازان عراقي به جان ما مي افتادند و تا حد مرگ
ما را شكنجه ميكردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_نهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 9 📿10📿12📿 14 📿 15 📿 16 📿20 📿23 📿24 📿 25📿26 📿27 📿 28📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_563_870)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وعده_صادق
اطلاعاتی که رهبر انقلاب به سردار سلیمانی از میدان جنگ با اسرائیل دادند...
💢اطلاعاتی که هیچ کس نداشت حتی حزب الله ...
🔸🔹🔸🔹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
رفتارهاي غير انساني در اردوگاهها
روز اول يك سروان عراقي وارد آسايشگاه شد و ضمن معرفي خود، گفت:
«شما از حالا اسيران جنگي ما هستيد و انتظار است با عراقيها همكاري كنيد.
وضعيت شما بهتر خواهد شد. لباس، غذا و امكانات ديگر داده خواهد شد و اگر
كسي قصد آشوب يا فرار داشته باشد، كشته خواهد شد.» در همان موقع نيز
تعداد زيادي از نفربرها كه مجهز به تيربار و نورافكن بودند، اطراف اردوگاه
مستقر شدند و تا لحظة آخر تبادل اسرا در همان محل براي مقابله با
شورشهاي احتمالي و ممانعت از فرار اسرا باقي ماندند. آنها دستورات و مقررات
داخل اردوگاه را به وسيلة عرب زبانان ايراني براي ما بازگو كردند و گفتند: «هر
موقع در باز شد، بايد همه به صورت پنج نفر، پنج نفر، سرها پايين، دست روي
سر و به صورت دو زانو نشسته قرار بگيريم.» ارشدي از اسرا هم براي آسايشگاه
انتخاب كردند و از هر آسايشگاه يك نفر عرب زبان به عنوان مترجم نيز انتخاب شد. قرار شده بود ساعت 00:10 به محوطه برويم و ساعت چهار بعد از ظهر با
آمار كامل به آسايشگاه برگرديم. همواره گرفتن آمار حين خروج و ورود به
آسايشگاهها وجود داشت. همه بايد در محوطه قدم ميزدند. نشستن، صحبت
كردن و راه رفتن دو نفري ممنوع بود و در صورت مشاهده، با كابل تنبيه
ميشديم. آسايشگاهها هر روز تفتيش ميشد. همراه داشتن راديو، سيم، ميخ،
چاقو و مدارك، عكس، خودكار، مداد، كاغذ و هر چيز ديگري ممنوع بود. همگي
فقط لباسي براي پوشش داشتيم.
سلولهاي انفرادي به ابعاد حدود 60سانتيمتر با دري آهنين شبيه لانة
سگ درست كرده بودند و هر كس اعتراض ميكرد و يا مقررات عراقيها را نقض
ميكرد، او را با كابل و باتوم ميزدند و داخل آن اتاقك ميكردند و گاه يادشان
ميرفت اسيري در آن محل وجود دارد. گاه هشت ساعت تا يك روز يا بيشتر،
فرد را در اين محل قرار ميدادند. اين سلولها در وسط محوطة اردوگاه قرار
داشت و به دليل گرماي مستقيم آفتاب، بسيار داغ و سوزنده و در زمستانها
به دليل برودت هوا، بسيار سرد و كشنده بود. موقع آزاد شدن از سلول انفرادي،
از درد پاها، دستها، گردن و بدن، افراد تا هفته ها توان حركت نداشتند. فرد هر
چه در آنجا فرياد ميكشيد و گريه ميكرد، كسي نبود جوابش را بدهد. در ابتدا
تا دو روز به هيچكس اجازة خروج از آسايشگاه را نميدادند و گويا از يادها رفته
بوديم. هر چه اعتراض ميكرديم، عراقيها از پشت پنجره ميگفتند: «بعداً،
بعداً»
آسايشگاه تبديل به دستشويي شده بود. هم زندگي ميكرديم و هم رفع
حاجت. آنها كاري كرده بودند كه حيا و شرم از بين رفته بود. اسرا با همديگر
انس گرفته بودند تا بتوانند در شرايط سخت و غير انساني زندانهاي مخوف
عراق، دوام بياورند. همه دريافته بوديم كه در آن مكان بايد همديگر را تحمل
كنيم و به درد هم برسيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣8⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
با اعتراض اسرا به فرماندة اردوگاه، قرار شد يك سطل آب براي هر آسايشگاه
و براي 16ساعتي كه در داخل بوديم، تهيه كنند. يك سطل زبالة بزرگ هم كه
هنوز مقداري زباله داخل آن بود، پر از آب كرده، به آسايشگاه ما آوردند. هر گاه
اسرا شلوغ ميكردند و يا اعتراضي داشتند، عراقيها در آب مواد شوينده
ميريختند تا همه اسهال بگيرند و مريض شوند و يا جيرة آب را آنقدر كم
ميكردند تا همواره درگير خودمان باشيم. مشكل دستشويي را هم اينگونه حل
كردند كه روزانه فقط يكبار و بعد از انتظاري سه ساعته در صف، ميتوانستيم از
دستشويي استفاده كنيم؛ چون در آسايشگاهها را مي بستند و كسي نميتوانست
بيرون برود؛ به همين دليل و براي حل اين مشكل، هر شب براي هر 10نفر، يك
حلب روغن پنج كيلويي براي رفع حاجت شبانه و در جلوِ چشمان هم تهيه
كردند. براي هر 10نفر هم كه گروه خوانده ميشدند، يك تشت آلومينيومي
براي گرفتن و خوردن غذا اختصاص دادند.
ساعت 00:10 ،00:14 و 00:16 از هر آسايشگاه، تعداد 16سيني بزرگ براي
آوردن غذا از بيرون حاضر ميشدند و ما نوبتي ظرف دستشويي را تخليه و با
تشتها غذا ميگرفتيم. براي هر 10نفر در هر وعده، يك ملاقة يك و نيم ليتري
عدس ميدادند. ظهرها نيز نيم بيل برنج و نيم ملاقة كوچك آب كلم يا بادمجان
سياه به عنوان خورشت ميدادند و شام عبارت بود از 10 تكة كوچك گوشت و
نيم ملاقه آب همان گوشت كه داخل آن هيچ چيز ديگري نميريختند. اين
گوشتها كه تاريخ توليد آن روي جعبه هايشان نوشته شده بود، به سالهاي
حدود 1965 ميلادي برميگشت و سالها در يخچال نگهداري شده بود. بعد از
حدود شش ماه، در وعدة صبحانه به ما چاي هم ميدادند كه يك ليوان براي
پنج نفر بود و ما هم به نوبت هر پنج روز يك ليوان ميخورديم. روزهاي اول يك
عدد نان شبيه نان ساندويچي كوچك به ما ميدادند كه شبها به وسيلة چهار
نفر و با پتو از پشت كاميون تخليه و در آسايشگاه پخش ميشد. مقدار سهمية
نان بعدها به يك و نيم عدد افزايش يافت.لازم به يادآوري است كه ما اسراي مفقودالاثر بوديم و دولت عراق از سال
1365 ،آمار اسرا را در اختيار صليب سرخ جهاني قرار نداده بود. آنان اين كار را
براي تضعيف روحية ايرانيها و فشار بر دولت ايران انجام ميدادند و صليب سرخ
فقط به اسراي قبل از 1365 دسترسي داشت كه تا حدودي به وضعيت آنها
رسيدگي ميشد. آنان امكان نامه نگاري داشتند و به وضعيت بهداشتي و رفاهي
آنان رسيدگي ميشد؛ حتي به شكايت اسرا نيز رسيدگي ميشد. نگهبانان آن
اردوگاهها نميتوانستند مانند نگهبانان ما آزادي عمل داشته باشند و بيدليل
اسرا را آزار و اذيت كنند. امكانات صوتي و تصويري و نوشت افزار و كلاسهاي
آموزشي مانند زبان و غيره براي اسراي ثبت نام شده فراهم بود و به طور نسبي
وضعيت زيستي آنان از ما بهتر بود. عراقيها از وضعيت ما سوء استفاده
ميكردند و هر چه ميخواستند ميكردند و اگر كسي هم كشته ميشد،
عراقيها چندان اهميت نميدادند. در اواخر دوران اسارت به ما لباسهاي زرد
رنگي كه با حرف لاتين بزرگ [w.o.p [بر آنها نقش بسته بود ـ براي مشخص
شدن زندانيان جنگي ـ دادند. در عراق يك گورستان براي اسراي ايراني در نظر
گرفته بودند و آنهايي را كه در اثر كتك، شكنجه، بيماري و سوء تغذيه به
شهادت ميرسيدند، غريبانه در آن محل به خاك ميسپردند و مشخصات و
محل دفنشان براي ما نامعلوم ميماند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_نهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 15 📿 16 📿23 📿24 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_563_870)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
مرا پشت سر و پهلوی شهید رسول خلیلی که "زیر پای زائرهای رسول" باشم دفن کنید...
پ.ن:
اوج ڪرامت را ببین ڪہ شهید میخواهد خاڪ پاے رفیق شهیدش باشد.
راستے ما ڪہ حتی خاڪ پاے رفیق شدن را هم، بلد نشدیم!
#شهید_نوید_صفری
#شهید_بی_سر
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هشتمین بنرمون راهی کربلا شد😍😍
💠دوستان شما هم عکس بنرباکوله پشتی هاتون و بفرستید برامون
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
نهمین بنرمون راهی کربلا شد😍😍
💠دوستان شما هم عکس بنرباکوله پشتی هاتون و بفرستید برامون
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
دهمین بنرمون راهی کربلا شد😍😍
💠دوستان شما هم عکس بنرباکوله پشتی هاتون و بفرستید برامون
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت5⃣8⃣ ✍نویسنده:م
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت6⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
وضعيت زيستي در اردوگاه
مجروحان چندين ماه به همان وضعيت مانده بودند. بيماري همه را ناتوان
كرده بود و ماه ها بود كه به حمام نرفته بوديم. شپش از سر و كول همه بالا
ميرفت و در روي زمين و ديوارها، بالا و پايين ميرفتند. شپش ها در زير بغلها،
كشالة ران و موي سرها تخمگذاري كرده بودند. چند ماه بود موهاي سرمان
تراشيده نشده بود و ريش هايمان نيز بسيار بلند شده بود. ما هر نوبت در حين آمار شبانه به فرماندة اردوگاه شكايت ميكرديم و او جواب ميداد: «اسرع،
اسرع» ولي اقدامي صورت نميگرفت.
چند روز بعد از مشخص شدن محل اقامتمان، اطلاعاتي شامل نام و نشان،
نام پدر، سن، يكان خدمتي، محل اسارت، شهر و نشاني منزل سكونتمان را ثبت
كردند و وعده دادند بهزودي جابه جا خواهيد شد؛ پس مشخصات خود را دقيق
بگوييد. چند سال بود كه تكرار ميكردند به زودي مبادله ميشويد؛ ولي ما
همانجا بوديم و اقدامي صورت نميگرفت. عراقيها مدتها بعد از استقرارمان،
براي هر سه نفر يك پتو دادند كه بعدها براي هر دو نفر يك پتو و در روزهاي
آخر اسارت، براي هر نفر يك پتو دادند. آنان يك ليوان آلومينيومي متوسط براي
هر نفر دادند و هر كس آن را گم ميكرد، به سختي مجازات ميشد و
نميتوانست آب بخورد. لباسهاي ساده مانند شورت و زيرپوش براي تعدادي
تحويل دادند و تعدادي هم منتظر واگذاري بودند. بعد از شش ماه، يك نوع
لباس بلند و سادة سفيد براي تعدادي از اسرا دادند كه باز هم تعدادي بي نصيب
ماندند. چند ماه بعد يك تانكر آب فاضلاب از رودخانه هاي اطراف آوردند و به ما
گفتند سريع حمام كنيد كه اين كار چند ثانيه بيشتر طول نميكشيد. حدود
شش ماه گذشته بود كه عراقيها حمام ها را به كار انداختند. براي هر اسير يك
حلب پنج كيلويي آب ميدادند كه در زمستان و تابستان فرقي نميكرد و هر
نفر فقط پنج دقيقه فرصت دوش گرفتن داشت و ما مجبور بوديم با آب سرد
دوش بگيريم. همان موقع به ما تيغ هم دادند. يك تيغ براي سر و صورت دو نفر
كه بعد از اصلاح، تيغها با آمار كامل پس گرفته ميشدند. پس از مدتي نيز
پيرامون اردوگاه سيم خاردار كشيدند. اين سيمهاي خاردار، با عرض10 و ارتفاع
4متر بودند كه ضمن كاشتن مين هاي منور، از طريق برجكهاي ديده باني و
نفربرهاي زرهي بر آنها نظارت ميكردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت6⃣8⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت7⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
جنگ رواني در اردوگاه
هر روز يك افسر عراقي حاضر ميشد و از پيروزيهاي عراق سخن ميگفت.
آنان ايران را شروع كنندة جنگ ميدانستند و ميگفتند اسلام متعلق به عراق
است و ايرانيها مسلمان نيستند. جنگ اعراب و ايرانيان هم سابق هاي تاريخي
دارد. آنان از صدام به عنوان رهبر شكست ناپذير تمام جهان عرب ياد ميكردند و
ميگفتند ايران در زمان حكومت شاه، خواستة برحق عراق را با زور سرنيزه زير
پا گذاشته و اكنون كه ما به قدرت بزرگ منطقه تبديل شدهايم، انتقام آن زمان
را خواهيم گرفت.
اين سخنان بي اساس، ريشه در نژادپرستي بعثيها داشت. فضاي حاكم بر
عراق، فضايي نظامي بود و هيچكس حق اعتراض و سخن گفتن نداشت كه در
غير اينصورت، علاوه بر خودش، خانوادهاش نيز مجازات ميشدند. نظاميان
قدرت مطلق بودند و بعثي ها كه فداييان صدام بودند و بيشتر از اقوام و
همشهري هاي او تشكيل شده بودند، به ساير نظاميان برتري داشته، امتيازات
ويژهاي داشتند. بعثي ها جنايات زيادي را مرتكب ميشدند. آنان تعداد زيادي از
مردم آزادي خواه را در زندانهاي مخوف خود به قتل رسانده بودند و از سرنوشت
هزاران نفر ديگر نيز خبري نبود. صحراهاي تفتيدة شهر تكريت، حكايت از دفن
مخفيانة صدها نفر از مخالفان حكومت صدام داشت. صدام با تشكيل ادارة
استخبارات، چنان خفقاني به وجود آورده بود كه كسي جرئت نميكرد از او ـ
حتي در محافل خصوصي ـ به بدي ياد كند.
حزب بعث در همة محافل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و نظامي نفوذ كامل
داشت و در حقيقت حكومت عراق در دست اقليت بعثيها بود. آنان هر هفته
يك نفر را به اردوگاه ميآوردند تا در راستاي جنگ روانيشان، براي اسرا
سخنراني كنند كه بعضي از اين افراد، كساني بودند كه از ايران فرار كرده و
دست دوستي به دشمنان ايران داده بودند. در بين اسراي ايراني، افراد
تحصيلكردة زيادي بود كه در فرصتهاي مناسب، با صحبتهايشان مسائل سياسي را براي افراد بازگو ميكردند و نميگذاشتند دشمن با جنگ روانياش،
ذهن اسراي ايراني را مسموم كند.
شكنجه و قتل عام اسراي ايراني
وضعيت اردوگاههاي اسراي ايراني در عراق بسيار اسفبار بود. هزاران نفر از
اسراي ايراني در دوران جنگ، توسط ارتش و استخبارات عراق شكنجه و كشته
شدند. كارشكني صدام در روند آزادي اسرا، اين مسئله را تا بيش از يك دهه
پس از پايان جنگ ادامه داد. پس از سرنگوني رژيم صدام و دستگيري مقامات
استخبارات عراق، اطلاعات بيشتري پيرامون جنايات عراق در طول جنگ با
ايران افشا شد. تعداد اسراي ايراني كشته شده، به بيش از شش هزار نفر تخمين
زده شده است؛ همچنين در بازجويي از اسراي عراقي، مشخص شده كه افسران
ارتش بعث در موارد متعددي، اسراي ايراني زخمي را در صحنة نبرد به حال
خود رها كرده تا در اثر خونريزي مداوم، به مرور زمان جان خود را از دست
بدهند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_نهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 15 📿 16 📿23 📿24 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_563_870)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊