eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگـــــ تر می شویمـ .... با دیدن لبخندهایے ڪہ #جاماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند.... ڪبوتر با ڪبوتر... باز با بـــاز..... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#پنجشنبہ_های_دلتنگی پنجشنبہ ڪہ می‌آید دل نورانی می‌شود هوای بهشتت بہ سر می‌زند عطرِ عود و گلاب همہ جا می‌پیچد و یادت در تمام خاطره ها زنده می‌شود... پنجشنبه‌ها به نام توست #شهید شب جمعه یادت کردم نزد "حسین فاطمه(سلام الله علیها)" یادم کن... #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #یاد_شهدا_باصلوات ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد وهفتم : هنر در خدمت انسانیت(۱) نجارها💢 ظاهرا برای بعثی ها و خشنودی اونا کار می کردن، ولی هنر وحرفه خودشونو بصورت ماهرانه و خیلی ظریف که از چشم بعثیا پنهان بمونه برای خدمت بچه ها بکار می گرفتن. یه دسته از این هنرمندا بچه های نجار بودن که علاوه بر کتک هایی که نوش جان می کردن، صبح تا شب زحمت می کشیدن و انواع کارای دستی رو (از مجسمه گرفته تا دکور و تزئینات) تا ساختن میز و صندلی و تخت خواب و چوب دستی برای بعثی هاانجام می دادن. می تونستن اصلا خودشون و هنری که داشتن رو لو ندن، ولی این همه زحمت را داوطلبانه تقبل کرده بودن تا بخشی از اوقات بعثیا رو سرگرم نظارت بر کارای دستی و هنری بکنن و ساعات و دقایقی از اذیت و آزار بچه ها باز بمونن. اونا هم از بس چیز ندیده بودن مات و مبهوت خلاقیت و هنر بچه های ایرانی که با حداقل امکانات زیباترین چیزها رو خلق می کردن ، میشدن و خیلی وقتا یادشون می رفت که نگهبان اسرا هستن و باید حواسشون شش دونگ جمع اونا باشه. گاهی هم با ظرافت و به بهانه رنگ و لعاب دادن به چوب دستی هاشون، قسمتی از چوب رو برش می دادن و با چسب چوب و خاک اره پر می کردند و رنگی هم بهش می زدن. بعثی از همه جا بی خبر خیلی هم ذوق می کرد و به خوشکلی چوب دستیش نگاه می کرد و هیچ وقت نفهمیدن که چرا وقت کتک کاری بچه ها چوبهای به اون کلفتی و محکمی خیلی زود از وسط دو نصف میشد! راستشو بخاید خیلی از ما هم حکمت این کار رو نمی دونستیم و فک می کردیم ما خیلی پوست کلفت و قوی هستیم که چوبا می شکنن. تا اینکه تو ایران عباس نجار این راز رو برام برملا کرد و گفت: فلانی ما بخاطر اینکه بچه ها کمتر کتک بخورن این کار رو می کردیم. اینم بگم که این همه کار و تلاش برای نجارای ما هیچ گونه امتیازی نداشت و حتی بعضی وقتا گیرای الکی بهشون میدادن و یه کتکی هم میخوردن. اجر و پاداش و ثمره زحماتشون همون کمتر کتک خوردن بچه ها و آسایش نسبی شون بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و هشتم: هنر در خدمت انسانیت(۲) نقاش ها و کله صدام چند نفر از بچه ها شده بودن نقاش اردوگاه.کارهای متنوعی انجام می دادن از نوشتن جملاتی روی دیوارها تا رنگ کردن در و پنجره تا کشیدن عکس صدام که بدترین وظیفه ای بود که بهشون محول شده بود. وقتی مشغول کشیدن عکس صدام بودن حسابی حرص بعثیا رو در میاوردن. از بهانه گیری برای نوع رنگ تا بوم و امکانات تا طولانی کردن و منتظر گذاشتن افسرای بعثی. یه وقتایی هم طوریکه بهانه دست بعثیا نیفته بی احترامی به عکس صدام. یکی از نقاشا می گفت: بوم بزرگی که نجارها درست کرده بودن به ما دادن و قرار شد عکس صدام رو روی آن بکشیم. منم با پا رفته بودم روی بوم ومشغول طراحی اولیه بودم که یکی از بعثیا با عصبانیت اومد و داد زد چرا با پا رفتی روش؟ گفتم سیدی بوم خیلی بزرگه و ناچارم برای اینکه دقیق و تمیز بشه روی بوم باشم. هنوز تصویری مشخص نبود و یه سری خطوط کشیده بودم. اونم اومد روی بوم و پرسید کله سید الرئیس کجاست. منم به حالت مسخره گفتم سیدی زیر پوتین های شماست. یهو انگار برق گرفتش و جستی زد و جفت پا پرید بیرون طوری که نزدیک بود از پشت بیفته و منم حسابی خنده م گرفته بود. خدمتی که نقاش ها به بچه ها می کردن علاوه بر انتقال برخی اخبار و نقشه هایی که بعثیا برای بچه ها داشتن و کمک خوبی بود که افراد مراقبت بیشتری بکنن تا کمتر کتک بخورن، مدادهایی که کوچک میشد بصورت قاچاقی و با زحمت زیاد میاوردن داخل آسایشگاها و تنها اقلام فرهنگی ما همین مدادهای بند انگشتی بود که البته اگر از کسی می گرفتن بشدت شکنجه میشد و جون نقاش ها هم به خطر میفتاد. ولی اونا این ریسک را انجام میدادن. یه وقتایی هم مقداری چسب چوب و رنگ کش می رفتن و به بچه ها می دادن که برای کارهای دستی و ساختن تسبیح و غیره استفاده میشد. بچه ها با استفاده از همین خورد و ریز اقلام قاچاقی گاهی نشریه، پیشانی بند، تصویر امام و ادعیه و قرآن تهیه می کردن و مورد استفاده قرار می گرفت. چن بار همین نقاش ها از جمله آقای صادق الوعد بخاطر دادن اینجور چیزها به آسایشگاها شدیدا کتک کاری شدن ولی بازم در فرصت مناسب همون کارها رو تکرار می کردن. کار نقاش ها تو اون شرایط محرومیت از هر گونه اقلام فرهنگی واقعا ارزشمند و در حد یه جهاد بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 8 📿 9 📿 11 📿 19 📿 21 📿 25 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
دوقدم مانده که پاییز به یغما برود! این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد .. دلِ تنها به چه شوقی پی #یلدا برود؟ #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
روزهایمان برای دیدنتان ڪوتــــاه بود ؛ خدا ڪند شب یلدا بہ شمــــــا برسیم ... #مردان_بی_ادعا #یلدا_با_شهدا 🍉 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. ✍گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود. :همسرشهید 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#میخواهم_مثل_توباشم محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت #شهید_رجائی در حالی كه برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود،به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمد و پس از سال ها اسارت، توسط رژیم بعث عراق به #شهادت رسید. وزیری که خودش شخصاً برای بازدید از زیر مجموعه‌اش راهی مناطق جنگی می‌شود، شاید باور کردنش در این زمانه که بعضی‌ها خودشان را ژنرال جنگ می‌دانند ولی در موقعیت ‌های حساس پنهان می‌شوند کمی سخت باشد! ۲۹ آذر، روز تجلیل از #شهید_محمدجواد_تندگویان🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
عاشقانے که مُدام از فـرجت مےگفتند عکس‌شان قاب شدو از تـو نیامد خـبـرے ... #یا_مهدی_ادرکنی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_سیدصادق_آقااعلایی🌷 #شهادت_عملیات‌غدیر_شلمچه۱۳۶۷ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
جمعه نگاه توست باید دیوانه وار دوستش داشت گوش کن قلب من ،در این خوشبختی می سوزد ُ می میرم #شهید_امیر_سیاوشی #سالروز_شهادت🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و نهم : هنر در خدمت انسانیت(۳) برقکارها وضع و اوضاع برق و سیم کشی اردوگاه خیلی افتضاح بود و دم به دقیقه یه جایی اتصالی می کرد و بخشی از اردوگاه خاموش میشد و بعثیا رو به وحشت مینداخت. برقکار بعثیا یکی بود بنام تحسین که خیلی وارد نبود و تا می رفت دماغشو خوب کنه، چشمشو کور می کرد. بالاخره دست به دامن بچه ها شدن و گفتن اگه کسی هست که برقکاری بلده خودشو معرفی کنه. خب این فرصت طلایی بود تا از این طریق هم بخشی از مشکلات بچه ها و قطعی برق کم بشه و هم بواسطه خدماتی که اینا انجام می دادن، کمتر بهانه بگیرن و آسایش بیشتری برای بچه ها فراهم بشه. احمد چلداوی که دانشجوی رشته برق بود، بعنوان برقکار کارشو شروع کرد و گاهی هم افرادی رو بعنوان کمک کار با خودش می برد. احمد میگه تحسین که از کارم خوشش اومده بود و دیگه افسرا کمتر بهش گیر میدادن، پرسید در روز چند بار چای می خورید؟ گفتم هفته ای یه بار. گفت من کاری می کنم که هر روز بهتون چایی بِدن. تا اون وقت ما وعده صبحانه نداشتیم،اما به برکت کار احمد و پیگیری تحسین بعد از چند روز وعده صبحانه برقرار شد و هر روز صبح چایی داغ می خوردیم. تو یکی از روزای داغ تابستون برق اردوگاه کامل قطع شد. هوای داخل آسایشگاها مثل جهنم داغ شده بود و خودِ بعثیا هم کلافه شده بودن. ظاهرا برقکار خودشون هم رفته بود مرخصی.اومدن سراغ احمد چلداوی.احمد رفت و با یه انبردست و فازمتر کار رو انجام داد و برگشت. بنده خدا خیلی ترسیده بود. بدون تجهیزات ایمنی مجبورش کرده بودن نزدیک دکل و ترانس فشار قوی بشه و با هر زحمتی یه میله ی فولادی رو بجای فیوز سوخته جا داده بود و برق وصل شد. نگهبانا از خوشحالی داد میزدن برق اومد.کار احمد تاثیر زیادی در کاستن از حجم اذیت و آزارها داشت. ایشون هم برقکاری می کرد و با دست خالی بعضی وقتا جونشو به خطر مینداخت و هم مترجم بود. خدمات برقکاری احمد چلداوی و تیمش تا ماهای واپسین اسارت ادامه داشت و خداوند هم مزد این زحمات را در ایران به او داد. با پشتکاری که داشت و توکل بر خدا موفق به اخذ دکترای الکترومغناطیس شد و بعد از مدتی درجه پروفسورای خودش رو از دست رئیس جمهور وقت دریافت کرد و بعنوان استاد تمام دانشگاه علم و صنعت خدمات علمی فراوانی ارائه داده و تالیفات ارزشمندی در این زمینه داره..مدتی هم رئیس دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت بود که با روی کار آمدن دولت روحانی از کار برکنار شد و جامعه علمی کشور یک مدیر ارزشمند را از دست داد ولی همچنان در جایگاه استادی دانشگاه منشاء خدمات علمی فراوانی است. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊