eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت صد و پنجاه و ششم: ابتکار و خلاقیت در بیست ساعتی که در شبانه روز داخل آسایشگاها بودیم ، فرصت و اوقات فراغت زیادی داشتیم که نباید به بطالت و بیکاری می گذروندیم. این اوقات علاوه بر اینکه تلف کردن عمر بود می تونست سبب بروز مشکلات روحی-روانی هم بشه. لذا هر کسی به طریقی خودشو مشغول می کرد و بنحوی فعالیت مفیدی رو انجام می داد. لذا غیر از اوقات خواب، نماز و غذا، هر کسی سعی می کرد بطریقی خودشو به کار مفیدی مشغول کنه. در شرایط محدودیت و کمبود امکانات، خلاقیت و ابتکارِ انسان گُل می کنه و چیزایی رو می سازه که در شرایط عادی نمی تونه اونا رو بسازه ، وقتی آثار هنری بسیار زیبا رو که بچه ها با دست خالی خلق می کردن، فهمیدم که انسان توانمندی های زیادی داره که وقتی نعمت و امکانات زیاده خیلی کم از استعدادش استفاده می کنه. کارهای ابتکاری در اسارت فراوان بود. از جمله این ابتکارات، ساختن سنگ های تزئینی بود. داخل محوطه سنگای صاف و تخت وجود داشت. اوایل بچه ها بجای مُهر نماز ازشون استفاده می کردن، اما وقتی بعثیا متوجه شدن همه رو جمع کردن و اعلام کردن این کار شرک و کفره و کسی حق نداره از این سنگا بیاره داخل آسایشگاه. کم کم تعدادی به این فکر افتادن که میشه از همین سنگا، کاردستی های قشنگ و زینتی درست کنن. تمام ابزار کار یه تکه سنگ صاف و کف سیمانیِ آسایشگاه بود. اینقد سنگ رو به کف آسایشگاه می کشیدین و تراش میدادن تا شکل مورد نظر در بیاد. بعد با ظریفکاری و با دقت لبه ها رو با سایش بر کف آسایشگاه تراش و صیقل می دادن و به اشکال مختلف مثل قلب‌ ، دایره و اشکال هندسی در میاوردن و بعد می دادند خطاطا روی اونا کلمه یا جمله ای کوتاه می نوشتن و در مرحله آخر با تکه های سیم خاردار تیز ، نوشته رو حکاکی می کردن و گاهی هم یه ذره رنگ از نقاش ها گیرشون میومد نوشته های حک شده رو با رنگ تزئین می کردن. بعضی از این سنگا اونقد جذاب و زیبا بودن که حتی افسرای بعثی عاشقشون می شدن وخودشون سنگ میاوردن و به بعضی که مهارت بیشتری داشتن می دادن تا بشکل مورد نظرشون در بیارن. ساختن و صیقل دادن اون سنگ ها گر چه ساعت ها و روزها طول می کشید، ولی در نهایت تبدیل میشد به یه شاهکار هنری و از همه مهم تر اوقات فراغت رو پر می کرد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 15 📿 16 📿 17 📿 19 📿 20 📿 21 📿 23 📿 24 📿 25 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 514 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
لبخندت... تعادل شهر را بہ هم مے ریزد تو بخند ... من شهر را از نو مے سازم ... #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
نمی‌شناسیم اهالی خانه را اما حرف زیاد دارند و درد هم از صبرِ جانباز #مهرِ_مادر #اشکِ_خواهر شاید هم همراهی #عاشقانهٔ_همسر هر چه هست #درد است و عشق دردی که #عاشقانه میخرند... #جانبازان_را_فراموش_نکنیم🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔴دولت از منتقدین می‌ترسد! ⭕️ جهان آرا، عصرانه و ثریا دیگر «زنده» نخواهند بود 🔹 برنامه های تلویزیونی «جهان آرا»، «عصرانه» و «ثریا» ۳ برنامه تلویزیونی گفت و گو محور در شبکه های افق و یک سیما بودند که به صورت زنده و در قالب گفت وگوهایی صریح و چالشی به مسائل روز جامعه می پرداختند. 🔹 حالا طبق تصمیم گیری جدید، بناست این ۳ برنامه از حالت زنده خارج شوند و پس از ضبط استودیویی و بازبینی(همون سانسور) به روی آنتن بروند. @sangarshohada 🏴
سنگرشهدا
🔴دولت از منتقدین می‌ترسد! ⭕️ جهان آرا، عصرانه و ثریا دیگر «زنده» نخواهند بود 🔹 برنامه های تلویزی
📣📣📣 مطالبه اووورژانسی 📣📣📣 ✅ جهان آرا نقطه عطفی در صدا و سیما گویا روشنگری های این برنامه به مذاق عده ای خوش نیومده ☎️☎️☎️ بسم الله ، مطالبه کنید دوستان ... تماس با 162 سامانه پیامکی 3000025 ، 30000162 شورای نظارت 64040 پیامک 200064040
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #خاطرات_شهید ✍می‌گفت گوگـل اِرث روی نقشه سوریـه و عـراق خطا دارد!و معتقد بــود این خطا عمـدی است.گروه‌های مقاومـت نتیـجه ایـن خطا را در نشانـه‌گیـری دیـده بودنـد.محمودرضـا هم نشسته بـود مقـدار خطا را در آورده بـود و بعد از آن،مقدار خطا را دخـالت می‌داد و به نیــروهای مقاومت آموزش و مشاوره می‌داد.وقتی رزمنـدگان مدافع حـرم با خطای محاسبـه شـده محمودرضـا گـرا را تعیین کرده و خمپـاره می‌زدنـد، تمام خمپـاره‌ها به هدف می‌خوردنـد. #شهید_محمودرضا_بیضائی #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فرق من با شما ؛ همین پای رفتن است ... در گِل بمانده پایِ دل #مردان_بی_ادعا #عملیات_کربلای۵ iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
بہ ما خورده نگیرید؛ ڪہ چرا اینقدر از #حجاب میگوییم... بہ ازاے هر زینب؛ ما #عباس_ها داده ایم... در جبهہ ها!!! iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت صد و پنجاه و هفتم: خرما و تسبیح یکی دیگه از کارای دستی و مفید ، ساختن تسبیح با هسته خرما بود. هر چن ماه یه بار عراقیا مقدار کمی خرما به ما می دادن. بچه ها هسته ها رو دور نمی نداختن و همه هسته ها رو می دادن کسانی که علاقه داشتن با اونا تسبیح درست کنن. هیچ وسیله ای برای این کار در دست نبود. با خلاقیت و ظرافت خاصی اونا رو کف سیمانی آسایشگاه می سائیدن تا بصورت مستطیل در میومد. مرحله بعد یه اندازه کردن اونا و شکل دادن به مستطیل ها به اندازه دلخواه بود. وقتی همه دونه ها یه شکل می شدن. با سیم خارداری که به شکل سوزن در اورده بودن و نوکشو تیر کرده بودن ، دو تا سوراخ توی دونه ها ایجاد می کردن. بعد دونه ها رو یکی دو شب توی چای غلیظ مینداختن تا رنگشون قهو ای پررنگ بشه و در آخر چن لایه نخ رو به هم می تابوندن و دونه ها رو به شکل تسبیحی در میاوردن که بسیار زیبا بود. شیوه دیگه این بود که دو هسته رو بصورت نیم دایره می ساییدن و با مقدار کمی از چسب چوب که قاچاقی از نجارای اردوگاه می گرفتن دو تا رو به هم می چسبوندن و بشکل دونه های گرد در می آوردن. بعد از مدتی که بچه ها با اینا ذکر می گفتن صیقل می خوردن و مثل شیشه صاف و زیبا می شد. اوایل بعثیا اگه می دیدن کسی از این کارا انجام میده بشدت کتکش می زدن ، اما بعد از مدتی گفتن ایراد نداره هر که میخاد درست کنه. دو سه ماه که گذشت ، کلک می زدن و میومدن کیسه ها و وسایل بچه ها رو تفتیش می کردن و همه چیزایی که بچه ها با چه زحمت و دقتی ساخته بودن رو برای خودشون برمی داشتن و می بردن. این مسئله باعث شد تعدادی از ساختن کارای دستی و هنری خودداری کنن، اما بعدش با مشورت یکدیگه به این نتیجه رسیدیم که صِرف مشغولیت بچه ها مفیده. هم چیزایی یاد می گیرن و هم باعث میشه بعثیا کمتر اذیت کنن. به هم می گفتیم ما که همه چیزمونو از دست دادیم حالا چند تا تسبیح و سنگ صیقل داده شده خیلی مهم نیست. بذار ببرن برای خودشون. اینجور مشغولیتا تا اندازه زیادی در حفظ روحیه بچه ها تاثیر داشت و تا روزای آخر اسارت ادامه داشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت صد و پنجاه و هشتم : جای کفش در دهان نیست!(۱) فصل زمستون بود و محوطه بیرون گل و شل شده بود و در اوقات هواخوری ناچار بودیم با کفشای گلی برگردیم داخل آسایشگاه. یکی از بعثیا بنام حسین بسیار بد پیله و بنوعی دچار سادیسم بود. مدتی عادت کرده بود بعد ازظهرها که اکثر بچه ها در حال استراحت و خواب بودن و آسایشگاه ساکت بود، میومد پشت پنجره یکی از آسایشگاها و به بهانه اینکه افرادی دارن با هم حرف می زدن همه یا تعدادی از افراد رو بلند می کرد و دستور می داد کفشای گلی رو بکنن تو دهنشون و هموجوری نگه دارن و از این کارش خیلی کیف می کرد و احساس غرور بهش دست می داد. این بلا رو به قصد تحقیر بچه ها چن بار تکرار کرده بود و اگر کسی انجام نمی داد بشدت شکنجه می شد. روز قبلش با آسایشگاه یعقوب(آسایشگاه ۹) این کارو کرده بود و می دونستم امروز نوبه ی ماست. به تعدادی از دوستان سپردم اگه اومد کسی اینکارو نکنه تا من باهاش صحبت کنم. بچه ها هم معمولا همکاری می کردن. طبق حدس و پیش بینی من و در حالیکه اکثر بچه ها خواب بودن و من و تعدادی بدون سر وصدا داشتیم روزنامه یا قرآن می خوندیم ، اومد پشت پنجره و نگاهی کرد و اشاره کرد این ردیف بلند بشن و کفشا رو بکنن تو حلقشون. از طرفی این عمل ظالمانه هم بود چون واقعا کسی حرفی نزده بود و هم تحقیر کننده. بر اساس توافق و قراری که با بچه ها داشتم بلند شدم و با احترام گفتم سیدی!(قربان) واقعا کسی حرفی نزده و همه ساکتن چرا باید این کارو انجام بدیم؟ این سؤال اعتراضی من که بنوعی تمرد از دستور بود براش خیلی سنگین بود و به ناصر، ارشد آسایشگاه گفت بگو به بقیه بشینن و فقط این یکی باید کفشو بکنه تو دهنش و نگهداره. قضیه جدی شده بود و داشت کار بجاهای باریک می کشید. یا باید تسلیم می شدم یا تدبیری می کردم. من به بهانه ی اینکه روزه هستم و این کار روزه رو باطل می کنه امتناع کردم. گفت چرا دروغ میگی الان که ماه رمضان نیست. گفتم روزه قضا دارم و اینجا هم بیکاریم قضای روزه هامو گرفتم. ناصر خیلی کنجکاوی می کرد و از دوستان اطرافم می پرسید این راست میگه؟ صبحانه و ناهار نخورده؟ حالا دیگه با داد و بیداد نگهبان عراقی و ناصر همه بیدار شده بودن. همه گفتن نه ما ندیدیم رحمان چیزی بخوره. البته هم صبحانه خورده بودم و هم ناهار و خیلیا هم دیده بودن ولی جوانمردی بچه ها اقتضا می کرد که با دروغ مصلحتی من همراهی کنن که مشکلی برام ایجاد نشه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊