#خاطرات_شهید
💠امام حسن عسگری (ع) برات شهادتش را امضا کرد.
◽️ آخرین باری که على برگشت، حال و روز خوبی نداشت. سه روزی در محاصره بودند که به لطف خدا با کمک نیروهای عراقی آزاد شده بودند. دستش جراحت برداشته بود. هر چه به علی اصرار کردم که بیشتر بمان و بعد از بهبودی برو، قبول نکرد. گفت: من بمانم و همرزمانم آنجا باشند؟
◽️من چه فرماندهی هستم که سربازانم در میان نبرد و میدان کارزار باشند و من اینجا استراحت کنم. نه، من تاب ماندن ندارم. خیلی فرق کرده بود و نورانی شده بود. مثل همیشه نبود. برای رفتن عجله داشت. در نهایت بعد از چهار روز، دوباره راهی شد. مدتی بعد خبر شهادتش را برایمان آوردند.
◽️گویا ابتدا به شدت مجروح می شود و بچه ها تا او را به بیمارستان می رسانند در آنجا شهید می شود. می گویند تا مسیر رسیدن به بیمارستان على شهادتین می گفت. قبل از عملیات از یکی از دوستانش که در سامرا بود خواست که برایش دعا کند و او هم در محضر امام حسن عسگری (ع) برای علی و شهادتش دعا می کند و این گونه امام برات شهادتش را امضا نمود.
✍ راوی: همسرشهید
#شهید_علی_منعیات
#سالروز_شهادت🌷
◽️ولادت : ۱۳۶۴ خرمشهر
◽️شهادت : ۱۳۹۳/۱۲/۲۰ سامرا
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
شلمچہ ..
خلاصہ عشق است
و قطعہ ای از بهشت ..
مے خواهم بروم
بہ همان جایی کہ خاکش
کـــــربلاست ..
#دلتنگ_کـــــربلای_ایـــرانم ...😔
📎پ ن :
| ۲۰ اسفند، روز ملی راهیان نور گرامی باد|🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#دست_های_خدا #روی_زمین_باشید سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هر
موجودیمون تا الان
#یک_میلیون_وششصدوهشتادوپنج_تومن
هست واسه هرخانواده یک سبدغذایی ۲۰۰تومنی میخوایم که درکل به ۱۰تا خانواده میرسه..ممنونم حمایت کنید فرصت زیادی نداریم
سنگرشهدا
🎥 #ڪلیپ_قاسم_هنوز_زنده_است 🌷دست شـهید پیش خدارد نمےشود 🌷باید دعاڪنیم ڪه مارا دعاڪنند 🌷امـروز، حا
بِسـم ِ ربِّ الشـُّهداءِ والصِّدیقین
#دلنوشته❤️
سلام بر آنهایی ڪه از نفس افتادندتا ما ازنفس نیفتیم..
سلام بر دلاورانی ڪه قامت راست ڪردندتا ماقامت خم نڪنیم..
سلام بر مجاهدانی ڪہ بہ خاڪ افتاند تا مابہ خاڪ نیفتیم..
مینویسم حاج قاسم ولی میخوانند سرداردلها..
شما چه کردید که از جنوب لبنان تا افغانستان از محورمقاومت سوریه تا حَشدُالشَعبی عراق از یمن تا تا پاکستان این همه عاشقانه شما را دوست دارند محبوب همه ی دلها شدید..
حاج قاسم نیستید ببینید چگونه نه فقط ایران بلکه کل جهان و خاورمیانه در سوگ شما اشک میریزند..
از کدام رشادتتان بگویم از فرماندهیتان در جنگ ایران عراق لشکر ۴۱ثارالله کرمان؟یا از جانبازیتان؟یادرجه سرلشکری گرفتنتان از سیدعلی؟؟یا بگویم شهید زنده خواندنتان از زبان سیدعلی؟؟؟ یا ذالفقار علی بودنتان؟؟؟شما شهید بودید ولی هنوز ماموریتتان تمام نشده بود حضرت اقا خوب میدانستند چطوری شما رو صدا کنند شهید زنده حاج قاسم سلیمانی..خودتان میگفتید این لقب فقط برای دلخوشی هست من در پی شهادت واقعی هستم..
از پاوه و کردستان شروع کردید و با جنگ تحمیلی و ۳۳روزه لبنان و جنگ با داعش در محورهای سوریه وعراق ماموریتتان را به نحو احسن به پایان رساندید مزدهمه این مجاهدتها چیزی جز شهادت نبود..
چه پسوندهای که کنارت اسمتان امد و روز به روز اضافه شد جنتلمن های خارجی هم شما رو ژنرال بی سایه میخواندند..وحالا قشنگ ترین لقب را گرفتید سپهبدشهید حاج قاسم سلیمانی..
روزی که خبرشهادت شما رو شنیدم هم خوشحال بودم وهم ناراحت..خوشحال بودم که به ارزویتان به حقتان رسیدید ان هم طوری که تمام روضه ها برایمان مجسم شد..
سرتان همچون سرورشهیدان جدا،دستتان مثل سقای لب تشنگان کربلا جدا..بدنتان ارباَ اربا چون علی اکبر و امان از دفن شبانه تان که خودش روضه ای دیگر بود..شما چه کردید که این همه عزت و مقام را یک جا به دست اوردید؟
وقتی که دست بی پیکرتان را دیدم یاد این جمله افتادم.دستی که به همه شهدا دست داده بود خودش را به قافله شهدا رساند...چقدر ذلیل بودند که شما را فقط توانستد با بالگرد به شهادت برسانند این یعنی اوج ذلت امریکا واسرائیل یعنی توان وجرئت رو در روی ومقابله با شما را نداشتند.
جاهلان نمیدانند که شهدا عند ربهم یرزقون هستند و از هر قطره خونتان یک قاسم سلیمانی دیگر تکثیر میشود ان شاءالله ازادی قدس نتیجه انتقام خون پاک مطهرتان خواهد بود..
قسم میخورم تا زنده ام از راهتان جدا نشوم تا ازادی قدس ونابودی اسرائیل همچون شما سربازی کنم برای وطنم،رهبرم،وهمیشه سرباز ولایت بمانم تا راهتان جاویدان خونتان پرثمر بماند..
#خادم_نوشت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
#سالروز_ولادت
•••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
نزدیڪـ
#عید هستیم
ولے این عید خالے از وجود
پـــدرانے است ڪـہ
ڪودڪانشان چشم براهند..😔
#مدیونیم،
بہ آن پدرانے ڪـہ،
گذشتند از زندگے و فرزندانشان
📎پ ن:
فاطمه خانم و ریحانه خانم نازدانه های شهید حاج محمدپورهنگ
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوهشتم
💢فرار دانشجوئی (۹)
چشمامو بستم و خودمو به خدا سپردم. بشدت میزدن ولی من اصلاً به روی خودم نمی آوردم. فرماندشون داد زد بابا این آدمه نزنین ببینیم مرده یا زندهس. سربازی نبضم رو گرفت و گفت «ایچذب حی» دروغ میگه زندهس. فرمانده دستور داد منو داخل یه پتو پیچیدن و با خودشون بردن. توی جیبم لیست بلند بالایی از بچه های اردوگاه تکریت ۱۱ و بعقوبة ۱۸ بود که میخواستم با خودم ببرم ایران. اگه دست عراقیا میفتاد شاید بشدت اونا رو شکنجه میکردن. توی صندلی عقب همون تاکسی که رانندهش ما رو لو داده بود جام دادن و راه افتادن. برای چند دقیقه کاملا تنها بودم. بهترین فرصت برای نابود کردن لیست بود. سریع کاغذ رو پاره پاره کردم میخواستم قورت بدم نشد دهانم خشک بود و پایین نمیرفت. ماشین قدیمی بود و سوراخایی کف ماشین وجود داشت و تکه کاغذا رو یکییکی انداختم پایین و خیالم راحت شد که حداقل فرار ما باعث درد سر برای بچه ها نشده.
خیلی زود به مقصد رسیدیم. منو پتوپیچ کنار مسعود و هاشم انداختن و شروع کردن به کتک زدن. هاشم و مسعود رو بیشتر می زدن و اما تو کتکزدن من کمی احتیاط میکردن. یکی از سربازا منو میزد. فرمانده نهیش کرد که مبادا بمیره. گفت دروغ میگه همین الان داشت مثل غزال میدوید حالا چی شده که مثل مرده افتاده؟ یه کارگر مصری رو آوردن که نگهبان نخلستون بود. متهم به همکاری با ما شده بود که ما رو پنهان کرده مقداری کتکش زدن خودشو خیس کرد. حالا دیگه کمکم چشمامو باز میکردم و وانمود میکردم که تازه بهوش اومدم. ازم پرسیدن این مصری با شما همکاری کرد. گفتم اصلاً ما اونو ندیدیم و نمیشناسیم از هاشم هم سؤال کردن اونم شجاعانه گفت: فرار کردن از دست شما مردانگی میخواد. منم یه مردَم، این بیچاره هیچ خبری از ما نداشت. مدتی گذشت. داشت باورشون میشد که حالم خیلی خرابه و دارم می میرم به همین خاطر یه آمبولانس اوردن و با مراقبتای ویژه امنیتی منتقلم کردن بیمارستان.
هنوز چند دقیقه از شهر بلدروز دور نشده بودیم که ماشین از یه مسیر فرعی و خاکی رفت و وارد یه بیمارستان صحرایی شد. نگهبانا با خشونت برانکارد رو بلند کردن و با فحش و ناسزا بُردنم داخل. بخاطر سهلانگاری در مراقبت از ما بیچارهها بشدت تنبیه شده بودن و دقِ دلشونو روی من خالی میکردن. پزشکیار وقتی خشونت اونا رو دید فریاد زد این چه رفتاریه مگه نمی بینید حالش خرابه؟ یه سُرم قندی به من وصل کرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهونهم
💢فرار دانشجوئی (۱۰)
حوالی ظهر منو بسمت «ردهه السجن» همون بیمارستانِ بعقوبه که از اون فرار کرده بودیم بردن. داخل اتوبوس نماز ظهر و عصرم رو خوندم. به بیمارستان که رسیدیم دو سرباز اومدن و جفت دستامو با دستبند به تخت بستن و یکیشون همون نجِم بود که از دستش فرار کرده بودیم و بخاطر فرار ما حسابی تنبیه شده بود. نجم حسابی از خجالت ما درومد.
با تموم وجود با کابل و هر چه دستش میومد می زد و یه نگهبان دیگه هم که تو بیمارستان با ما خوشرفتاری کرده بود و زورش میومد که ما قدرنشناسی کردیم به کمک نجم اومد و با بیرحمی تموم حتی بدتر از نجم و به قصد کشت میزد. روی تخت دراز کشیده بودم و دستام هم که به تخت قفل بود و هیچ عکسالعملی نمی تونستم انجام بدم. داشتم از هوش می رفتم که یه اسپری آوردن و داخل بینیم زدن. داشتم خفه میشدم و چند بار تکرار کرد. احساس کردم قصد داره منو بکشه و کارو تموم کنه، لذا با تموم وجود داد زدم که بقیه نگهبانا متوجه بشن و بریزن داخل و این ترفند من جواب داد.
شب که شد با همون حال نمازمو خوندم. فردای همون شب ما رو به ملحق اردوگاه ۱۸ منتقل کردن و اونجا هم حسابی بساط شکنجه بر پا بود. هاشم و مسعود رو هم آوردن. دیگه فیلم بازی کردن فایده نداشت فقط سعی میکردیم نقاط حساس بدنمون ضربه نخوره که لااقل زنده بمونیم. بعد از کلی شکنجه ما رو بردن به قلعه یعنی همونجایی که با بقیه بچه ها بودیم و از اونجا رفته بودیم بیمارستان.
🔅 حال و هوای داخل قلعه
اجازه بدید موقتاً ادامه داستان رو از حال و هوای داخل قلعه رو خودم براتون بگم.
شب اولی که بچهها فرار کردن. هیچ خبری نبود و تا روشن شدنِ هوا خود عراقیا هم متوجه نشده بودن. ولی با روشن شدن هوا و با دیدنِ جای خالی بچه ها در بیمارستان، اردوگاه شده بود مثل صحنه عملیات و عراقیا با اضطراب و عجله دستهدسته میومدن و میرفتن. همین که خبر فرار سه نفر توی زندانِ قلعه پیچید سریع همه ما رو فرستادن داخل اتاقامون و درها رو قفل کردن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_نودم
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 17 📿 18 📿 19 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_736_779)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#دست_های_خدا #روی_زمین_باشید سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هر
موجودیمون تا الان
#یک_میلیون_وششصدوهشتادوپنج_تومن
هست واسه هرخانواده یک سبدغذایی ۲۰۰تومنی میخوایم که درکل به ۱۰تا خانواده میرسه..ممنونم حمایت کنید فرصت زیادی نداریم
💢 ماجرای دزدین حاج قاسم
https://eitaa.com/sangarshohada/15594
💢تماس تلفنی شهیدبا نویسنده کتابش
https://eitaa.com/sangarshohada/15315
💢فیش حقوقی حاج قاسم
https://eitaa.com/sangarshohada/15760
💢شهیدی که مادرش را شفا داده
https://eitaa.com/sangarshohada/15999
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
565
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✍ "فَـهُــوَ حَـسـبُه"که می خوانم
انگار کسی دستی به قلبم می کشد و
من #آرام می شوم...
انگار کسی می گوید خیالت راحت من هستم
و من تمام ِ دلشوره هایَم را می سپارم به باد...
انگار همه برایم می شود #تـــو
و تو می شوی همه ی من....
عشق یعنی تپش این دل بارانی من
لطف پیدای #تو و گریه ی پنهانی من
📎پ ن : دلتنگی بیداد میکند
خدایا دلم آرامشی میخواهد از جنس خودت..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فرمانده میداند
که خیبر سوز دارد ؛
وقتی که لشگر #میرود
گـردان می آید ..!
#شهید_مهدی_باکری🌷
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
او شجاع و نترس بود، مهربان بود و از خودگذشتگی نشان میداد، اگر از کسی دلگیر بود هیچ وقت به کل با او ارتباطش را قطع نمیکرد، همیشه مکمل بود و کاملم میکرد و در تصمیمات مصمم میکرد. راهنماییهایش تاثیر گذار بود.
◽️در زمان ناراحتی مدتی را خارج از خانه میگذراند تا راه بهتری پیدا کند و وقتی نهایت ناراحتی در او موج میزد قرآن میخواند و واقعا آرام میشد. هنوز هم با خودم میاندیشم که چه کار کرد که خداوند او را به آرزویش رساند؟. او احترام ویژهای به والدینمان قائل بود نماز اول وقت دوست داشت، از همه جالبتر اینکه هیچ وقت مرگ در بستر را دوست نداشت. هر وقت از شهدا حرف میزد غبطه میخورد که چرا در میان آنها نیست بعد میگفت من لیاقتش را ندارم اما او لیاقتش را داشت.
◽️او ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت و هر زمان در باره ایشان سخن میگفت چشمانش برق خاصی داشت. با اینکه در جنگ شیمیایی شده بود اما هرگز به دنبال ثبت مدارک به عنوان جانباز نرفت. هرچه دوستانش میگفتند که باید این کار را انجام دهی میگفت: " همه چیز برای این دنیا نیست باید برای آن دنیایم هم چیزی نگه دارم".
#شهید_داوود_مرادخانی
#سالروز_شهادت 🌷
◽️تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۱/۱ ، تهران
◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۲/۲۱ ،سوریه
•••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
#خاطرات_شهید
▫️ميلي به دنيا نداشت و جبهه را بهترين جاى عبادت مى دانست. هشت بار به جبهه رفته بود و هر گاه رفتن به جبهه را اندى به تاخير مى انداخت روحش زجرش ميداد.
▫️تا اينكه اخيراً بشاشيت سيمايش متعجب ميساخت كه اگر بصورت وى نظر مى انداختى همانگاه در ميافتى كه شهادت وى نزديك است با اينكه بيش از چهار ماه در منطقه بود و به او پايان ماموريت ميدادند ولى به خانه نمى آمد و مجدداً بخط مقدم مى رفت و ميگفت ميخواهم ببينم صدام چگونه ميخواهد فاو را پس بگيرد.
▫️ او با دوشكايش در مقابل پاتكهاى دشمن ايستاد و تا اينكه عاقبت در نزديكپ كارخانه مخروبه نمك به شهادت رسيد و روحش بطرف كمال مطلق پرواز كرد و زندگى ايده آل بهشتى را نائل آمد.
#شهید_رضا_حداد
#سالروز_شهادت 🌷
◽️ولادت : ۱۳۴۱/۱۰/۹ ، محموداباد
◽️شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲۱ ، فاو
◽️منبع: سایت نوید شاهد
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊
دشمن بداند !
هـفت آسمان و
اوج فلڪ را ڪہ رد ڪند
قدش نمی رسد ڪه
" سیـــد علـــی "
را رصد ڪند
#جانم_فدای_سیدعلــے
#سربـاز_ولایتم
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنگرشهدا |■| ایـتا |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
نماهنگ "والصبر" روایتی از صبر #حضرت_زینب (س)
●مادر شهید مدافع ولایت و امنیت " محمدحسین حدادیان"
●همسر شهید ترور، "مصطفی احمدی روشن"
●همسر شهید محور مقاومت "سردارمجیدافشاریان"
●همسر شهید مدافع حرم
"هادی باغبانی
📎پ ن : شادی دل مادران وهمسران صبور شهدا صلوات🌷
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
نگــــران نبـــاشید
#شهــدا دسـت مـــا
را می گیـــرند...🌷
📎 پ ن : هرگاه به بن بست رسیدی این دعا را بخوان👇
«يا مَن إذا تضايقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب اليه الأوهامُ صَلِّ على محمد و آل محمد و افتح لأموريَ المتضايقةِ باباً لم يَذهَب اليه وَهمٌ يا ارحم الراحمين».
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
فرار نافرجام دانشجویان 🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_شصتم
💢فرار نافرجام دانشجویان
از بِدو برس نگهبانا متوجه شدیم که اتفاقی افتاده. کمکم بو بردیم که بچه ها فرار کردن. همه خوشحال بودیم که بالاخره سه نفر تونستن فرار کنن و لیست و اسامی بقیه رو ببرن ایران و حداقل ایران بدونه ما بیش از سه ساله که اسیر هستیم. روز اول فقط مدت کوتاهی برای دستشویی درها رو باز کردن و خیلی سریع دوباره فرستادنمون داخل و خیلی معطل آمارگیری نشدن. دعا میکردیم بچه ها موفق بشن و بسلامت به ایران برسن. هزار جور شایعه داخل اردوگاه پیچیده بود و هر کسی چیزی میگفت. شب که شد بعثیا خبر دستگیری بچهها رو اعلام کردن، ولی چون خبری از آوردن بچهها نبود فکر کردیم دروغ میگن و میخوان روحیه ما رو خراب کنن. روز دوم که جنب و جوش کمتر شده بود و بچهها تو بیمارستان صحرایی و بعقوبه بودن. دو دل شدیم و از آرامش حاکم بر اردوگاه داشت باورمون میشد که بچهها رو گرفتن، ولی هنوز امیدوارم بودیم که شاید موفق شده و رفته باشن. ولی متاسفانه شب دوم که در اردوگاه باز شد و تعداد زیادی نگهبان داشتن افرادی رو می زدن و صدای بچهها بگوشمون رسید، انگار دوباره همهمون اسیر شدیم و دیگه فقط برای سلامتی و زنده موندن بچههای فراری دعا میکردیم. نامردها بچهها رو به در و دیوار میکوبیدن و با کابل می زدن. اون شب یکی از وحشیانهترین شکنجههایی صورت گرفت که شاید در طول دوران اسارت بیسابقه و یا حداقل کم سابقه بود. همه نگران بودیم مبادا احمد و مسعود و هاشم نتونن زیر شکنجه دوام بیارن و شهید بشن. همه یهپارچه، برای زنده موندنشون دست به دعا بلند کرده بودیم. شاید آوردن موقتشون به قلعه و اون رفتار وحشیانه با اونا برای این بود که به ما نشون بدن این عاقبت کسانیه که بخوان اقدام به فرار بکنن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
فرار نافرجام دانشجویان 🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_شصتویکم
💢روزهای سخت دانشجویان فراری
احمد چلداوی در کتاب خاطرات ۱۱ میگه: شبی که ما رو به قلعه بردن بعد از یه کتک مفصل، یه اتاق رو برامون خالی کردن. داخل اتاق هیچگونه زیرانداز یا پتویی نبود. دست و چشممون هم بسته بود. برای گرم کردنمون مجبور شدیم مقداری بشین و برپا بریم. تا صبح از سرما لرزیدیم. بعثیا که نگران ارتباط ما با بچهها بودن، فردای اون روز ما رو منتقل کردن به اتاقی که بیرون قلعه بود. دستای هاشم رو بخاطر شکستگی نبسته بودن. هاشم اومد دستامون رو باز کرد. چند روزی که در اون اتاقک زندانی بود خبری از دستشویی یا هواخوری نبود و ما برای قضای حاجت مجبور بودیم از گوشه اتاق استفاده کنیم. تموم اتاق رو بوی مدفوع گرفته بود. هر وقت عراقیا برامون غذا میاوردن سریع دستامون رو می بستیم. جالب این بود بعدش میومدن ظرف خالی رو میبردن و هیچوقت به فکرشون نرسید که اینا با چشم و دست بسته چطور غذا میخورن.؟!
🔅 اعدام برای فراری ها
احمد میگه چند روز بعد با توپ و تشر و لگد ما رو از اتاق بیرون آوردن و ناظم، نگهبان چاق عراقی گفت: حکم اعدام شما صادر شده و ما داریم شما رو میبریم بغداد برای اعدام. گفت یکی از اسرا رو صدا بزنید تا وصیت شما رو گوش کنه. به ذهنمون رسید که با این نقشه میخوان بچههایی که احتمالا از نقشۀ فرار ما باخبر بودن رو شناسایی کنن. تازه فهمیدیم که گیر کردن کفش هاشم به سیم خاردار و جا موندن اون و انداختن من توی جعبه عقب و پاره کردن اسامی چه نعمتی از طرف خدا بوده. هاشم و مسعود گفتن ما وصیتی نداریم منم گفتم منم وصیتی ندارم. ما سه نفر رو عقب ماشینی انداختن و حرکت دادن. دم دژبانی که رسیدیم دژبان سوالاتی کرد و یکی از نگهبانا گفت که این سه اسیر فراری رو می بریم بغداد برای اعدام.
اتومبیل ایستاد و هر کدوم رو به یه درخت یا چوبهای که ظاهرا برای اعدام بود بستن. با خودم گفتم از بعقوبه تا بغداد مسافت زیادیه چطور به این زودی رسیدیم. باز هم اصرار کردن اگه وصیتی دارید بگید ولی ما هیچی نگفتیم. با دستور فرمانده جوخه آتیش تشکیل شد و صدای گلنگدن شنیده شد. ای بابا انگار جدی شده و میخوان ما رو بکشن. چشمامو محکم روی هم فشار دادم اما صدای شلیکی نیومد. همون وقت یکی بلند گفت اینا مشمول عفو سید الرئیس صدام حسین شدن برِشون گردونید. فهمیدیم همه اینا بازی بود برای ترسوندن ما که دیگه فکر فرار به سرمون نزنه.
دوباره برمون گردوندن همون اتاقک کثیف.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_نودم
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 17 📿 18 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_737_379)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#دست_های_خدا #روی_زمین_باشید سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هر
موجودیمون تا الان
#یک_میلیون_وششصدوهشتادوپنج_تومن
هست واسه هرخانواده یک سبدغذایی ۲۰۰تومنی میخوایم که درکل به ۱۰تا خانواده میرسه..ممنونم حمایت کنید فرصت زیادی نداریم
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
566
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
سلامٌ على أرواح طاهرة أبت الموت
إلا شرفاً و شهیدا
سلام بر روح و جان هاي پاكي كه
چيزي جز شرف از مرگ نخواستند
و شهید شدند
📎پ ن : مادر #شهید_محمد_غفاری در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی...قاب شهید در دستان سردار دلها
#صبحتون_شهدایی🌷
#روز_شهیدوتجلیل_مادران_شهدا
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
#لوح| #دستخط:
«خاک پای همهی شهدا و آرزومند مقام آنها، سیدعلی خامنهای»
📎پ ن : بیست و دوم اسفند ماه،
روز شهید گرامی باد🌷
●به کانال سنگرشهدا بپیوندید●
| سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ: