eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 593 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada
ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
📸 ●انتشار اولین تصویر از ... آری، سربازان خمینی اینگونه اند... ○ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ○ کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند 📎پ ن: سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
: از خطراتے ڪہ انقلاب را تهدید مےڪند، آفت نفوذ خطوط انحرافے در خط اصلے یعنے همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال ڪنید و امام را تنها نگذارید، ڪہ نمےگذارید. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ‌‌ ●مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
۲۵ فروردین ۱۳٦۲ ستاره دیگری از دو کوهه در آسمـان جای گرفت تا روشنی‌بخشِ صراط زندگی ما زمینیان باشد ... ۲۷حضرت‌رسولﷺ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سرّ_سر ✍نویسنده: نجمه طرماح ● #خاطرا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: نجمه طرماح ● اردیبهشت سال ۶٠ بود. باغ های سرسبز قصرالدشت، حتی س سبزتر و باطراوت تر از فروردین شده بود. توی کوچه باغ ها بوی عطر بهار نارنج تا چند دقیقه ای حال و هوایت را عوض می کرد و هر چه می گذشت. آن قدر مشامت پر می شد که گاهی سردرد می گرفتی. حالا در این هوای بی نظیر اردیبهشت، رفت و آمدهای خرید عروسی و ریسه بستن حیاط خانه عمه و کرایه کردن میز و صندلی عروسی، دنیایمان را هم عوض کرده بود. روزی که با خانم های فامیل برای خریدن لباس عروس و خنچه عقد و کفش و کیف و چادر رفتیم، خاله هم با ما آمد و از هر چیزی که برای سیمین  می گرفتیم جفتش را هم برای من می خرید. خرید عروسی که نه تاریخش مشخص بود و نه تکلیف دامادش روشن! حتی یک بار برای خواستگاری، به رسم همه مردم پا پیش نگذاشته بود. هرچه دیده بودم و به آن دلبسته بودم، رفتارهای غیر مستقیم پسرخاله عبدالله بود و ابراز علاقه های وقت و بی وقت خاله، اما به قول بزرگترها چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. روز قبل عروسی سیمین، آقا عبدالله هم مرخصی گرفته بود، بابا می گفت می خواهد کیک عروسی سیمین را درست کند. همین بود که سرو کله اش در برو و بیای خانه عمه هم پیدا نبود و خبری ازش نداشتیم. یک سالی می شد که بساط شیرینی پزی اش را جمع کرده بود و در عملیات ها شرکت می کرد، نه اینکه قنادی برایش سودی نداشت ها!! نه. اتفاقا علاوه بر خرج خود و خانواده اش چیزی هم تهش می ماند که پس انداز کند و به قول خاله بتواند دستی به سر و روی خانه بکشد و عروس بیاورد. ولی از وقتی جنگ شروع شده بود آرام و قرار نداشت. قائله کردستان و پاوه که شب و روز عبدالله و اسدالله را گرفته بود و پا به پای دکتر چمران هرجا که درگیری بود، ردی از آنها هم بود و حالا ماجرای خرمشهر و سوسنگرد و هویزه. بعد از نماز مغرب و عشا که تعداد مهمان هاهم بیشتر شد و خطبه عقد خوانده شده بود، عبدالله کیک عروسی آبجی را آورد. بچه ها را از دور و بر سفره عقد دور و پایه های کیک را محکم کردیم و آن را جلوی آینه، پیش روی عروس و داماد گذاشتیم. واسونک شیرازی خواندند و خانم ها کل کشیدند، از ترس افتادن بچه ها روی کیک، هول هولکی مادر و خاله برش داشتند و برای بُرش  به آشپزخانه بردند. کنار سیمین نشسته بودم و او در گوشم پچ پچ می کرد. صدای بابا از آن طرف بلند شد :"خانم ها یه چند لحظه ساکت باشید" صدای بابا رساتر شد، انگار که آمده بود و بین دو تا اتاق ایستاده بود:"ان شاء الله پنج شنبه هفته آینده، همگی منزل حاج آقا اسکندری به صرف شام، عروسی آقا عبدالله" جاخوردم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سرّ_سر ✍نویسنده: نجمه طرماح ● #خاطرا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: نجمه طرماح ● عمه و خاله و دخترعمه ها و دختر خاله ها، خانم های همسایه، پشت سر هم تبریک می گفتند. سیمین را نگاه کردم و گفتم :"عروسی آقا عبدالله!؟ با کی؟" "بنظرت با کی؟ ما هفته پیش برای کی چادر و کیف و کفش و لباس خریدیم!" "خوب آخه اصلا حرفش نبود!!" جای بوس محکم خاله روی لپم، خجالت و شرم را در همه وجودم دواند. پسرخاله عبدالله قناد بسیجی، یک پایش منطقه جنوب بود و یک پایش این جا، کمک حال پدر و مادرش. حالا من بیایم توی زندگی اش! اصلا کی می بینمش! واسونک خانم ها و دست و کلشان، هفته دیگر را پیش چشمم زنده کرد. هفته دیگر، من در لباس عروس، همین جا که سیمین نشسته، نشسته ام و عبدالله کنارم است! صبح عروسی سیمین، آقا عبدالله آمد دم در و بعد از احوالپرسی از پدرم، با اصرار زیاد آمد داخل خانه، چادر رنگی ام را از میان رخت و لباس های مجلسی که دیشب بعد از عروسی درآورده و گوشه اتاق ریخته بودم پیدا کردم و رفتم بیرون. آرام ضربه ای به در اتاق پذیرایی زدم، بابا گفت:"بیا اعظم خانم. آقا عبدالله اومدن" عبدالله کنار پدر، به پشتی های زیر طاقچه تکیه داده بود. تا وارد شدم، تمام قدبلند شد و سرتاپای را نگاهی انداخت. سلام کردم و کنار بابا نشستم. عبدالله نگاهش از من برداشته نمی شد و من نگاهم از فرش. شاید بهتر بود که از اتاق بیرون نمی آمدم. گوشه های چادرم لا در دستم گرفتم و بلند شدم که آقا عبدالله گفت:"اعظم خانم آماده شید بریم آزمایش خون" روبرگرداندم و راه اتاقم را در پیش گرفتم، اما مثل اینکه آب یخی روی سرم ریخته باشند، بی هیچ تشریفاتی. پسرخاله خوشحال زل زده توی چشمهایم و می گوید بیا بریم آزمایش خون. والله اگر اون دستبند طلای پیشکشی خاله هم نبود، شک می کردم به این که واقعا قصد ازدواج را دارد یا نه. حالا باز هم سیمین یک خواستگاری که نه دوست بفهمه نه دشمن داشت. من چی!؟ با خودم حرف میزدم و داخل کمد لباسهایم دنبال یک مانتو و شلوار و یک روسری خوشرنگ می گشتم. جواب همه سوالهایم در رفتارهای محبت آمیز عبدالله خلاصه می شد. سوغاتی های بندرعباس که با واسطه خواهرش به دستم می رسید و گاهی هم خاله خانم با ذوق کادوپیچ می کرد و برایم می آورد و می گفت این ها سوغاتی اعظم است، عبدالله برایش فرستاده. کیک ها و شیرینی های عید نوروز که طبق طبق روی دست آقا اسدالله و آقا عبدالله می آمد و گل به گل فرش خانه را پر می کرد. اما نبودن هایش چه؟ از وقتی یادم می آمد پسر خاله مشغول کار و سفر و جبهه بوده، کاش برای دلخوشی یک خاطره مشترک داشتیم که بگویم. لباس هایم را پوشیدم و آماده شدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 11 📿 13 📿 16 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 594 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada
ای شهـدا ؛ از چشمانـتان ، از امتداد نگاه روشن‌تان ، می‌توان یافت ، مسیر "شهادت " را 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
تمام شهر را گشتمــ ڪہ ڪنمـ اما نہ خود بودے نہ چشمے ڪه شود همتاے چشمانتــ ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊