🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
37
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_علی_جمشیدی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
○أريد عالماً يشبه وجهڪ هادۓ
ولڪِنهُ شديدُ الجمالـ|○
دلم یہ دنیایے میخواد
شبیہِ صورتت
آروم ولے شدیداً زیبـا..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شـهید
💠طاقت رفتنش رو نداشتم
●عباس ۲ سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت مادرجان غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم خودش برای بردن من خواهد آمد.
●به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود.
●عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.
●آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام.
●پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد #علی_اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد.
#شهید_عباس_آسمیه
#سالروز_ولادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💠تیم تفحص بر مزار شهید نسیم افغانی
●شهید نسیم افغانی فرزند میرزا محمد از لشکر ۵ نصر خراسان در سن ۳۱ سالگی عازم جبهههای نبرد علیه رژیم بعث عراق شده و برای دفاع از انقلاب اسلامی به شهادت رسیده بود که چندی پیش پیکر مطهرش در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) تفحص و شناسایی و صبح امروز در حرم مطهر رضوی در دل خاک آرام گرفت.
#شهید_نسیم_افغانی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#همسرانه💔
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد ...!
#وداع_همسر_شهید
#شهید_سعید_کمالی 🌷
j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
#خاطرات_شهید
●صفات برجسته و ویژه ای داشتند که نتیجه ی اخلاص ایشان بود .
با وجودی که اهل ذوق اهل فن در ذکر مصیبت اهل بیت (ع) بود ولی در مجالس غالبا مستمع بود.
●یادم می آیدیکبار درمنزل یکی از دوستان با اصرار صاحبخانه شروع به خواندن کرد اما چون مداح دیگری درآن مجلس جلوه کرده بود سعی کرد خودش جلوه نکند.
●به خاطر همین به چند بیت اکتفا کرد.
با وجودی که با آمادگی کامل به آن مجلس آمده بود.
بعداز جلسه صاحبخانه ازآقا غلامعلی گلایه کرد که چرا بیشتروبهتراز فلانی نخواندی؟!
ایشان گفتند:هیئت جای کشتی گرفتن مداحان نیست بلکه محل ادب است.
✍راوی:مداح محسن طاهری
#شهید_غلامعلی_رجبی_جندقی
#سالروز_ولادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#فرازی_از_وصیت_نامه
● «درخت انقلاب اسلامى براى سیراب شدن احتیاج به خون دارد.
امام حسین (ع) به هنگام شهادت گفت: کیست مرا یارى کند؟
●بر ملت مسلمان ایران واجب است به این پیام امام لبیک بگویند و این درخت را با خون خود سیراب کنند.
مادر جان! حال وقت آن رسیده است که رسالت زینبوار خود را نشان دهید.
چنانچه شهید شدم گریه نکن خوشحال باش؛ زیرا من به سعادت رسیدهام.
#شهید_مسعودسخاوت_دوست
#سالروز_ولادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #کدامین_گل
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_چهاردهم
●نویسنده :مجیدخادم
زیر تابلو جلوی در مادری منتظر پسرش ایستاده آن طرف تر از من پیراهن اینو توی کیسه پلاستیک دستش است
_ننه مجتبی مگه اینجا تا خانه چقدر راهه که سه ماه نمیتونی بیای؟
_بیا به جون به جای مزه رفتن داخل این پیراهن تو عوض کنم رنگش برگشته
فرهاد با خنده می پرسد
_آقای نصیری سپاه حقوق میدن؟
شریف نصیری می زند زیر خنده. فرهاد آن طرف در, سرش را زیر میاندازد تا لبخندش را پنهان کند.
_چرا جونت در رفت تا بگی؟ مگه میشه ندن تو تاحالا نگرفتی؟
_نه والله.
_خوب چرا زودتر نگفتی؟
روی از من شده بود مثل روز قبل از نشده بود از پدرش پول بگیرد برای کرایه آخر به همه گفته بودند رفته سر کارتوی سپاه. آخرین ۵ تومانی اش را هم داده بود که کرایه از قصرالدشت تا چهارراه پمپ بنزین از آنجا تا میدان ستاد هم پیاده آمده بود برگشتن دیگر پولی نداشت همه راه را پیاده رو و حسابی دیر رسیده بود بعد از نماز صبح هم پیاده برگشته بود تا سر ساعت هشت توی ساختمان سپاه باشد دیرتر رسیده بود.کسی براش ساعت نمیزد ولی از شرم دیر رسیدن مستقیم آمده بود اتاق آقای نصیری مسئول بخش که حالا دیگر فرستاده شده اتاق حسابداری.
پشت در اتاق این پا و آن پا میکردند تا مطمئن شود کسی نمی بیند ش و در میزند تا وارد می شود هیچ کس توی اتاق ۱۲ متری نیست فقط میز کوچکی گوشه اتاق است و عکس امام بالایش روی دیوار نصب شده صندلی هم ندارد.
روی میز صندوقی شیشه ای است که داخلش پر از پول است ۱۰۰ تومانی، ۵۰ تومانی ،۱۰ تومانی، پول خرد.
پیش خودش حساب میکند که باید چند هزار تومان باشد در اتاق را باز می کند. برمیگردد بیرون و در را می بندد. پشت در این پا و آن پا می کند دوباره در را باز می کند و می آید توی اتاق. روی میز کاغذ چسباندن که رویش نوشته شده: «برادران هر کس حق دارد که لازم دارد و به اندازه نیازش بر دارد»
تعجب نکرد فقط دارد پیش خودش حساب و کتاب میکند بدست می کند توپولها و ده تومانی برمیدارد.مهری سیاه به صورت شاه روی پول خورده اما هنوز جاهایی از صورتش پیداست که صورتش را نمیشود زیرمه تشخیص داد که کیست ولی شاه بودنش کاملاً معلوم است. نوشته روی مهر جمهوری اسلامی ایران است.۲ تا ۵ تومانی هم بر میدارد و توی جیبش میگذارد و سریع به سمت در میرود تا می خواهد دستش را روی دستگیره بگذارد دستگیره خودش پایین میرود و در باز می شود.پاسدار دیگری دستگیره را فشار داده بود از بیرون تا داخل بیاید و با حال خوردن و باز شدن در نگاهش آن روی همسانی های ثابت می شود.بعد سرش آن پایین میافتد و سلام و علیک دستپاچه کوتاهی و از هم دور می شوند یکی به طرف توی اتاق و دیگری بیرون صورتشان هر دو خیس عرق می شود.
*سنندج حزب دموکرات کردستان در پی درگیری عصر دیروز با پاسداران مستقر در مرکز رادیو تلویزیون سنندج با آتش بس ۴۸ ساعته خواستار خروج فوری پاسداران از این شهر شد خبرگزاری پارس گفت گروهی از پیشمرگان دموکرات به سوی افراد پاسدار که در محوطه رادیو تلویزیون سنندج به نگهبانی مشغول بودند آتش گشودند و خواستار خروج پاسداران از مرکز رادیو تلویزیون این شهر شدند اطلاعات نهم اسفند ۱۳۵۸.
هنوز هم هر چه اتفاق از بین میدان شهرداری و نزدیک زندان کریم خان میافتد تا میدان ستاد و استاد تا چهارراه پمپ بنزین.ساعت ۶ که میشود جوان ها مثل مور و ملخ میریزن توی این خیابانها و پیادهروها را پر میکنند و صحبت و بحث و همهشان خیابان را هم پر میکند تا ساعت ۹ .نه کمی کمتر و نه کمی بیشتر هر روز همین است.
توی پیاده روها صدها جوان دو به دو یا گروهی ایستادهاند و با هم بحث و جدل می کنند. با شور و شعف .گاهی داد و فریاد. هرکس از چیزی می گوید ،چیزی که بلد است. چیزی که خوانده یا شنیده است. عقیدهای، سیاستی ،مخالفت یا موافقتی.
نزدیک میدان ستاد جمعی ۱۵ نفره که وسطشان دختری جوان دارد با شور و هیجان بحث میکند دو سه تا دختر و پسر دختر موهای یکدست مشکی اش را جمع کرده و پشت سرش محکم بسته. چند کتاب و جزوه و روزنامه توی دست و زیر بغلش است. نوجوانی هم کنارش ایستاده و به هرکس اضافه می شود به جمع یک جزوه می دهد.دختر فریاد نمیزند :«ما هنوز به انقلاب واقعی نرسیدهایم؛ یک انقلاب کارگری اصیل بهمن ۵۷ تنها یک رفرم بود رفقا.
به رفرم بسنده نکنید هنوز حق مستضعفین خلق از حلقوم مستکبرین گرفته نشده»
هرکس متلکی می اندازد و دختر پریشان می گوید:«شما نمی فهمید.درک شما توده مردم از یک انقلاب اصیل مارکسیستی بر پایه های...»
بخشی از جمع شروع کردند به کف زدن و تشویق دختر و بعد شعار مرگ بر امپریالیسم خونخوار..
دختر داشت همفکرانش را آرام میکرد که همه گروهی دیگر بالا گرفت و یکی فریاد زد: «نفر خودتی مزدور شوروی حزب فقط حزب خدا»
ادامه دارد..✒️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_ششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_783_854)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊