#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س
در خط جهاد همیشہ گمنام شدند
با ذڪر حسین و زینب آرام شدند
اینان نہ فقط مدافعاڹ حرم اند
امروز مدافعاڹ اسلام شدند
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#عارف_مجاهد
کلاس تاکتیک بود در میدان موانع
دانشجوها باید با موانع از جمله سیم خاردار آشنا می شدند و به صورت سینه خیز از موانع عبور می کردند. حاج ابراهیم از آن فرماندهان نبود که فقط دستور دهد به همین جهت نه تنها اولین نفر وارد میدان موانع شد که حتی لباس تنش را هم کمتر کرده بود که دانشجویان را بهتر درک کند. وقتی که از خارها گذشتیم و نفس نفس زنان روی زمین افتادیم ,آمد و برایمان روضه از خارهای کربلا و شام خواند؛ بیخود به او لقب عارف مجاهد را نداده اند. ابراهیم عشریه همان باکری و همت و چمران بود.آخر هم در دفاع از حرم بی بی
زینب سلام الله علیها شهید شد..
#شهید_ابراهیم_عشریہ🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#همسرانه
ایستاده ام
بگذار سرنوشت
راهش را برود
من همینجا
ڪنار قول هایت
درست روبروی دوست داشتنت
و در عمق نبودنت
محڪم ایستاده ام ...
#شهید_محمدحسین_مرادی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✍جهان معرکه امتحان است برادر
و بهترین ما کسی است که از بهترین آنچه دارد در راه خدا بگذرد...
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_بیست_و_نهم
💠 حوالی بصره
در محوطه ای باز ، استقرار یافتیم
براساس مشاهدات عینی سمت راست جایگاه که به شهر بصره منتهی می شد بشکه دویست لیتری آبی قرار داشت که سرش باز بود و به عنوان منبع آب آشامیدنی از آن استفاده می کردند و سمت چپ ، چادرها واقع بود که بچه ها را برای بازجویی بدان هدایت می شدند.
به شکل دایره با فاصله حدود یک متر از یکدیگر استقرار یافتیم.
دو تن از دوستان همشهری آقایان علی جعفری و علی خانی زاده که در نقطه دیگری گرفتار شده بودند نیز به جمع ما پیوستند.
آقای خانی زاده همان رزمنده ای است که در قسمت بیست سوم به ایشان اشاره شد.
دوستان را یکی یکی برای بازجوی به چادر منتقل و معمولا همه بازجویی ها همراه با ضرب و شتم بود .
یکی دو نفر از دوستان نیز با برق ولتاژ پایین پذیرایی شدند .
بوسیله تلفن صحرایی ، بدین شکل که سیم را به نقاط حساس بدن وصل و در اثر چرخاندن هندل آن ، ولتاژ به بدن منتقل می شد .
نوار ترانه گذاشته بودند و می خندیدند.
قصدشان بیشتر تفریح بود تا بازجویی.
با این که اواخر بهمن ماه بود ولی هوا گرم و شرجی بود و ما دائما تقاضای آب می کردیم.
بعضی از سربازان که دل رحم بودند ظرف آبی از همان بشکه دویست لیتری برداشت و جلوی دهانمان می گرفتند
سربازی به هر نفر یک سیگار فکر کنم سومر پایه بلند ، تعارف اجباری کرد.
دستها بسته ، ولی چشمها باز بود.
تشنه بودیم . سیگار می خواستیم چکار.
سیگار را روشن و روی لبمان گذاشت و گفت : خمینی گول جیگایر حرام
یعنی : امام خمینی ره میگه سیگار حرامه
گفتیم : لا. لا همچین چیزی نیست.
لبهایمان خشکیده و بهم چسبیده بود
سیگار هم شده بود غوز بالاغوز
فقط دودش به چشممان رفت
در آخر فیلترش هم از لبمان جدا نمی شد که بماند..
ساعت حدود سه بعد از ظهر بود. درخواست اقامه نماز کردیم.
گفتند : صلات ممنوع
بعدها زیاد با واژه عربی بالجیش صلاه ممنوع مواجه شدیم یعنی در ارتش نماز نداریم ، ممنوع
به دوستان پیشنهاد شد با همین وضعیت نماز را ادا کنیم .
نمازی بدون وضو و قبله و مهر و با دست بسته .
رکوع و سجود هم با اشاره.
نزدیکی های غروب منتقل شدیم به پایگاهی که بنظر می رسید متعلق به هوانیروز باشد.
اول در محوطه ساختمانی که به اندازه حیاط یک مدرسه فضا داشت جای گرفتیم.
نیروها که احتمالا درجه دار بودند اطرافمان تجمع و تماشا می کردند. یادم نمی آید که در اینجا چندان ضرب و شتمی شده باشیم .
بعدا از مدتی به اتاقی که در سمت چپ حیاط واقع و بیشتر به دفتر فرماندهی شبیه بود جای دادند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_825_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
115
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_هادی_طارمی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
من هـــــر روز
در انتـــــظارِ
نگاهتـــــ می نشینم
تا صبح ِ من هم
بخیـــــر شود ....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✨﷽✨
✅هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📗برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
در عملیات کربلای۴
از یک گـروه هفت نفری
که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند،
تنها حاجستار توانست جانِ سالم بِدَر ببرد و
به عقب برگردد ، و اکثر آنها از جمله صمد
برادرِ حاج ستار شهید شدند ...
وقتی که از حاجی پرسیدیم :
« حاجی، تو که میتوانستی
جنازهی برادرت را با خود بیاوری ،
چرا این کار را نکردی ؟»
در جواب گفت :
« همه بچه هـا برادر من هستند ؛
کدامشان را می آوردم؟
#شهید_حاج_ستار_ابراهیمی🌷
فرماندهگردان۱۵۵_لشکر۳۲انصارالحسین
@sangarshohada🕊🕊
🔴 آخرین وضعیت سلامتی حجتالاسلام انصاریان در بیمارستان
دفتر حجتالاسلام انصاریان:
🔹با توجه به پیگیریهای مکرر دوستداران اهلبیت نسبت وضعیت حال استاد انصاریان به اطلاع میرساند با عنایت الهی و دعای مؤمنین، روند درمانی مناسب و حال عمومی استاد رو به بهبود است.
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊