•رخسارتو سپید در
پیش زینب «س» است ...
•جانا ، #شفاعتـے
بہ رخِ تیـره و تار ما ...
#شهید_نوید_صفری🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●حسن آقا هر موقع که روز های آخر هفته به محل می رفتند به بهانه ی جلسه #حلقه_صالحین برای بچه های محل هدیه تهیه می کردند ، اعم از خوراکی،هدیه مادی و... .
ایشون پنجشنه غروب ها در محل جلسه ی حلقه صالحین برگذار می کردند وتا قبل از اذان مغرب همراه با بچه ها قرآن تلاوت می کردند و همینطور آن ها را به حفظ_قرآن تشویق می کردند و موقع اذان مغرب هم نماز_جماعت بر پا می کردند.
●حسن اقا به این معتقد بودند که تنها راه رسیدن به سعادت ازراه قرآن واهلبیت به دست می آید به همین خاطر بچه هارا به قرائت وحفظ ،قرآن و احادیث ائمه تشویق می کرد.وهدف این بزرگوار از انجام این جلسات همین بود.
#شهید_حسن_رجایی_فر🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#اهمیت_به_نماز
●روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای اذان آمد. احمد گفت: کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟
گفتم ۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم و همانجا نماز می خوانیم...
●از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت:من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"
✍راوی:علی مرعی دوست شهید
#شهید_احمد_مشلب🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
مرد میخواهد...
اینکه بگذری از آرزوهایت...
زنجیرهای #دلبستگی را از خود رهاکنی
گفتنش آسان است...
اگر عمل کردن به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه #شهید اضافه شده بود.
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
عاشقانی که مُدام
از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شدو
از تـو نیامد خبری ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_سردار_جواد_صراف🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هفتاد_و_پنج
💠سایر برنامه های تغذیه ای اردوگاه
🍇 میوه
بعد از گذشت حدود یکسال برای اولین بار پرتقال آوردند و قبل از توزیع آن ، به هنگام آمارگیری با هزار منت و سوال که کدام از شما تا به حال پرتقال دیده است و... به هر آسایشگاه حدود ۷ عدد پرتقال دادند که به نفر یکی دو برش رسید.
به مرور در فصل تابستان ماهیانه یکی دو بار انگور نیز می دادند که معمولا از ته مانده های بازار تهیه می کردند و اغلب انگورها فاقد خوشه بود.
نحوه تقسیم بین بچه ها هم بدین شکل بود که پس ازجمع آوری لیوانها نفری حدود ۱۰ الی ۱۵ حبه انگور بین آنها توزیع می گردید.
تا آنجا که به یاد دارم یک بار هم به هر آسایشگاه به تعداد پرتقالهای ذکر شده انار توزیع کردند.
بعداز جریان آتش بس در فصل تابستان به هر آسایشگاه حدودا نصف قالب یخ نیز اختصاص می یابد که البته هیچ وقت ثابت و روزانه نبوده و مقدار آن نیز کفایت نمی کرد.
در اواخر خمره ای از جنس سفال بنام "حبانه" که حدود ۳۰ الی۴۰ لیتر فضا داشت به هر آسایشگاه دادند که حکم آبسردکن داشت و بچههای آسایشگاهِ سه بنا به رویه نامگذاری تولیدات نظامی و موشکی عراق توسط صدام ، آن را *عدنانِ دو نامگذاری کرده بودند.
علاوه بر موارد ذکر شده همچنان که در قسمت سی و نهم توضیح دادم ماهیانه به هر اسیر یک و نیم دینار یا در واقع ۱۵۰۰ فلس حقوق پرداخت می کردند که بسته به موقعیت ، ۱۰۰ تا ۲۰۰ فلس آن را به عنوان سرانه آسایشگاه تحویل مسوولین آسایشگاه قرار می گرفت تا یکسری اقلام عمومی مورد نیاز آسایشگاه از قبیل عود و تیغ و... تهیه شود.
لازم بذکر است به هنگام حضور افسران بعثی جهت آمارگیری عصرانه به علت وجود سطل توالت و فضای غیر بهداشتی بعضاً بالاجبار باید عود روشن می کردیم .
مبلغی نیز به تهیه نخ و سوزن و بند کش و مسواک و خمیر دندان و اقلام مورد نیازی که از نظر عراقی ها ممنوعه نباشد اختصاص می دادیم .
مواردی هم پیش می امد که بصورت جمعی در حد کل آسایشگاه ، شکر و شیر خشک خریداری و در طول ماه یکی دوبار بین کل آسایشگاه توزیع می شد و قضیه استفاده از المنت در همین موارد کاربرد داشت .
از دیگر اقلام خوراکی که امکان تهیه محدودِ آن وجود داشت خرما و بعضا نوعی شیرینی بنام راحت الحلقوم و شیره خرما بود.
★ کنایه از عدنان خیر الله پسر دایی و برادر زن صدام و وزیر دفاع عراق که بدستور وی کشته شد و صدام برای لاپوشانی و تجلیل از وی نامش را روی یکی از محصولات دفاعی گذاشته بود.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_نوزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 10 📿 18 📿 21 📿 22 📿 23 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_858_100)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
163
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مصطفی_دانش
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
.
بہ قولِ
شهید سید مرتضے آوینے :
اینـ چنین مردانے
مأمور بہ تحول تاریخ هستند
و آمدھانـد تا عاشقانہ
زمینہ سٰاز ظُهور بآشند. . .
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
همین که عشق باشد
آن هم در حوالی شما ؛
هر چقدر هم که پاییز باشد
بهاریترین هوا سهم ماست …
#مردان_بی_ادعا🌷
#دفاع_مقدس
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
اومد و نشست کنارم...
با یه ذوق بچه گانه اے گفت:
"قرار شده یه،یه هفته اے برم مشهد واسه دوره..."
با تعجب پرسیدم..."تنها… ؟!"
گفت: "نه خانوم گلم...💕
مگه میشه بدون شما برم...؟❤
نه خدااایی...جااان من...؟!
اصلا بدون شماها بہم خوش میگذره...؟
اگه خدا بخواد و آقا بطلبه...
با هم میریم..."
ڪلے ذوق کردم...
هیچ وقت واسه رفتن به مشهد...
مثل این بار خوشحال نبود...
از وقتے ڪه عقد ڪرده بودیم...
تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود...
چون آغاز زندگے مشترڪمون...
از مشهد بود و خیلے ساده...
خاطرات قشنگے اینجا داشتیم...
آقا هم هر سال میطلبیدمون...
ماهم میرفتیم پابوسشون ...
آقا مهدے همیشه میگفت :
"هر چے تو زندگے داریم...
از برڪت وجود امام رضاست...
صبحا میرفت بہ محل مأموریتش...
ظہرا ڪہ برمیگشت...
اکثراً غذایے ڪہ بهشون میدادنو نمیخورد و مےآورد خونہ...
میگفتم:
"آخه تو خستہ و گرسنہ از صبح سرڪارے…
غذاتو هم نگه میدارے تا اینجا...!
ضعف میڪنے ڪہ عزیزم..."
میگفت:
"نمیتونم بدون شما چیزے بخورم…
دلم میخواد سر سفره دور هم باشیم...❤
و البته...
دست پخت خانوم گلمو بخورم...
همیشه خونواده دوستے و محبتشو...
تو عمل نشون میداد...
.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_مهدی_خراسانی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊