eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمود کاوه
شهید مرتضی عطایی
شهید محمدرضا سنجرانی
شهید حسین هریری
شهید نورعلی شوشتری
شهید سعدالله شهد فروش معروف به جلال صلواتی اگر حاجت مهمی دارید نذر صلوات ب نیت این شهید بزرگوار کنید مشهدیا به داداش جلال میشناسنشون خیلی زیاد حاجت میدن
این روزها عجیب نیازمند نگاه هایتان شده ایم! نگاه از قابــــ چشم مردانے ڪہ خدا را منعڪس مے ڪند.. 📎پ ن: ۱۶ اردیبهشت یادی کنیم از ۱۶ علی اکبر کربلای خانطومان که ۱۳ نفر از این عزیزان در چنین روزی در سال ۹۵، فدایی عمه سادات شدند.🌷 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . °•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ °•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . °•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ گفت : همین که خانم گفت . 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
آن ها که سوی مرقد بانو پریده اند از دیدگاه حضرت زینب پدیده اند این خیل عاشقان که شهید حرم شدند شمعند و پای دختر حیدر چکیده اند سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تــــو که رفتی ؛ همه جا ویــــران شد!!! 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
خیلی کم خانه بود، اکثراً بودند..اطرافیان همیشه اعتراض می‌کردند و به من می‌گفتند که شما چگونه می‌کنید بچه‌ها یک دل سیر را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمی‌خواهی استراحت کنی؟ گفت:«مگر چقدر است که من خسته شوم برای هم وقت زیاد است... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💢در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا ؛ یک داشت که همیشه گردنش بود...یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه 💢انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما امام حسین علیه السلام هستیم...گفتم: الان که محرم و صفر نیست!گفت: مادرم! عزادار علیه السلام بودن محرم و صفر نمی خواهد ما همیشه عزادار حسینیم... ‌ ‌ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
«مردم این زمانه ما را سرکوب می کنند که کجا می روید و برای چه کسی می جنگید اما آنان غافلند که ما خودنمیرویم، گویی مارا صدا می زنند...قلبمان، پایمان را به حرکت وامیدارد جز اینکه دخترعلی(ع) و سه ساله امام حسین (ع) بر روی اسم ما مهر زده اند» 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💠نحوه شهادت شهیدی که قبل از اعزام به سوریه حضرت_زینب را در خواب دید و به او گفت که شما هم انتخاب شدید. 🌷شهیدمجیدسلمانیان در خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد... تا آخرین ساعات مقاومت کرد...موقع نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یازهرااا...و با صورت از بالای زمین افتاد... 🌷تیر خورده بود توی شش... و اش خیلی خس خس میکرد و یا و یا زهرا میگفت...بهم گفت داری گفتم نه...گفت پس جیب خشاب رو بازکن داره رو سینه‌ام سنگینی میکنه 🌷جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد گفتن...گفتم شیخ مجید من میرم بیارم ببرمت...گفت نمیخواد...و لحظاتی بعد شهید شد...پیکر مطهرش هم همونجا موند... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
چهره‌ هایشان حتی در پسِ خاک، سرشار از نور بود..! چنان نوری که شب رنگ باخت و جشنواره‌ای از حماسه آفریده شد جاده‌ی اهواز - خرمشهر اردیبهشت ۱۳۶۱، منطقه کوشک مرحله دوم عملیات بیت المقدس عکاس: سعید حاجی خانی @sangarshohada 🕊🕊
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نائب الزیاره ام
هر ڪہ را دیدم نصیب و قسمتے دادے خدا قسمت ما ڪن فــداے حضـــرت زینب شـدن 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💠احترام به پدر 🔸در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى.» گفتم ان شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى‏ گيرم و مى ‏روم. بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو.» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان شاءاللَّه چند روز ديگر برمى ‏گردم. 🔹هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى ‏گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو.» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم.» 📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران _ چنگوله ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «اینجا هویزه است»... 🔻 به مناسبت 18 اردیبهشت؛ سالروز آزادسازی هویزه قهرمان با صدای راوی دفاع مقدس «حاج عبدالحسین کرامت» ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📎سردار راز ۲۱ داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی آن طرف اروند، مدتی هم از من و او کسی خبری نداشت، آن روز ها در خانه،همه  گمان کردند علی هم شهید شده ، همه مشغول مصیبت محمود ، اما در فکر علی ؛ شاید هم عده ای خودشان را برای شهادتش آماده کرده بودند..... دیدند از دور، از سرکوچه ،آرام آرام می آید، اما از آمدنش عجیب تر، لباسش بود! می شد حدس زد که کلی ترکش با خودش آورده، زخمی شده بود . پیراهن سفیدش همه را به شک انداخت، فکر کردند او نمی داند، خواستند یک طور متوجه اش کنند، که خودش گفت: می دانم( دایی) محمود شهید شده... گفتند:اگر می دانی؛ چرا سفید پوشیدی؟ گفت:«شهید (شدن) عزا ندارد» می گفت:«اگر شهید شدم،کاری نکنید که مردم فکر کنند پشیمان شده اید،همه که دوست نیستند. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
📎سردار راز ۲۱ داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی آن طرف اروند، مدتی ه
○ نماز شب علی هرگز ترک نمی‌شد، تا طلوع آفتاب نمی‌خوابید. می‌گفتم:«علی‌جان! بخواب خسته‌ای!» می‌گفت:«کراهت دارد.» هیچگاه نمی‌توانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم. ●او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله می‌نشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز می‌کرد. سجده‌های طولانی،‌حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز می‌خواند از پشت به او نگاه می‌کردم، می‌گفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجده‌هایت چون امام سجاد (ع) است.» ○روضه‌ی حضرت زینب خیلی در من تاثیر می‌گذاشت و تنفر مرا نسبت به یزیدیان بر می‌انگیخت، گفت: همیشه این تصور را داشتم که اگر در زمان امام حسین (ع) بودم حتما به یاری ایشان می‌رفتم. ●وقتی سیدعلی 15 سالش نشده بود و می‌خواست به جبهه برود من مخالفت می‌کردم و می‌گفتم:«نه؛ امکان ندارد، تو بچه‌ای جلوی دست و پای رزمندگان را می‌گیری». ○سیدعلی از این حرفم ناراحت و افسرده شد، گفت: لحظه‌ای به یاد روزهایی افتادم که آرزو داشتم در زمان امام حسین (ع) بودم و به آنان یاری می‌دادم. حس و حال علی هم برای شرکت در جبهه و یاری امام زمان خویش همین بود. اما من اجازه این کار را به او نداده بودم. لحظه‌ای به خودم آمدم، پسر من که از علی‌اکبر (ع) امام حسین(ع) بالاتر نبود. ●برای همین با رفتنش به جنگ موافقت کردم. فقط برای این رفتن شرط گذاشتم که سیدعلی من تا شهادتش به آن عمل کرد.به او گفتم: «علی جان دوست دارم تا آنجا که می‌توانی به کشورت خدمت کنی، تا آنجا که در توان داری از خاک و ناموست دفاع کنی و هر چه در توان داری از بعثی‌ها بکشی، دوست ندارم خودت را بی‌جهت به کشتن بدهی و مفت کشته شوی. آنجا بچه‌گانه رفتار نکن. ○علی نگاهی به من کرد و بعد متوجه منظورم شد که هدفم خدمت بیشتر او به خلق خدا بود و گفت:«من تمام سعی خودم را می‌کنم که انشاالله هرچه در توان داشته باشم برای حفظ اسلام انجام بدهم. سعی من برای خدمت به دین اسلام است.  ✍به روایت مادربزرگوارشهید 📎جانشین گردان مسلم‌ابن‌عقیل لشگر ۲۵کربلا 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۶/۱۰/۲ ساری ، مازندران ( ۲۱ رمضان) ●شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۸ شلمچه ، ( ۲۱ رمضان) سن شهادت : ۲۱ سال ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊