eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
❁↫ ای که در قلب منافقین ریشه دوانده بود هم یکی از عوامل فراموشی بود!! 🚨 شما هم اگر یاور امامتان هستید قلبتان را از کینه پاک کنید! را با ما بشنوید: ↯ ว໐iภ ↬ @sangarshohada
🎧 🎧 اینبار روایت گر آنهایی است که امامشان را رها کردند!! قسمت دوم: کینه ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ایـن گـونـہ، #کـــــربلایے شـدن! آی مـزّه مےدهـد... #اللهم_الرزقنا_شهادت😍 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شب_زیارتی_ارباب وقتے تمامـِ دنیایت را بهـ شوق حرمش میگذرانے.. وقتے نفسهایت بهـ عشق ڪربلایش بیرون مےآید... دورے از حرمش میڪشد تو را #نفس_‌میزنم_‌بہ_‌‌شوق_‌وصالت😍 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣5⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 253 به زودی بچه ها فاصله حدود پانصد متری تا قرارگاه را طی کردند و وارد قرارگاه شدند. گاهی که صدای صفیر گلوله ها را از نزدیکی ام می شنیدم، فکر میکردم: «اونا نمیتونن بزنن یا قرار نیس گلوله هاشون به من بخوره؟!» از برکت وجود آن دولول در آن منطقه حال خوشی پیدا کرده بودم. دقایقی بعد عراق یک تیپ نیروی کمکی آماده از سمت دجله وارد منطقه کرد. نیروهای تیپ با ماشین حرکت میکردند و حدود هفتصد متر با ما فاصله داشتند. سالم رسیدن آنها کار ما را سخت میکرد. این بار به کمک بچه ها، دولول را به آن سمت برگرداندیم. به اندازه کافی مهمات داشتیم و خدا میداند با شلیک دولول چه آتشی از کامیونها برخاست! دولول نسبت به ستون ماشینها موقعیتی داشت که تیرها نقطۀ آزاد داشتند و همه ماشینها را میگرفتند. من فقط تیراندازی میکردم و اصلاً در آن سیاهی شب و میان آن دود و غبار نمیدیدم جلو چه خبر است. فقط متوجه بودم آن تیپ میخواهد وارد منطقۀ لشکر نجف بشود و حالا انفجار متوالی و آتش بود که از آنجا به آسمان برمی خاست. اتفاقاً در آن منطقه تعدادی تانک هم مقاومت میکردند و بچه های نجف میخواستند با عبور از منطقه، تانکها را منهدم کنند. در آن اوضاع و احوال آتش گرفتن پی در پی ماشینهایی که به آن سمت میآمدند، روحیه ها را عالی میکرد. به نظر میرسید در کامیونها کنار نیروها مهمات هم گذاشته شده بود چون آتشبازی عجیبی به راه افتاده بود. انهدام ماشینهای جلویی راه ماشینهای عقبی را می بست و در آن شرایط هدف ما تأمین میشد؛ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣5⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 254 زمان برای دشمن از دست میرفت و ما میتوانستیم به سرعت با پاکسازی منطقه پیشرَوی کرده و به دجله برسیم. قرارگاه با رسیدن نیروهای ما خاموش شده بود و حتی عده ای از نیروها به پشت قرارگاه رفته و به دجله رسیده بودند. ساعت حدود سه نیمه شب بود و من هنوز روی آن دولول در جاده بودم که واقعاً وجودش در آن شرایط تفکربرانگیز بود. به هر حال کار تیپ کمکی عراقیها هم تمام شده به نظر میرسید و آنها بدون اینکه کاری بکنند از بین رفته بودند. طبیعی بود که دشمن به فکر استفاده از نیروهای کمکی اش ـ که در کنار دجله مستقر بودند ـ بیفتد. نزدیک قرارگاه هم حدود بیست تا بیست و پنج توپ فرانسوی مستقر بود که از آنجا جاده های ما را زیر آتش می گرفتند. نزدیک صبح درگیریهای منطقه ای تمام شده بود. تعدادی از تانکها منهدم شده و تعدادی که عقب تر بودند، هنوز مقاومت میکردند. بچه ها به طرف منطقه تانکها حرکت میکردند. در گرگ و میش صبح بود که به طرف قرارگاه حرکت کردم. خبر داشتم شب بچه ها وارد قرارگاه شده و بعد از پاکسازی به سمت رود دجله ـ که پشت قرارگاه جاری بود ـ پیش رفته اند بنابراین، آسوده تر حرکت میکردم. ابتدا وارد سنگر فرماندهی شدم، ساختمانی به ابعاد حدود هفت متر در نه متر که با مبلمان، تلویزیون رنگی و امکانات فراوان بیشتر به سالن پذیرایی یک خانه شبیه بود تا سنگری در خط نبرد. فقط نقشه هایی که روی دیوار نصب شده بود ذهن را به حال و هوای جنگ سوق میداد. قسمت مخابرات قرارگاه هم دیدنی بود؛ سنگری به طول بیش از بیست متر که با دستگاههای مجهز مخابراتی شبیه قسمت کنترل یک کارخانه بزرگ بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷3🌷19🌷20🌷21🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• ✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه @FF8141 باتشکر🌹🌹
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 60 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_اسماعیل_حیدری🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
درسـرم نیستـــ بجـز #حال و هـواے تو و عشـق شــادم از اینڪہ همہ حال و هوایم تو شـدے😍 #شهید_محمد_اینانلو #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• #شهید_شناسی شهید امروز ⇩⇩⇩ #شهید_سجاد_عفتی🌷 تاریخ تولد : ۱۳۶۴ تاریخ شهادت : ۲۹ آذر تشیع پیکر ۴دی ۹۴ محل شهادت : حلب سوریہ فرزندجانبازصادق عفتی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
✧✦•﷽‌ ✧✦• #شهید_شناسی شهید امروز ⇩⇩⇩ #شهید_سجاد_عفتی🌷 تاریخ تولد : ۱۳۶۴ تاریخ شهادت : ۲۹ آذر تشی
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍روایت مادر از تکاپوی اعزام آقاسجاد: قرار بود با آقامصطفی (شهیدصدر زاده)برود که نشد.قبل از شهادت آقامصطفی یکبار رفت برای اعزام که جور نشد،تاصبح فرودگاه بود. برگشت کوله اش تا دوماه همانطور دربسته در اتاق ماند.دوهفته روزه نذر کرد آخرین روز های نذرش بود که ... صبح سجاد آمد همینطور با کوله پشتی اش وسط چارچوب در ایستاد و گفت :«مامان چرا از ته دل راضی نمی شی من برم؟» گفتم :«قربونت بشم من راضی ام تو دل ثنا رو به دست بیار» گفت :«تو راضی باش،ثنا هم راضی می شه» ثنا تک دختر سجادهست وبسیار رابطه ی عاطفی و وابستگی عجیبی نسبت ب پدرش داشت. آمد وکوله اش را گذاشت منزل ما وخودش رفت آبیک منزل خودش.بعداز شهادت صدر زاده کارهای اعزام سجاد هم درست شدبا یکی از دوستان دوران کودکی و نوجوانی شون که الان جانباز نخاعی هستن اعزام شدند.» 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊