eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگارے تنهــا یڪ دعـــا و نور فانـوســــ محفل‌شانــــ را گرم مے‌ڪرد؛ حالا تنهــا یاد آن روزگار است ڪہ محفل اهل دنیـا را گرم ڪرده ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 263 قرار بود شب برای شکار تانک برویم. تانکها آماده بودند تا در اولین فرصت دست به عملیات بزنند، بنابراین تصمیم گرفته بودند بچه ها، شبانه برای انهدام تانکها حرکت کنند. با امیر تیربارمان را در سنگر گذاشتیم و توی سنگر دراز کشیدیم. بیشتر از بیست وچهار ساعت بود که نخوابیده بودم، واقعاً خسته بودم. دلم میخواست میتوانستم کمی استراحت کنم اما آتش توپخانه عراق انگار از نیت من باخبر بود. چون هر لحظه بر شدت آتش اش می افزود! کار به جایی رسید که در هر دقیقه بیش از صد گلوله توپ به منطقه میخورد. به خوبی می شد فهمید دشمن متوجه منظور ما شده و از تجمع نیرو در کنار جاده و ساحل دجله خبر دارد. به دلیل خاک منطقه و موقعیت سنگرها تلفات کمی از آتش توپخانه دشمن داشتیم اما تصمیم گرفته شده بود تغییر موضع دهیم. در ضمن میگفتند که امکان دارد عراقیها از روی دجله با قایقها به این سمت هجوم بیاورند، بهتر است به طرف خاکریزی که کنار دجله کشیده شده بود برویم و موضع بگیریم. از خیر استراحت گذشتیم و سنگر را ترک کردیم. در حالی که با ستون به طرف خاکریز حرکت میکردیم، یادم آمد که دوربین و بیسیمی را که از قرارگاه برداشته بودیم داخل سنگر جا گذاشته ایم. سریع از ستون خارج شدم. بچه ها می پرسیدند: «کجا داری میری؟» ـ توی سنگر چیزی جا گذاشتم، زود برمیگردم. وقتی از ستون خارج شدم نیروهای پشت سرم حرکتشان را تندتر کردند تا جای مرا بگیرند و ستون قطع نشود. کمی از ستون نیروها دور شده بودم که با صدای انفجار دو خمپارۀ 120 میخکوب شدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 264 این دو خمپاره دقیقاً همانجایی افتادند که من از ستون خارج شده بودم. سه نفر از بچه ها به طرز وحشتناکی تکه پاره شدند؛ یکی از شهدا انگار درست از وسط نصف شده بود... دیدن شهادت مظلومانه آنها خیلی ناراحتم کرد. انگار واقعاً قرار بود من در بدر هیچ سهمی از ترکش و زخم نبرم! به هر حال با وجود آن صحنۀ دلخراش بچه ها بدون توقف به راه خودشان ادامه دادند. توپخانه و خمپاره اندازهای دشمن به شدت کار میکردند و تا به خاکریز برسیم هشت نُه نفر به همین وضع تلفات دادیم. به خاکریز که رسیدیم اوضاع کمی بهتر شد، چون ظاهراً هنوز گرای آنجا را به دست نیاورده بودند. در همۀ این مدت تانکهایی که در گوشۀ منطقه جا مانده بودند به شدت از توپخانه خودشان حمایت میکردند. ـ بالاخره شب حسابشون رو میرسیم! در خاکریز که پخش شدیم باز ندا رسید که: «برای خودتون سنگر درست کنید!» نگهبانهایی بالای خاکریز مراقب بودند تا در صورت حرکت نیروهای عراقی به ما اطلاع دهند. ما مثل بقیه مشغول درست کردن سنگر شدیم. با بیل گونی ها را پر از خاک میکردیم و دورمان میچیدیم. من و امیر محکم کاری کرده و یک سنگر دونفرۀ خوب درست کردیم؛ با تنه های درخت زیر خاکریز جایی ساختیم که حتی اگر خاکریز میریخت دیوارهای سنگر آنقدر محکم بود که ما را در امان نگه میداشت. میدانستم سنگر هرچه کوچکتر باشد از نظر استحکام قویتر است. وقتی از کار درست کردن سنگر فارغ شدیم یک یخچال کائوچوی کوچک هم پیدا کرده و داخل سنگرمان گذاشتیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷4🌷6🌷7🌷8🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 66 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمدمهدی_مالامیری🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
امروزمان را با درسے از حاج حسین خرازے آغاز مے ڪنیم ڪہ مے گفت : سهل ‌انگارے و سستے در اعمال عبادے تاثیر نامطلوبے در پیروزی‌ ها دارد... #شهید_حسین_خرازی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ڪل ایران لشگر این #رهبــــر آزاده است یک اشاره کافی است این مملکت آماده است ڪربلا،یا روے نی در خواب بینی اے عدو ڪشور ما پاے رهبر تا ابد ایستاده است. #باولایت_تاشهادت😍 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد : ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام. هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر در جاهای دوردست كشور بودند. بعضی وقت ها عباس همراه شام، نه نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و .... كه در آن زمان موجود بود ؛ بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد. چند بار به او گفتم كه برای من پپسی بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه فانتا خریده است . یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ، آرام و متین گفت : « حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟» گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت : « كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم كرده اند .» به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم . راوی: خلبان امیر اكبر صیادبورانی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خاڪی تر از خاڪ شدند ... آنانی ڪه راههای آسمان را بهتر از زمین می شناختند ... 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شهید : حجــــاب شمـا از خـون ما کہ در جبهه مےریزد براے دشمن ڪوبنـــده تر است. #شهید_محمـد_محمـودی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
مـادر نبوده‌ای که بدانـی غمِ پسر ؛ آتش به جان مادرِ دلتنگ می‌‌زند ... #پنجشنبه_های_دلتنگی #یاد_شهدا_باصلوات🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❤️ چشمے ڪه دریا مےشود شبهاےجمعہ محبوب مےشود شبهاےجمعہ توبہ همان اشک اسٺ،با اشکی که دارم این دیده زیبا مےشود iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 265 با امیر به سمت قرارگاه رفتیم و فانوس و خرت و پرتهای دیگری هم آوردیم. از نظر غذا و تدارکات همه چیز مهیا بود و بچه های تدارکات مشغول پخش ساندیس آب انگور، کمپوت، تن ماهی و نان بودند. بعدازظهر برایمان نوشابه هم آورده بودند. حالا میشد پایمان را روی هم بیندازیم و ساعتی استراحت بکنیم. فعلاً نوبت درگیری توپخانه های دو طرف بود که به شدت کار میکردند. ما نوشابه میخوردیم و از بالای خاکریز جلو را نگاه میکردیم ببینیم عراقیها قصد تحرکی دارند یا نه؟ برای ساعاتی واقعاً بیکار بودیم. بیکار و بیخبر از حوادث آن شب عجیب! بدون اینکه بتوانم بخوابم، کمی دراز کشیدم. یک ساعت خواب حکم کیمیایی پیدا کرده بود که در آن ساعت میتوانست راحتی دنیا را به ما بدهد و نداد. عصر منطقۀ عملیاتی را توجیه کردند؛ موقعیت منطقهای را که تانکها قرار داشتند و کاری که بچه ها در دل شب باید میکردند. سراغ من هم آمدند: «سید! تو هم میای؟» ـ نه، من خسته ام، امشب میخوام بخوابم فردا میام! از گردان امام حسین بچه های گروهان مصطفی پیشقدم باید به شکار تانکها میرفتند. من خسته بودم و عزم کرده بودم آن شب کمی بخوابم و خستگی در کنم اما مصطفی پیشقدم گفت: «نه! امشب بیا، فردا میمونی و استراحت میکنی.» ـ فردا هم که بشه میگید حالا بیا بعداً استراحت میکنی. آگه اجازه بدید... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 266 بالاخره اصرار آنها بر انکار من چربید، واقعیت این بود که بیشتر بچه ها مثل من بودند. از زور خستگی و بیخوابی چشمها قرمز شده بود و به سختی چشم هایمان را باز نگه میداشتیم. غروب وسایلمان را آماده کردیم؛ تیربار، کلاش و یک کوله پشتی پر از فشنگ برای تیربار برداشته بودم. امیر هم یک آر.پی.جی با چهار موشک اضافی برداشته بود. همه این مدت علاوه بر خستگی جسمی ام به این فکر میکردم که ما با این عدۀ محدود چطور میخواهیم جلوی دویست تانکی را بگیریم که در طول روز گذشته فقط چند تا از آنها منهدم شده اند؟! ساعت حدود یک نیمه شب بود که دستور حرکت صادر شد و ما راه افتادیم. توپخانه ها به شدت منطقه را می کوبیدند و منطقه از صدا و لرزش انفجارها به خود میلرزید. از دور میشد چراغ روشن تانکهای دشمن را دید؛ آنجا مثل روز روشن بود. قضیه برای بچه ها صورت شوخی پیدا کرده بود. به خنده میپرسیدند: بچه‌ها! کجا می‌رین! ـ هیچی! از اون‌جا تانک‌ها دارن اذیتمون می‌کنن. می‌ریم به حساب اونا برسیم! حرکت کردیم و به جای کانال مانندی رسیدیم. از آنجا به بعد باید از کانال و خاکریز کنارش خارج شده و در زمین مسطح روبه روی تانکها قرار میگرفتیم. حدود پنجاه نفر بودیم و هفت هشت قبضه آر.پی.جی همراه داشتیم، بقیه باید با نارنجک به مصاف تانکها میرفتند. ـ همه آماده اید! پاهاتونو محکم رو زمین بذارید. من یه رگبار میزنم بعد همه با هم به سرعت به طرف دشمن می دویم! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷4🌷6🌷7🌷8🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷25🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#سنگر تنها خانه ایست که اجاره بهایش #خون است ..! #پیکر_شهدا البیضا عراق ؛ سال 1985 #شبتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 67 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_روح_الله_عمادی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
طلوع خورشید ؛ که ملاک صبح بودن نیست خورشید مـا از پشتِ پلکهای "شما" طلوع میکند ... #جمع_رزمندگان #پادگان_ابـوذر #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
قافلہ ی مـا قافلـہ ی از #جان_گذشتگان است هرڪس ڪہ از جـــان گذشتہ نیست با مـا نیایـــد .... #جــــامـــــانده_ام😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ محمد پامنبری حاج‌ آقا اتابکی بود در میدان صادقیه. من هم گاهی از اوقات چهارشنبه‌ شب‌ها پای منبر حاج آقا جاودان می‌رفتم. محمد بخاطر نوع کارش گاهی فرصت می‌کرد که چهارشنبه‌ها به منبر حاج‌آقا جاودان بیاید. عزیزم * گلم * عشقم * مال تنهایی‌هامون بود و «محمدم» جلوی بقیه. مرا جلوی اقوام «سادات» و جلوی نامحرم و غریبه «سادات خانم» صدا می‌زد. برای خودش که «فاطمه جان»، «عزیز» و ... گاهی حس می‌کنم محمد امانت حضرت زینب سلام الله علیها دست من بود. سختی‌هایش باقی است اما وقتی به آخر سختی‌ها فکر می‌کنم، زیبایی‌ها به سراغم می‌آید. محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم... می‌گفت: همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا سلام الله علیها است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است. راوی: همسرشهید🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#مثل_چمـران_بمیـرید چمران در این دنیـا شرف را بیمه ڪرد ... و در آن دنیـا هم رحمت خـدا را بیمہ ڪرد ... 📚صحیفه امام روح الله ج 14، ص491 #شهید_دکتر_مصطفی_چمران ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
جمعہ یعنے عطرنرگس ‌درهوا سرمےڪشد جمعہ یعنے قلب ‌عاشق ‌سوی ‌او ‌پرمےڪشد جمعہ یعنے روشن از رویش ‌بگردد ‌این ‌جهان جمعہ یعنے انتظارِ مهدی ‌صاحب الزمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @sangarshohada🕊
💢 اب زنید راه را هین کہ نگار میرسد..🌷 مژده دهید باغ را بــــوے بهار مے‌رسد پیکر مطهر شهیدان و ساعتی پیش وارد کشور شدند iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❤️ کجـــــایِ جهان بگـــــذارمت تا زیباتـــــر شود آن جـــــا ؟! 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊