❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍« به تاریخ ۹۴/۱۰/۵ ساعت ۲۳ و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مےنویسم، علےوار زیستن و علےوار زندگے کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگےکردن و حسین وار شهید شدن را دوست مےدارم.شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرڪ و الحاد مے زند و خواهد زد.
✍ببین ما به چه روزے افتـاده ایم و استکبار جامعه را به لجنزار کشیده است ولے چاره ای نیست، این ها سد راه اسلام شده اند و باید برداشته شوند تا راه تکامل طے شود.مادرجان و پدرجان شما را قسم مےدهم ڪه اگر به خاطر من گریه کنید اصلا از شما راضے نخواهم بود،زینب وار و علےوار زندگے نمایید و مرا به خدا بسپارید.
#شهید_علیرضا_مرادی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
✅ #سوال : چرا الان را با #چهل سال قبل مقایسه می کنید و آیا رژیم #پهلوی اگر بود همین کارها را انجام نمی داد!؟ و یا احتمالا بهتر از این ۴۰ سال دستاورد نداشتیم!؟
◀️ پاسخ: سوال مهمی است و جواب دقیقی هم دارد! رژیم پهلوی بیش از نیم قرن فرصت داشت تا کشور را بسازد (۳۷ سال فقط دست محمدرضا شاه بود) خوب طی این نیم قرن و در حالی که نه تحریم و نه دشمنی داشت و جمعیت کشور یک چهارم الان بود، و فروش نفت ایران از ۲ میلیون بشکه در روز تا ۶ میلیون بشکه در دهه پنجاه! (۳ برابر زمان احمدی نژاد) چه دستاوردهای داشت!؟ مثلا در عرصه کشاورزی، محرومیت زدایی، بهداشت و.. کشور چقدر پیشرفت داشت!؟
فقط هم این داستان نیست؛ چقدر ایران مستقل شد؟ چقدر خودکفا شد!؟ چقدر برای مردم آزادی و عدالت ایجاد کرد!؟ چقدر حق انتخاب و تعیین سرنوشت برای مردم فراهم کرد!؟ از نظر بهداشتی و آموزشی و رفاه برای مردم چه کرد!؟ آیا ۳۷ سال برای یک نفر کم است که نه تحریم است و نه جنگ دارد و نه نحران جمعیت دارد و با همان آمریکایی که امروزه یک عده نادان به دنبالش میگردند هم ارتباط صمیمی داشت!!!
انقلاب اسلامی چهل سال فرصت داشته (تقریبا به اندازه محمدرضا شاه) اما یک چهارم این زمان درگیر جنگ بوده، تمام این مدت تحریم بوده و فروش نفتش به یک سوم شاه کاهش پیدا کرده، جنگ روانی و جنگ فرهنگی علیه آن به راه انداخته اند اما دستاوردهای این چهل سال حداقل چهل برابر آن 53 سال است!
منصف باشیم و حقجو..
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :3⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 484
می خندیدیم و سعی میکردیم جلوی عصبانیت او را بگیریم. من اسم برادر شهیدش مجید را می آوردم بلکه به خاطر او بد و بیراه نگوید، اما محرم ملاحظه برادرش را هم نمیکرد. میگفت: « شما به من بگید بار یک تریلی را در عرض ده دقیقه خالی کن، میکنم! اما من زیر آب چه کنم؟ یه تیربار به من بدید تو خشکی با یه گروهان عراقی طرف بشم اما آخه زیر آب چه کنم. مگه من راستی راستی غواصم؟» سعی میکردم آرامش کنم، میگفتم: «آقا محرم! به هر حال موقع آمدن قرار مدارمان را گذاشتیم. قرار شده هر کی میاد آموزش غواصی ببینه!» محرم هم حرف خودش را میزد:اگه همهتون بمیرید، بازم من آموزش نمیبینم! انصافاً محرم خصلتهای خاصی داشت. مثلاً امکان نداشت در جایی که او بود ظرف کثیفی مانده باشد چون خودش همه را می شست، ما دوستش داشتیم و سعی میکردیم دلش را به دست بیاوریم. تا پاسی از شب آنقدر گفتیم و گفتیم که کمی قانع شد و آرام گرفت.
آن روزها در گروهان دو گردان حبیب بودم. اصغر علی پور، محمد سوداگر و عبدالعلی مطلق فرماندهان گروهانها بودند. فرج قلیزاده، علیرضا سارخانی و من مسئول دسته های گروهان بودیم.
چند روز بعد در ادامه آموزش، دسته علیرضا را پخش کردند و گروهان شد دو دسته، دسته آقا فرج و من. حسن حسین زاده و عده ای از نیروها به دسته فرج رفتند و خود علیرضا به همراه « حبیب رحیمی» و باقی نیروهای دسته به دسته ما آمدند. مسئولان تیمهای دسته ما شدند «حسین نصیری»، حبیب رحیمی و رحیم باغبان. حبیب معاون دوم من بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 485
دسته سی و پنج نفری ما با آمدن نیروهای دسته دیگر به چهل وپنج نفر رسید. از بین بچه های آن دسته غواصی حمید غم سوار، سعید پیمانفر، «محمد صدقی»، «رضا جودت»، «غلامرضا جشنی پور»، «مازیار نوری»، «رشید رنجبر»، «پرویز جودت»، «ایوب نصیراوغلی» و «اسماعیل اندروا» را خوب به یاد دارم.
بین بچه ها سعید پیمانفر صدای خوبی داشت. معمولاً وقتی نیروها از چادرها بیرون می آمدند و به ستون می شدند تا کنار آب برویم سعید را جلوی ستون می گذاشتم و میگفتم: «بخوان!» سعید با آهنگ خوشی شعر معروف شهریار در مدح حضرت علی(ع) را، که آن روزها به شکل سرود از رادیو پخش میشد، میخواند.
علیای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
او میخواند و بعضی قسمتها را بچه ها با هم تکرار میکردند. وقتی پای آب میرسیدیم گاهی با دسته فرج قلیزاده مسابقه میگذاشتیم. آقا فرج دسته خودش را میبرد و من بچه های دسته خودم را و سعی میکردیم از هم جلو بزنیم. این حالت رقابت و مسابقه تأثیر خوبی بر روحیه بچه ها داشت. بچه ها مشتاقانه و با غیرت در آموزشها حاضر میشدند، شرایط غواصی در آن هوا باورنکردنی بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وچهارمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷15🌷19🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_461_780)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#نفوذ_دشمن در عرصه ی طب
✅ اهمیت #طب_اسلامی
❌❌❌ در فوق تخصص ترین بیمارستان #اسرائیل چه می گذرد ؟؟؟
⭕️ ببینید چطور سر ما کلاه گذاشتند وهر چه مواد وقرص شیمیایی 💊🔪 را به ما دادند وتوصیه های ناب اسلامی 💎 را برای خود گرفتند .
✍️ دکتر دریایی :
📣 یکی از دوستان ما جهت انجام یک سفر علمی به اسرائیل رفته بودند .
🌸 ایشان تعریف می کند: ما را جهت سفر علمی به اطراف تل آویو بردند، سپس وارد یک باغی شدیم که بسیار زیبا بود (فوق تخصص ترین بیمارستان #اسرائیل به صورت باغ درست شده بود) در این باغ مشاهد کردیم یک قسمت آن زالو می اندازند، یک قسمت آن فصد انجام می دهند، ویک قسمت آن حجامت انجام می دهند.
⁉️ تعجب کردم وسوال نمودم که جریان چیست ؟
👈 گفتند : خوب ما داریم در اینجا حجامت وفصد وزالو انجام می دهیم، همان طب الصادق (ع) ورساله ذهبیه و... که شما دارید ما در این مکان آن دستورات را اجرا می کنیم .
💯سپس از او سوال کردم که این 💊داروهای شیمیایی💊، که شما در ایران وخاورمیانه تولید وتبلیغ می کنید چیست ؟
❌❌❌ پاسخ داد : ما اینها را برای شما درست می کنیم.
⛔️ سپس ما را به خیابان های تل آویو بردند، در این خیابان ها آنچه که باعث تعجب ما شد اینکه حتی یک فروشگاه فست فود وجود ندارد، حتی دست یک نفر مثلاً نوشابه کوکاکولا مشاهده نکردیم⁉️ سوال کردم پس شما چطور معتقد به این محصولات هستید؟ پاسخ دادند که نه اصلا ما اینها را قبول نداریم، این محصولات را فقط برای کشورهای جهان سوم درست کردیم !!!
👈خود من شاهد بودم وقتی زیمباوه رفتیم، وارد یک کارخانه بسیار عظیم تولید سیگار شدیم، دیدم انواع اقسام سیگارها تولید می شود، سپس مشاهد کردم برای مثال 5 نوع سیگار وینستون تولید می شود، یک نوع وینستون مخصوص آمریکا است یکی مخصوص اسرائیل، یکی مخصوص اروپا، یکی مخصوص کشورهای خاورمیانه، یکی هم مخصوص ایران وکشورهای عربی می باشد .
📛 گفتم تفاوت این سیگار ها در چیست؟ گفتند: تفاوت اینها در مقدار نیکوتین سیگار، و نوع مواد افزودنی آن است، که متفاوت می باشد .
_____
🔆آیت الله تبریزیان : #رهبر_معظم_انقلاب بارها خطر نفوذ دشمن در عرصه های مختلف را گوشزد نمودند ویکی از این عرصه ها که زیاد جدی گرفته نشده است #نفوذ_دشمن در عرصه طب می باشد.🔆
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_محمد_ابراهیم_همـت:
✍ از طرف من بہ جوانان بگویید
"چشم شهیدان و تبلور خونشان بہ شما دوختہ است!بپا خیزید و اسـلام خود را دریابید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
بہ نام خالق هستی ؛
همان خدایی ڪه مرا آفرید ،
اینگونہ پرورش داد و مشتاق خود نمود .
« معبودی ڪه بنده نوازیش بی حد شرمسارم ساختہ است .»
معشوقی ڪه قلبم در آستانہ وصالش ملتهب است و بی تاب ؛
« آنگونہ ڪه هر آینہ نزدیڪ است بہ شوق لقایش قالب تهی ڪنم و تا ملڪوت پر گشایم ....»
#شهید_ابوذر_داوودی
#سالروز_شهادت🌷
ولادت : ۱۳۶۹/۶/۲۹ ، ڪازرون
شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۵ ، سوریہ
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
YEKNET.IR - zamineh - shabe 3 fatemyeh 97 - karimi.mp3
6.68M
🎧 #بشنوید🎧
#ایام_فاطمیه
🌴با پای پُر ورمم دردسره حرمم
🌴همه میگن خیلی شبیه مادرمم
بانوای : #محمودکریمی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☫ ﷽ / #پیر_آگاه_جماران
پیش بینی عجیب حضرت امام روح اللہ در رابطه با آینده انقلاب اسلامی و نقش شهید زنده انقلاب حضرت امام خامنہ ای در دوران #اوج_انقلاب و اتصال آن بہ #نهضت_ظهور_مهدوی عج الله تعالی فرجہ الشریف
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 486
در بعضی نقاط رودخانه کارون، گرداب بود و ما سعی میکردیم نیروها به گرداب نیفتند، چون بیرون آمدن از آن واقعاً کار سختی بود. گرداب با نیروی شدیدی آدم را پایین میکشید و بچه ها که با طناب و پشت سر هم حرکت میکردند ممکن بود همه پایین بروند. بعضی گردابها طوری بود که حتی اگر قایق اسیر آن میشد، نمیتوانست بیرون بیاید. کمی دورتر از ما نیروهای یگان دریایی و گردان امام حسین هم مستقر بودند. در آن سمت گردابی بود که همه از آن وحشت داشتیم.
به تدریج قلق کار دستمان آمده بود. وقتی بچه ها به خط میشدند تا وارد آب شوند سه چهار نفر از بچه های زرنگ را که قدرت بدنی خوبی داشتند، جلو، وسط و عقب ستون میگذاشتیم. یکی از بچه هایی که او را جلو میگذاشتیم دوست حمید غم سوار بود. قدرت بدنی خوبی داشت و روی او حساب باز کرده بودم اما بعدها فهمیدم اشتباه کرده ام.
حرکت در طول رودخانه و همسو با جریان آب زیاد سخت نبود، اما اگر میخواستیم در عرض رودخانه غواصی کرده و به سمت ساحل بیاییم کار سخت میشد. روزهای اول معمولاً در جهت جریان شنا میکردیم. پیاده در ساحل جلو میرفتیم تا وارد آب شده و با غواصی به طرف محل اولمان برگردیم. آنجا از آب خارج میشدیم و دوباره پیاده میرفتیم تا از نقطه ای دیگر وارد آب شویم. در این بین خارج شدن از آب سخت ترین مرحله بود. پاهای قدرتمندی میخواست که فین بزند و به کناره آب برسد. به تدریج لِم این کار هم دستمان آمد؛ نباید همه از یک نقطه بیرون می آمدیم بلکه نیروها باید در یک ردیف به ساحل نزدیک میشدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 487
سطح آب بالا آمده و شروع به پیشرَوی در منطقه کرده بود. جایی که نیروهای یگان دریایی و نیروهای اطلاعات بودند، پر از آب شده و چادرهای گردان هم در محاصره آب بود. خبر دادند آب به طرف چادرها پیش می آید. تلاش میکردیم چهار طرف چادرها را با خاک محصور کنیم تا آب به طرف چادرها نیاید. هر کس فانوسی برداشته بود و با بیل و کلنگ و هر چه که قابل استفاده بود به اطراف چادرها میدوید. در جریان طغیان قبلی فقط با بشقاب و قابلمه خاکها را جابه جا میکردیم. این بار هم بیل خیلی کم بود و بچه ها به زحمت خاک را در گونیها و نایلونها میریختند تا جلوی آب را سد کنند. آن شب تا صبح همه کار کردیم تا در قسمتی که آب از خاکریز کم ارتفاع گذشته و وارد محوطه مقر شده بود، کانالی حفر کنیم و آب را به کارون برگردانیم. در منطقه ما خاکریزها در قسمتهای زیادی مانع پیشرَوی آب شده بودند. آن شب تا صبح بچه ها زیر نور فانوس و چراغ قوه کار کردند. یکی از کسانی که آن شب خیلی زحمت کشید محمد سوداگر بود، او با اینکه فرمانده گروهان بود در کوچکترین کارها پا به پای نیروها کار میکرد.
آموزش غواصی در شرایط سختی ادامه داشت. شرایط جوی و سرمای پرسوز هوا و دشواری آموزش از یک طرف و نرسیدن امکانات غذایی در دو هفته اول آموزش باعث شده بود یکی از سخت ترین دوره های آموزشی سپری شود. در طی آموزش غواصی اتفاقاتی می افتاد که در شرایط دیگر تصور آن غیر ممکن بود. معمولاً با پوشیدن لباس غواصی و چندین ساعت حضور درون آب سرد، کنترل ادرار از دست میرفت و بارها دفع ادرار صورت میگرفت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وچهارمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷15🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_461_780)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#نماز_جماعت_در_شب_عروسی
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺍﺳﺖ
ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ . ﺧﺐ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟! ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺎﻟﻦ ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﭘﺨﺶ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩ.
ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﺶ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮﺩ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#راوی : #همسر_شهید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊