eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
خبره‌ی سپاهِ خمینی امانِ دشمن را بریده‌اند ... 📎قائم‌مقام لشگر ۷ ولی عصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳ بهبهان ، خوزستان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۷ شلمچه •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
#فرماندهانِ خبره‌ی سپاهِ خمینی امانِ دشمن را بریده‌اند ... 📎قائم‌مقام لشگر ۷ ولی عصر #سردارشهید
●کارمندبانک بود ، وقتی جنگ شدکارش را در بانک رها کرد. از سپاه نامه دادند تا ایشان به آنجا مامور شوند. اما بانک قبول نکرد و مدتی هم حقوقش را قطع کردند، اما حبیب الله گفت: «من رو اخراج کنید اما من میرم جبهه» ●من همیشه نگرانش بودم و دلهره شهادتش را داشتم. همیشه به من می گفت: «تحمل کن، تموم میشه این جنگ، جبران میکنم برات» ●همیشه در جبهه بود. بعد از عقد من اصلا ایشان را ندیدم. خیلی کم به خانه می آمد اما هر چه بخواهی خوب بود، مهربان بود. برای خانواده، پدر و مادر و اقوام. در مشکلات همه کمک حال بود و سنگ صبور خانواده و اقوام بود و طرف مشورت قرار می گرفت. ●هر وقت از جبهه می آمد سعی می کرد به همه سر بزند یا تلفن کند و اگر نمی شد از من سراغشان را می گرفت. ●یک بار که در عملیات بدر مجروحیت سنگینی پیدا کرد، یک ماه در خانه ماند. بعد از مجروحیت از منطقه او را به بیمارستان اصفهان برده بودند و بعد به تهران منتقل کردند، درآنجا بر روی پایش که ترکش خورده بود عمل انجام دادند و بعد از آن به بهبهان منتقل شد. ●با هم از تهران به سمت بهبهان می آمدیم که در اهواز ایشان گفت که اول بروم و به بچه ها سر بزنم. ما به بهبهان رفتیم و ایشان در حالیکه عصا می زد به جبهه رفت و بعد از مدتی آمد. ●آن ایام بهترین دوران زندگی ام بود که حبیب الله را بیشتر در خانه می دیدم. اما در خانه هم که بود مدام بی قرار جبهه و دوستانش بود و اخبار نگاه می کرد. با این وجود من می گفتم: «خدا کنه ترکش بخوری، بیای بمونی» و حبیب الله فقط می خندید. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎قائم‌مقام لشگر ۷ ولی عصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳ بهبهان ، خوزستان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۷ شلمچه ••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
🔰خدایا تو را شکر می‌کنم به لفظ و زبان که مرا مسلمان آفریدی، خدایا تو را شکر می‌کنم به اینکه مرا شیعه آفریدی، رهبرم را امام خمینی قرار دادی خدایا تو را شکر می‌کنم از این که مرا در این زمان آفریدی و من انتخاب شدم برای جنگ با دشمن کافر. 🔰خدایا تو را به لفاظ و زبان شکر می‌کنم که من را پیغام آور اسلام در این مکان قرار دادی. هرچند که این حقیر لایق آن نیستم خدایا این حقیر نمی‌دانم و نمی‌توانم که با جان و دل و اعمال شکر تو را بکنم فقط می‌دانم که باید شکر کنم. 🔰خدایا قرآن را آنچنان به من بیاموز که بدانم و آگاه باشم که نمی‌توان نمونه آن را آورد، خدایا بگذار آنقدر به قرآنت آشنا شوم که بدانم چرا نمی‌شود نمونه آن را آورد. 🔰من از سلاح خوشم نمی‌آید به خاطر اینکه آدم می‌کشد من از سلاح به خاطر این خوشم می‌آید که دشمن از آن خوشش می‌آید. 🔰خدایا خداوندا وای به حال کسی که حکمش حکم تو نباشد و به دلیل حکم و قانون خوی شکسی را بکشد خدایا مرا یاری کن که هرکس را که می‌کشم حکم تو باشد و طبق قانون تو نه حکم من و قانون من زیرا قانون من کامل نیست و حکم من عادل نیست و قضاوتم اگه به منطقی باشد که منطق الهی نباشد ناقص است. خدایا مرا به حکم عدالت آشنا ساز و حکم حاکم به زمینت را به من شناسان. 📎فرماندهٔ عملیات لشگر ۱۰سیدالشهدا 🌷 ولادت : ۱۳۳۵/۴/۱۶ تهران شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۷ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در #کربلای_چهار مثل اربابش فرمانده بود فرمان
●حاج حسين رزمنده‌ ها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. یک شب تانک ‌ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستـور حرکت بوديم. من نشسته بودم كنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی كه گاه بچه‌ها داشتند. یک وقت ديدم یک نفر بين تانک ‌ها راه می‌رود و با سرنشینان، گفت و گوهای كوتاه می‌كند. ●کنجکاو شدم ببينم كيست !! مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه مـن نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد! گفت: به خدا سپردمتون!! تا صدایش را شنيدم، نفسم بريد گفتم: حاج حسين گفت: هيس؛ صدات در نياد ! و رفت سراغ تانک بعدی..... 📎فرماندهٔ دلاور لشگر ۱۴ امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۶/۶/۱ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۸ شلمچه ، عملیات کربلای۵ iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
●موقعی که شهید شدم از شما می‌خواهم چشمانم را باز بگذارید تا دشمن نگوید شهادت براو تحمیل گشت بلکه با دیده بصیرت در این راه قدم گذاشته و با عزمی راسخ آن را به پایان رسانید، همچنین می‌خواهم دست‌هایم رابیرون بگذارید تا دنیاطلبان و عافیت‌طلبان ببینند که از متاع دنیا چیزی با خود نمی‌برم». ما هر چه خون بدهيم انقلابمان پايدارتر مي شود. ●به هيچ وجه سرمايه داران را به منزل و يا سر قبرم راه ندهيد و به آنها بگوييد که حسن ضد شما وحامي ضعفا بوده است. و بدانيد که عاقبت شما نابودي است بدانيد که من و امثال من هميشه آماده شهادت هستيم چه در اينجابه خنجر منافقان و چه در جبهه به دست صداميان. 📎جانشین فرماندهٔ تیپ ۲۱ امام رضا ( ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۴/۱۲/۶ مشهد ●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۸ جزیرهٔ‌مجنون ، عملیات خیبر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍همسرشهید : ●تمام دوران زندگی من با آقا غلامرضا سه سال بود. بعد از شهادتش تا مدت‌ها گمنام بود. نمی‌دانستیم اسیر شده یا شهید، تا اینکه معاونش در گردان رعد برایم از زندان عراق نامه نوشت «شمع و گل و پروانه؛ جای پروانه در محفل ما خالی»؛ با خواندن این نامه که فقط همین متن کوتاه داخلش نوشته شده بود متوجه شدم، همسرم شهید شده است... ●معبودا، سرورا، به علت تعهدی که دارم به تو متوسل می‌شوم و به حرمت قرآن، به تو تکیه می‌زنم و به محمد مصطفی(ص) از تو شفاعت می‌طلبم و آرزو دارم اگر شهید شدم، همانند شهیدان گمنام، پیکرم در بیابان‌ها بماند و در میدان جنگ به خاک سپرده شود. خداوندا! می‌خواهم غریب شهـید شوم و می‌خواهم که در این بیابان بمانم تا به کربلا نزدیک‌تر باشم» 📎فرماندهٔ گردان‌رعد لشگر ۵ نصر 🌷 تفحص‌شده پس از ۳۶سال ●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۲ سبزوار ، خراسان‌رضوی ●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۹ جزیرهٔ‌مجنون ، عملیات خیبر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
●خودش برای خودش خیریه و قرض الحسنه بود. حقوقش را که می گرفت به افرادی که نیاز داشتند می داد. گاهی اوقات به عنوان قرض و گاهی اوقات بلاعوض می داد. ●من هم فرش فروشی داشتم به من سپرده بود افرادی که برای خرید می روند با قیمت مناسب و قسطی با آنها حساب کنم. ●زمزمه های عملیات که می شد دیگر روی زمین بند نمی شد. همه کارهایش را رها می کرد و برای عملیات آماده می شد. اگر کسی هم مانعش می شد می گفت:« اگر ما نرویم پس چه کسی برود»؟ اگر درنگ کنیم نصف ایران را از دست داده ایم. اگر روز قیامت جلوی ما را بگیرند که چرا درنگ کرده ایم چه جوابی می توانیم بدهیم؟ اگر ما نرویم چه کسی به فرمان رهبرمان لبیک خواهد گفت؟ ✍به روایت پدربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۱/۱۲/۹اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۹ هزارقله ، عملیات والفجر۹ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
●سه چهارم دختران حجابشان حجاب نیست!! و چیزهایی که میپوشند ؛واقعا حجاب نیست چادر میپوشند ، ولی چادرشان دارای برق و مُد است. ●حضرت صاحب الزمان (عج)! خدا به شما صبر دهد، زیرا او منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم. هنگامی می شود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم. 🌷 ●ولادت : ۱۹۹۵/۸/۳۱ نبطیه ، لبنان (۱۳۷۴/۶/۹) ●شهادت : ۲۰۱۶/۲/۲۹ ادلب ، سوریه ( ۱۳۹۴/۱۲/۱۰) ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اکنون که می‌‌روم تا دری تازه بر زندگی سراسر گناهم بگشایم و کبوتر روحم طمع پرواز در آسمان بی‌کران آزادی را دارد تا بر مظلومیت امتی گواه باشم و عزم آن دارم که در میان مخلصین و صادقین امت کوچ کنم تا شاید خدا مرا بپذیرد. به همه خواهران و مادران می‌گویم که حجاب، حیا و عفت را رعایت کرده، مبادا تارهای موی شما هم چون تازیانه بر پیکرمان بنشیند و ما را زجر دهد و دشمنان را خوشحال کند. 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳/۵/۳۰ تهران ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۰ شلمچه ، عملیات کربلای۵ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
، سالروز آسمانی شدن شهیدی است که با عکسش بیش از خودش آشناییم! در ۵ دی‌ ۱۳۴۰ در روستای علیشار زرندیه از توابع ساوه چشم به جهان گشود. از کودکی به همراهِ خانواده به تهران مهاجرت کرد و پس از پایان تحصیلات متوسطه، مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در واحد مخابرات گردان انصار لشکر۲۷ محمدرسول‌اللهﷺ مشغول به دفاع از وطن شد. و سرانجام در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای‌ پنج ، با سمتِ بیسیم‌چی "شهید پوراحمد" در جنوب کانال پرورش ماهی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد. و عکس لحظه‌ی شهادت او سالهاست که به نمادِ شهادت و آرامش پس از عروج معروف شده است. @sangarshohada🕊🕊
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به ولی فقیه زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »... ●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان دوکوهه خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ؟ ●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان ور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، اسدالله بود ؛فرمانده گردان ... ●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ... 📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئول‌آموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسول‌الله 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳/۲/۲ پاکدشت ، تهران ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۱۱ فاو ، عملیات والفجر۸ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
● من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه ؛ مادرم البته نمی دانست من هم انجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم. رفتی دکتر؟ گفتم: آره. هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم. ●گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی بینمش، خودت باید بزرگش کنی. گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته. منم گفتم: هر چی خدا بخواد. گفت: خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن. این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ گردان سلمان لشگر ۲۷محمدرسول‌الله (ص) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳/۱/۱ شهریار ، تهران ●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۱ طلائیه ، عملیات خیبر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊